مهمترین وقایع دوازدهم محرم عبارتند از :

1- دفن شهدای کربلا ۶۱ ق

مرحوم شیخ مفید در ارشاد صفحه ۲۵۸ مى فرماید عمر بن سعد از کربلا به سوى کوفه روانه شد جماعتى از بنى اسد که در اراضى غاضریّه منزل داشتند به مقتل آن حضرت آمدند (ظاهرا) بر اجساد شهداء نماز خواندند و ایشان را دفن کردند به این طریق که امام را در همان موضع که معروف است و حضرت على بن الحسین (على اکبر) را در پائین پاى امام علیه‌السلام و از براى سایر شهداء حفره اى در پائین پا کندند و در آن حفره دفن نمودند و حضرت ابوالفضل علیه‌السلام را در راه غاضریّه در همان مکان که اکنون معروف است دفن کردند ولى از نظر شیعه حضرت امام زین العابدین علیه‌السلام در واقع آمد نماز خواند و دفن نمود چنان که امام رضا در جواب گروه واقفیّه تصریح نموده که در کتاب انصار الحسین صفحه ۱۰۴ توضیح داده شده و در بصائر الدرجات صفحه ۲۲۵ در ضمن حدیثى از امام صادق علیه‌السلام استفاد مى شود که در موقع دفن سرور شهیدان امام حسین علیه‌السلام پیامبر اسلام و حضرت على علیه‌السلام و امام حسن وامام سجاد و ملائکه حضور داشتند و یارى مى نمودند.

 2- وفات امام زین العابدین به قول شیخ بهائى (غیر مشهور)

3- ورود اهل بیت عصمت به کوفه ۶۱ ق

چون به ابن زیاد خبر رسید که اهل بیت به کوفه نزدیک شده اند امر کرد سرهاى شهدا را که عمر بن سعد از پیش فرستاده بود خارج کرده و پیش ‍ روى اهل بیت ببرند و با هم به شهر درآورند و در کوچه و بازار بگردانند تا سلطنت یزید بر مردم معلوم شود مردم کوفه چون از ورود اهل بیت خبردار شدند از کوفه بیرون آمدند و اهل بیت را سوار بر شتران وارد کوفه نمودند و زنان کوفه براى تماشا بالاى بام ها رفته بودند زنى از بام صدا زد من اىّ الاسارى انتنّ شما از کدام مملکت و قبیله هستید گفتند نحن اسارى آل محمدصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم چون آن زن این را شنید هر چه چادر و مقنعه داشت آورد و برایشان پخش نمود مخدرات گرفتند و خود را با آنها پوشانیدند.

به روایت مسلم گجکار قریب به چهل محمل روى چهل شتر در روى آنها زنان و اطفال بودند و سید سجادعلیه‌السلام مریض بر شتر برهنه نشسته و خون از رگهاى گردنش جارى بود اهل کوفه گریه مى کردند ضرت با صداى ضعیف مى فرمود شما بر ما گریه مى کنید پس ما را چه کسى کشت.

سهل گوید چون وارد کوفه شدم دیدم بوقها زده مى شد و پرچم ها افراشته ناگاه لشکر وارد شد صداى ضجه و ناله برخاست و سرهاى شهدا را که بر فراز نیزه نصب کرده بودند آوردند در پیش سرها سر مبارک امام حسین مثل ماه مى درخشید.

امام در نوک نیزه آیه مبارکه را تلاوت مى نموده ام حسبت انّ اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من ایاتنا عجبا، سهل گوید گریه کنان گفتم یابن رسول الله رأسک اعجب یعنى تکلم رأس شریف تو از قصه اصحاب کهف و رقیم عجیب تر است پس جناب زینب مردم را امر به سکوت نمود و خطبه اى شروع کرد در حالی که همه خاموش بودند و ما آن خطبه را در انصار الحسین ایراد کرده ایم.

  منبع: حوادث الایام، سید مهدی مرعشی نجفی

 

 

   سه شنبه 11 شهریور 1399نظر دهید »

مهمترین وقایع یازدهم محرم عبارتند از :

1- حرکت دادن اهل بیت از کربلا به کوفه (۶۱ ق)

عمر بن سعد ملعون شب یازدهم را تا وقت زوال روز یازدهم در کربلا ماند و برکشته شدگان خود نماز خواند و به خاک سپرد و بعد از ظهر امر کرد دختران رسول خدا را بر شتران سوار کردند و امام سجادعلیه‌السلام را غل جامعه بر گردن زدند و مثل اسیران مى بردند و از قتلگاه عبور دادند.

وقتى چشم زنان به شهدا افتاد فریاد کشیدند و سیلى به صورت خود زدند اشک ریزان از شتران خود را به زمین انداختند.

علیا مخدره زینب کبرى چون نظرش به بدن مبارک امام افتاد سلام داد السّلام علیک یا ذبیحا من القفا سپس نعش برادر را به سینه خود چسبانید عرض کرد اختک لک الفداء یابن محمد المصطفى و یا قرة عین فاطمة الزهراء بعد با صوتى حزین و قلبى دردناک گفت یا محمداه صلّى علیک ملیک السّمآه این حسین توست که با اعضاى پاره پاره در خون خویش آغشته است اینها دختران تواند که اسیر کرده اند این حسین توست که قتیل اولاد زنا گشته و بدنش بروى خاک افتاده.

سپس شروع به نوحه نمود: پدرم فداى کسى باد که جراحتش دوا نپذیرد پدرم فداى کسى باد که با غصه از دنیا رفت پدرم فداى کسى باد که لب تشنه شهید شد در روایت دیگرى آمده چون چشم زینب کبرى به قلب و گلوى امام افتاد با دلى سوزان فریاد کرد اى برادر کاش این تیر را به قلب من مى زدند کاش عوض تو مرا نحر مى کردند.

سکینه جسد پدر را دربرکشید چنان ناله مى کرد و عرض مى نمود پدر جان قتل تو چشم دشمنان را روشن و دلشان را شاد کرد پدر جان بنى امیه مرا در کوچکى یتیم کرد اى بابا زمانی که شب شد چه کسى مرا حمایت مى کند اى پدر گوشواره هایم را غارت و عبایم را ربودند.

کفعمى نقل مى کند که سکینه فرمود چون بدن نازنین پدرم را در آغوش ‍ گرفتم حالت اغماء به من رخ داد در آن حال شنیدم پدرم مى فرمود:

شیعتى مهما شربتم ماء عذب فاذکرونى                                  او سمعتم بغریب او شهید فاندبونى. الخ

 

 

2- تشکیل مجلس ابن زیاد

روز یازدهم عمر سعد به کوفه آمد .ابن زیاد اذن عمومی داد تا مردم در مجلس حاضر شوند. سپس رأس مطهر امام حسین علیه السلام را نزد او گذاشتند و او نگاه می کرد و تبسم می نمود و با چوبی که در دست داشت جسارت می نمود.

 

منبع:

اعلام الوری:ج۱ص۴۷۱٫

 


موضوعات: محرم, مناسبتها
   دوشنبه 10 شهریور 1399نظر دهید »

 

روز دهم محرم، روز معرفت، حماسه و سوگ، روز محاصره و عطش و شمشیر، شوق و عشق است که از افق کربلا دمید. مسافران تهجد و شب‌زنده‌داری، آزادگان و وارستگان از هر چه بند و اسارت و تردید، آماده شدند. نه در چشم‌ها نشانی از خستگی بود و نه در چهره‌ها نشان تشویش و پریشانی و شکستگی. عطر نفس‌های عاشقان بوی نیایش شبانه داشت و قلبشان روشنایی ذکر و محبت و ایمان. وقتی فجر فواره زد، صدای دل‌نشین اذان علی‌اکبر علیه‌السلام چهارسوی دشت بی‌تاب را فراگرفت تا زیباترین نماز صبح عالم برپا شود. بنا به روایت‌های مستند، چهار‌ هزار فرشته با پرچم سپید به یاری آمده بودند و امام حسین علیه‌السلام حضورشان در کربلا را به پس از شهادت خود و یاران خبر داده بودند. به سرانگشت یارانی را به هم نشان می‌دادند که تاریخ، پاک‌تر و پاک‌بازتر از آنان ندیده بود.

در مقابل هم هر چه تاریکی و تباهی، خود را برای جنایت و قساوت آماده می‌کردند. در یک‌سو حق مطلق و در سوی دیگر، باطل محض قرار گرفت. همه خوبی و همه پلیدی مقابل هم ایستادند.

عاشورا بود. همه‌چیز بود. خدا بود و انسان و شیطان. ایمان بود و عصیان. عشق بود و نفرت و دیگر بار فلسفه وجود و آفرینش، نه در هیأت کلمات در قامت انسان‌ها مرور می‌شد.

وقت سحر لحظه‌ای امام حسین علیه‌السلام بر زمین نشستند. در حالتی شبیه خواب قرار گرفتند. وقتی برخاستند، فرمودند: «در خواب دیدم که سگانی بر من هجوم آوردند و در میان آنان سگی پیس (دو رنگ) بود که به من نزدیک‌تر می‌شد و گمانم آن است که قاتل من ابرس (پیس) خواهد بود. در همان حال رسول خدا صلی‌الله علیه و آله را دیدم که می‌فرمودند: فرزندم، تو شهید آل محمدی که فرشتگان آسمان و ساکنان عرش اعلی چشم به راه تو هستند. امشب، روزه‌ات را نزد ما خواهی گشود. بشتاب و درنگ مکن! اینک فرشته‌ای از آسمان مأمور است که خون تو را در شیشه‌ای سبزرنگ گردآورد. این است که رؤیای من، هنگامه رفتن فرارسیده است و در آن هیچ تردیدی نیست.»

عاشورای سال 61 هجری هرچند روز شهادت امام حسین علیه‌السلام و یاران آن حضرت بود، اما بر حق بودن آن حضرت نشان از پیروزی جاودانه است و خون پاکی که بر زمین ریخته شد، شاهراهی شد که انسان‌های حق‌طلب در طول تاریخ، صراط مستقیم را از بیراهه‌ها تشخیص بدهند.

 

منابع:

نفس المهموم
الارشاد؛ شیخ مفید
مقتل الامام الحسین علیه‌السلام؛ خوارزمی
مقتل الامام الحسین علیه‌السلام؛ بحرالعلوم
آینه در کربلاست؛ محمدرضا سنگری


موضوعات: محرم, مناسبتها
   یکشنبه 9 شهریور 1399نظر دهید »

تاسوعا؛ روز آمادگی برای شهادت


تاسوعا یعنی روز نهم محرم و یک روز مانده به عاشوراست. در فاصله میان رسیدن شمر در روز نهم تا روز دهم حوادثی اتفاق افتاد که می توانیم آن را آمادگی روانی برای شهادت بخوانیم. در اینجا پنج حادثه که در خلال تاسوعا و شب عاشورا گذشت یادآوری می کنیم تا نقش روانی تاسوعا در آمادگی برای شهادت روشن شود.

در کربلا تا روز نهم محرم خبری از جنگ نبود. سپاهیان دشمن مانع حرکت آن حضرت به کوفه شده بودند و اصرار می کردند که ایشان با یزید بیعت کند و امام هم نمی پذیرفت. در روز نهم – یعنی تاسوعا - شمر وارد کربلا شد و نامه ابن زیاد را به عمر بن سعد داد که دستور جنگ بود. در ابتدا ابن سعد رغبتی به این کار نداشت اما حاضر نشد که کنار بکشد. به این جنگ راضی شد و خود را بدبخت جاویدان کرد.

در فاصله میان رسیدن شمر در روز نهم تا روز دهم حوادثی اتفاق افتاد که می توانیم آن را آمادگی روانی برای شهادت بخوانیم. در اینجا پنج حادثه که در خلال تاسوعا و شب عاشورا گذشت یادآوری می کنیم تا نقش آنها در آمادگی برای شهادت روشن شود.

 شما چهار نفر در امانید


شمر که دید ابن سعد آماده جنگ است به نزدیک لشگر امام حسین علیه السلام رفت و فرزندان ام البنین علیهاالسلام را که مادرشان هم قبیله با او بود صدا زد و گفت: شما در امانید به همراه برادر خود حسین نجنگید و از او کنار بکشید.

آنها نپذیرفتند و پاسخی دندان شکن به او دادند و شمر با حالت خشم به لشگرگاه خود بازگشت.

 

فرصتی برای عبادت


ابن سعد با شعار «ای لشگرهای خدا سوار شوید و به بهشت بشارت دهید» لشگر خود را به سمت اصحاب امام حسین علیه السلام روانه کرد. حضرت سید الشهداء علیه السلام، عباس علیه السلام را با بیست نفر به سوی آنها فرستاد تا بپرسند خبر چیست. آنها خبر از جنگ دادند. حضرت عباس علیه السلام سریعا برای کسب تکلیف پیش امام حسین برگشت و در این مدت بقیه گروه او لشگر دشمن را موعظه مى‏نمودند. امام حسین علیه السلام از ایشان مهلتى خواست و فرمود: امشب را صبر كنند و نبرد را به فردا موکول کنند كه امشب قدرى نماز و دعا و استغفار كنم، زیرا خدا مى‏داند كه من نماز و تلاوت قرآن و كثرت دعا و استغفار را دوست مى‏دارم.

 امشب همگی بروید و در کربلا نمانید


امام سجاد علیه السلام فرمودند: من در آن وقت مریض بودم، با آن حال نزدیك شدم و شنیدم كه پدرم به اصحاب خود گفت:

ثنا مى ‏كنم خداوند خود را به نیكوتر ثناها، و حمد مى‏ كنم او را بر سختی و آسانی، اى پروردگار من، سپاس مى‏گزارم تو را بر این كه ما را به تشریف نبوّت تكریم فرمودى، و قرآن را تعلیم ما نمودى، و ما را در دین دانا كردى، و ما را گوش شنوا و دیده بینا و دل دانا عطا كردى، پس ما را از شكرگزاران خود قرار ده.

امّا بعد، همانا من اصحابى باوفاتر و بهتر از اصحاب خود نمى‏ دانم، و اهل بیتى از اهل بیت خود نیكوتر ندانم، خداوند شما را جزاى خیر دهد بدانید که به همه شما اجازه می دهم که بروید و هیچ ایرادی هم نیست اكنون پرده شب شما را فرو گرفته است به کمک این تاریکی از اینجا بروید. چون آن جناب سخن را به اینجا رسانید.

حضرت عباس علیه السلام گفت: براى چه این كار كنیم؟ آیا براى آن كه بعد از تو زندگى كنیم؟ خداوند هرگز نگذارد كه ما این كار ناشایسته را دیدار كنیم.

بقیه یاران نیز هر یک به زبان خود و با عبارتهای محکم و زیبا درباره جانفشانی در راه او را که با جان و دل انتخاب کرده بودند سخن گفتند. سپس آن حضرت همگی را دعای خیر فرمود.

 

 

 آماده شدن خواهر برای مصائب بزرگ


از امام سجاد علیه السلام نقل شده که در آن شب عمّه ‏ام زینب علیها السلام پرستارى من مى‏ كرد كه شنیدم پدرم این اشعار را قرائت مى‏ فرمود:

   یا دهر أفّ لك من خلیل             كم لك بالاشراق و الأصیل‏
 
به سبب این اشعار گریه در گلوى من گرفت ولی بر آن صبر نمودم اما عمّه ‏ام نتوانست خویشتنداری کند و بی اختیار به سمت آن حضرت شتافت و گفت: وا ثكلاه! كاش مرگ مرا نابود می کرد، اکنون مانند زمانی است که مادرم فاطمه و پدرم على و برادرم حسن از دنیا رفتند، اى برادر تو جانشین گذشتگانى و فریاد رس بقیّه آن‏هایى.

سید الشهداء علیه السلام به او نگاه کرد و فرمود: اى خواهر! مراقب باش كه شیطان حلم تو را نرباید … اى خواهر! بپرهیز از خدا و شكیبایى‏ كن و بدان كه اهل زمین مى‏ میرند و اهل آسمان باقى نمى ‏مانند و هر چیزى در معرض هلاكت است جز ذات خداوندى كه خلق فرموده به قدرت خویش خلایق را بر مى ‏انگیزاند و زنده مى‏ گرداند ایشان را و اوست فرد یگانه.

جدّ و پدر و مادر و برادر من بهتر از من بودند و هر یك دنیا را وداع نمودند، و از براى من و براى هر مسلمى است كه اقتدا و تأسّى كند بر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله. اى خواهر! من تو را قسم مى‏ دهم و باید به قسم من عمل كنى، وقتى كه من كشته شوم گریبان در مرگ من چاك مکن و چهره خویش را به ناخن مخراش و از براى شهادت من به ویل و ثبور (هلاکت) فریاد نكنى. اینگونه، زینب آرامش یافت.

 شب عبادت


به دستور حضرت امام حسین علیه السّلام در آن شب خیمه‏ هاى حرم را متّصل به یكدیگر برپا كردند و بر دور آن‏ها خندقى حفر كردند و از هیزم پر نمودند كه جنگ از یك طرف باشد و حضرت على اكبر علیه السّلام را با سى سوار و بیست پیاده فرستاد كه چند مشك آب با نهایت خوف و بیم آوردند و اهل بیت و اصحاب خود را فرمود كه از این آب بیاشامید، وضو بسازید و غسل كنید و جامه هاى خود را بشویید كه كفنهاى شما خواهد بود و آنان تمام آن شب را به عبادت و دعا و تلاوت و تضرّع و مناجات به سر آوردند و صداى تلاوت و عبادت از لشگر سعادتمند آن نور دیده خیر البشر بلند بود.

 آمادگی برای شهادت


همه این رخدادها نشان می دهد که روز تاسوعا و شبی که بعد از آن آمد مقدمه ای برای روز شهادت بود. در تاسوعا روشن شد که سرنوشت همه مردان شهادت است و آنها هم به میل خود آن افتخار را پذیرفتند و زینب سلام الله علیها به مقام صبر رسید. تعدادی از افراد خوشبخت از لشکرگاه دشمن به آنها ملحق شدند و سید الشهداء علیه السّلام و اصحاب سعادتمند ایشان فضای خیمه گاه را به نور قرآن و استغفار و مناجات روشن کردند و با آمادگی کامل صبحگاه فردا پا به نبرد گذاشتند.


منبع:
مطالب وقایع تاسوعا از کتاب منتهی الآمال، شیخ عباس قمی اتخاذ شده است.

 

 


موضوعات: محرم, مناسبتها
   شنبه 8 شهریور 1399نظر دهید »

روز هفتم محرم
در این روز عبدالله بن زیاد نامه‏اى به نزد عمربن سعد فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهیان خود بین امام حسین و اصحابش و آب فرات فاصله ایجاد كرده و اجازه نوشیدن حتى قطره‏اى آب را به امام ندهد، همانگونه كه از دادن آب به عثمان بن عفان خوددارى شد!!

عمربن سعد نیز فوراً عمر بن حجاج را با پانصد سوار در كنار شریعه فرات مستقر كرد و مانع دسترسى امام حسین و یارانش به آب شدند و این رفتار غیر انسانى سه روز قبل از شهادت امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت. در این هنگام مردى به نام عبدالله بن حصین ازدى كه از قبیله بجیله بود فریاد برداشت كه: اى حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانى نخواهى دید! به خدا سوگند كه قطره‏اى از آن را نخواهى آشامید تا از عطش جان دهى!

امام حسین علیه ‏السلام فرمود: خدایا او را از تشنگى بكش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده!

حمید بن مسلم مى‏ گوید: به خدا سوگند كه پس از این گفتگو به دیدار او رفتم در حالى كه بیمار بود، قسم به آن خدایى كه جز او پروردگارى نیست، دیدم كه عبدالله بن حصین آنقدر آب مى‏آشامید تا شكمش بالا مى ‏آمد، و آن را بالا مى‏ آورد! و باز فریاد مى‏ زد: العطش! باز آب مى‏خورد تا شكمش آماس مى‏كرد ولى سیراب نمى‌شد! و چنین بود تا جان داد.

شهادت حضرت علي‌اصغر


 مرسوم است كه شب هفتم محرم، به در خانه «باب الحوائج كوچك كربلا» حضرت علي اصغر (ع) مي‌روند و روضه‌ي آن طفل شهيد را مي‌خوانند. شهيدي كه به ظاهر، كوچك است ؛ ولي به واقع پير عشق است.


 حوريان، محو رخ مه‌پاره‌ات
 كعبه‌ي خيل ملك، گهواره‌ات


 گردش چشمان تو عشق‌آفرين
 رشته‌ي قنداقه‌ات حبل‌المتين


 زينت آغوش و دامان رباب
 آينه‌گردانِ رويت، آفتاب


 عالم و آدم همه محتاج تو
 بر سر دوش پدر معراج تو


 بسته بر هر تار موي تو نجات
 تشنه‌ي لب‌هاي تو آب حيات


 كودكي ، اما به معنا پير عشق
 روي دستان پدر ، تفسيرِ عشق

  تلخ‌ترين لحظات تاريخ نزديك مي‌شد؛ تمامي ياران و اصحاب امام حسين(ع) به ميدان رفته و كشته شده بودند. در اردوگاه حق تنها دو مرد باقي مانده بود: اباعبدالله الحسين(ع) و امام سجاد(ع) كه آن روز به اراده الهي بيمار بود تا زنده بماند و رهبري امت را پس از امام حسين(ع) به دست بگيرد.

 امام(ع) چون خويشتن را تنها و بي ياور ديد آخرين حجت را بر مردم تمام كرد و بانگ برآورد: «هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله؟ هل من موحد يخاف الله فينا؟ هل من مغيث يرجو الله باغاثتنا؟ هل من معين يرجو ما عندالله في اعانتنا؟» يعني: «آيا مدافعی هست كه از حريم رسول خدا دفاع كند؟ آيا يكتاپرستي هست كه از خدا بترسد و ما را ياري دهد؟ آيا فريادرسي هست كه به خاطر خدا ما را ياري رساند؟ آيا كسي هست كه به خاطر روضه و رضوان الهي به نصرت ما بشتابد؟».

 صداي اين كمك‏خواهي امام كه به خيمه‌ها رسيد و بانوان دريافتند كه حسين ديگر ياوري ندارد، صدايشان به شيون و گريه بلند شد. امام به سوي خيمه‌ها رفت، شايد كه بانوان با ديدن او اندكي آرام گيرند؛ كه ناگاه صداي فرزند شش ماهه‌اش «عبدالله بن الحسين» ـ كه به علي اصغر معروف بود ـ را شنيد كه از شدت تشنگي مي‌گريست.

 علي اصغر طفلي شيرخواره بود؛ كه نه آبي در خيمه‌ها بود تا وي را سيراب كنند ، و نه مادرش «رباب» شيري در سينه داشت كه به وي دهد.

 امام(ع) قنداقه‌ي علي اصغر را در دست گرفت و به سوي دشمن رفت؛ در مقابل لشكر يزيد ايستاد و فرمود:«اي مردم! اگر به من رحم نمي‌كنيد بر اين طفل ترحم نماييد … »

 اما گويي كه بذر رحم بر دل سنگ آنان پاشیده نشده بود و تمامی رذالت دنيا در اعماق وجودشان ریشه دوانده بود ؛ زیرا به جاي آنکه فرزند رسول خدا (ص) را به مشتی آب میهمان کنند، تيراندازي از بني‌اسد (كه گفته شده است «حرملة بن كاهل» بود) تيري در كمان نهاد و گلوي طفل را نشانه گرفت. ناگاه دستان و سينه امام(ع) به خون رنگين شد… سر كوچك و گردن ظريف طفل شيرخواره از بدن جدا شده بود…


 آتش عشق تو در من شعله‌ور بود اي پدر
 پيش تير عشق تو ، قلبم سپر بود اي پدر

 امام(ع) دستان خود را از خون علي اصغر پر كرد و به آسمان پاشيد و گفت: «هون علي ما نزل بي انه بعين الله» يعني: «تحمل اين مصيبت بر من آسان است چرا كه خداوند آن را مي‌بيند»… در همين حال، «حصين بن تميم» تير ديگري افكند كه بر لبان مبارك امام(ع) نشست و خون از دهان حضرت جاري شد. امام روي به آسمان كرد و اینگونه نیایش نمود: «خدايا! سوي تو شكايت مي‌كنم از آنچه با من و برادران و فرزندان و خويشانم مي‌كنند»…


 اصغر كه به چهره ز عطش رنگ نداشت
 ياراي سخن با من دلتنگ نداشت


 يا رب! تو گواه باش، شش‌ماهه‌ي من
 شد كشته‌ي ظلم و با كسي جنگ نداشت


 آنگاه از سپاه دشمن دور شد ؛ با شمشيرش قبر كوچكي كند‌؛ بدن علي اصغر را به خون او آغشته نمود ؛ بر او نماز گزارد و جنازه‌ي كوچك را دفن كرد…

 شهادت علي اصغر (ع) از سخت‌ترين و جانگدازترين مصيبت‌ها در نزد ائمه بوده است… «مـنهال بن عمرو كوفي» گويد: در مدينه خدمت على بن الحسين(ع) رسيدم. امام پرسید: «حرمله چه شد؟» عـرض كردم: مـوقـعـى كه من از كوفه بيرون آمدم زنده بود. امام دست‏ها را به طرف آسمان بلند كرد و سه بار دعا کرد: «اللّهمّ أذقـه حرَّ الحديد، اللّهمّ أذقه حرّ الحديد، اللّهمّ أذقه حرّ النّار». يعني: «خدايا حرارت آهن را به او بچشان»…

 همچنين «عقبة بن بشير اسدي» مي‌گويد امام باقر(ع) به من فرمود: «ما از شما بني‌اسد خوني طلب داريم!» و سپس داستان ذبح شدن علي اصغر را بر من خواند.

 اين نمونه‌ها، نشان‏دهنده آن است كه اين داغ چگونه بر دل اهل‌بيت: مانده است…

 

و اين داغ بر دل ما نيز هست؛ و بر دل انسانيت نيز؛ تا زماني كه مهدي آل‌محمد (عج) قيام كند و انتقام از ظالمان بستاند…

 الا لعنة الله علی القوم الظالمين ؛ و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.

 

منبع: سایت تبیان


موضوعات: محرم, مناسبتها
   پنجشنبه 6 شهریور 1399نظر دهید »

روز ششم محرم:

1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد نامه‏ای برای عمر بن سعد فرستاد كه: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كرده‏ام. توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من مي‏فرستند.


2. در این روز “حبیب بن مظاهر اسدی” به امام حسین علیه‏السلام عرض كرد: یابن رسول اللّه‏! در این نزدیكی طائفه‏ای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.


امام علیه‏السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت مي‏كنم، او یارانی دارد كه هر یك از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشكری انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت مي‏نمایم… .


در این هنگام مردی از بني‏اسد كه او را “عبداللّه‏ بن بشیر” مي‏نامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت مي‏كنم و سپس رجزی حماسی خواند:


قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواكلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا
اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ كَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ


“حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی كه آماده پیكار شوند و هنگامی كه سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ كه من [رزمنده‏ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه‏ ام.”


سپس مردان قبیله كه تعدادشان به 90 نفر مي‏رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‏السلام حركت كردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام “ازْرَق” را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یكدیگر درگیر شدند، در حالی كه فاصله چندانی با امام حسین علیه‏السلام نداشتند. هنگامی كه یاران بني‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.


حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه‏السلام آمد و جریان را بازگو كرد. امام علیه‏السلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏ِ"14

شهادت قاسم بن الحسن بن علی (ع)
سهيل سر زده گفتي مگر ز سمت يمن
رخ چو ماه تمام و قدي چو سرو چمن
نمود در بر خود پيرهن به شكل كفن
ز برج خيمه برآمد چو قاسم بن حسن
ز خيمگاه به ميدان كين روان گرديد
گرفت تيغ عدو سوز را به كف چون هلال


قاسم بن الحسين عليه السلام به عزم جهاد قدم به سوي معركه نهاد، چون حضرت سيدالشهداء عليه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد كه جان گرامي بر كف دست نهاده آهنگ ميدان كرده، بي‌تواني پيش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر كشيد و هر دو تن چندان بگريستند كه در روايت وارد شده حَتّي غٌشِي عَلَيْهِما، پس قاسم گريست و دست و پاي عم خود را چندان بوسيد تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم عليه السلام به ميدان آمد در حالي كه اشكش به صورت جاري بود و مي‌فرمود:


سِبْطِ النَّبِيّ الْمُصْطَفي الْمُؤْتَمِن
بَيْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ
اِنْ تَنْكرُوٌني فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ
هذا حُسَيْنٌ كَالْاَسيرالْمُرْتَهَن


پس كارزار سختي نمود و به آن صغر سن و خردسالي سي و پنج تن را به درك فرستاد. حميد بن مسلم گفته كه من در ميان لشكر عمر سعد بودم پسري ديدم كه به ميدان آمده گويا صورتش پاره ماه است و پيراهن و ازاري در برداشت و نعليني در پا داشت كه بند يكي از آنها گيسخته شده بود و من فراموش نمي‌كنم كه بند نعلين چپش بود، عمرو بن سعد ازدي گفت: به خدا سوگند كه من بر اين پسر حمله مي‌كنم و او را به قتل مي‌رسانم، گفتم سبحان الله اين چه اراده است كه نموده‌اي؟ اين جماعت كه دور او را احاطه كرده‌اند از براي كفايت امر او بس است ديگر ترا چه لازم است كه خود را در خون او شريك كني؟ گفت به خدا قسم كه از اين انديشه برنگردم، پس اسب برانگيخت و رو برنگردانيد تا آنگاه كه شمشيري بر فرق آن مظلوم زد و سر او شكافت پس قاسم به صورت بر روي زمين افتاد و فرياد برداشت كه يا عماه چون صداي قاسم به گوش حضرت امام حسين عليه السلام رسيد تعجيل كرد مانند عقابي كه از بلندي به زير آمد صفها را شكافت و مانند شير غضبناك حمله بر لشكر كرد تا به عمرو (لعين) قاتل جناب قاسم رسيد، پس تيغي حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پيش داد حضرت دست او را از مرفق جدا كرد پس آن ملعون صيحه عظيمي زد. لشكر كوفه جنبش كردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام عليه السلام بربايند همينكه هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و كشته شد. پس چون گرد و غبار معركه فرو نشست ديدند امام عليه السلام بالاي سر قاسم است و آن جوان در حال جان كندنست و پاي به زمين مي‌سايد و عزم پرواز به اعلي عليين دارد و حضرت مي‌فرمايد سوگند با خداي كه دشوار است بر عم تو كه او را بخواني و اجابت نتواند و اگر اجابت كند اعانت نتواند و اگر اعانت كند ترا سودي نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتي كه ترا كشتند. هذا يَوْم وَاللهِ كَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ.

آنگاه قاسم را از خاك برداشت و در بر كشيد و سينه او را به سينه خود چسبانيد و به سوي سراپرده روان گشت در حالي كه پاهاي قاسم در زمين كشيده مي‌شد. پس او را برد در نزد پسرش علي بن الحسين عليه السلام در ميان كشتگان اهلبيت خود جاي داد، آنگاه گفت بارالها تو آگاهي كه اين جماعت مار ا دعوت كردند كه ياري ما كنند اكنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما يار شدند، اي داور دادخواه اين جماعت را نابود ساز و ايشان را هلاك كن و پراكنده گردان و يكتن از ايشان را باقي مگذار، و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ايشان مگردان.


آنگاه فرمود اي عموزادگان من صبر نمائيد اي اهلبيت من شكيبائي كنيد و بدانيد بعد از اين روزخواري و خذلان هرگز نخواهيد ديد.


مخفي نماند كه قصه دامادي جناب قاسم عليه السلام در كربلا و تزويج او فاطه بنت الحسين (ع) را صحت ندارد چه آنكه در كتب معتبره به نظر نرسيده و به علاوه آنكه حضرت امام حسين عليه السلام را دو دختر بوده چنانكه در كتب معتبره ذكر شده، يكي سكينه كه شيخ طبرسي فرمود: سيدالشهداء عليه السلام او را تزويج عبدالله كرده بود و پيش از آنكه زفاف حاصل شود عبدالله شهيد گرديد. و ديگر فاطمه كه زوجه حسن مثني بوده كه در كربلا حاضر بود چنانكه در احوال امام حسين عليه السلام به آن اشاره شده، و اگر استناداً به اخبار غير معتبره گفته شود كه جناب امام حسين عليه السلام را فاطمه ديگر بوده گوئيم كه او فاطمه صغري است و در مدينه بوده و او را نتوان با قاسم بن حسن عليهماالسلام بست و الله تعالي العالم.

شيخ اجل محدث متتبع ماهر ثقه الاسلام آقاي حاج ميرزا حسين نوري نور الله مرقده در كتاب لؤلؤ و مرجان فرموده و به مقتضاي تمام كتب معتمده سالفه مولفه در فن حديث و انساب و سير نتوان براي حضرت سيدالشهداء عليه السلام دختر قابل تزويج بي‌شوهري پيدا كرد كه اين قضيه قطع نظر از صحت و قسم آن به حسب نقل و قوعش ممكن باشد. اما قصه زبيده و شهربانو و قاسم ثاني در خاك ري و اطراف آن كه در السنه عوام دائر شده، پس از آن خيالات واهيه است كه بايد در پشت كتاب رموز حمزه و ساير كتابهاي معجوله نوشت، و شواهد كذب بودن آن بسيار است، و تمام علماي انساب متفقند كه قاسم بن الحسن (ع) عقب ندارد انتهي كلامع رفع مقامه.


بعضي از ارباب مقاتل گفته‌اند كه بعد از شهادت جناب قاسم عليه السلام بيرون شد به سوي ميدان عبدالله بن الحسن عليه السلام و رجز خواند:


ضْرغامُ اجامٍ وَ لَيْثٌ قَسْوَرَه
اَكيلُكُمْ بِالسًّيْفِ كَيْلَ السَّنْدَرَهِ
اِنْ تُنْكِرُوني فَانَا ابْنُ حَيْدَرَه
عَلَي الاَعادي مِثْلَ ريحٍ صَرْصَرَهٍ


و حمله كرد و چهارده تن را به خاك هلاك افكند، پس هاني بن ثبيت خضرمي بر وي تاخت و او را مقتول ساخت پس صورتش سياه گشت. و ابوالفرج گفته كه حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام فرموده كه حرمله بن كاهل اسدي او را به قتل رسانيد.


مؤلف گويد: كه مقتل عبدالله را در ضمن مقتل جناب امام حسين عليه السلام ايراد خواهيم كرد انشاء‌الله تعالي.


و ابوبكر بن الحسن (ع) كه مادرش ام ولد بوده و با جناب قاسم عليه السلام برادر پدر مادري بود، عبدالله بن عقبه غنوي او را به قتل رسانيد. و از حضرت باقر عليه السلام مرويست كه عقيه غنوي او را شهيد كرد،‌ و سليمان بن قته اشاره به او نمود در اين شعر:


وَ في اَسَدٍ اُخْري تُعَدُّو تُذْكَرُ
وَ عِنْدَ غَنِيّ قَطْرَه مِنْ دِمائِنا


منبع: کتاب منتهی الامال اثر حاج شیخ عبّاس قمی

   چهارشنبه 5 شهریور 1399نظر دهید »

 

 

یکی از اوصافی که برای امام حسین (ع) در بعضی از زیارت‌نامه‌ها ذکرشده «الوتر الموتور» است. «وتر» به معنای فرد و طاق است؛ به معنای کنیه و خون هم ذکرشده، ولی بیش‌تر به معنای اوّل می‌آید. نماز وتر را وتر می‌گویند، چون فرد و طاق است و نماز یک‌ رکعتی غیر از آن نداریم. اگر به معنای خون باشد، باز به معنای فرد برمی‌گردد، زیرا اگر کسی در بین گروهی کشته شود، او را «فرد وتر» می‌گویند، یعنی بین ده یا صد نفر، یکی کشته‌شده و به‌ ناحق خونش ریخته شده است.
 
«موتور» به چند معنا است:
1ـ طاق و فرد شده
2ـ کسی از وابستگان او کشته‌شده باشد.
3ـ کسی که کشته شود و انتقام خون او گرفته نشود.

بنابراین «وتر موتور» را می‌توان به سه صورت معنا کرد:
1ـ وتر به معنای یگانه و فرد باشد و «موتور» تأکید آن باشد، مثل «حجر محجور».
2ـ وتر به معنای فرد و «موتور» به معنای کسی که افرادی از او کشته‌شده باشد، یعنی ای حسین یگانه‌ای که یاران تو کشته‌شده‌اند.
3ـ وتر به معنای خون ریخته باشد، یعنی ای کشته‌ای که اصحاب تو را کشته‌اند.

شاید در بین این سه احتمال، معنای دوم مناسب‌تر باشد، زیرا حضرت در مقام شهادت، مانندی ندارد. از آغاز دنیا تاکنون مثل او، کسی مظلومانه چنین به قتل نرسیده و این‌ همه مصیبت ندیده است. همچنین همه افراد او در کربلا کشته شدند، حتى طفل شیرخوار او، پس همه اصحاب و یارانش در کربلا و روز عاشورا کشته شده‌اند، از این‌ رو حضرت «موتور» است. ممکن است گفته شود «الوتر الموتور» به معنای فرد و تنهای بی‌همتا و به زبان فارسی خودمانی «دُردانه» است و به ویژگی خاص سیدالشهدا (ع) اشاره دارد. 
 
با توجه به اینكه عده‌ای به زیارت عاشورا ایراد وارد می‌کنند كه این دعا سرتاسر لعنت است و دین اسلام دین رأفت و مهربانی است و با توجه به اینكه پیغمبر بزرگوار ما همواره حتی با دشمنان خود هم مهربانی می‌کردند خواستم سؤال كنم آیا واقعاً به زیارت عاشورا ایراد وارد است؟ آیا با توجه به رأفت دین اسلام این‌همه لعن و نفرین جایز است؟ 
دین حق و اعتقاد صحیح، آن است که به انسان بگوید از خوبی و پاکی و صداقت و عدل پیروی و با بدی و پلیدی و دروغ و خیانت و ظلم دشمنی کن. اگر معتقدیم عده‌ای دانسته و از روی عناد و کینه‌ورزی راه باطل را برگزیده‌اند و حق را منکوب کردند و بر مهم‌ترین ارزش‌های اخلاقی پا گذاشته‌اند، چرا لعن نه؟! اسلام دین محبت و تولی است، ولی در ارتباط با خوب‌ها و خوبی‌ها؛ والا از بدی و پلیدی نه‌تنها باید دوری کرد، باید بر سر او فریاد کشید. 
لعن فریادی است که انسان بر بدی و عاملان آن می‌کشد. در روایات ما به این تبری می‌گویند. مؤمن در کنار تولی باید تبری داشته باشد. خشونت باکسانی که امید هدایت آن‌ها می‌رود و اگر بدی‌ای دارند نه از روی عناد و لجاج است، صحیح نیست، ولی در مقابل کسی که از روی عناد بدی می‌کند، خوب و لازم است. باغبان همان‌طور که به درخت کود و آب‌وخاک مناسب می‌دهد، شاخه‌های زائد را می‌برد و در  پای گیاه سم می‌ریزد تا حشرات موذی بمیرند و توان گیاه را نگیرند. آیا انسان عاقلی گمان می‌کند که مهربانی این است که پلیدی را هم دوست داشته باشیم؟! علاوه بر این بدانید که وجود لعن در مدارک و منابع دینی تنها مختص به زیارت عاشورا نیست، بلکه در قرآن هم ظالمان و دشمنان مؤمنان راستین لعن شده‌اند. بله لعن خاص کسی است که حق را می‌داند و لجاج و عناد با آن دارد و هر سرگشته‌ای مستحق لعن نیست. باید با او مهربان بود تا راه را بیابد. 
 

آیا منظور از السلام علیک یا علی بن الحسین در زیارت عاشور، حضرت علی‌اکبر(ع) است؟  
در این زمینه دو نظریه عمده وجود دارد:
عده‌ای معتقدند که مراد از علی بن الحسین امام سجاد(ع) است و برخی دیگر قائل‌اند که جناب علی‌اکبر(ع) مراد این فقره زیارت عاشورا است. 
هرکدام از این دو گروه برای نظریه خود توجیه و استدلال‌هایی دارند که در اینجا به موارد مهم آن اشاره می‌شود. ما بدون آن‌که اصرار برطرف خاصی از این اقوال داشته باشیم به نظرمان ترجیح با قول کسانی است که علی بن الحسین در زیارت عاشورا را به امام سجاد(ع) تفسیر می‌کنند.

کسانی که قائل هستند مراد جناب علی‌اکبر(ع) است چنین استدلال می‌کنند:
1. این دعا در مقام ذکر شهدای کربلا است؛ لذا مراد از علی بن الحسین همان علی‌اکبر است که در آن روز به شهادت رسیدند. در مقابل این استدلال بایستی متذکر شویم اگرچه این قسمت دعا در مقام ذکر شهدای کربلا است، ولی به خاطر اشاره به مقام امامت و جایگاه ویژه امام سجاد(ع) و امامت آن حضرت پس از امام حسین(ع) و با توجه به این‌ که امام سجاد(ع) در واقعه عاشورا حضور داشته‌اند، بعید به نظر نمی‌رسد که در این قسمت زیارت عاشورا تصریح به نام آن امام شده باشد، وگرنه با تعبیر و علی أولاد الحسین اشاره به جناب علی‌اکبر(ع) می‌شود و نیازی به ذکر جداگانه نام ایشان با این امتیاز نیست؛ به‌عبارت‌دیگر به نظر می‌رسد که امتیاز در ذکر این نام، بیشتر برازنده مقام عصمت باشد.
مگر حضرت ابوالفضل هم فرزند امام علی(ع) و برادر امام حسین(ع) نیستند؟ چرا نام ایشان به‌طور مستقل نیامده است؟! در حالی‌ که نمی‌توان گفت ایشان از نظر مراتب و درجات از جناب علی‌اکبر(ع) پایین‌تر هستند.

2. به قرینه زیارات دیگر امام حسین (ع)، از جمله زیارت آن حضرت در اول و نیمه رجب، نیمه شعبان و… که پس از سلام دادن بر امام حسین(ع)، جناب علی‌اکبر را خطاب قرار داده و به ایشان سلام می‌دهند، پس اینجا هم مراد جناب علی‌اکبر است. در جواب از این استدلال، لازم به ذکر است که از یک نکته مهم در این استدلال غفلت شده و آن این‌که آن زیارات دیگر، زیارات از نزدیک است؛ یعنی کسی که داخل حرم مطهر امام حسین (ع) است، بایستی این‌گونه زیارت کند؛ برخلاف زیارت عاشورا که زیارت از راه دور است و برای کسانی که نمی‌توانند در حرم مطهر آن امام حاضر شوند و می‌خواهند به ثواب زیارت برسند؛ بنابراین متصور است که زیارت از نزدیک با زیارت از راه دور تفاوت داشته باشد، به‌ خصوص حضرت علی‌اکبر(ع) در کنار پدر بزرگوارشان امام حسین(ع) مدفون هستند. به‌ علاوه که می‌بینیم در آن زیارات دیگر امام حسین(ع) که زیارت از نزدیک است، بعد از زیارت خود امام(ع)، زیارت جناب علی‌اکبر و پس‌ از آن زیارت سایر شهدای کربلا و سپس زیارت حضرت ابوالفضل(ع) آمده است؛ درست به همان شکلی که عملاً زیارت از نزدیک آن مقامات ممکن است. چراکه امام حسین(ع) و جناب علی‌اکبر(ع) و جمع شهدا در مجموعه حرم امام حسین(ع) مدفون‌اند و حضرت ابوالفضل(ع) در فاصله چند ده متری حرم مستقل دارند.

این در حالی است که در زیارت عاشورا که زیارت از راه دور است پس از سلام دادن بر خود امام، با تعبیر “و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین” به همه شهدا با این تعبیر اشاره‌شده است؛ فقط می‌ماند تعبیر “و علی علی بن الحسین” که آن‌هم ظاهراً تصریح به امامت امام سجاد(ع) است که در عاشورا حضور داشته‌اند. علاوه بر این، همان‌طور که گذشت همین‌که تصریح به نام حضرت ابوالفضل(ع) نشده و ایشان در زمره اصحاب ذکر شده‌اند، ظاهر در مطلب فوق در زیارت از راه دور است. به همین بیان معلوم می‌شود که استدلال دیگری هم که به آن استناد می‌شود شاید تمام نباشد.

استدلال سوم برای اثبات این‌که مراد جناب علی‌اکبر(ع) است، این است که ایشان در پایین پای امام حسین(ع) و در یک ضریح دفن شده‌اند، لذا مراد از علی بن الحسین نیز ایشان است. همچنان که گذشت، این نظم برای زیارت از نزدیک خوب است، ولی زیارت عاشورا به قرائنی که در بالا به آن اشاره شد، زیارتی از راه دور یا لااقل اعم از دور و نزدیک است. در زیارت از دور ترتیب مکانی مورد لحاظ نیست و تنها ترتیب در فضیلت ملحوظ خواهد بود. در ترتیب به‌ حسب افضلیت مقامی و رتبه‌ای اگر نام حضرت علی‌اکبر(ع) بیاید، به نظر می‌رسد نام حضرت ابوالفضل(ع) هم می‌بایست می‌آمد. این برخلاف زیارت‌هایی است که ناظر به زیارت از نزدیک هستند. در آنجا ترتیب می‌تواند، بلکه طبیعی است که به‌حسب مکان دفن شهدا باشد.

نگارنده گمان دارد که مراد از “علی بن الحسین” در زیارت عاشورا امام سجاد(ع) است که در واقعه کربلا در روز عاشورا حضور داشته و پس امام حسین(ع) مقام والای امامت به ایشان رسیده و به همین خاطر با تصریح به امامت امام سجاد(ع) پس از امام حسین(ع)، پس از سلام بر امام حسین(ع) به آن بزرگوار سلام داده می‌شود و پس‌ازآن به اولاد و فرزندان امام حسین(ع) که به شهادت رسیده‌اند و سپس به شهدای اصحاب امام.

نکته پایانی این‌که چه‌بسا تصریح به امام سجاد(ع)، در این فراز از دعا و زیارت عاشورا، خود تذکری به این مطلب داشته باشد که به دستگاه بنی‌امیه و به همه ستمگران و ظالمان به حقوق اهل‌بیت(ع) بفهماند که با این‌که همه تلاش شما بر این بود که خط امامت و رهبری اهل‌بیت(ع) و اولاد امام علی(ع) را از بین ببرید و به همین خاطر آن فاجعه خون‌بار عاشورا را به راه انداختید ولی بدانید که این خط امامت باقی است و پس از امام حسین(ع) مقام امامت و رهبری به امام سجاد(ع) منتقل‌شده و درواقع تلاش شما به هیچ نتیجه‌ای نرسیده است.

 

منبع: سایت تبیان

   دوشنبه 3 شهریور 1399نظر دهید »

وقایع سوم محرم - خریداری اراضی کربلا توسط امام حسین

 

در روز سوم محرم، امام حسین‌ (ع) در سرزمین کربلا مستقر شدند و عمربن سعد با لشگریان خود وارد صحرای کربلا شد.

طبق تاریخ امام پس از استقرار در سرزمین کربلا دستور برپایی خیمه‌ها را می‌دهند، ولی با یک تفاوت بزرگ، در سفرهای گذشته خیمه‌ها بر روی تپه و بلندی بر پا می‌شد، اما این بار امام دستور می‌دهند که خیمه‌ها بر روی سطح صاف و یا فرورفتگی بر پا شود. شاید منظور از این دستور امام این بود که کودکان و زنان در میدان جنگ و درگیری چیزی را مشاهده نکنند تا دچار ترس و وحشت نشوند.

حربن یزید ریاحی که از سوی دشمن مامور شده بود تا با سپاهیانش راه را بر امام ببندد در مقابل کاروان امام خیمه می‌زند و در اولین اقدام عبیدالله را از ورود امام به کربلا با خبر می‌سازد.

خریداری اراضی کربلا:
از اتفاقاتی که در روز سوم محرم به روایت تاریخ رخ داده است، خرید زمین کربلا توسط امام حسین(ع) بود. امام زمین کربلا را از اهل نینوا خریدند و شرط کردند که هر کس که علاقمند به زیارت قبور شهدا و قبر حضرت بود او را پذیرایی کرده و هدایت کنند.

ورود عمر بن سعد به کربلا:
عبیدالله بن زیاد در روز دوم محرم نامه‌ای را برای امام ارسال می‌کند و می‌نویسد که یزید مرا فرمان داده که یا از تو و یارانت بیعت گرفته و تسلیم ما شوید و یا شما را زنده نگذارم. امام حسین (ع) جواب نامه عبیدالله را نمی‌دهند و به فرستاده او می‌فرمایند که برای عبیدالله بن زیاد عذابی سخت در انتظار است.

بدین ترتیب عبیدالله، عمربن سعد را فرمان داده تا به جنگ با امام برود. عمر بن سعد که وعده حکومت بر ری را از عبیدالله گرفته بود از جنگ با امام حسین(ع) می‌ترسد و فرمان عبیدالله را قبول نمی‌کند. اما عبیدالله شرط حکومت بر ری را جنگ با امام حسین(ع) می‌خواند و عمر بن سعد در شرایطی که اطرافیانش او را از این کار منع می‌کردند قبول کرد که به جنگ با امام حسین(ع) برود.

بالاخره عمر بن سعد در روز سوم محرم با 4 هزار سپاه از اهل کوفه به کربلا داخل می‌شود.

هنگامی که عمر بن سعد به کربلا وارد شد، عزرة بن قیس احمسی را نزد امام حسین علیه‌السلام فرستاد تا از امام سؤال کند برای چه به این مکان آمده است و چه قصدی دارد؟ چون عزره از جمله کسانی بود که به امام نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرده بود از رفتن به نزد آن حضرت شرم کرد. پس عمر بن سعد از اشراف کوفه که به امام نامه نوشته و او را دعوت به کوفه کرده بودند خواست که این کار را انجام دهند. تمامی آنها از رفتن به خدمت امام حسین علیه‌السلام خودداری کردند. ولی شخصی به نام کثیر بن عبدالله شعبی که مرد گستاخی بود برخاست و گفت: من به نزد حسین رفته و اگر بخواهی او را می‌کشم. عمر بن سعد گفت: چنین تصمیمی را فعلا ندارم، ولی به نزد او برو و از او سؤال کن به چه منظوری به اینجا آمده است؟

کثیر بن عبدالله به طرف امام حسین علیه‌السلام رفت، ابوثمامه صائدی که از یاران امام حسین علیه السلام بود چون کثیر بن عبدالله را مشاهده کرد به امام عرض کرد: این شخص که می‌آید بدترین مردم روی زمین است، پس ابوثمامه راه را بر کثیر بن عبدالله گرفت و گفت: شمشیر خود را بگذار و نزد حسین برو! کثیر گفت: به خدا سوگند که چنین نکنم! من رسول هستم، اگر بگذارید، پیام خود را می‌رسانم در غیر این صورت برمی‌گردم. ابوثمامه گفت: من دستم را روی شمشیرت می‌گذارم تو پیامت را ابلاغ کن. کثیر بن عبدالله گفت: به خدا سوگند هرگز نمی‌گذارم چنین کاری کنی. ابوثمامه گفت: پیامت را به من بازگو تا من آن را به امام برسانم، زیرا تو مرد زشت کاری هستی و من نمی‌گذارم به نزد امام بروی. پس از این مشاجره و نزاع کثیر بن عبدالله بدون ملاقات بازگشت و جریان را به عمر بن سعد اطلاع داد.

عمر بن سعد شخصی به نام قرة‌ بن قیس حنظلی را به نزد خود فرا خواند و گفت: ای قره حسین را ملاقات کن و از علت آمدنش به این سرزمین جویا شو. قرة بن قیس به طرف امام حرکت کرد، امام حسین علیه السلام به اصحاب خود فرمود: آیا این مرد را می‌شناسید؟ حبیب بن مظاهر عرض کرد: آری!‌ این مرد، تمیمی است و من او را به حسن رأی می‌شناختم و گمان نمی‌کردم او را در این صحنه و موقعیت مشاهده نمایم. آنگاه قرة بن قیس آمد و بر امام سلام کرد و رسالت خود را ابلاغ کرد، امام حسین علیه‌السلام فرمود مردم شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کرده‌اند و اگر از آمدن من ناخشنودید باز خواهم گشت، قرة چون خواست برگردد حبیب بن مظاهر به او گفت: ای قرة وای بر تو چرا به سوی ستمکاران باز می‌گردی؟ این مرد را یاری کن که بوسیله پدرانش به راه راست هدایت یافتی. قرة گفت: من پاسخ این رسالت را به عمر بن سعد برسانم، سپس در این امر اندیشه خواهم کرد. پس به نزد عمر بن سعد بازگشت و او را از جریان باخبر ساخت.

 

 

نامه عمر بن سعد به عبیدالله بن زیاد:
حسان فائد می‌گوید: من نزد عبیدالله بن زیاد بودم که نامه عمر بن سعد را آوردند و در آن نامه چنین آمده بود: چون من با سپاهیانم در برابر حسین و یارانش پیاده شدم قاصدی نزد او فرستادم و از علت آمدنش جویا شدم، او در جواب گفت: اهالی این شهر برای من نامه نوشته و نمایندگان خود را نزد من فرستاده و از من دعوت کرده‌اند، اگر آمدنم را خوش نمی‌دارید باز خواهم گشت. عبیدالله چون نامه عمر بن سعد را خواند گفت: اکنون که در چنگ ما گرفتار شده امید نجات دارد ولی حالا وقت فرار نیست.

نامه عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد:
عبیدالله به عمر بن سعد نوشت: نامه تو رسید و از مضمون آن اطلاع یافتم از حسین بن علی بخواه تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند اگر چنین کرد ما نظر خود را خواهیم نوشت.

چون نامه به دست عمر بن سعد رسید، گفت: می‌پندارم که عبیدالله بن زیاد خواهان عافیت و صلح نیست. عمر بن سعد نامه عبیدالله بن زیاد را به اطلاع امام نرسانید زیرا می‌دانست که آن حضرت با یزید هرگز بیعت نخواهد کرد.

عبیدالله بن زیاد پس از اعزام عمر بن سعد به کربلا اندیشه سپاه انبوهی را در ذهن می‌پرورانید.

عبیدالله بن زیاد در نخیله:
عبیدالله شخصا از کوفه به طرف نخیله حرکت کرد و کسی را نزد حصین به تمیم که با قادسیه رفته بود فرستاد و او به همراه چهارهزار نفر که با او بودند به نخیله آمده سپس کثیر بن شهاب حارثی و محمد بن اشعث و قعقاع بن سوید و اسماء‌بن خارجه را طلب کرد و گفت: در شهر گردش کنید و مردم را از اطاعت و فرمانبرداری از یزید و من فرمان دهید و آنان را از نافرمانی و برپا کردن فتنه برحذر دارید و آنان را به لشگرگاه فرا خوانید.

پس آن چهار نفر طبق دستور عمل کردند و سه نفر از آنها به نخیله نزد عبیدالله بن زیاد بازگشتند و کثیر بن شهاب در کوفه ماند و در میان کوچه‌ها و گذرگاه‌ها می‌گذشت و مردم را به پیوستن به لشکر عبیدالله بن زیاد تشویق می‌کرد و آنان را از یاری امام حسین علیه السلام بر حذر می‌داشت. عبیدالله گروهی سواره را بین خود و عمر بن سعد قرار داد که هنگام نیاز او وجود آنها استفاده شود و در هنگامی که او در لشگرگاه نخیله بود شخصی به نام عمار بن ابی سلامه تصمیم گرفت که او را ترور کند، ولی موفق نشد به طرف کربلا حرکت کرد و به امام ملحق گردید و شهید شد.

 

   یکشنبه 2 شهریور 13991 نظر »

 

وقايع روز دوم محرم الحرام  ( روز دوم محرم - سال 61 هجرى قمرى )

 

ورود امام حسین علیه السلام به سرزمین کربلا.
امام حسین علیه السلام پس از آن که با دعوت مردم کوفه و نامه هاى فراوان و پى در پى آنان روبرو شد، تصمیم به هجرت از مکه به سوى کوفه گرفت .

با این که برخى از آشنایان و بزرگان مدینه ، مانند محمد حنفیه ، عبدالله بن عباس ، عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عمر، آن حضرت را از سفر به کوفه بر حذر کرده بودند و با دلایلى چند، تلاش کردند که وى را منصرف کنند، با این حال امام حسین علیه السلام سفر به کوفه را براى خویش تکلیف فرض ‍ کرد و به آن اقدام نمود.

امام حسین علیه السلام در ماه ذى حجه سال 60 قمرى به قصد کوفه ، از مکه خارج گردید. قافله امام حسین علیه السلام پس از رسیدن به سرزمین عراق ، در منزلگاه ((شراف )) با سپاه یکهزار نفرى حر بن یزید ریاحى که از سوى عبیدالله بن زیاد براى تعقیب و یا نبرد امام حسین علیه السلام ماءموریت یافته بود، مواجه گردید و از آن پس ، مسیر تاریخ به سوى دیگر کشیده شد.

حر بن یزید که در پى نامه هاى روزانه عبیدالله ، امام حسین علیه السلام را کنترل کرده و در مراقبت کامل خویش داشت ، بنا به فرمان عبیدالله بن زیاد، آن حضرت را از مسیر اصلى به صحراى خشک و غیر آباد کشانید. تا این که در روز پنج شنبه ، دوم ماه محرم سال 61 قمرى در سرزمین کربلا، راه را بر امام حسین علیه السلام بست و از ادامه حرکت آن حضرت ، ممانعت به عمل آورد. امام حسین علیه السلام همین که متوجه شد، آن سرزمین ، کربلا است ، فرمود :اللهم انى اعوذبک من الکرب و البلاء


پس فرمود: این موضع کرب و بلاء و محل محنت و عنا است ، فرود آئید که اینجا منزل و محل خیام ما است . این زمین جاى ریختن خون ما است و در این مکان واقع خواهد شد قبرهاى ما. خبر داد مرا جدم رسولخدا (ص ) باینها. پس در آنجا فرود آمدند. دستور داد آن جا خیمه گاه و منزلگاه دایمى خویش قرار دهند. چون آن حضرت پیش از این از جدش محمد صلى الله علیه و آله و سلم و پدرش امیرمؤمنان علیه السلام شنیده بود که محل شهادتش در کربلا است .

در این روز امام علیه‏السلام به اهل کوفه نامه‏ای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه ـ که مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت نامه را به “قیس بن مسهّر” دادند تا عازم کوفه شود. اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه‏السلام را دستگیر کرده و به شهادت رساندند. زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیه‏السلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود:

“اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدکَ مَنْزِلاً کَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِکَ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیی‏ءٍ قَدیرٌ؛

خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی.”


در این روز، سنه 605، به قول ابن اثیر وفات کرد به حله شیخ زاهد عالم ورام بن ابى فراس صاحب تنبیه الخواطر و او از بزرگان علماى امامیه و از احفاد مالک اشتر و جدامى سید ابن طاووس است .

قال السید رحمه الله فى فلاح السائل کان جدى ورام بن ابى فراس قدس الله جل جلاله روحه ممن یقتدى بفعله و قد اوصى ان یجعل فى فمه بعد وفاته فص عقیق علیه اسماء ائمته صلوات الله علیهم .

 

منابع :


فیض الاعلام و وقایع الایام شیخ عباس قمی

روزشمار تاریخ اسلام سید تقى واردى

 

 

 

   شنبه 1 شهریور 1399نظر دهید »

روز اول محرم

ماه محرم فرا رسید و روزهای عزاداری بر سالار شهیدان و یاران با وفایش پرشورتر شد.

با وقایعی که در دو روز اول محرم سال 61 هجری قمری برای امام حسین (ع) و یاران با وفایش اتفاق افتاد به طور مختصر آشنا می‌شویم.

امام حسین علیه‌السلام در روز اول محرم با سپاه حر دیدار کرد و حر و سپاه او توسط امام از آب سیراب شدند.

نقل شده که ظاهرا در اول محرم بوده که کاروان حسینی در حرکت بودند و امام علیه‌السلام در صبحگاه دستور دادند که ظروف و مشک‌ها را پر از آب کنید، حرکت کردند، ناگهان یکی از یاران امام با صدای بلند تکبیر گفت، و گفت از دور نخلستانی پیداست.

امام فرمود چه می‌بینید؟

عده‌ای گفتند نخلستان نیست گوش‌های اسب از دور چنان می‌نماید که نخل است. آنها نزدیک شدند تعداد هزار سواره نظام به فرماندهی حر، مأمور از طرف عبیدالله بن زیاد لعنة الله علیه.

امام به یارانش فرمود: از آنها پذیرایی و آن‌ها را که تشنه‌اند سیراب کنید. [1]

تا روز دوم، حر، اصرار داشت حضرت را همراه کاروان به سوی کوفه ببرد، بین امام و حر گفت‌وگوهایی صورت می‌گرفت و امام علیه‌السلام وقت نمازها، نماز را اقامه می‌کرد و سپاه حر نیز با حضرت و به اقتدا به امام، نماز جماعت می‌خواندند.

بدین ترتیب امام پس از نماز ظهر و عصر بر آنها موعظه و اتمام حجت می‌نمود. حر نیز به خواسته و مأموریت خود پافشاری می‌کرد اما امام علیه‌السلام از قبول درخواست او امتناع می‌کرد.

حر به امام عرض کرد که در این واقعه اگر بر مخالفت اصرار و پافشاری کنی، تو و همراهانت کشته می‌شوید.

حضرت در این حال به شعر یکی از صحابه استناد فرمود و گفت تو مرا از مرگ می‌ترسانی مرگ بر جوانمرد عار نیست، وقتی آرزوی حق و قصد دفاع از حق را داشته باشد و جهاد کند…

وقتی حر این اشعار را از امام شنید به کناری رفت و با سپاه خود حرکت کرد امام نیز با قافله خود در حرکت بودند تا به منزلگاه بیضه رسیدند.

امام برای اتمام حجت خطبه‌ای خواند و اهداف خویش را آشکار نمود و با استناد به سخنان پیامبر اکرم(ص) فرمود که هر کس سلطان ستمگری را بنگرد که حرام خدا را حلال می‌کند و عهد شکن است، بر مسلمانان است که در مقابل او اعتراض کند. [2]

در مسیری که امام از مکه حرکت کرد روز هشتم ذی حجه تا رسیدن به کربلا با افراد و کاروان‌های مختلفی دیدار و ملاقات داشت.

از جمله این دیداردها دیدار با عبدالرحمن حر بود که امام از او خواست به کاروان کربلا بپیوندند او امتناع کرد و اسب خود را به امام پیشکش نمود.

حضرت امتناع از قبول کرد.

در آخر شب جوانان را دستور داد تا مشک‌ها را پر از آب کنند، سپس دستور داد از منزل قصر بنی مقاتل حرکت کنند حرکت کردند، حضرت بر پشت اسب خود چرتی زد، و بیدار شد و فرمود «انا لله و انا الیه راجعون» دوبار کلمه استرجاع بر زبان آورد، در این حال فرزندش علی اکبر به پیش او آمد و علت را پرسید.

حضرت فرمود: فرزندم در عالم رویا دیدم که سواره‌ای ندا داد مرگ بر دیدار اهل کاروان می‌آید، و اهل کاروان به سوی مرگ در شتابند.

علی سئوال کرد: ای پدر آیا ما بر حق نیستیم، فرمود: فرزندم ما بر حقیم و بازگشت بندگان به سوی خداوند است،

اکبر عرضه داشت: پس ای پدر مهربانم چه باکی از مرگ داریم امام از کلام علی خوشحال شد و دعایش کرد. [3]

وقتی صبح شد کاروان حسین نماز صبح را خواندند و حرکت کردند. یاران حر، به سوی آنان آمده تا کاروان را به سوی کوفه بکشند، آنها امتناع کردند و زهیر گفت مولای من با همین سپاه کم، نبرد کنیم که شکست آنها برای ما سهل است.

امام فرمود: من هرگز آغازگر جنگ نخواهم بود.

در این روز پیکی از کوفه آمد و کاروان حسینی؛ با اصرار حر به سوی نینوا در حرکت بودند به شهر و یا آبادی غاضریه رسیدند.

پیک از سوی عبیدالله برای حر پیامی آورد، که حسین را یا وادار به بیعت کن یا در سرزمین بدون آب و علف و بدون قلعه و پناهگاه فرود آور و منتظر دستور بعدی باشد.

حر امام را از مضمون نامه آگاه کرد. امام فرمود ای حر ما را رها کن در این قریه اقامت کنیم، حر پاسخ داد این مرد جاسوس و پیک عبیدالله است که کارهای مرا زیر نظر دارد، من از خواسته تو معذورم.

امام و یارانشان، حرکت کردند و به دشتی بـی آب و علف رسیدند.

اسب امام ایستاد، امام فرمود نام این زمین چیست، زهیر گفت: نام‌های مختلف دارد، یکی از نام هایش عقر و نام دیگرش کربلا است.

امام فرمود: اینجا قافله را نگه دارید و خیمه‌ها را بپادارید این جا نامی است آشنا، وقتی با پدرم به سوی صفین می‌رفتیم اینجا استراحت کرد و از خواب بیدار شد و گفت در خواب دیدم این دشت پر از خون است و حسین در آن خون غوطه‌ور است.

شیخ عباس قمی از کتاب ملهوف نقل کرده در روز دوم سال 61 حضرت امام حسین علیه‌السلام به زمین کربلا ورود فرمود و چون به آن زمین رسید، پرسید که این زمین چه نام دارد؟ گفتند: کربلا مى‌‏نامندش. چون نام کربلا شنید گفت: «اللهُمَّ إنّی أعوذُبِک مِن الکَربِ وَالبَلاء».

پس فرمود: این موضع کرب و بلا و محل مِحنت و عنا است، فرود آیید که این ‏جا منزل و محل خیام ما است. این زمین جاى ریختن خون ما است و در این مکان قبرهاى ما واقع خواهد شد. [4]

روزی که کاروان امام حسین علیه‌السلام به کربلا رسید روز دوم محرم سال 61 هجری قمری بود. پس از این روز، کار بر آنان سخت شد و هر روز محاصره سپاه کوفه تنگ و تعداد آنان افزوده می‌شد به نحوی که امام علیه‌السلام جنگ را قطعی می‌دانست. [5]

 

 پاورقی:
[1]. شیخ مفید، الارشاد، چاپ اول، قم، آل البیت، 1414، ج2، ص 77 ـ 78.
[2]. شیخ مفید، همان، ص 82.
[3]. شیخ مفید، همان، ج2، ص 83 - 84.
[4]. شیخ عباس قمی، وقایع الایام، ص 222
[5]. مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم.

 

   شنبه 1 شهریور 1399نظر دهید »


عزاداری برای معصومین بخصوص عزاداری سالار شهیدان و اصحاب آن حضرت از دیدگاه شرع مقدس اسلام

و پیامبر اكرم و تمام ائمه و علمای اسلام و مراجع تقلید كه به نیابت از امام معصوم، امور شرع به دست آن‌ها

سپرده شده و مردم به‌وسیله آن‌ها هدایت می‌گردند، امری بسیار موجه و قابل قبول، و دارای پاداش اخروی و

بركات مادی و معنوی است. بخصوص عزاداری سالار شهیدان یكی از علل بقای دین اسلام و پایداری مكتب

تشیع می‌باشد.

علمای اسلام بر اساس سنت حسنه دیرین علمای سلف كه برگرفته از سیرة معصومان است در روزهای شهادت

معصومان خصوصاً در دهه‌های محرم و صفر اقدام به برگزاری مراسم عزاداری در بیوت خود می‌کنند و در

این عزاداری‌ها چندین سخنران را دعوت و به ذكر فضائل و مناقب اهل بیت علیهم السلام می‌پردازند. در این

مراسم علاوه بر مرثیه خوانی مداحانی نیز دعوت می‌شوند كه به برگزاری مراسم سینه زنی و نوحه خوانی

اقدام می‌نمایند كه نمونه آن را در سیمای جمهوری اسلامی كه در حضور رهبر معظم انقلاب حضرت آیت

ا… العظمی خامنه‌ای (مد ظله) برگزار می‌شود مشاهده نموده‌ایم كه بسیار محترمانه و با احترام و قابل استفاده

است. هم منبری واعظ دعوت می‌كنند و هم نوحه خوان و مداح و بزرگان نیز در آن حضور دارند. سنت تمام

علمای اسلام و مراجع تقلید بزرگوار شیعه فعلی و گذشته به همین روال برگزار شده و می‌شود. میانه روی و

دوری از افراط و تفریط در عزاداری، از اصول ثابت همه علمای اسلام است.(1)


سینه زنی یكی از روش‌های عزاداری می‌باشد كه در كنار سایر روش‌ها برای حفظ ارزش‌های دینی بسیار

خوب و مناسب است. و در تمام عرف‌ها و جوامع رواج داشته و دارد و اختصاص به عزاداری معصومان

ندارد، بلكه در میان هر قومی و در فقدان بزرگان احتمال دارد كه مردم با سینه زنی به عزاداری بپردازند.

اما در عزاداری معصومان به‌ویژه امام حسین علیه السلام بسیار برجسته و رایج می‌باشد كه در میان شیعه

رونق وسیعی دارد و در تمام كشورهای اسلامی و غیر اسلامی كه شیعیان حضور دارند در ماه محرم در

عزاداری امام حسین علیه السلام به سینه زنی و زنجیر زنی می‌پردازند و تصاویر و فیلم‌های ویدیوئی آن

در مراكز فرهنگی وجود دارد، بنابراین سینه زنی یكی از روش‌های رایج عزاداری عرفی می‌باشد و

در كنار آن مداحی نیز انجام می‌گیرد كه در صورت سالم بودن از افراط و تفریط، كاملاً مقبول است،

مداحان و شعرای اهل بیت در طول تاریخ به خاطر مرثیه خوانی و مداحی اهل بیت مورد تشویق قرار

گرفته‌اند. در سیرة امامان معصوم برگزاری مراسم روضه خوانی همراه با تبلیغ احكام اسلام(2) و امر

به معروف و نهی از منكر و تبیین سیره اهل بیت یكی از بهترین نوع عزاداری‌ها می‌باشد كه با آرامش

و متانت و وقار برگزار می‌شود و احتمال دارد كه در هنگام برگزاری این مجلس سینه زنی هم وجود

داشته باشد كه مورد توجه فقهای عظام می‌باشد.

چنان كه احتمال دارد مراجع تقلید نیز در این مراسم شركت كنند و به سرور شهیدان اظهار عشق نمایند.

برای نمونه در بین علمای شیعه و بزرگان معروف است كه در شهر سامرا جناب آیت ا… العظمی شیخ

عبدالكریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم، دسته سینه زنی تشكیل می‌داد و خودش نوحه می‌گفت و طلبه‌ها

و مؤمنین سینه می‌زدند. این عمل آن بزرگوار به خاطر فقدان دسته جات عزاداری در این شهر بوده است.

چون اكثر ساكنان آن، اهل سنت بوده‌اند. لذا شیخ مرحوم برای تجلیل از مقام سرور شهیدان، خودش به این

سنت حسنه اقدام می‌نمود و شخصا دسته و هیأت سینه زنی تشكیل می‌داد(3) و در زمان‌های بعدی و در

حال حاضر ما خودمان شاهد حضور علما و بزرگان و مراجع در مراسم سینه زنی و دسته‌های عزاداری

هستیم كه جامة سیاه پوشیده و در این عزاداریها شركت می‌نمایند. مراجع بزرگواری چون آیت ا…

بروجردی، امام خمینی، آیت ا… اراكی، آیت ا… گلپایگانی و آیت ا… مرعشی نجفی، در دسته‌های

سینه زنی شركت می‌نمودند. آیت ا… بروجردی بر پیشانی خود گل می‌مالید و سینه می‌زد و شیخ

عبدالكریم از فیضیه دسته عزاداری حركت می‌داد.(4) در شهر زنجان، بزرگ‌ترین دسته‌های عزاداری

در ایام محرم تشكیل می‌شود. دسته‌های حسینیه و زینبیه و سایر دسته‌های عزاداری، اما باید توجه

داشته باشید كه افراط و تفریط به طور كلی در دین اسلام مردود است، چنان كه امیر المؤمنین

علیه السلام فرموده است: «جاهل را نمی‌بینی مگر در دو حال یا افراط یا تفریط»(5).

بنابراین افراط و تفریط در هر عملی مردود است. یكی از این موارد نیز سینه زنی و عزاداری است،‌

كه نباید آن را با خرافات در آمیخت و هر چیزی كه با خرافات عجین شود اصل و اساس آن مورد

تحریف قرار خواهد گرفت. پس برای حفظ اصل عزاداری و سینه زنی باید افراطهای به وجود آمده

را از آن زدود.


پی‌نوشت‌ها

1. ر. ك: ربانی خلخانی، عزاداری از دیدگاه مرجعیت.


2. شیخ مفید، الارشاد، قم،‌ آل البیت، چ 2، 1416، ج 2، ص 263. تشویق دعبل خزاعی توسط امام رضا علیه السلام كه

حضرت به او جایزه‌ای داد، نمونه‌ای بارز و مستند است.


3. ربانی خلخالی، علی، عزاداری از دیدگاه مرجعیت، 1411، ص 122 170؛ و عباس زاده، سعید، نگهبان بیدار، تهران،

سازمان تبلیغات اسلامی، 1373، ص 102، به نقل از عنصر امر به معروف و نهی ازمنكر، شهید مطهری، ص 98.


4. ربانی خلخالی، علی، پیشین، ص 122 170؛ و عاملی، سید شرف‌الدین، فلسفه عزاداری و شهادت.


5. نهج البلاغه، كلمات قصار



 



موضوعات: محرم
   دوشنبه 20 مهر 1394نظر دهید »

 

نقش آفرینی زنان را پس از قیام عاشورا، از دو بعد عمل و گفتار، می‏توان مورد بررسی قرار داد:


الف- نقش عملی زنان پس از قیام عاشورا


بعد از به پایان رسیدن جنگ، زنان در عرصه عمل، نسبت‏به فاجعه‏ای که از سوی دستگاه غاصب

یزید بر امام حسین ( علیه‏السلام) و یارانش وارد شده بود را به شدت محکوم نمودند . و جالب

این که اکثر این زنان، کسانی بودند که شوهرانشان در سپاه کوفه، بر علیه امام به مبارزه پرداخته

بودند که در ذیل به چند نمونه از آن‏ها می‏پردازیم .


- زنی از قبیله بنی بکر


بعد از ظهر عاشورا، زنی از قبیله بنی بکر که همسرش در لشکر عمر بن سعد بود، از وضعیت

اسراء متاثر شده، شمشیر به دست می‏گیرد و به سوی سپاه کوفه هجوم می‏برد و به قوم خود

می‏گوید: «ای آل بکر! دختران رسول خدا را غارت کنند، در حالی که جز خدا پناهگاهی ندارند;

برای خون‏های رسول خدا (صلی ‏الله علیه ‏و آله) قیام کنید .»

همسرش او را از آن کار منع کرد و به اردوگاه باز گرداند .

- ام عبدالله

او همسر «مالک بن نسیر» بود . شوهر او در روز عاشورا با شمشیر بر سر مبارک امام ضربتی

زد و عرقچینی که بر سر امام بود، پاره شد و امام مجروح گردید . پس از جنگ، او عرقچین را به

خانه آورد و به همسرش داد تا آن را بشوید . اما ام عبدالله گفت: «به غارت رفته پسر دختر

پیغمبر (صلی‏ الله علیه ‏و آله) را به خانه آورده ‏ای؟ آن را از پیش من ببر .»


و این زن، بدین گونه اعتراض خویش را به عمل قبیح کوفیان و همسرش اعلام داشت .


- نوار همسر خولی
پس از آن که خولی بن یزید اصبحی سر مبارک امام را برای کسب جایزه به کوفه آورد، ابتدا آن

را به خانه برد . همسرش در نهایت اعتراض، شوهرش را طرد و نسبت‏به او ابراز انزجار نمود .

سپس به حیاط رفت و نزدیک سر مبارک امام تا صبح بیدار نشست . در کتب تاریخی، از مشاهدات

وی در این شب، نسبت‏به حضور فرشتگان برای تکریم و تقدیس سر مبارک امام مطالبی آمده است.

ب- نقش سخنرانی و خطابه‏های زنان پس از قیام


علاوه بر اقداماتی که زنان در عرصه عمل انجام دادند، خطابه‏ها و سخنرانی‏های بانوان هاشمی

را می‏توان مهمترین عامل برای روشنگری مردم و براندازی حکومت‏ یزید دانست; چرا که اگر نبود

این افشاگری‏ها، جامعه خفته آن روز متحول نمی‏گردید و ندای حق‏ طلبی و ستیز علیه ستم، بلند

نمی‏ شد .

همان گونه که گذشت، امام سجاد ( علیه‏السلام) و زینب کبری ( علیهاالسلام) بزرگترین نقش

را در این زمینه ایفا کردند . آن‏ها با اخطارها، هشدارها و بیدار باش‏ها، ضربه سنگینی بر آل امیه

وارد نمودند . اما دیگر زنان هاشمی نیز که در نهایت فصاحت و لاغت‏بودند، نقش مهمی در خنثی‏

سازی تبلیغات مسموم اموی داشتند . زنانی چون ام کلثوم  و فاطمه صغری دختر  امام حسین

( علیه‏السلام) و … .

نکته قابل ذکر این که طبق آمار تاریخی،  زن در روز عاشورا، از سپاه و کاروان امام حسین به

اسارت درآمدند، که از این عده  نفر غیر هاشمی و بقیه، زنان بنی هاشم بودند .

اسارت این بانوان اگر چه اجباری و ناخواسته بود، ولی آن‏ها را در موقعیتی قرار داد که توانستند

پیام خود را به گوش مردم برسانند . آنان هر جا رسیدند، از فرصت‏ها سود جسته، وقایع کربلا را

بازگو کردند .


خطبه‏ های پرنفوذ این بانوان بزرگوار، که مصداق نیکوی امر به معروف و نهی از منکر است، چنان

تاثیری بر اذهان خفته مردم گذاشت که زمینه ساز تحولاتی عظیم و قیام‏هایی چون قیام توابین

و قیام مختار گردید .

علاوه بر آن، این سخنرانی‏ها و روشنگری‏ها، دستاوردهای مهم دیگری نیز داشت که رسوا ساختن

دستگاه حاکم، دادن روح مقاومت و ایستادگی به مردم، ایجاد وحدت و یکدلی در بین مردم جهت

مبارزه و قیام، بیداری افکار و اندیشه‏ها، تهیه عوامل سقوط رژیم، توسعه معارف اسلامی،

ایجاد ارزش‏های اخلاقی جدید و … از جمله این دستاوردهاست.

 

منابع:

1. فاطمه رجبی، زن در حماسه کربلا، 

2.محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 7، 

3. حاج شیخ عباس قمی، نفس المهموم (ترجمه فارسی)، 

4. سید بن طاوس، لهوف،


موضوعات: محرم
   یکشنبه 18 آبان 1393نظر دهید »

امام رضا علیه‌السلام فرمودند: اى پسر شبیب! به ‎راستى محرّم همان ماهى است که

اهل جاهلیت در زمان گذشته ظلم و قتال را به خاطر احترامش در آن حرام مى‏ دانستند؛

امّا این امّت نه حرمت این ماه را نگه داشتند و نه حرمت پیغمبرشان صلّی‌الله‌ علیه ‌و ‌

آله‌ و‌ سلّم را. در این ماه ذریه‌ او را کشتند و زنانش را اسیر کردند و اموالش را غارت کردند

خدا هرگز این گناه آنها را نیامرزد.

… اى پسر شبیب! اگر براى چیزى گریان شدی، براى حسین علیه‌السّلام گریه کن که او

را سر بریدند همان‌گونه که گوسفند را سر می‌برند و هجده کس از خاندانش علیهم‌السّلام

با او کشته شدند که روى زمین مانندى نداشتند؛ آسمان‏هاى هفت‏گانه و زمین‏ها براى کشته‌

شدن او گریستند و چهار هزار فرشته براى یاری‏ اش به زمین آمدند و دیدند که ایشان کشته

شده‌اند.پس بر سر قبرش ژولیده و خاک‌آلود می‌باشند تا قائم علیه‌السّلام قیام کنند و یاری ‏اش

کنند و شعار آن‏ها «یا لثارات الحسین علیه‌السّلام» (ای خونخواهان حسین علیه‌السّلام) است.

اى پسر شبیب! پدرم از پدرش از جدّش علیهم‌السّلام برایم باز گفت که: چون جدّم حسین

علیه‌السّلام کشته شد، آسمان خون و خاک سرخ بارید.

اى پسر شبیب! اگر بر حسین علیه‌السّلام گریه کنى تا اشک‌هایت بر گونه‏ هایت روان شود،

خداوند هر گناهى که کردى از کوچک و بزرگ و کم و زیاد می ‏آمرزد.

… اى پسر شبیب! اگر شاد می‏شوی که خدا را ملاقات کنی در حالی که گناهى نداری،

حسین علیه‌السّلام را زیارت کن.

اى پسر شبیب! اگر شاد می‏شوی که در غرفه‏ هاى ساخته‌شده در بهشت با پیغمبر

و آلش علیهم ‌السّلام ساکن شوى، بر قاتلان حسین علیه‌السّلام لعنت بفرست.

اى پسر شبیب! اگر شاد می‏شوی که ثوابی مانند ثواب کسانی که با حسین علیه‌السّلام

شهید شدند برای تو باشد، هر وقت به یادش افتادى بگو: «یا لَیتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً

عَظِیماً»: «ای کاش با آن‏ها بودم تا به فوز عظیمى مى ‏رسیدم».

… اى ابن شبیب! اگر دوست دارى با ما در درجات عالى بهشت همراه باشى، در اندوه

ما اندوهگین و در خوشحالى ما، خوشحال باش، و بر تو باد به ولایت ما، زیرا اگر کسى

سنگى را دوست داشته باشد، خداوند در روز قیامت او را با آن سنگ محشور خواهد کرد.


«بحارالأنوار ج ۴۴ص ۲۸۵-عیون أخبارالرضا(ع)، ج۱ ص ۲۹۹»


موضوعات: محرم
   یکشنبه 18 آبان 1393نظر دهید »

بدون شک یکی از حماسه های جاوید تاریخ بشریت، نهضت عظیم عاشورا است.

حادثه عظیم عاشورا، بعد از گذشت قرنها هنوز الگویی است برای مردم آزادی خواه. چنانکه در

8 سال دفاع مقدس، دلاوران مبارز، با الگو گرفتن از امام حسین (علیه السلام) و یاران با وفایش،

به مبارزه با دشمنان دین و اسلام پرداختند و در نهایت پیروز شدند. «جَاء الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ

الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا».[اسراء/81]

یکی از این سوال های مهم که درباره ی این قیام عظیم و بی نظیر تاریخی (عاشورا) مطرح می شود

اینست که: هدف سید الشهدا از این حرکت چیست؟

لازم است علّت قیام را از زبان خود آن حضرت بشنویم: در وصیتی که ابي عبدالله (عليه السلام)

برای برادرشان محمد حنفیه بیان فرمودند، هدف از قيام، اينگونه ذكر شده است: «اِنّي لَم اَخرُج

أَشِراً وَ لا بَطِراً وَلا مُفسِداً ولا ظالِماً؛ من نه برای گردش و تفریح از مدینه بیرون می روم و نه برای

اینکه فسادی در زمین راه بیندازم و ظلمی بکنم. وَ إنّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإصلاحِ في اُمَّةِ جَدي

(صلی الله علیه و اله وسلم)؛ فقط برای اصلاح در امّت جدم خروج می کنم».[1]

امام (علیه السلام) در آخر این خطبه دعا می کنند و خطاب به خداوند می فرمایند: پروردگارا تو

میدانی که هدف ما از این فعالیت ها این است که علوم دین تو و معیار های اسلامی را به مردم

نشان دهیم یعنی نشان دهیم که دین چیست و نشانه های آن کدام است و با چه معیاری

می توان افراد دین دار را از بی دین تشخیص داد.[2]

مراد از اصلاحی که امام حسین (علیه السلام) فرمودند چیست؟

امام (علیه السلام) زمانی که می دیدند مدعی خلافت مشروب خوار است و در حال مستی

نماز می خواند، باید با امر به معروف و نهی از منکر او را از مسیر گناه باز می داشتند؛ زيرا اين

در نهايت به گمراهي امّت و ضايع شدن دين منجرّ مي شد و گفته مي شود كه اگر کسی چنین

شخصی را دید و با گفتار و رفتار خود، روش او را تغییر نداد، یعنی با سخن و عمل کاری نکرد که

به مسیر حق برگردد، حق خداست که او را با همان ستمکار وارد جهنم کند.[3]

بنابراين، تنها گزينه براي حضرت ابي عبدالله (عليه السلام) و ياران ايشان، قيام و مبارزه در قالب

جنگ بود و همچنان كه از سخنان گهربار آن حضرت، برداشت می شود؛ اگر امر به معروف و نهی

از منکر لفظی (كلامي) موثر بود دیگر سراغ امر به معروفی نمی رفتند که باعث ريخته شدن خون

خود، فرزندان و يارانش شده و اسارت ناموس آن بزرگواران را در پي داشته باشد.

 

 

پـــــــی نوشـــــــت:

(1). بحار الانوار، ج44، ص329، باب37، روایت2.
(2). همان.
(3). برای مطالعه بیشتر رجوع شود به «آذرخشی دیگر از آسمان کربلا».



موضوعات: محرم
   جمعه 16 آبان 1393نظر دهید »
 << < فروردین 1403 > >>
شن یک دو سه چهار پنج جم
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31
جستجو
ذکر ایام هفته
آمار
  • امروز: 41
  • دیروز: 57
  • 7 روز قبل: 516
  • 1 ماه قبل: 2337
  • کل بازدیدها: 163205
نماز حاجت