عاشق فقط به دیده ی گریان دلش خوش است
هجران زده به حال پریشان دلش خوش است
عشق است هرچه را بپسندی برای من
دلداده ات به غربت و هجران دلش خوش است
“گفتی بسوز در غم من…اِی به روی چشم”
دلسوخته به لذت درمان دلش خوش است
با فقر محض آمدنم عیب و نقص نیست
وقتی که مور هم به سلیمان دلش خوش است
محتاج یک نگاه کریمانه ی تو ام
قحطی زده به قطره ی باران دلش خوش است
در پشت در نشستن من بی دلیل نیست
سائل فقط به لطف کریمان دلش خوش است
با دست مهربان خودت لقمه ای بگیر
خیلی گدا به لقمه ای از نان دلش خوش است
اینجا بساط شاه و گدا فرق می کند
اینجا خود کریم به مهمان دلش خوش است
گیرم که خشک هم بشود چشم نوکرت
بر ابر رحمت تو کماکان دلش خوش است
می گفت عاشقی که زیارت نرفته بود
تنها به لطف شاه خراسان دلش خوش است
وقتی دلت گرفت فقط فابک للحسین
نوکر به روضه ی شه عطشان دلش خوش است
ای شهریار نیزه نشین آیه ای بخوان
دردانه ات به آیه ی قرآن دلش خوش است

 

 

 


موضوعات: شعر
   دوشنبه 14 مهر 1399نظر دهید »

 


وقتی که فراتر ز زمان است رقیه
از منظر من جان جهان است رقیه
مفهوم عزیزی و غریبی و شجاعت
در جزء، نه در سطح کلان است رقیه

سالروز شهادت زهرای سه ساله، حضرت رقیّه سلام الله علیها بر شما تسلیت باد

 


موضوعات: شعر, مناسبتها
   چهارشنبه 2 مهر 1399نظر دهید »

 

مژده ای دل که دلربا آمد

دلربایی گره گشا آمد

محنت و درد و غم فراری شد

شادی و رحمت و صفا آمد

ولادت امام هادی علیه السلام مبارک باد.

 

 


موضوعات: شعر, مناسبتها
   چهارشنبه 15 مرداد 1399نظر دهید »

 

 

بر اوج محبت علی اوجی نیست

در بحر بجز کرامتش موجی نیست

در کل ممالک و مذاهب به جهان

مانند علی و فاطمه زوجی نیست

سالروز نورانی‌ترین پیوند هستی مبارک


موضوعات: شعر, مناسبتها
   چهارشنبه 1 مرداد 1399نظر دهید »

پای ما محکم بر این جاده است، آمریکا ببین
صف به صف این امت آماده است، آمریکا ببین

 

قدرت شیطان کجا و قدرت ایمان کجا
قوت ما را خدا داده است، آمریکا ببین

 

تکیه چون بر بیرق عباس دارد رهبرم
پرچم از دستش نیفتاده است، آمریکا ببین

 

سر اگر بر نی نباشد لایق معراج نیست
نام ما با کربلا زاده است، آمریکا ببین

 

کربلای دیگری را هم اگر بر پا کنی
بیست ملیون قاسم آماده است، آمریکا ببین

 

بد رقم در سینه اش بغض تو را پرورده است،
در زمین هر کس که آزاده است، آمریکا ببین

 

امپراطوران عالم یک به یک زانو زدند
قرعه بر نام تو افتاده است، آمریکا ببین

 

شاعر: ایوب پرند آور

 


موضوعات: شعر
   سه شنبه 24 دی 1398نظر دهید »

گزیده از اشعار  شب شعر در محضر رهبر انقلاب:

شاعر:سید عبدالله حسینی

مستر ترامپ! لشکر خود را فرا بخوان
وقت وداع زودرس آمد، دعا بخوان

سرمست از معامله با گاو شیر ده
شمشیر را برقص بیاور، ثنا بخوان

رندانه گاوهای عرب را بدوش و باز
این گله را دوباره برای چرا بخوان

درس از عراق و کابل و لبنان بگیر، بعد
ای مردک خرفت، رجز بهر ما بخوان

از کارتر بپرس که طوفان شن چه کرد
بد نیست چند سطر از آن ماجرا بخوان

از جُرج و بیل و جیمی و باراک کن سوال 
ما کیستیم، بعد از این خطبه ها بخوان

گریند افسران اسیر تو تا هنوز
یک خط خبر اگر شده زان ماجرا بخوان

ما را ز مرگ سرخ مترسان که عاشقیم
گوگل که هست، سرچ کن! از کربلا بخوان

بوده است این خلیج، خلیج همیشه فارس
ابله! برو به مدرسه جغرافیا بخوان

یک ترم هم اگر شده تاریخ بگذران
ای بی سواد جزوه ی تاریخ را بخوان

بعد از فراغ از هیجان زن و شراب
یک صفحه هم حقوق برای خدا بخوان

شیطان شوم! شرّ تو را می‌کنیم کم
اشرار را تمام به یاری فرا بخوان

پنجاه و سه ستاره تان می‌کنند افول
ختمانه ستاره ی داود را بخوان

قدس است پایتخت فلسطین إلی الابد
از قدس ما سفارت خود را فرابخوان

نیل خلیج فارس تو را غرق می‌کند
فرعون مصر! باز خودت را خدا بخوان

برج مُشیَّدت به سرت می‌شود خراب
بر سینه‌ات صلیب کشیده، دعا بخوان


موضوعات: شعر
   شنبه 27 بهمن 1397نظر دهید »

گزیده ای از اشعار شب شعر در محضر رهبر انقلاب:

شاعر:سید اکبر سلیمانی- یاسوج

جز بر کرمت نیست امیدی بهتر!؟

از وعده ی وصل تو نویدی بهتر!؟

هرگز در بسته ای ندیده است به خود

از قفل ضریح تو کلیدی بهتر!

*

کس با دل من لب به سخن باز نکرد

آغوش به روی عشق من باز نکرد

هر بار صدا زدم رفیقانم را

جز زخم دلم کسی دهن باز نکرد

*

یاد تو تمام کار و بارم شده است

عشقت همه ی دار و ندارم شده است

بر سینه اگر چه داغ دارم از تو

این داغ، مدال افتخارم شده است!

*

دست خودی اش به سوختن وا دارد

گر سینه ما داغ سراپا دارد

شمعیم و ز ریسمان خود می سوزیم

ما دشمن مان در دلمان جا دارد!

*

هر لحظه دلم ز پیش بدحال تر است

تنهاتر و رسواتر و پامال تر است

از روز تولّد جگرم پرخون بود

اندوه من از خودم کهنسال تر است!

*

عشق تو عجب حال و هوایی دارد

با یاد تو درد هم صفایی دارد

هرچند که رفتن تو برگشت نداشت

در سینه، غمت بروبیایی دارد!

*

در راه تو مردمت همه پر جنم اند

در مکتب عشق، یک به یک هم قسم اند

سرتاسر خاک میهنم یک حرم است

مرد و زن آن مدافعان حرمند!

 


موضوعات: شعر
   یکشنبه 11 آذر 1397نظر دهید »

 

خواندم که یکی فضا نوردی         برگشت زجو لاجوردی 

می گفت که در فضا خدا نیست    ردقدم فرشته ها نیست

گشتم همه جا خدا ندیدم          پرواز فرشته ها ندیدم

ازمن که ورد به او پیامی          آقای فضا نورد نامی

با چند قدم هوا پریدن           نتوان  ملک وخدای دیدن 

دیدار خدا بُود مُیسر            بادیده دل نه دیده سر 

تند زره عشق ناتوان است       این کار بزرگ کار جان است    

 

پُرفسور حمید مولانا 

 


موضوعات: شعر
   یکشنبه 22 اسفند 1395نظر دهید »

درزمانی  که کنی  قصدگناه            گر کند کودکی از دور  نگاه

شرم داری ز گنه درگذری               پرده عفت خود را مدری  

شرم بادت ز خداوند جهان            که بود واقف اسرار نهان                


موضوعات: شعر
   یکشنبه 15 اسفند 1395نظر دهید »

شب جمعه است…هوایت نکنم می میرم
یادی از صحن و سرایت نکنم می میرم


ناله و شکوه حرام است بر عشاق ولی
از فراق تو شکایت نکنم می میرم


سجده بر خاک شما سیره ی هر معصومی است
سجده بر تربت پایت نکنم می میرم


دوریت درد من و نام تو درمان من است
تا خود صبح صدایت نکنم می میرم

به دعا کردن تو نوکر این خانه شدم
هر سحر، شکرِ دعایت نکنم می میرم


“وضع من را به خــــدا روضـه ی تــــو سامان داد
من اگــــر گـــــریه برایـــت نکنــــم می میرم”


جان ناقابل من کاش فدای تو شود
اگر این جان به فدایت نکنم… می میرم!


شعرهایم همگی درد فراق است… ببخش
صحبت از کرب و بلایت نکنم می میرم


شاعر : محمد جواد شیرازی




موضوعات: شعر
   پنجشنبه 16 دی 1395نظر دهید »

  

 

 

شهیدان  قصه پر سوز عشقند

شهیدان شمع عالمسوز عشقند

 

شهیدان راهیان کوی یارند

شهیدان عاشق وخونین تبارند

 

 

 

 

 


موضوعات: شعر
   شنبه 8 آبان 1395




به خون شستند بیت ذات پاک حقتعالی را


الا ای اهل عالم عاقبت کشتند مولا را

چه دیدید از علی جز مهربانی مردم دنیا


چرا کشتید آن تنهاترین تنهای دنیا را


شما با کشتن مولا امیرالمؤمنین کشتید


محمّد را علی را انبیا را بلکه زهرا را


بگرد ای ماه از خون جگر اخترفشانی کن


خبرکن زین مصیبت چاه و نخلستان خرما را


الا ای داغداران علی آیید در کوفه


تسلا در غم مولا دهید آن پیر اعما را


ز پا افتاد با رخسار خونین بت‌شکن مردی


که در بیت خدا بگذاشت بر دوش نبی پا را


فلک یک زخم بر فرق امیرالمؤمنین دیدی


ندیدی بر دل مجروح او زخم زبان‌ها را؟


طبیبا جای مرهم اشک ریز از دیدگان خود


علی از دست رفته کن رها دیگر مداوا را


علی روز ولادت بوسه زد بر دست عباسش


شب قتل علی عباس بوسد دست بابا را


اگر آلوده‌ای «میثم» چه غم داری علی داری


خدا بخشد به روی غرقه در خون علی، ما را


شاعر امیرحسین فلاح

 


موضوعات: شعر
   چهارشنبه 17 تیر 13941 نظر »

آسمان گم گشته سنگی در بیابان شما

دست مهر و مه گره خورده به دامان شما

سفره داران ملاحت با همه شور افکنی

شورها دارند بر سر از نمکدان شما

روح می جوشد زخاک و مرده می آید به رقص

بس که می ریزد مسیح از لعل خندان شما

نی عجب جوشد اگر از دیده ی خورشید آب

گر فتد عکسی در آن از دُرّ دندان شما

گردن فردوس خم در پیش بذل دستتان

خازن جنّت یکی از مستمندان شما

هستی عالم بود شمتی زخاک راهتان

ای تمام عالم هستی به قربان شما

می توان با گوشه ی چشمی مسلمانم کنید

ای سلیمان با همه حشمت مسلمان شما

موسی عمران قدح نوش شراب نیلتان

عیسی مریم شده محتاج درمان شما

پیشتر از بودن خود با همه زیباییش

بوده جنّت عاشق دیدار سلمان شما

از نزول آیه ی برداً سلاماً پیشتر

بوده صحرای وسیع دل گلستان شما

دین به جز مهر شما آل محمّد نیست، نیست

غیر از این کفر است گویم هر چه درشان شما

کیست «میثم» تا که در اوصافتان خواند غزل

ای دو صد جبریل طوطیّ غزلخوان شما

شعر از غلامرضا سازگار




موضوعات: شعر
   سه شنبه 7 بهمن 13933 نظر »

دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای از قفس تن پریدن است

از بیم مرگ نیست که سرداده ام فغان
بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است

دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شکر گریبان دریدن است

شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت

خورشید من برآی که وقت دمیدن است

سوی تو این خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است

بگرفت آب و رنگ زفیض حضور تو
هرگل دراین چمن که سزاوار دیدن است

با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است

آن را که لب به جام هوس گشت آشنا
روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است

 



موضوعات: شعر
   سه شنبه 22 مرداد 13922 نظر »

 
خدا در بیابان های خالی از انسان نیست .

خدا در جاده های تنهای بی انتها نیست .

خدا در مسیری که به تنهایی آن را سپری می کنی نیست .

خدا آنجا نیست …. خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست.

در قلبیست که برای تو می تپد .

خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد .

خدا آنجاست …….
در جمع عزیزترین هایت است .

خدا در دستی است که به یاری می گیری .

در قلبی است که شاد می کنی .

در لبخندی است که به لب می نشانی .

خدا در دیر و بتکده و مسجد نیست .

لابلای کتاب های کهنه نیست . خدا در عطر خوش نان است .

آنجاست که زندگی می کنی و زندگی می بخشی .

خدا در جشن و سروریست که به پا می کنی .

آنجاست که عهد می بندی و عمل می کنی .

خدا را در کوچه پس کوچه های درویشی و دوری از انسانها نگرد .

آنجا نیست …. او جایی است که همه شادند .

جایی است که قلب های شکسته ای نمانده .

خدا را در غم جستجو نکن ،

در کنج خاک گرفته آنچه که سال ها

روایت کرده اند ،نگرد .

آنجا نیست . خدا را جای دگر باید جستجو کنی .

جوانمردهایی که با پای پیاده میروند

به جستجوی خدا او را نخواهند یافت …

خدا نزدیکتر از آنست که فکر می کنیم

اینجا .


موضوعات: شعر
   سه شنبه 21 خرداد 1392نظر دهید »

این غزلی است از امام و بعد از آن پاسخ رهبر است به آن، که بیت به بیت با هم مرتیط است:

امام خمینی (ره)

 1من به خال لبت اى دوست گرفتار شدم     چشم بیمــــار تــــو را دیــدم و بیمار شدم

2فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم       همچــــو منصــور خــــــریدار سرِ دار شدم

3غم دلدار فکنده است به جانم، شررى       کـــه بـــه جــــان آمدم و شهره بازار شدم

4درِ میخانه گشایید به رویم، شب و روز        که من از مسجد و از مدرسه، بیزار شدم

5جــــامــه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم       خــــرقــــه پیــــر خـــراباتى و هشیار شدم

6واعـــظ شهــر کــه از پند خود آزارم داد       از دم رنــــد مــــى‏آلــــوده مــــَددکار شدم

7بگـــذاریــــد کــــه از بتکــده یادى بکنم       مـــن کـــه با دستِ بت میکده، بیدار شدم

 

آیت الله خامنه ای:

1تو که خود خال لبی از چه گرفتار شدی                تو طبیب همه ای از چه تو بیمار شدی

2تو که فارغ شده بودی ز همه کون و مکان             دار منصور بریدی همه تن دار شدی

3عشق معشوق وغم دوست بزد برتو شرر             ای که در قول وعمل شهره بازار شدی

4مسجد و مدرسه را روح و روان بخشیدی              وه که بر مسجدیان نقطه پرگار شدی

5خرقه پیر خراباتی ما سیره توست                      امت از گفته در بار تو هشیار شدی

6واعظ شهر همه عمر بزد لاف منی                     دم عیسی مسیح از تو دیدار شدی

7یادی از ما بنما ای شده آسوده زغم                   ببریدی زهمه خلق و به خلق یار شدی

 

 


موضوعات: شعر
   یکشنبه 12 خرداد 13923 نظر »

سرّ نی در نینوا می‌ماند، اگر زینب نبود

                                                کربلا در کربلا می‌ماند، اگر زینب نبود

چهره سرخ حقیقت، بعد از آن طوفان رنگ
                                                 پشت ابری از ریا می‌ماند، اگر زینب نبود

چشمه فریاد مظلومیّت لب‌تشنگان
                                            در کویر تفته جا می‌ماند، اگر زینب نبود

زخمه زخمی‌ترین فریاد، در چنگ سکوت
                                            از طراز نغمه، وامی‌ماند، اگر زینب نبود

در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ
                                            در گلوی چشم‌ها می‌ماند، اگر زینب نبود

ذوالجناح دادخواهی، بی‌سوار و بی‌لگام
                                            در بیابان‌ها رها می‌ماند، اگر زینب نبود





موضوعات: شعر
   شنبه 4 خرداد 13921 نظر »

اى بلند اختر كه ناموس خداى اكبری

                                                   عقلِ كل را دخترى و علمِ كل را همسرى
زينت عرش خدا پرورده دامان توست

                                                   يازده خورشيد چرخ معرفت را مادرى
آن كه بُد منت وجودش بر تمام ما سوى

                                                   گشت ممنون عطاى حق كه دادش كوثرى
تاج فرق عالم و آدم بود ختم رسل

                                                   بر سر آن سرور كون و مكان تو افسرى
از گلستان تو يك گُل خامس آل عباست

                                                  اى كه در آغوش خود خون خدا مى‌پرورى
مقتداى حضرت عيسى بود فرزند تو

                                                   آن چه در وصف تو گويم باز از آن برترى
در قيامت اولين و آخرين سرها به زير

                                                   تا تو با جاه و جلال حق، زمحشر بگذرى
بر بساط قرب بگذارد قدم چون مصطفى

                                                     تو بر او هستى مقدم ، گرچه او را دخترى
كهنه پيراهن چو بر سر افكنى در روز حشر

                                                    غرقه در خون خدا برپا نمايى محشرى
با چه ذنبى كشته شد مؤوده آل رسول

                                                     بود آيا اينچنين، أجرِ چنان پيغمبرى
قدر تو مجهول و مخفى قبر تو تا روز حشر

                                                جز خدا در حق تو كس را نشايد داورى

 

 «آیت الله  العظمی وحید خراسانی»

 


موضوعات: شعر
   یکشنبه 8 اردیبهشت 13924 نظر »


غم ِ غم می خورم و غم شده مهماندارم

غیر غم کس نبود تا که شود غمخوارم

گرچه از زهر هلاهل جگرم می سوزد

می دهد خاطره ی کوچه فقط آزارم

خانه ی امن مرا همسر من میران کرد

محرمی نیست که گردد زمحبت یارم

هرچه می خواست به او هدیه نمودم اما

پاسخی نیست به جز سینه ی آتش بارم

روزه بودم طلبیدم چو از او جرعه ی آب

خون دل شد زجفا قوت من و افطارم

می زند زخم زبان لیک نگوید گنهم

خود نداند زچه برخاسته بر پیکارم

من همان زادهی عشقم که بطفلی محزون

شاهد مادر خود بین درو دیوارم

هرگز از از خاطره ام محو نشد کودکیم

پاره پاره جگر از میخ در و مسمارم

تیر باران شده از کینه تن و تابوتم

تحفه از همسر بی مهر  و وفایم دارم

قبر ویران شده از خاک بقیع می گوید

بهر مظلومی من این سند و آثارم


                                 «حبیب اله موحد»




موضوعات: شعر
   پنجشنبه 21 دی 13911 نظر »

رحلت جانگداز پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله تسلیت باد



کم گریه کن که گریه امانت بریده است

                                                    گویا که وقت رفتن بابا رسیده است

 حق داری از غمش به سرو سینه می زنی

                                                   چون مثل او کسی به دو عالم ندیده است

 در روز آخرش چه شده این چنین نبی

                                                    جز اهل بیت تو زهمه دل بریده است

 بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند

                                                    اشکش بر ای هر دو زغم ها چکیده است

 برگو که مرتضی چه شنیده کنار او

                                                    رنگش چنین زطرح مسائل پریده است

 اینجا همه برای شما گریه می کنند

                                                     چون از سقیفه بوی جسارت وزیده است

 این روزها به پشت در خانه ات مرو

                                                     گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است

 جان حسین و جان حسن جان مرتضی

                                                     کم گریه کن که گریه امانت بریده است

            

                                     « کمال مومنی»






موضوعات: شعر
   پنجشنبه 21 دی 1391نظر دهید »

 

 

شب یلدا قدم آرام بردار                   کمی هم احترام ما نگه دار

تو می بینی ربابم غصه دار است        بنی هاشم هنوزم داغدار است

صدای العطش در گوش مانده            بدن ها بی کفن هر گوشه مانده

شب یلدا تو هم چله نشین باش           سیه پوش غم سالار دین باش

 

 


موضوعات: شعر
   پنجشنبه 30 آذر 1391نظر دهید »
 << < اردیبهشت 1403 > >>
شن یک دو سه چهار پنج جم
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو
ذکر ایام هفته
آمار
  • امروز: 467
  • دیروز: 135
  • 7 روز قبل: 1078
  • 1 ماه قبل: 3771
  • کل بازدیدها: 166460
نماز حاجت