رمضان و «افتتاح»

دعاهاى فراوانى براى این ماه وارد شده است. تنها در كتاب «مفاتیح الجنان»، كه گلچینى از دعاهاى منقول از معصومین علیهم السلام است، دعاهاى بسیارى وارد شده است كه شاید ما در طول عمر خود موفق نگردیم، حتى براى یك بار، همه آنها را بخوانیم؛ چه رسد به دعاهاى دیگرى كه در كتابهاى بزرگ ادعیه، مانند «اقبال» سید بن طاووس و دیگر كتابهاى ادعیه نقل شده است؛ مثلاً، دعاهایى طولانى براى قرائت در بین نوافل ظهر و عصر ماه رمضان وارد شده است كه ما حتى به خواندن اصل آن نافله ها نیز كمتر موفق مى‌شویم تا چه رسد به دعاهاى آن. اگر گاهى نیز موفق شویم دعایى بخوانیم روح دعا یعنى حضور قلبى كه در هنگام خواندن دعا لازم است، در ما وجود ندارد.
یكى از دعاهاى بسیار مناسب و پرمحتوا، كه براى قرائت در شبهاى این ماه وارد شده، «دعاى افتتاح»1است. این دعا از مضامینى عالى برخوردار مى‌باشد و مطالب آن به گونه اى است كه به داعى مى‌آموزد كه در هنگام دعا، چه آدابى را باید رعایت كند و متوجه چه مسائلى باشد.

ستایش خدا، نقطه شروع

این دعاى شریف با حمد و ستایش الهى شروع مى‌شود:

اَللَّهُمَّ اِنّی اَفْتَتِحُ الثَّناءَ بِحَمْدِكَ …»

پروردگارا، ستایش را با حمد تو آغاز مى‌كنم.

در این جهان پرهیاهو موانع بسیارى در سر راه توجه به خدا وجود دارد. با اینكه تنها راه سعادت انسان، بندگى خدا و پرستش اوست و سایر چیزها در حكم مقدمه این حقیقت است، ولى جاى بسى تأسف است كه غالب مردم از این واقعیت غافل‌اند؛ به همه چیز توجه دارند به جز خدا و آنچه تكامل و سعادت واقعى انسان را تأمین مى‌كند.

با رسیدن رمضان؛ موانع توجه به خدا كاهش مى‌یابد و زمینه لازم براى دعا و عبادت فراهم مى‌گردد در این بهار دعا و عبادت مشتاقان به یاد معبود خویش زمزمه سر مى‌دهند. و با تمام وجود او را مى‌خواهند و مى‌خوانند. حال در این بهار، كه خداوند زمینه هاى لازم براى دعا و عبادت را براى ما فراهم آورده است دعا را چگونه شروع كنیم؟ برترین سخنى كه مى‌توان دعا را بدان شروع كرد ستایش خدا و حمد و ثنای اوست: اى خدایى كه همه چیز از توست؛ هر كه هر چه دارد تو به او عطا كرده اى. هر كس به هر كمالى رسیده به خواست تو بوده است. توفیق خواندن دعا را نیز تو باید عطا كنى. خدایا، دست ما را بگیر و به ما توفیق دعا مرحمت فرما. چه بسیار بندگانى كه در سراسر جهان از یاد تو غافل‌اند! پروردگارا، اگر دست ما را نگرفته بودى ما نیز در زمره غافلان بودیم. آنچه هست در پرتو توفیقات توست؛ «بِیَدِكَ الْخَیْرُ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْء قَدیر» (1)

پس باید دعا را ابتدا با حمد و ستایش خدا شروع كرد كه توفیق توجّه به خود را به ما عطا فرموده است.

انتخاب راه صحیح و تأیید الهى

«وَاَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوابِ بِمَنِكَّ» ؛ تو با احسان خود، دیگران را به راه راست هدایت مى‌كنى و استوار میدارى.

اگر كسى توفیق یابد كه راه حق و صواب را بپیماید در واقع منّتى است كه خدا بر او نهاده و او را در این راه یارى رسانده است. این فراز از دعا اشاره دارد به اینكه گرچه انسان آزاد آفریده شده تا خود راه خوب و بد را انتخاب كند، ولى اگر راه صحیح را برگزید خدا او را تأیید مى‌كند. در حدیث قدسى آمده است:

«مَنْ تَقَرَّبَ اِلَىَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ اِلَیْهِ ذِراعاً» ؛(2)

هر كس یك وجب به من نزدیك شود من یك ذراع (= دو وجب) به او نزدیك مى‌شوم.

این لطف مضاعفى است از سوى خداوند كه هر كه راه او را انتخاب كند خدا او را تأیید مى‌نماید.

رحمت و غضب حكیمانه الهى

ممكن است این سؤال به ذهن خطور كند كه اگر خدا منبع همه خیرات و كمالات است و جز خیر و خوبى از او سر نمى‌زند پس چرا برخى بلاها و گرفتاریها و حتى عذابهاى اخروى نصیب بعضى از بندگان مى‌شود؟

حقیقت این است كه ما افعال الهى را با معیارها و مقیاسهایى كه ساخته و پرداخته ذهن و عقل ناقص مان مى‌سنجیم و انتظار داریم كه همانگونه كه ما فكر مى‌كنیم خدا با ما رفتار كند، در صورتى كه فكر و علم ما بسیار محدود و ناقص است؛

« وَ ما اُوتیتُمْ مِنَ العِلْمِ اِلاّ قَلیلاً» (3)

و جز اندكى از علم به شما داده نشده است.

تمام افعال الهى براساس حكمت و بهترین نظام ممكن استوار است، و از چند و چون و كمّ و كیف آن بى اطلاع ایم. در جایى كه خدا باید نسبت به بندگان خود عطوفت و رأفت داشته باشد، آن قدر رئوف و مهربان است كه فوق آن تصور نمى‌شود؛ اما گاهى محلى براى رأفت و رحمت وجود ندارد. در آنجا عظمت، جبروت و كبریاى الهى متجلى است.

1. آل عمران /26

2.محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 87، ص 190، روایت 5.

3. اسراء /85

منبع: سایت آیت الله مصباح یزدی

   سه شنبه 8 فروردین 1402نظر دهید »

اَلّلهُمَّ اِنّی اَفْتَتِحُ الثَّناءَ بِحَمْدِكَ وَاَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوابِ بِمَنِّكَ وَ اَیْقَنْتُ اَنَّكَ اَنْتَ اَرْحمُ الّراحمینَ فی مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحمَةِ وَ اَشَدُّ المُعاقِبینَ فی مَوْضِعِ النَّكالِ و النَّقِمَةِ وَ اَعْظَمُ المُتَجَبَّرِینَ فی مَوْضِعِ الكْبریاءِ وَالْعَظَمَةِ. اَلّلهُمَّ اَذِنْتَ لی فی دُعائِكَ وَ مَسْئَلَتِكَ فَاسْمَعْ یا سَمیعُ مِدْحَتی وَاَجِبْ یا رَحیمُ دَعْوَتى وَ اَقِلْ یا غَفُورُ عَثْرَتی.

پروردگارا، ستایش را با حمد تو آغاز مى‌كنم، در حالى كه تو با احسان خود، دیگران را در راه راست استوار میدارى و یقین دارم كه تو از همه مهربانان مهربانترى، در جاى بخشش و مهربانى و از همه كیفر دهندگان سخت گیرترى، در مقام عقاب و كیفر و بزرگترین جبارانى در جاى بزرگى و كبریایى. پروردگارا، به من اجازه دادى تو را بخوانم و از تو بخواهم؛ پس اى خداى شنوا، سپاس مرا بپذیر واى خداى مهربان خواسته ام را اجابت كن و اى خداى آمرزنده، از لغزشم در گذر.

رمضان فرصتى گرانبها
زندگى به سرعت در گذر است و انسان توجه ندارد كه چه سرمایه اى را از دست مى‌دهد. گاهى كه موفق مى‌شود گذشته هاى خود را مرور كند مى‌بیند كه روزگارى از او گذشته، نیروهایى صرف كرده و تلاشهایى انجام داده است، ولى چیزى به دست نیاورده است.

در طول سال، پیوسته به دنبال به دست آوردن فرصتى هستیم تا درباره زندگى خود و آغاز و انجام آن بیندیشیم مسیرى را انتخاب كنیم كه زندگى ابدى را براى ما رقم زند؛ اما كمتر چنین فرصتى به دست مى‌آوریم. شاید بهترین اوقاتى كه مى‌توان براى این منظور از آن استفاده كرد «ماه مبارك رمضان» باشد. همواره، به خود وعده مى‌دهیم تا ماه رمضان فرا رسد و بهتر از سایر اوقات به عبادت بپردازیم، از دنیا و دنیا پرستى تا حدى چشم بپوشیم و به سوى خدا برویم و بیندیشیم كه كیستیم، از كجا آمده ایم، به كجا مى‌رویم و در این سرا چه باید بكنیم.

سرانجام، انتظار پایان مى‌پذیرد و ماه رمضان از راه مى‌رسد، اما شیطان مى‌كوشد تا چون گذشته، انسان نتواند از این اوقات شریف و لحظات گران بها استفاده كند و به توفیقات الهى دست یابد. همه جا دست پیدا و پنهان او در كار است تا انگیزه انسان به اغراض نفسانى و دنیوى آلوده شود و دعا، مناجات و عبادت او با سنگینى و كسالت توأم گردد و حال راز و نیاز از او سلب شود. در این كشمكش و تضاد بین عوامل الهى و عوامل نفسانى و شیطانى، انسان باید از خدا توفیق بخواهد و فرصتهاى پیش آمده را مغتنم بشمرد و عبادت و دعا را به اوقات دیگر موكول نكند. باید تلاش نماید هر قدر كه ممكن است گامى مثبت در مسیر تكامل خود بردارد و به خدا نزدیك شود. یكى از اعمالى كه در ماه مبارك رمضان 

بسیار به آن سفارش شده و این ماه بهار آن است، دعا و مناجات است. رمضان و دعا پیوندى ناگسستنى با یكدیگر دارند.

چگونه رمضان را غنیمت بشماریم؟
براى اینكه بهتر بتوانیم از اوقات این ماه پربركت استفاده كنیم، ابتدا، باید از خود دعا كمك بگیریم؛ یعنى باید از خدا بخواهیم كه به ما توفیق راز و نیاز عطا فرماید البته ما نیز باید در حد توان خود تلاش كنیم تا حال عبادت و توفیق آن را به دست آوریم؛ سعى كنیم در این ماه قدرى از كارهاى روزانه كم كنیم و بخشى از وقت خود را به دعا و عبادت اختصاص دهیم. باید در وضع خواب و خوراك دقت كنیم؛ خواب و خوراك ما به گونه اى نباشد كه موجب كسالت و سنگینى شود. باید برنامه غذایى خود را به گونه اى تنظیم نماییم كه بتوانیم روزه بگیریم و در عین حال، به انجام وظایف ماه رمضان و عبادت نیزموفق گردیم. مصرف غذاى مورد نیاز غیر از پرخورى است؛ اوقات خواب را نیز باید به گونه اى تنظیم نماییم كه در وقت عبادت، نشاط داشته باشیم، نه اینكه كار مستمر روزانه در جاى خود باشد و توقع داشته باشیم كه در عبادت سحر نیز حالى داشته باشیم.

توجه به حقیقت دعا


مناسب است قبل از خواندن دعا اندكى فكر كنیم كه كیستیم، مى‌خواهیم با چه كسى روبرو بشویم، دعا یعنى چه. این چه مقام ارزشمندى است كه انسان به تكلم و راز و نیاز با خداى خود موفق شود! لازم است در مضامین 

دعا دقت كنیم و دست كم، پیش از خواندن دعا، در ترجمه فارسى آن تأمّل نماییم تا از مضامین آنچه مى‌خوانیم اجمالا آگاه باشیم و صرفا تلفظ مشتى الفاظ عربى نباشد، به طورى كه نفهمیم چه مى‌گوییم و چه مى‌خوانیم. در دعاهایى كه از اهل بیت علیهم السلام نقل شده، مضامین عالى و بلندى نهفته است كه اگر حال دعا و مناجات نیز مطرح نباشد مطالعه آنها بسیار ارزنده است. بنابراین، بجاست كسانى كه با زبان عربى آشنایى ندارند پیش از شروع به خواندن دعا، بخصوص دعاهایى كه براى این ماه وارد شده است، ترجمه فارسى آن را مطالعه كنند و از مضامین آن مطلع گردند.

اندیشیدن در محتواى دعا، پیش از خواندن آن، موجب مى‌گردد كه بهتر بتوانیم از آن استفاده كنیم. استفاده از دعا نسبت به افراد گوناگون داراى چنان اختلاف مراتبى است كه براى ما قابل درك نیست. دعایى كه صرف خواندن الفاظ باشد و حداكثر تلفظ صحیح حروف آن مراعات شود با دعایى كه به مضامین آن نیز توجه مى‌شود و حال انسان هم در هنگام دعا مساعد باشد بسیار متفاوت است، آنچنان كه قابل توصیف نیست. چه بسا، دو نفر دعایى را مى‌خوانند و هر دو آداب ظاهرى آن، مانند با وضو بودن، روبه قبله نشستن، مؤدّب بودن و امثال آن، را رعایت مى‌كنند، ولى استفاده اى كه این دو از دعا مى‌برند ممكن است چنان متفاوت باشد كه ما نتوانیم اختلاف آن را تصور كنیم. پس استفاده از دعا به حال انسان و توجهات قلبى او نسبت به خداى متعال و صفات او، بخصوص صفاتى كه در دعا به آنها اشاره شده، بستگى دارد.

 

منبع: سایت آیت الله مصباح یزدی(ره)

   دوشنبه 7 فروردین 1402نظر دهید »

ماه شعبان از آن جهت حائز اهمیت است که فرصتی روحی و معنوی جهت آمادگی برای ورود به باارزش‌ترین ماه سال یعنی ماه مبارک رمضان فراهم می‌کند، حال به تدریج به روزهای پایانی ماه شعبان نزدیک می‌شویم، ماهی که بسیار می‌توانستیم از آن بهره ببریم و به مهمانی خداوند برویم. به همین مناسبت به توصیه‌هایی از حضرت امام رضا (ع) برای روزهای پایانی ماه شعبان اشاره می‌کنیم، به امید آنکه در واپسین روزها و شب‌های مبارک ماه شعبان توشه‌ای پُر برای ماه رمضان ماه همانی خدا برگیریم.
 
ابَوُالصّلت هَروی روایت کرده است که در جمعه آخر ماه شعبان به خدمت حضرت امام رضا (ع) رفتم. حضرت فرمود: ای ابوالصَّلْت! بیشتر ماه شعبان رفت و این جمعه آخر آن است، پس جبران کن کوتاهی‌هایی را که در ایّام گذشته این ماه کردی، در آن چه از این ماه مانده است. بر تو باد به انجام آنچه به حال تو مفید است، دعا، استغفار و تلاوت قرآن را افزون کن و به سوی خدا از گناهان خود توبه کن تا وقتی ماه مبارک فرا رسید، خود را برای خدا خالص کرده باشی. امانتی بر گردن خود باقی مگذار مگر آنکه آن را ادا کنی و نیز در دلت کینه هیچ مؤمنی نباشد مگر اینکه آن را از دل بیرون کنی. تقوای الهی را پیشه کن و در پنهان و آشکار امور خود بر خدا توکل کن زیرا هرکه بر خدا توکّل کند خدا او را بس است. و بسیار بخوان در بقیّه این ماه این دعا را: «اللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضی مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِیَ مِنْهُ؛ (خدایا اگر در آن قسمت از ماه شعبان که گذشته ما را نیامرزیده‌ای در آن قسمت که از این ماه مانده بیامرزمان». به درستی که حقّ تعالی در این ماه، بنده های بسیاری را از آتش جهنّم به حرمت ماه مبارک رمضان آزاشد می‌گرداند.

* متن کامل روایت: «عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَی أَبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا (ع) فِی آخِرِ جُمُعَةٍ مِنْ شَعْبَانَ فَقَالَ لِی: یَا أَبَا الصَّلْتِ إِنَّ شَعْبَانَ قَدْ مَضَی أَکْثَرُهُ وَ هَذَا آخِرُ جُمُعَةٍ مِنْهُ فَتَدَارَکْ فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ تَقْصِیرَکَ فِیمَا مَضَی مِنْهُ وَ عَلَیْکَ بِالْإِقْبَالِ عَلَی مَا یَعْنِیکَ وَ تَرْکِ مَا لَا یَعْنِیکَ وَ أَکْثِرْ مِنَ الدُّعَاءِ وَ الِاسْتِغْفَارِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ تُبْ إِلَی اللَّهِ مِنْ ذُنُوبِکَ لِیُقْبِلَ شَهْرُ اللَّهِ إِلَیْکَ وَ أَنْتَ مُخْلِصٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا تَدَعَنَّ أَمَانَةً فِی عُنُقِکَ إِلَّا أَدَّیْتَهَا وَ لَا فِی قَلْبِکَ حِقْداً عَلَی مُؤْمِنٍ إِلَّا نَزَعْتَهُ وَ لَا ذَنْباً أَنْتَ مُرْتَکِبُهُ إِلَّا قَلَعْتَ عَنْهُ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ فِی سِرِّ أَمْرِکَ وَ عَلَانِیَتِکَ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً وَ أَکْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ فِیمَا بَقِیَ مِنْ هَذَا الشَّهْرِ اللَّهُمَّ إِنْ لَمْ تَکُنْ قَدْ غَفَرْتَ لَنَا فِی مَا مَضَی مِنْ شَعْبَانَ فَاغْفِرْ لَنَا فِیمَا بَقِیَ مِنْهُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یُعْتِقُ فِی هَذَا الشَّهْرِ رِقَاباً مِنَ النَّارِ لِحُرْمَةِ شَهْرِ رَمَضَان»‏.

 

(منبع: عیون اخبار الرضا، ج 2، ص  51)
 
 
 

   جمعه 26 اسفند 1401نظر دهید »

ماه رمضان بهار عبادت است همان طوری که بهار در جسم انسان نشاط به وجود می‏آورد در ماه رمضان هم انسان باید بر اثر عبادت نشاط روحی پیدا کند و این میسر نیست مگر اینکه انسان قبلا آمادگی پیدا کند و این آمادگی در درجه اول توبه است.

حضرت آیت الله مکارم شیرازی در یادداشتی به تبیین آداب ورود به ماه مبارک رمضان و آثار و برکات این ماه با عظمت پرداخته اند که به این شرح است:

در فرهنگ اسلامی و روایات پیشوایان دین، برای مناسبت ‏های ماه های قمری، آداب و اعمالی نقل شده است؛[۱] آداب و اعمالی برای آغاز هر ماه که پیوند خلق با خالق را محکم می‏کند، یاد خدا را در خاطره ‏ها زنده نگه می‏دارد، و انسان را در پناه قدرت لایزال او قرار می‏ دهد؛ به یقین این توجه، سبب حل بسیاری از مشکلات و دفع بلاها و آفات خواهد شد.[۲]

در این میان در تمام سال، ماهی به عظمت ماه پربرکت رمضان نیست؛[۳] ماه ضیافت و میهمانی خدا، که بهترین پذیرایی خداوند مهربان در این ماه پربرکت، همان «قرآن مجید» است که در این ماه نازل شده و چه ضیافتی بالاتر از این که میزبان، برای میهمانان خویش کتابی فرو فرستد که تمام سعادت بشر در آن باشد.[۴]

از سوی دیگر، ماهی است که شب قدر در آن واقع شده، شبی که مقدرات یکسال انسان ها بر حسب شایستگی‏ ها و لیاقت ‏هایشان تعیین می‏گردد و عبادت آن برتر از عبادت هزار ماه است![۵]

هم چنین، بهار عبادت و ماه تعلیم و تربیت، ماه طهارت و پاکی، و ماه تقوا و خودسازی است؛ ماهی که مراحل قرب‏ الهی و سیر و سلوک الی‏ الله را با گام‏ های سریع و استوار می‏ توان پیمود.[۶]

لذا ماه مبارک رمضان‏، از جمله گوهرهای بسیار با ارزشی است که بهره‏ گیری صحیح از آن؛ از جمله ورود در آن ماه، مرهون شناخت و معرفت کافی آن است.

بدون آمادگی نمی‏ توان به استقبال ماه مبارک رمضان رفت؛[۷] همیشه در ضیافت و مهمانی هم میزبان باید آماده باشد و هم میهمان، میزبان باید وسایل پذیرایی را آماده کند و میهمان باید از نظر لباس و نظافت خود را آماده کند. خداوند که میزبان ما در این ماه است چون رحمتش عام و بی‏ پایان است همیشه آماده پذیرایی می‏ باشد، و این ما هستیم که برای ورود در این ضیافت،[۸] و بهره ‏مندی هرچه بیشتر از این فرصت گران بها، باید خویشتن را با آداب‏ و مقدماتی که بعضاً در روایات نیز آمده است، آماده کنیم.

ورود به رمضان نیازمند توبه و استغفار
ماه رمضان بهار عبادت است همان طوری که بهار در جسم انسان نشاط به وجود می‏آورد در ماه رمضان هم انسان باید بر اثر عبادت نشاط روحی پیدا کند و این میسر نیست مگر اینکه انسان قبلا آمادگی پیدا کند و این آمادگی در درجه اول توبه است.[۹] لذا باید در روزهای آخر ماه شعبان بسیار استغفار کنیم تا نشاط عبادت بیابیم.[۱۰]

در خطبه ‏ای از پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) که در آخرین جمعه ماه شعبان درباره ماه رمضان‏ ایراد فرمودند، چنین می‏ خوانیم: «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِکُمْ فَفُکُّوهَا بِاسْتِغْفارِکم‏…؛ ای مردم روان ها و نفس های شما درگرو اعمال شما است، پس با استغفار و توبه رهایشان کنید…».[۱۱]

آری نفس ما و حرّیت آن در گرو اعمال ما است، اعمال زشت و گناهان ما غل و زنجیرهای دست و پای نفس ما هستند که با استغفار باز می‏شوند و نفس آزاد می‏ گردد.[۱۲]

بی شک آن سفارش مهم نبوی، خطاب به همه است، وقتی انسان هر گناهی که رسید انجام می‏ دهد در نهایت به خود وعده می‏ دهد وقتی ماه رمضان‏ آمد توبه می‏ کنم، این به تأخیر انداختن، از حیله ‏های شیطان و نفس است. در حالی که اگر کسی به میهمانی و ضیافت الهی می‏ رود باید اول خود را شست‏ و شو دهد و لباس تمیز بر تن کند، آن‏گاه در میهمانی آن شخص بزرگ قدم بگذارد، نه اینکه با لباس آلوده در آن شرکت جوید.[۱۳]

ثواب روزه سه روز آخر ماه شعبان
 از امام صادق علیه السلام نقل شده است که هر کس سه روز از آخر ماه شعبان را روزه بگیرد و به ماه مبارک رمضان‏ متصل سازد، خداوند متعال ثواب روزه دو ماه متوالی را برای او بنویسد.[۱۴]

توصیه های امام رضا (علیه السلام) برای جمعه آخر ماه شعبان
اباصلت هروی می‏گوید: جمعه آخر ماه شعبان خدمت امام رضا علیه السلام رسیدم. حضرت فرمود: ای اباصلت! اکثر ماه شعبان رفت و امروز جمعه آخر ماه است، پس تقصیر ها و کوتاهی‏ های گذشته را در بقیه این ماه جبران کن، و به آنچه برای تو سودمند است روی آور؛ بسیار دعا کن و استغفار نما و قرآن را بسیار تلاوت کن و از گناهان خود توبه نما، تا وقتی که ماه رمضان‏ داخل می‏شود، خود را برای خدا خالص ساخته باشی و هر دین و امانتی بر عهده داری، ادا کن و کینه هر کس که در دل داری بیرون نما و گناهانی را که انجام می‏دادی ترک کن و از خدا بترس و در امور پنهان و آشکار خود بر خدا توکل نما، که هر کس بر خدا توکل کند، خداوند امور او را کفایت می‏نماید، و در بقیه این ماه این دعا را بسیار بخوان: «اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضی مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِیَ مِنْهُ؛ بار خدایا، اگر مرا در روزهای سپری شده از شعبان نیامرزیده ‏ای در باقیمانده آن مرا بیامرز».[۱۵]

امام علیه السلام در ادامه فرمود: خداوند به احترام و عظمت ماه مبارک رمضان، بنده‏ های بسیاری را در ماه شعبان از آتش جهنم آزاد می‏ گرداند.[۱۶]

کینه زدایی، مقدمه ورود به ماه رمضان
از جملۀ آمادگی ها برای ورود به ماه مبارک رمضان این است که روح و قلبمان را صفا دهیم و کینه ‏ها و حسادت ‏ها و غل و غش ‏ها را از روحمان بزداییم.[۱۷]

 پیامر اکرم صلی الله علیه و آله در ادامه خطبه شعبانیه حضرت شرایط دعا کردن را بیان می‏فرمایند: «فاسْأَلُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ بِنِیَّاتٍ صادِقَةٍ وقُلوبٍ طاهِرَة؛ پس، از پروردگار خویش با نیّات راستین و با دل های پاک بخواهید». یعنی باید قلب که محل نیت انسان است از کینه ‏ها و رذایل اخلاقی پاک باشد.[۱۸]

بی شک همان گونه که دوست داریم اگر خطایی کردیم عذرمان را بپذیرند، باید نسبت به دیگران نیز چنین باشیم، و عذر تقصیرشان را پذیرا باشیم. عجیب است که در مظان اجابت دعا، انتظار داریم خداوند متعال تمام گناهان و خطاهای ما را بخشیده، و قلم عفو بر جرائم اعمالمان بکشد، اما نسبت به خطای دیگران، گاه سال ها کینه‏ آن را در سینه نگه می‏داریم، و به هیچ وجه حاضر به بخشیدن او نیستیم.[۱۹]

طهارت و پاکی، شرط ورود به ماه رمضان
برای ورود در ماه رمضان باید در ماه شعبان آماده شد؛ چنانکه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرموده است: «هُوَ شَهْرٌ دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَی ضِیَافَةِ اللَّهِ؛ ماهی که در آن شما را به مهمانی خدا دعوت کرده اند».‏[۲۰]

حال انسانی که به مهمانی خداوند دعوت شد، با لباس پاک وارد آن می‏شود نه اینکه با لباس کثیف وارد مهمانی شود و در آنجا لباس کثیف را بیرون بیاورد و بشوید. باید با لباس تقوا و پاکی وارد ماه رمضان شد تا از فیوضات آن بهره‏مند شد؛ ان شاء الله.[۲۱]

توصیه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) برای آخرین جمعه شعبان
از روایات استفاده می‏شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در اواخر ماه شعبان مردم را هشدار می‏داد و آماده می ‏کرد،[۲۲]از جمله در آخرین جمعه ماه شعبان که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله برای آماده ساختن یاران خود جهت استقبال از ماه مبارک رمضان خطبه ‏ای خواند و اهمیت این ماه را چنین گوشزد نمود:

 «ای مردم! ماه خدا با برکت، آمرزش و رحمت به سوی شما رو می‏آورد.این ماه برترین ماه ها است. روز های آن برتر از روزهای دیگر، و شب های آن بهترین شب ها است، لحظات و ساعات این ماه بهترین ساعات است.

ماهی است که به میهمانی خدا دعوت شده ‏اید و از کسانی که مورد اکرام خدا هستند می‏باشید.

نفس های شما همچون تسبیح، خوابتان چون عبادت، اعمالتان مقبول، و دعایتان مستجاب است.

بنا بر این با نیت های خالص و دل های پاک از خداوند بخواهید تا شما را در روزه‏ داشتن و تلاوت قرآن در این ماه توفیق دهد، چرا که بدبخت کسی است که از آمرزش الهی در این ماه بزرگ محروم گردد.

با گرسنگی و تشنگی خویش در این ماه به یاد گرسنگی و تشنگی رستاخیز باشید، بر فقراء و بینوایان بخشش کنید، پیران خویش را گرامی دارید، به خردسالان رحمت آورید، پیوند خویشاوندی را محکم سازید.

زبان هایتان را از گناه باز دارید، چشمان خویش را از آنچه نگاه‏کردنش حلال نیست بپوشانید، گوش های خویش را از آنچه شنیدنش حرام است فرا گیرید بر یتیمان مردم شفقت و محبت کنید، تا با یتیمان شما چنین کنند…».[۲۳]

خودسازی، مهم ترین الزام در ورود به مهمانی خدا
گفتنی است مردم در مقابل ماه رمضان سه دسته هستند:[۲۴]

۱. کسانی که نه قبل از ماه رمضان خود را می ‏سازند و نه در ماه رمضان، مصداق این جمله می‏ شوند که رسول خدا صلی الله علیه و آله در جمعه آخر ماه شعبان فرمود: «فَإِنَّ الشَّقِی مَنْ حُرِمَ غُفْرَانَ اللَّهِ فِی هَذَا الشَّهْرِ الْعَظِیمِ, العظیم‏؛ براستی بدبخت کسی است که در این ماه بزرگ از آمرزش خدا محروم گردد».[۲۵]

۲. گروهی هستند که وقتی وارد ماه رمضان شدند خود را می ‏شویند و در حالی که پاک شده ‏اند از ماه رمضان خارج می‏ شوند.[۲۶]

۳. بندگان خاص خدایند که قبل از ماه رمضان خود را می‏ سازند و وارد ماه رمضان می‏ شوند و ماه رمضان آنها ماه راز و نیاز با خدا و ماه خلوت با محبوب است.[۲۷]

سخن آخر: (خوشبخت واقعی چه کسی است؟!)
از مجموع نکات مذکور به خوبی استفاده می‏ شود که این ماه، ماه تهذیب نفوس و خودسازی و آغاز یک دوره جدید سیر و سلوک الی الله است، خوشا به حال آنان که قدر و منزلت این ماه را بدانند و از آن بهره کافی بگیرند.[۲۸] زیرا خوشبخت و سعادتمند واقعی کسانی هستند که ارزش والای این ماه را بشناسند و از برکات بی‏ پایان آن بهره گیرند و مشکلات معنوی و مادی خود را به برکت روزه‏ ها و عبادات در این ماه حل کنند.[۲۹]

معبودا! اکنون که آخرین روز های ماه شعبان، و در آستانه ماه رحمت ماه رمضان‏ قرار داریم، همه ما را مشمول رحمت خاصت قرار داده،[۳۰] وتوفیق بندگی خالص و تسلیم مطلق در برابر فرمانت و تلاوت آیات قرآن مجیدت را به ما مرحمت فرما.[۳۱]

خداوندا! هر روز گوشه تازه ‏ای از آیات عظمتت را بما نشان ده تا تو را هر روز بهتر و بیشتر بشناسیم، و به شکر اینهمه مواهبی که نصیب ما کرده ‏ای بپردازیم.[۳۲]

بارالها! انبوهی از مشکلات جامعه اسلامی ما را فرا گرفته و دشمنان‏ در داخل و خارج سخت تلاشی می‏ کنند تا نور تو را خاموش سازند.[۳۳]ما را بر این دشمنان پیروز بگردان و آنها را که قابل هدایت نیستند در هم بشکن![۳۴]

پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی

دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی makarem.ir

 منابع:

۱.کلیات مفاتیح نوین

۲. گفتار معصومین(علیهم السلام)

۳. تفسیر نمونه

 


[۱] کلیات مفاتیح نوین، ص۵۹۸.

[۲] همان، ص۵۹۵.

[۳] همان، ص۶۹۵.

[۴] والاترین بندگان، ص۱۱.

[۵] کلیات مفاتیح نوین، ص۶۹۵.

[۶] همان.

[۷] گفتار معصومین(ع)، ج‏۲، ص۱۲۲.

[۸] همان.

[۹] گفتار معصومین(ع)، ج‏۲، ص۱۲۲.

[۱۰] همان.

[۱۱]وسائل الشیعه، ج ۴، ص ۲۲۷؛ (اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏۲، ص۳۶).

[۱۲] اخلاق اسلامی در نهج البلاغه (خطبه متقین)، ج‏۲ ، ص۳۶.

[۱۳] انوار هدایت، مجموعه مباحث اخلاقی، ص۹۷.

[۱۴] اقبال، صفحه ۷۲۳،( این روایت در زادالمعاد، صفحه ۸۱، از امام رضا علیه السلام نقل شده است)؛ (کلیات مفاتیح نوین، ص۶۹۱).

[۱۵] کلیات مفاتیح نوین، ص۶۹۲.

[۱۶]زاد المعاد، ص ۸۱ و ۸۲؛ (کلیات مفاتیح نوین، ص۶۹۲).

[۱۷] گفتار معصومین(ع)، ج‏۲، ص۱۲۲.

[۱۸] همان، ص۱۲۵.

[۱۹] از تو سوال می کنند(مجموعه سوالات قرآنی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله)، ص۷۹.

[۲۰] گفتار معصومین(ع)، ج‏۲، ص۱۲۱.

[۲۱] همان.

[۲۲] همان، ص۱۲۲.

[۲۳] تفسیر نمونه، ج‏۱، ص۶۳۶.

[۲۴] گفتار معصومین(ع)، ج‏۲، ص۱۲۰.

[۲۵] عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج ۱، ص ۲۳۰؛ روضة المتقین، ج ۳، ص ۲۷۷؛ اربعین شیخ بهایی، ص ۸۴؛ (گفتار معصومین(ع)، ج‏۲، ص۱۲۰).

[۲۶] گفتار معصومین(ع)، ج‏۲، ص۱۲۰.

[۲۷] همان، ص۱۲۱.

[۲۸] کلیات مفاتیح نوین، ص۶۲۴.

[۲۹] همان، ص۶۹۶.

[۳۰] تفسیر نمونه، ج‏۱۱، ص۴۶۶.

[۳۱] همان، ج‏۱۵، ص۵۷۷.

[۳۲] همان.

[۳۳] همان.

[۳۴] تفسیر نمونه ؛ ج‏۱۵ ؛ ص۵۷۷

   جمعه 26 اسفند 1401نظر دهید »

همه معدودها محدودند!


اين گفتار حكيمانه هرچند با حكمت پيشين در يك عبارت ذكر نشده; ولى در واقع مكمل آن است. نخست مى فرمايد: «هرچيز كه شمرده مى شود سرانجام پايان مى گيرد»; (كُلُّ مَعْدُود مُنْقَض).
اين اشاره به قانون كلى فلسفى است كه هرچيز تحت عدد در آيد محدود است و هرچه محدود است پايان پذير است و از آنجا كه عمر انسان ها تحت عدد قرار مى گيرند; مثلا مى گوييم: عمر شصت ساله، يا هشتاد ساله. مفهومش اين است كه هر ساعتى كه بر انسان مى گذرد تدريجا از آن كاسته مى شود و اين سرمايه به سرعت رو به فنا مى رود و مهم اين است كه گذشتن و كاستن آن در اختيار ما نيست چه بخواهيم، چه نخواهيم به سرعت در حال عبور است.
آن گاه در ادامه مى فرمايد: «و آنچه مورد انتظار است سرانجام فرا مى رسد»; (وَكُلُّ مُتَوَقَّع آت).
منظور از «متوقَّع» امورى است كه به طور قطع مى دانيم در آينده رخ مى دهد; مانند مرگ و پايان زندگى و قيام قيامت. اشاره به اين كه كسى كه به اين امور آگاه است بايد توجه داشته باشد كه روزى مرگ دامان او را مى گيرد و روزى در دادگاه عدل الهى حضور مى يابد. به همين دليل در تفسير آيه شريفه (وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ) يقين را به مرگ تفسير كرده اند.(1)
آنچه امام در دو جمله بالا بیان فرموده در واقع اشاره به دنیاى فانى و گذاران است; دنیایى که عمرش در برابر جهان آخرت بسیار ناچیز است، همان گونه که در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «مَا الدُّنْیَا فِی الاْخِرَةِ إِلاَّ مِثْلُ مَا یَجْعَلُ أَحَدُکُمْ إِصْبَعَهُ فِی الْیَمِّ فَلْیَنْظُرْ بِمَ یَرْجِعُ; عمر دنیا در برابر آخرت مانند این است که یکى از شما انگشت خود را در دریایى فرو کند (و سپس بیرون آورد) در این حال نگاه کند ببیند چه اندازه از آب دریا بر انگشت او باقى مانده».(2) این هشدارى است به همه دنیا طلبان و آنها که به آخرت و زندگى جاویدان پشت کرده اند تا بدانند چه چیز به دست مى آوردند و چه چیز را از دست مى دهند.(3)
*****
پی نوشت:
(1). حجر، آیه 99.
(2). بحارالانوار، ج 70، ص 119، ح 111.
(3). سند گفتار حکیمانه: در کتاب غررالحکم این گفتار پربار با تفاوت روشنى نقل شده است بدین صورت: «کُلُّ مَعْدود مُنْتَقَص کُلُّ سُرور مُنْقَض کُلُّ جَمْع إلى شَتات کُلُّ مُتَوَقِّع آت». این تفاوت آشکار نشان مى دهد که صاحب غررالحکم آن را از منبع دیگرى گرفته و احتمالا کلام امام همان گونه بوده که در غررالحکم آمده است و مرحوم سیّد رضى آنچه را حکمت بالا آمده از آن گزینش کرده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 59). در خطبه 103 نیز این جمله مطابق آنچه در نهج البلاغه است ذکر شده است. و در کتاب تمام نهج البلاغه این جمله قریب به آنچه در غررالحکم آمده ذکر شده است. (تمام نهج البلاغه، ص 569).

   سه شنبه 23 اسفند 1401نظر دهید »

حکمت 75 نهج البلاغه: 

 

وَ قَالَ (علیه السلام): كُلُّ مَعْدُودٍ مُنْقَضٍ، وَ كُلُّ مُتَوَقَّعٍ آتٍ.

 

و فرمود (علیه السلام): هر چه شمردنى است به پايان رسد و، هر چه چشم به راه آن هستى، فرا مى رسد.

   سه شنبه 23 اسفند 1401نظر دهید »

شرح حکمت 74 نهج البلاغه : 

امام(عليه السلام) در اين كلام كوتاه و بيدار كننده اشاره به پايان تدريجى عمر انسان كرده مى فرمايد: «نفس هاى انسان گام هاى او به سوى سرآمد زندگى و مرگ است»; (نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ).


خُطى جمع «خُطْوة» به معناى فاصله ميان دو قدم به هنگام راه رفتن است كه در فارسى از آن به عنوان «گام» نام مى برند. اين نكته مهمى است كه انسان دائما در حال نفس كشيدن است; در خواب و بيدارى و قيام و قعود و در همه حال و اگر مدت كوتاهى راهِ نفس را بر او ببندند مرگ او فرا مى رسد. از سوى ديگر، دستگاه تنفس انسان و قلب و مغز و ساير اعضا استعداد محدودى دارند; مثلا دستگاه تنفس مى تواند حداكثر چندين ميليارد بار هوا را به درون كشيده اكسيژن آن را جذب كند و گاز كربن را همراه باقيمانده آن بيرون بفرستد. همچنين قلب توان دارد ميلياردها مرتبه باز و بسته شود به يقين هنگامى كه اين عدد به نهايت رسيد تاب و توان اين دستگاه ها تمام مى شود; خود به خود از كار مى ايستند; مانند اتومبيلى كه آخرين قطره سوخت آن تمام شود و در اين هنگام از كار باز مى ايستد، بنابراين همان گونه كه در اتومبيل هر قطره اى از سوخت مصرف مى شود گامى به سوى پايان است، هر نفسى كه انسان مى كشد و هر ضربانى كه قلب او مى زند او را يك گام به پايان زندگى نزديك مى سازد. همان گونه كه گام هاى پى در پى انسان را به مقصد نزديك مى كند. به همين دليل بعضى معتقدند كه ورزش كردن زياد از عمر انسان مى كاهد، زيرا به هنگام ورزش نفس ها سريع تر و ضربان قلب بيشتر مى شود.


در كتاب كافى نقل شده است كه امام صادق(عليه السلام) فرمود: «مَا مِنْ يَوْم يَأْتِي عَلَى ابْنِ آدَمَ إِلاَّ قَالَ لَهُ ذَلِكَ الْيَوْمُ يَا ابْنَ آدَمَ أَنَا يَوْمٌ جَدِيدٌ وَأَنَا عَلَيْكَ شَهِيدٌ فَقُلْ فِيَّ خَيْراً وَاعْمَلْ فِيَّ خَيْراً أَشْهَدْ لَكَ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَإِنَّكَ لَنْ تَرَانِي بَعْدَهَا أَبَداً; هر روزى كه بر انسان مى گذرد به او مى گويد: اى انسان من روز جديدى هستم و بر اعمال تو گواهم. در من از نيكى ها سخن بگو و كار نيك انجام ده تا روز قيامت براى تو گواهى دهم، زيرا من كه بگذرم ديگر هرگز مرا نخواهى ديد».(1)
اين همان چيزى هست كه قرآن مجيد در سوره «والعصر» به آن اشاره كرده و مى فرمايد: «(وَالْعَصْرِ * إِنَّ الاِْنْسَانَ لَفِى خُسْر); سوگند به عصر كه انسان (همواره) در حال خسران است». فخر رازى در تفسير اين آيه سخنى دارد كه جالب به نظر مى رسد وى مى گويد: يكى از بزرگان پيشين مى گفت معناى اين سوره را من از مرد يخ فروشى آموختم فرياد مى زد: «اِرْحَمُوا مَنْ يَذُوبُ رَأسُ مالِهِ، اِرْحَمُوا مَنْ يَذُوبُ رَأسُ مالِهِ; به كسى كه سرمايه اش مرتبا ذوب مى شود رحم كنيد». پيش خود گفتم: اين است معناى (إِنَّ الاِْنْسَانَ لَفِى خُسْر).(2)


*****


پی نوشت:


(1). کافى، ج 2، ص 523، ح 8.
(2). سند گفتار حکیمانه: صاحب کتاب مصادر مى نویسد: از کسانى که بعد از سیّد رضى آن را نقل کرده اند صاحب غررالحکم است در حالى که او در مقدمه کتابش مى گوید: «من سندهاى این روایات را براى اختصار حذف کرده ام» و این نشان مى دهد که آنچه را مرحوم آمدى در کتاب غررالحکم آورده از منابعى به صورت مسند به دست او رسیده بوده که اسنادش را براى این که حجم کتاب زیاد نشود حذف کرده است و اگر او آن را از نهج البلاغه گرفته بود نیازى به بیان حذف اسناد نبود سپس مى افزاید: بسیارى از فصحاى عرب مانند ابن مقفع و ابن نباته و امثال آنها که از یکه تازان میدان بلاغت و از قهرمانان بیان اند مطالب زیادى از کلمات على(علیه السلام) بر گرفته اند و اگر در سخنان ابن المعتز این جمله دیده مى شود به یقین از کلام امام گرفته است; ولى با توجه به این که جمعى به جاى «نَفْسُ الْمَرْءِ» «أنْفاسُ الْمَرْءِ» نقل کرده اند نشان مى دهد منابع آنها غیر از کلام سیّد رضى بوده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 57).

 

 

   شنبه 28 آبان 1401نظر دهید »

حکمت 74 نهج البلاغه: نزدیک شدن مرگ

 

وَ قَالَ (علیه السلام): نَفَسُ الْمَرْءِ، خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ.

 

و درود خدا بر او، فرمود: انسان با نفسى كه مى كشد، قدمى به سوى مرگ مى رود.

   شنبه 28 آبان 1401نظر دهید »

 حکمت 73 نهج البلاغه، خودسازی قبل از تربیت دیگران 

 

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً، [فَعَلَيْهِ أَنْ يَبْدَأَ] فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ؛ وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ؛ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا، أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ‏.

 

و فرمود (علیه السلام): هر كه خود را پيشواى مردم خواهد، بايد كه پيش از ادب كردن ديگران به ادب كردن خود پردازد و بايد كه ادب كردن ديگران به كردار باشد، نه به گفتار. كسى كه آموزگار و ادب كننده خويش است، سزاوارتر به تعظيم است، از آنكه آموزگار و ادب كننده مردم است.

   یکشنبه 13 شهریور 1401نظر دهید »

حکمت 72 نهج البلاغه، بی وفایی‌های دنیا 

 

وَ قَالَ (علیه السلام): الدَّهْرُ يُخْلِقُ الْأَبْدَانَ، وَ يُجَدِّدُ الْآمَالَ، وَ يُقَرِّبُ الْمَنِيَّةَ، وَ يُبَاعِدُ الْأُمْنِيَّةَ؛ مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ، وَ مَنْ فَاتَهُ تَعِبَ.

 

و فرمود (علیه السلام): روزگار بدنها را فرسوده سازد و آرزوها را تازه گرداند و مرگ را نزديك و اميدها را دور كند. هر كه بر آن ظفر يابد به رنج افتد و هر كه از دستش بدهد، سختى كشد.

   دوشنبه 31 مرداد 1401نظر دهید »

  حکمت 71 نهج البلاغه : کم گویی، نشانه عقل 

 

وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ، نَقَصَ الْكَلَامُ.

 

و فرمود (علیه السلام): چون عقل به كمال باشد، سخن اندك گردد.

   شنبه 29 مرداد 1401نظر دهید »


امام در این کلام حکمت آمیز به مسئله مهمى اشاره کرده که سراسر زندگى انسان ها را در بر مى گیرد، مى فرماید: «همیشه جاهل را یا افراط گر مى بینى و یا تفریط کار»; (لاَ تَرَى الْجَاهِلَ إِلاَّ مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً).


راه صحیح به سوى مقصد راه مستقیم است که ما پیوسته در نمازها هر روز خدا را مى خوانیم تا ما را بر آن راه ثابت بدارد. در اطراف راه مستقیم خطوط انحرافى فراوانى هست که پیدا کردن راه مستقیم از میان آن خطوط نیاز به دقت و علم و دانش دارد. به همین دلیل، جاهل غالبا گرفتار خطوط انحرافى یا در جانب زیاده روى مى گردد و یا در سوى کوتاهى و کندروى. این مسئله در تمام شئون زندگى اعم از فردى و اجتماعى و سیاسى و غیر آن دیده مى شود; مثلاً حفظ ناموس و پاسدارى آن از هرگونه انحراف یک فضیلت است ولى افراد جاهل گاهى به طرف افراط کشیده مى شوند و با وسواس هر حرکتى از همسر خود را زیر نظر مى گیرند و با نگاه اتهام و گمان سوء به او نگاه مى کنند به طورى که زندگى براى آنها تبدیل به دوزخى مى شود و گاه هیچ گونه نظارتى بر وضع خانه و همسر خود ندارند که کجا رفت و آمد و با چه کسى صحبت مى کند و امثال آن.


در مسائل بهداشتى فرد جاهل گاه چنان گرفتار افراط مى شود که دست به سوى هیچ آب و غذایى نمى برد به گمان این که همه آنها آلوده است، در هیچ مهمانى شرکت نمى کند، هیچ هدیه اى را نمى پذیرد و باید تنها خودش غذاى خویش را تهیه کند و گاه در جهت مخالف قرار مى گیرد و فرقى میان آلوده و غیر آلوده، بیمار مسرى و غیر بیمار نمى گذارد.
بعضى از شارحان، این مطلب را با موضوع عدالت در مسائل اخلاقى پیوند زده و گفته اند: همیشه فضایل اخلاقى حد وسط در میان دو دسته از رذایل است: شجاعت حد اعتدالى است که در میان صفت تهور (بى باکى) و جبن (ترس و بزدلى) قرار گرفته است. عالم به سراغ حد وسط و جاهل یا در طرف افراط قرار مى گیرد و یا در جانب تفریط و همچنین سخاوت حد اعتدال میان بخل و اسراف است همان گونه که قرآن مجید خطاب به پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «(وَلا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلى عُنُقِکَ وَلا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً); هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن (و ترک انفاق و بخشش منما) و بیش از حد آن را مگشا تا مورد سرزنش قرار گیرى و از کار فرو مانى».(1)
در مسائل مربوط به اعتقادات، گروهى از جاهلان درباره عظمت على(علیه السلام) چنان افراط کردند که قائل به الوهیت و خدایى او شده و گروه دیگر چنان کوتاه آمدند که در صف ناصبان قرار گرفتند و به یقین هر دو گروه گمراهند. خط صحیح همان پذیرش ولایت به معناى امام مفترض الطاعه بودن است.


در خطبه 127 نیز این مطلب به صورت شفاف و روشن آمده است: «وَسَیَهْلِکُ فِیَّ صِنْفَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَى غَیْرِ الْحَقِّ وَمُبْغِضٌ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَى غَیْرِ الْحَقِّ; به زودى دو گروه در مورد من هلاک و گمراه مى شوند: دوست افراطى که محبتش او را به غیر حق (غلو) مى کشاند و دشمن افراطى که به سبب دشمنى قدم در غیر حق مى نهد (و مرا کافر خطاب مى کند).


سپس افزود: «وَخَیْرُ النَّاسِ فِیَّ حَالاً النَّمَطُ الاَْوْسَطُ فَالْزَمُوهُ; بهترین مردم درباره من گروه میانه رو هستند از آنان جدا نشوید».


در بحارالانوار نیز آمده است که امیر مؤمنان على(علیه السلام) فرمود: «أَلاَ إِنَّ خَیْرَ شِیعَتِی النَّمَطُ الاَْوْسَطُ إِلَیْهِمْ یَرْجِعُ الْغَالِی وَبِهِمْ یَلْحَقُ التَّالِی; بهترین شیعیان من گروه میانه رو هستند، غلو کننده باید به سوى آنان باز گردد و کوتاهى کننده عقب افتاده باید (شتاب کند و) به آنها ملحق شود».(2)


با دقت به جوامع بشرى مى بینیم که غالب نابسامانى ها بر سر افراط و تفریط هاست که زاییده جهل و نادانى است; گاه آن چنان در مسائل اقتصادى قائل به آزادى مى شوند که فرآیند آن نظام سرمایه دارى ظالم است و گاه چنان سلب آزادى مى کنند که نتیجه آن نظام کمونیسم و گرفتارى هاى آن است، مهم یافتن خط اعتدال و ثابت ماندن بر آن است.
در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم که در روز قیامت حاکمى (از حاکمان مسلمین) را مى آورند که بیش از آنچه خداوند دستور داده عمل کرده، خداوند به او مى گوید: بنده من چرا بیش از آنچه باید تازیانه بزنى زدى؟ عرض مى کند: من براى غضب تو غضب ناک شدم. به او گفته مى شود: آیا سزاوار است غضب تو شدیدتر از غضب من باشد؟ سپس حاکم دیگرى را مى آورند که کوتاهى کرده خداوند به او مى فرماید: چرا در برابر آنچه به تو امر کرده بودم کوتاهى کردى؟ عرض مى کند: پروردگارا من به او رحم کردم؟ به او گفته مى شود: آیا رحمت تو از رحمت من وسیع تر است؟ سپس هر دو را به سوى دوزخ مى برند(3). (4)


*****


پی نوشت:
(1). اسراء، آیه 29.
(2). بحارالانوار، ج 6، ص 178، ح 7.
(3). شرح نهج البلاغه علامه شوشترى، ج 8، ص 247.
(4). سند گفتار حکیمانه: در کتاب غررالحکم این جمله حکمت آمیز با کمى تفاوت ذکر شده است: «الْجاهِلُ لَنْ یُلقى إلاّ مُفْرِطاً اَوْ مُفَرِّطاً» و ابن اثیر نیز آن را در کتاب نهایه از على(علیه السلام) نقل کرده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 56).

 

 

   چهارشنبه 26 مرداد 1401نظر دهید »

حکمت 70 نهج البلاغه: افراط و تفریط، نشانه جهل

 

وَ قَالَ (علیه السلام): لَا [يُرَى الْجَاهِلُ] تَرَى الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً.

 

و فرمود (علیه السلام): جاهل ديده نشود مگر در افراط يا تفريط.

   چهارشنبه 26 مرداد 1401نظر دهید »

 

شرح حکمت 69 نهج البلاغه : 

نگران مباش:


امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه به افرادى که در رسیدن به مقصودشان ناکام مى مانند دستورى مى دهد که مایه آرامش است، مى فرماید: «هنگامى که آنچه را مى خواهى انجام نمى گیرد، هرگونه باشى اعتنا نکن»; (إِذَا لَمْ یَکُنْ مَا تُرِیدُ فَلاَ تُبَلْ(1) مَا کُنْتَ).
براى این جمله تفسیرهاى متعددى از سوى شارحان نهج البلاغه ذکر شده است; اکثر شارحان بر این عقیده اند که این سخن حکیمانه اشاره به همان چیزى است که در قرآن مجید آمده: (لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُم)(2) یعنى هنگامى که به مقصد نرسیدى غمگین مباش، چرا که اگر مقصود مادى است دنیاى مادى بقایى ندارد و اگر مقصود معنوى است خداوند براى تلاشى که کردى به تو اجر و پاداش مى دهد.
بعضى دیگر مانند «محمد عبده» گفته اند که منظور این است که اگر به مقصود نرسیدى دست از تلاش و کوشش بر ندار و به سخنان این و آن اعتنا مکن.
بعضى دیگر گفته اند: مقصود این است که اگر به مقصود نرسیدى به همان حال که هستى راضى باش تا از مقام و مرتبه تو نزد خداوند کاسته نشود.
تفسیر چهارمى براى این سخن به نظر مى رسد که از بعضى جهات مناسب تر است و آن این که اگر به مقصود نرسیدى به هر صورت باشى تفاوتى نمى کند مثل این که کسى هدفش این بوده که در فلان شهر زندگى کند و موفقیت خود را تنها در آنجا مى بیند. اگر این مقصود براى او حاصل نشود چه تفاوتى مى کند که در هر شهر دیگرى باشد، زیرا همه شهرها نسبت به خواسته او یکسان است و نباید در این باره سخت گیرى کند. این شبیه چیزى است که مرحوم «علامه شوشترى» در شرح نهج البلاغه خود آورده که زنى تنها یک پسر داشت و از دنیا رفت. آن مادر گفت: من مى خواستم این فرزند من زنده بماند حال که از دنیا رفت هر کس دیگرى مى خواهد بعد از او زنده بماند یا نماند.
بارها گفته ایم که اراده چند معناى مختلف از عبارت واحد مانعى از نظر ادبى ندارد و در نثر و نظم کلام عرب و سایر لغات، نمونه هاى فراوانى از آن هست، بنابراین ممکن است تمام معانى فوق در محتواى کلام امام(علیه السلام) جمع باشد.(3)
*****
پی نوشت:
(1). «لا تُبَلْ» از ماده «بَلْو» بر وزن «دَلو» به معناى اهمیت دادن به چیزى گرفته شده و این صیغه در اصل «لا تُبالَ» بوده و در حالت جزمى واو آن حذف شده سپس الف باب مفاعله نیز به عنوان تخفیف حذف گردیده و «لا تُبَلَ» شده سپس جزم که روى واو محذوف بوده، منتقل به لام شده است و «لا تُبَلْ» شده است.
(2). حدید، آیه 23.
(3). سند گفتار حکیمانه: در مصادر نهج البلاغه این کلام حکمت آمیز از غررالحکم با مختصر تفاوتى نقل شده است: به جاى «ما کُنْتَ» «کَیْفَ أنْتَ» آمده است (که احتمالاً از منبع دیگرى گرفته شده است) در نسخه ابن ابى الحدید و ابن میثم نیز «کَیْفَ أنْتَ» آمده است. ابن ابى الحدید در شرح این جمله مى گوید: «تفسیر این کلام براى بسیارى از مردم پیچیده شده است». این تعبیر ـ به گفته صاحب مصادر ـ نشان مى دهد که این از کلمات مشهور آن حضرت است که اندیشمندان بسیارى درباره آن امعان نظر کرده اند، زیرا اگر این کلام از سخنان مشهور آن حضرت نبود دلیلى نداشت که براى به دست آوردن تفسیر صحیح آن تلاش و کوشش کنند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 55).

   چهارشنبه 19 مرداد 1401نظر دهید »

حکمت 69 نهج البلاغه: راضی بودن از سرنوشت

 

وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا لَمْ يَكُنْ مَا تُرِيدُ، فَلَا تُبَلْ [كَيْفَ] مَا كُنْتَ.

 

و فرمود (علیه السلام): اگر آنچه مى خواستى ميسرت نشد، به هر حال كه هستى، قانع باش.

   چهارشنبه 19 مرداد 1401نظر دهید »

بخش سوم خطبه غدیر: اعلان رسمی ولایت و امامت دوازده امام علیهم السلام


فَاعْلَمُوا مَعاشِرَ النّاسِ (ذالِکَ فیهِ وَافْهَموهُ وَاعْلَمُوا) أَنَّ الله قَدْ نَصَبَهُ لَکُمْ وَلِیّاً وَإِماماً فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَی الْمُهاجِرینَ وَالْأَنْصارِ وَ عَلَی التّابِعینَ لَهُمْ بِإِحْسانٍ، وَ عَلَی الْبادی وَالْحاضِرِ، وَ عَلَی الْعَجَمِی وَالْعَرَبی، وَالْحُرِّ وَالْمَمْلوکِ وَالصَّغیرِ وَالْکَبیرِ، وَ عَلَی الْأَبْیَضِ وَالأَسْوَدِ، وَ عَلی کُلِّ مُوَحِّدٍ.
ماضٍ حُکْمُهُ، جازٍ قَوْلُهُ، نافِذٌ أَمْرُهُ، مَلْعونٌ مَنْ خالَفَهُ، مَرْحومٌ مَنْ تَبِعَهُ وَ صَدَّقَهُ، فَقَدْ غَفَرَالله لَهُ وَلِمَنْ سَمِعَ مِنْهُ وَ أَطاعَ لَهُ.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ آخِرُ مَقامٍ أَقُومُهُ فی هذا الْمَشْهَدِ، فَاسْمَعوا وَ أَطیعوا وَانْقادوا لاَِمْرِ (الله) رَبِّکُمْ، فَإِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ هُوَ مَوْلاکُمْ وَإِلاهُکُمْ، ثُمَّ مِنْ دونِهِ رَسولُهُ وَنَبِیُهُ الُْمخاطِبُ لَکُمْ، ثُمَّ مِنْ بَعْدی عَلی وَلِیُّکُمْ وَ إِمامُکُمْ بِأَمْرِالله رَبِّکُمْ، ثُمَّ الْإِمامَةُ فی ذُرِّیَّتی مِنْ وُلْدِهِ إِلی یَوْمٍ تَلْقَوْنَ الله وَرَسولَهُ.


هان مردمان! بدانید این آیه درباری اوست. ژرفی آن را فهم کنید و بدانید که خداوند او را برایتان صاحب اختیار و امام قرار داده، پیروی او را بر مهاجران و انصار و آنان که به نیکی از ایشان پیروی می‌کنند و بر صحرانشینان و شهروندان و بر عجم و عرب و آزاد و برده و بر کوچک و بزرگ و سفید و سیاه و بر هر یکتاپرست لازم شمرده است.
[هشدار که]اجرای فرمان و گفتار او لازم و امرش نافذ است. ناسازگارش رانده، پیرو و باورکننده اش در مهر و شفقت است. هر آینه خداوند، او و شنوایان سخن او و پیروان راهش را آمرزیده است.
هان مردمان! آخرین بار است که در این اجتماع به پا ایستاده ام. پس بشنوید و فرمان حق را گردن گذارید؛ چرا که خداوند عزّوجلّ صاحب اختیار و، ولی و معبود شماست؛ و پس از خداوند، ولی شما، فرستاده و پیامبر اوست که اکنون در برابر شماست و با شما سخن می‌گوید؛ و پس از من به فرمان پروردگار، علی، ولی و صاحب اختیار و امام شماست. آن گاه امامت در فرزندان من از نسل علی خواهد بود. این قانون تا برپایی رستاخیز که خدا و رسول او را دیدار کنید دوام دارد.


لاحَلالَ إِلاّ ما أَحَلَّهُ الله وَ رَسُولُهُ وَهُمْ، وَلاحَرامَ إِلاّ ما حَرَّمَهُ الله (عَلَیْکُمْ) وَ رَسُولُهُ وَ هُمْ، وَالله عَزَّوَجَلَّ عَرَّفَنِی الْحَلالَ وَالْحَرامَ وَأَنَا أَفْضَیْتُ بِما عَلَّمَنی رَبِّی مِنْ کِتابِهِ وَحَلالِهِ وَ حَرامِهِ إِلَیْهِ.
مَعاشِرَالنّاسِ، علی (فَضِّلُوهُ). مامِنْ عِلْمٍ إِلاَّ وَقَدْ أَحْصاهُ الله فِی، وَ کُلُّ عِلْمٍ عُلِّمْتُ فَقَدْ أَحْصَیْتُهُ فی إِمامِ الْمُتَّقینَ، وَما مِنْ عِلْمٍ إِلاّ وَقَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِیّاً، وَ هُوَ الْإِمامُ الْمُبینُ (الَّذی ذَکَرَهُ الله فی سُورَةِ یس: وَ کُلَّ شَیءٍ أَحْصَیْناهُ فی إِمامٍ مُبینٍ
مَعاشِرَالنَّاسِ، لاتَضِلُّوا عَنْهُ وَلاتَنْفِرُوا مِنْهُ، وَلاتَسْتَنْکِفُوا عَنْ وِلایَتِهِ، فَهُوَالَّذی یَهدی إِلَی الْحَقِّ وَیَعْمَلُ بِهِ، وَیُزْهِقُ الْباطِلَ وَیَنْهی عَنْهُ، وَلاتَأْخُذُهُ فِی الله لَوْمَةُ لائِمٍ. أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِالله وَ رَسُولِهِ لَمْ یَسْبِقْهُ إِلَی الْایمانِ بی أَحَدٌ وَالَّذی فَدی رَسُولَ الله بِنَفْسِهِ، وَالَّذی کانَ مَعَ رَسُولِ الله وَلا أَحَدَ یَعْبُدُالله مَعَ رَسُولِهِ مِنَ الرِّجالِ غَیْرُهُ.
أَوَّلُ النّاسِ صَلاةً وَ أَوَّلُ مَنْ عَبَدَالله مَعی. أَمَرْتُهُ عَنِ الله أَنْ یَنامَ فی مَضْجَعی، فَفَعَلَ فادِیاً لی بِنَفْسِهِ.


روا نیست، مگر آن چه خدا و رسول او و امامان روا دانند؛ و ناروا نیست مگر آن چه آنان ناروا دانند. خداوند عزوجل، هم روا و هم ناروا را برای من بیان فرموده و آن چه پروردگارم از کتاب خویش و حلال و حرامش به من آموخته در اختیار علی نهاده ام.
هان مردمان! او را برتر بدانید. چرا که هیچ دانشی نیست مگر اینکه خداوند آن را در جان من نبشته و من نیز آن را در جان پیشوای پرهیزکاران، علی، ضبط کرده ام. او (علی) پیشوای روشنگر است که خداوند او را در سوری یاسین یاد کرده که: «و دانش هر چیز را در امام روشنگر برشمرده ایم…»
هان مردمان! از علی رو برنتابید؛ و از امامتش نگریزید؛ و از سرپرستی اش رو برنگردانید. او [شما را]به درستی و راستی خوانده و [خود نیز]بدان عمل نماید. او نادرستی را نابود کند و از آن بازدارد. در راه خدا نکوهش نکوهش گران او را از کار باز ندارد. او نخستین مؤمن به خدا و رسول اوست و کسی در ایمان، به او سبقت نجسته؛ و همو جان خود را فدای رسول الله نموده و با او همراه بوده است تنها اوست که همراه رسول خدا عبادت خداوند می‌کرد و جز او کسی چنین نبود.
اولین نمازگزار و پرستشگر خدا به همراه من است. از سوی خداوند به او فرمان دادم تا [در شب هجرت]در بستر من بیارامد و او نیز فرمان برده، پذیرفت که جان خود را فدای من کند.


مَعاشِرَالنّاسِ، فَضِّلُوهُ فَقَدْ فَضَّلَهُ الله، وَاقْبَلُوهُ فَقَدْ نَصَبَهُ الله.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّهُ إِمامٌ مِنَ الله، وَلَنْ یَتُوبَ الله عَلی أَحَدٍ أَنْکَرَ وِلایَتَهُ وَلَنْ یَغْفِرَ لَهُ، حَتْماً عَلَی الله أَنْ یَفْعَلَ ذالِکَ بِمَنْ خالَفَ أَمْرَهُ وَأَنْ یُعَذِّبَهُ عَذاباً نُکْراً أَبَدَا الْآبادِ وَ دَهْرَ الدُّهورِ. فَاحْذَرُوا أَنْ تُخالِفوهُ. فَتَصْلُوا ناراً وَقودُهَا النَّاسُ وَالْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ.


هان مردمان! او رابرتر دانید، که خداوند او را برگزیده؛ و پیشوایی او را بپذیرید، که خداوند او را برپا کرده است.
هان مردمان! او از سوی خدا امام است و هرگز خداوند توبه منکر او را نپذیرد و او را نیامرزد. این است روش قطعی خداوند درباره ناسازگار علی و هرآینه او را به عذاب دردناک پایدار کیفر کند. از مخالفت او بهراسید و گرنه در آتشی درخواهید شد که آتش گیری آن مردمانند؛ و سنگ، که برای حق ستیزان آماده شده است.


مَعاشِرَالنّاسِ، بی - وَالله - بَشَّرَالْأَوَّلُونَ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالْمُرْسَلینَ، وَأَنَا - (وَالله) - خاتَمُ الْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ والْحُجَّةُ عَلی جَمیعِ الَْمخْلوقینَ مِنْ أَهْلِ السَّماواتِ وَالْأَرَضینَ. فَمَنْ شَکَّ فی ذالِکَ فَقَدْ کَفَرَ کُفْرَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی وَ مَنْ شَکَّ فی شَیءٍ مِنْ قَوْلی هذا فَقَدْ شَکَّ فی کُلِّ ما أُنْزِلَ إِلَی، وَمَنْ شَکَّ فی واحِدٍ مِنَ الْأَئمَّةِ فَقَدْ شَکَّ فِی الْکُلِّ مِنْهُمْ، وَالشَاکُّ فینا فِی النّارِ.
مَعاشِرَالنّاسِ، حَبانِی الله عَزَّوَجَلَّ بِهذِهِ الْفَضیلَةِ مَنّاً مِنْهُ عَلَی وَ إِحْساناً مِنْهُ إِلَی وَلا إِلاهَ إِلاّهُوَ، أَلا لَهُ الْحَمْدُ مِنِّی أَبَدَ الْآبِدینَ وَدَهْرَالدّاهِرینَ وَ عَلی کُلِّ حالٍ.


هان مردمان! به خدا سوگند که پیامبران پیشین به ظهورم مژده داده اند و اکنون من فرجام پیامبران و برهان بر آفریدگان آسمانیان و زمینیانم. آن کس که راستی و درستی مرا باور نکند به کفر جاهلی درآمده و تردید در سخنان امروزم همسنگ تردید در تمامی محتوای رسالت من است، و شک و ناباوری در امامت یکی از امامان، به سان شک و ناباوری در تمامی آنان است؛ و هرآینه جایگاه ناباوران ما آتش دوزخ خواهد بود.
هان مردمان! خداوند عزّوجلّ از روی منّت و احسان خویش این برتری را به من پیشکش کرد و البته که خدایی جز او نیست. آگاه باشید: تمامی ستایش‌ها در همه روزگاران و در هر حال و مقام ویژی اوست.


مَعاشِرَالنّاسِ، فَضِّلُوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ أَفْضَلُ النَّاسِ بَعْدی مِنْ ذَکَرٍ و أُنْثی ما أَنْزَلَ الله الرِّزْقَ وَبَقِی الْخَلْقُ.
مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ، مَغْضُوبٌ مَغْضُوبٌ مَنْ رَدَّ عَلَی قَوْلی هذا وَلَمْ یُوافِقْهُ.
أَلا إِنَّ جَبْرئیلَ خَبَّرنی عَنِ الله تَعالی بِذالِکَ وَیَقُولُ: «مَنْ عادی عَلِیّاً وَلَمْ یَتَوَلَّهُ فَعَلَیْهِ لَعْنَتی وَ غَضَبی»، (وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوالله - أَنْ تُخالِفُوهُ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها - إِنَّ الله خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ
مَعاشِرَ النَّاسِ، إِنَّهُ جَنْبُ الله الَّذی ذَکَرَ فی کِتابِهِ العَزیزِ، فَقالَ تعالی (مُخْبِراً عَمَّنْ یُخالِفُهُ): (أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتا عَلی ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ الله.


هان مردمان! عل را برتر دانید؛ که او برترین مردمان از مرد و زن پس از من است؛ تا آن هنگام که آفریدگان پایدارند و روزی شان فرود آید.
دور دورباد از درگاه مهر خداوند و خشم خشم باد بر آن که این گفته را نپذیرد و با من سازگار نباشد!
هان! بدانید جبرئیل از سوی خداوند خبرم داد: «هر آن که با علی بستیزد و بر ولایت او گردن نگذارد، نفرین و خشم من بر او باد!» البته بایست که هر کس بنگرد که برای فردای رستاخیز خود چه پیش فرستاده. [هان!]تقوا پیشه کنید و از ناسازگاری با علی بپرهیزید. مباد که گام هایتان پس از استواری درلغزد؛ که خداوند بر کردارتان آگاه است.
هان مردمان! همانا او هم جوار و همسایه خداوند است که در نبشته‌ی عزیز خود او را یاد کرده و درباری ستیزندگان با او فرموده: «تا آنکه مبادا کسی در روز رستخیز بگوید: افسوس که درباری همجوار و همسایه‌ی خدا کوتاهی کردم»


مَعاشِرَالنّاسِ، تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آیاتِهِ وَانْظُرُوا إِلی مُحْکَماتِهِ وَلاتَتَّبِعوا مُتَشابِهَهُ، فَوَالله لَنْ یُبَیِّنَ لَکُمْ زواجِرَهُ وَلَنْ یُوضِحَ لَکُمْ تَفْسیرَهُ إِلاَّ الَّذی أَنَا آخِذٌ بِیَدِهِ وَمُصْعِدُهُ إِلی وَشائلٌ بِعَضُدِهِ (وَ رافِعُهُ بِیَدَی) وَ مُعْلِمُکُمْ: أَنَّ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِی مَوْلاهُ، وَ هُوَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ أَخی وَ وَصِیّی، وَ مُوالاتُهُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ أَنْزَلَها عَلَی.


هان مردمان! در قرآن اندیشه کنید و ژرفی آیات آن را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابهاتش پیروی ننمایید. پس به خدا سوگند که باطن‌ها و تفسیر آن را آشکار نمی‌کند مگر همین که دست و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام می‌دارم که: هر آن که من سرپرست اویم، این علی سرپرست اوست؛ و او علی بن ابی طالب است؛ برادر و وصی من که سرپرستی و ولایت او حکمی است از سوی خدا که بر من فرستاده شده است.
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ عَلِیّاً وَالطَّیِّبینَ مِنْ وُلْدی (مِنْ صُلْبِهِ) هُمُ الثِّقْلُ الْأَصْغَرُ، وَالْقُرْآنُ الثِّقْلُ الْأَکْبَرُ، فَکُلُّ واحِدٍ مِنْهُما مُنْبِئٌ عَنْ صاحِبِهِ وَ مُوافِقٌ لَهُ، لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَی الْحَوْضَ.
أَلا إِنَّهُمْ أُمَناءُ الله فی خَلْقِهِ وَ حُکّامُهُ فی أَرْضِهِ. أَلاوَقَدْ أَدَّیْتُ.
أَلا وَقَدْ بَلَّغْتُ، أَلاوَقَدْ أَسْمَعْتُ، أَلاوَقَدْ أَوْضَحْتُ، أَلا وَ إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ قالَ وَ أَنَا قُلْتُ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ، أَلاإِنَّهُ لا «أَمیرَالْمُؤْمِنینَ» غَیْرَ أَخی هذا، أَلا لاتَحِلُّ إِمْرَةُ الْمُؤْمِنینَ بَعْدی لاَِحَدٍ غَیْرِهِ.


هان مردمان! همانا علی و پاکان از فرزندانم از نسل او، یادگار گران سنگ کوچک ترند و قرآن یادگار گران سنگ بزرگ تر. هر یک از این دو از دیگر همراه خود خبر می‌دهد و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.
هان! بدانید که آنان امانتداران خداوند در میان آفریدگان و حاکمان او در زمین اویند.
هشدار که من وظیفه‌ی خود را ادا کردم. هشدار که من آن چه بر عهده ام بود ابلاغ کردم و به گوشتان رساندم و روشن نمودم. بدانید که این سخن خدا بود و من از سوی او سخن گفتم. هشدار که هرگز به جز این برادرم کسی نباید امیرالمؤمنین خوانده شود. هشدار که پس از من امارت مؤمنان بری کسی جز او روا نباشد.


ثم قال: «ایهاالنَّاسُ، مَنْ اَوْلی بِکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ؟ قالوا: الله و رَسُولُهُ. فَقالَ: اَلا من کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلی مَوْلاهُ، اللهمَّ والِ مَنْ والاهُ و عادِ مَنْ عاداهُ وَانْصُرْمَنْ نَصَرَهُ واخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ.
سپس فرمود: مردمان! کیست سزاوارتر از شما به شما؟ گفتند خداوند و پیامبر او! سپس فرمود آگاه باشید! آن که من سرپرست اویم، پس این علی سرپرست اوست! خداوندا دوست بدار آن را که سرپرستی او را بپذیرد و دشمن بدار هر آن که او را دشمن دارد و یاری کن یار او را؛ و تنها گذار آن را که او را تنها بگذارد.

 

   دوشنبه 20 تیر 1401نظر دهید »

بخش دوم خطبه غدیر: فرمان الهی برای مطلبی مهم


وَأُقِرُّلَهُ عَلی نَفْسی بِالْعُبُودِیَّةِ وَ أَشْهَدُ لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ، وَأُؤَدّی ما أَوْحی بِهِ إِلَی حَذَراً مِنْ أَنْ لا أَفْعَلَ فَتَحِلَّ بی مِنْهُ قارِعَةٌ لایَدْفَعُها عَنّی أَحَدٌ وَإِنْ عَظُمَتْ حیلَتُهُ وَصَفَتْ خُلَّتُهُ
- لاإِلاهَ إِلاَّهُوَ - لاَِنَّهُ قَدْأَعْلَمَنی أَنِّی إِنْ لَمْ أُبَلِّغْ ما أَنْزَلَ إِلَی (فی حَقِّ عَلِی) فَما بَلَّغْتُ رِسالَتَهُ، وَقَدْ ضَمِنَ لی تَبارَکَ وَتَعالَی الْعِصْمَةَ (مِنَ النّاسِ) وَ هُوَالله الْکافِی الْکَریمُ؛ و اکنون به عبودیت خویش و پروردگاری او گواهی می‌دهم؛ و وظیفه خود را در آن چه وحی شده انجام می‌دهم مباد که از سوی او عذابی فرود آید که کسی یاری دورساختن آن از من نباشد. هر چند توانش بسیار و دوستی اش (با من) خالص باشد.
- معبودی جز او نیست - چرا که اعلام فرموده که اگر آن چه (درباره‌ی علی) نازل کرده به مردم نرسانم، وظیفه رسالتش را انجام نداده ام؛ و خداوند تبارک و تعالی امنیت از [آزار]مردم را برایم تضمین کرده و البته که او بسنده و بخشنده است.


فَأَوْحی إِلَی: (بِسْمِ الله الرَّحْمانِ الرَّحیمِ، یا أَیُهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ - فی عَلِی یَعْنی فِی الْخِلاَفَةِ لِعَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ - وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ).
مَعاشِرَالنّاسِ، ما قَصَّرْتُ فی تَبْلیغِ ما أَنْزَلَ الله تَعالی إِلَی، وَ أَنَا أُبَیِّنُ لَکُمْ سَبَبَ هذِهِ الْآیَةِ: إِنَّ جَبْرئیلَ هَبَطَ إِلَی مِراراً ثَلاثاً یَأْمُرُنی عَنِ السَّلامِ رَبّی - وَ هُوالسَّلامُ - أَنْ أَقُومَ فی هذَا الْمَشْهَدِ فَأُعْلِمَ کُلَّ أَبْیَضَ وَأَسْوَدَ: أَنَّ عَلِی بْنَ أَبی طالِبٍ أَخی وَ وَصِیّی وَ خَلیفَتی (عَلی أُمَّتی) وَالْإِمامُ مِنْ بَعْدی، الَّذی مَحَلُّهُ مِنّی مَحَلُّ هارُونَ مِنْ مُوسی إِلاَّ أَنَّهُ لانَبِی بَعْدی وَهُوَ وَلِیُّکُمْ بَعْدَالله وَ رَسُولِهِ.
وَقَدْ أَنْزَلَ الله تَبارَکَ وَ تَعالی عَلَی بِذالِکَ آیَةً مِنْ کِتابِهِ (هِی): (إِنَّما وَلِیُّکُمُ الله وَ رَسُولُهُ وَالَّذینَ آمَنُواالَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)، وَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ الَّذی أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَهُوَ راکِعٌ یُریدُالله عَزَّوَجَلَّ فی کُلِّ حالٍ.


پس آنگاه خداوند چنین وحی ام فرستاد: «به نام خداوند همه مهرِ مهرورز.‌ای فرستادی ما! آن چه از سوی پروردگارت درباری علی و خلافت او بر تو فرود آمده بر مردم ابلاغ کن، وگرنه رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای؛ و او تو را از آسیب مردمان نگاه می‌دارد.»
هان مردمان! آنچه بر من فرود آمده، در تبلیغ آن کوتاهی نکرده ام و حال برایتان سبب نزول آیه را بیان می‌کنم: همانا جبرئیل سه مرتبه بر من فرود آمد از سوی سلام، پروردگارم - که تنها او سلام است - فرمانی آورد که در این مکان به پا خیزم و به هر سفید و سیاهی اعلام کنم که علی بن ابی طالب برادر، وصی و جانشین من در میان امّت و امام پس از من بوده. جایگاه او نسبت به من به سان هارون نسبت به موسی است، لیکن پیامبری پس از من نخواهد بود او (علی)، صاحب اختیارتان پس از خدا و رسول است.
و پروردگارم آیه‌ای بر من نازل فرموده که: «همانا ولی، صاحب اختیار و سرپرست شما، خدا و پیامبر او و ایمانیانی هستند که نماز به پا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌پردازند.» و هر آینه علی بن ابی طالب نماز به پا داشته و در رکوع زکات پرداخته و پیوسته خداخواه است.


وَسَأَلْتُ جَبْرَئیلَ أَنْ یَسْتَعْفِی لِی (السَّلامَ) عَنْ تَبْلیغِ ذالِکَ إِلیْکُمْ - أَیُّهَاالنّاسُ - لِعِلْمی بِقِلَّةِ الْمُتَّقینَ وَکَثْرَةِ الْمُنافِقینَ وَإِدغالِ اللّائمینَ وَ حِیَلِ الْمُسْتَهْزِئینَ بِالْإِسْلامِ، الَّذینَ وَصَفَهُمُ الله فی کِتابِهِ بِأَنَّهُمْ یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مالَیْسَ فی قُلوبِهِمْ، وَیَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَالله عَظیمٌ.
وَکَثْرَةِ أَذاهُمْ لی غَیْرَ مَرَّةٍ حَتّی سَمَّونی أُذُناً وَ زَعَمُوا أَنِّی کَذالِکَ لِکَثْرَةِ مُلازَمَتِهِ إِیّی وَ إِقْبالی عَلَیْهِ (وَ هَواهُ وَ قَبُولِهِ مِنِّی) حَتّی أَنْزَلَ الله عَزَّوَجَلَّ فی ذالِکَ (وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذونَ النَّبِی وَ یَقولونَ هُوَ أُذُنٌ، قُلْ أُذُنُ - (عَلَی الَّذینَ یَزْعُمونَ أَنَّهُ أُذُنٌ) - خَیْرٍ لَکُمْ، یُؤْمِنُ بِالله وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ) الآیَةُ؛ و من از جبرئیل درخواستم که از خداوند سلام اجازه کند و مرا از این مأموریت معاف فرماید. زیرا کمی پرهیزگاران و فزونی منافقان و دسیسی ملامت گران و مکر مسخره کنندگان اسلام را می‌دانم؛ همانان که خداوند در کتاب خود در وصفشان فرموده: «به زبان آن را می‌گویند که در دل هایشان نیست و آن را اندک و آسان می‌شمارند حال آن که نزد خداوند بس بزرگ است.« 


و نیز از آن روی که منافقان بار‌ها مرا آزار رسانیده تا بدانجا که مرا اُذُن [سخن شنو و زودباور]نامیده اند، به خاطر همراهی افزون علی با من و رویکرد من به او و تمایل و پذیرش او از من، تا بدانجا که خداوند در این موضوع آیه‌ای فرو فرستاده: «و از آنانند کسانی که پیامبر خدا را می‌آزارند و می‌گویند: او سخن شنو و زودباور است. بگو: آری سخن شنو است. - بر علیه آنان که گمان می‌کنند او تنها سخن می‌شنود - لیکن به خیر شماست، او (پیامبر صلی الله علیه و آله) به خدا ایمان دارد و مؤمنان را تصدیق می‌کند و راستگو می‌انگارد»


وَلَوْشِئْتُ أَنْ أُسَمِّی الْقائلینَ بِذالِکَ بِأَسْمائهِمْ لَسَمَّیْتُ وَأَنْ أُوْمِئَ إِلَیْهِمْ بِأَعْیانِهِمْ لَأَوْمَأْتُ وَأَنْ أَدُلَّ عَلَیْهِمُ لَدَلَلْتُ، وَلکِنِّی وَالله فی أُمورِهمْ قَدْ تَکَرَّمْتُ. وَکُلُّ ذالِکَ لایَرْضَی الله مِنّی إِلاّ أَنْ أُبَلِّغَ ما أَنْزَلَ الله إِلَی (فی حَقِّ عَلِی)، ثُمَّ تلا: (یا أَیُّهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ - فی حَقِّ عَلِی - وَ انْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ)؛ و اگر می‌خواستم نام گویندگان چنین سخنی را بر زبان آورم و یا به آنان اشارت کنم و یا مردمان را به سویشان هدایت کنم [که آنان را شناسایی کنند]می‌توانستم. لیکن سوگند به خدا در کارشان کرامت نموده لب فروبستم. با این حال خداوند از من خشنود نخواهد گشت مگر این که آن چه در حق علی عیه السّلام فرو فرستاده به گوش شما برسانم. سپس پیامبر صلّی الله علیه و آله چنین خواند: «ی پیامبر ما! آن چه از سوی پروردگارت بر تو نازل شده - در حقّ علی - ابلاغ کن؛ وگرنه کار رسالتش را انجام نداده ای؛ و البته خداوند تو را از آسیب مردمان نگاه می‌دارد.«

   سه شنبه 14 تیر 1401نظر دهید »

حجه الوداع؛ آخرین حج پیامبر خاتم (ص) در آخرین سال زندیگیشان بود. در سال دهم هجرت، پیامبر اکرم (ص) در آیین حج رو به مردم فرمودند: «ای مردم؛ مناسک حج را از من بیاموزید که شاید دیگر مرا نبینید».
 

یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ. وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ. این آیه‌ای است که در این سفر بر پیامبر (ص) وحی شد و از آن با عنوان آیه تبلیغ یاد می‌شود.
در این آیه خداوند متعال می‌فرماید:‌ای پیامبر! آنچه را از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شد، ابلاغ کن و اگر چنین نکنی، پیامش را نرسانده‌ای.
در واقع از مفهوم این آیه بر می‌آید که تکلیفی است بر دوش پیامبر خدا که پساز خود امانت دین و هدایت مردم بر دوش فردی امین قرار دهد؛ و چه کسی بهتر از امام علی (ع). همو که اولین ایمان آورنده به رسالت پیامبر خدا بود، او که در شب لیله المبیت برای اینکه گزندی به پیامبر خدا از سوی مشرکان نرسد در جایگاه ایشان خوابید؛ جان بر کف و بی ترس و واهمه.
در روز روز هجدهم ذی الحجه پیامبر اکرم (ص) در میان خیل کثیری از مسلمانان جانشینی حضرت علی (ع) را اعلام کرد.
در این روز مردم دسته دسته از هر گروه و قبیله با حضرت علی (ع) بیعت کردند.
واقعه غدیر از مهم‌ترین وقایع تاریخ اسلام است که در آن، پیامبر اسلام ص) هنگام بازگشت از حجةالوداع ۱۸ ذی‌الحجه سال دهم قمری در مکانی به نام غدیر خم، امام علی (ع) را، ولی و جانشین خود معرفی کرد. حاضران در آن واقعه که بزرگان صحابه نیز در میان‌شان بودند، با امام علی (ع) بیعت کردند.
خطبه غدیر سخنرانی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است که درمحل معروف غدیر خم ایرادشد. دراجتماع پر شور آن روز بیش ازیک صدو بیست هزار نفر حضور داشتند.
خطبه غدیر خم از حمد وثنا خداوند شروع و به امامت امام علی (ع)، فرزندانش و معرفی امامت ختم می‌شود.

 

بخش اول خطبه غدیر: حمد و ثنای الهی


اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی عَلا فی تَوَحُّدِهِ وَ دَنا فی تَفَرُّدِهِ وَجَلَّ فی سُلْطانِهِ وَعَظُمَ فی اَرْکانِهِ، وَاَحاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْماً وَ هُوَ فی مَکانِهِ وَ قَهَرَ جَمیعَ الْخَلْقِ بِقُدْرَتِهِ وَ بُرْهانِهِ، حَمیداً لَمْ یَزَلْ، مَحْموداً لایَزالُ (وَ مَجیداً لایَزولُ، وَمُبْدِئاً وَمُعیداً وَ کُلُّ أَمْرٍ إِلَیْهِ یَعُودُ). بارِئُ الْمَسْمُوکاتِ وَداحِی الْمَدْحُوّاتِ وَجَبّارُ الْأَرَضینَ وَ السّماواتِ، قُدُّوسٌ سُبُّوحٌ، رَبُّ الْمَلائکَةِ وَالرُّوحِ، مُتَفَضِّلٌ عَلی جَمیعِ مَنْ بَرَأَهُ، مُتَطَوِّلٌ عَلی جَمیعِ مَنْ أَنْشَأَهُ. یَلْحَظُ کُلَّ عَیْنٍ وَالْعُیُونُ لاتَراهُ.
ستایش خدای را سزاست که در یگانگی اش بلند مرتبه و در تنهایی اش به آفریدگان نزدیک است؛ سلطنتش پرجلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است. بی آنکه مکان گیرد و جابه جا شود، بر همه چیز احاطه دارد و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است.
همواره ستوده بوده و خواهد بود و مجد و بزرگی او را پایانی نیست. آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوی اوست.
اوست آفریننده آسمان‌ها و گستراننده زمین‌ها و حکمران آن ها. دور و منزه از خصایص آفریده هاست و در منزه بودن خود نیز از تقدیس همگان برتر است. هموست پروردگار فرشتگان و روح؛ افزونی بخش آفریده‌ها و نعمت ده ایجاد شده هاست. به یک نیم نگاه دیده‌ها را ببیند و دیده‌ها هرگز او را نبینند.
کَریمٌ حَلیمٌ ذُوأَناتٍ، قَدْ وَسِعَ کُلَّ شَیءٍ رَحْمَتُهُ وَ مَنَّ عَلَیْهِمْ بِنِعْمَتِهِ. لا یَعْجَلُ بِانْتِقامِهِ، وَلایُبادِرُ إِلَیْهِمْ بِمَا اسْتَحَقُّوا مِنْ عَذابِهِ. قَدْفَهِمَ السَّرائِرَ وَ عَلِمَ الضَّمائِرَ، وَلَمْ تَخْفَ عَلَیْهِ اَلْمَکْنوناتُ ولا اشْتَبَهَتْ عَلَیْهِ الْخَفِیّاتُ. لَهُ الْإِحاطَةُ بِکُلِّ شَیءٍ، والغَلَبَةُ علی کُلِّ شَیءٍ والقُوَّةُ فی کُلِّ شَئٍ والقُدْرَةُ عَلی کُلِّ شَئٍ وَلَیْسَ مِثْلَهُ شَیءٌ. وَ هُوَ مُنْشِئُ الشَّیءِ حینَ لاشَیءَ دائمٌ حَی وَقائمٌ بِالْقِسْطِ، لاإِلاهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُالْحَکیمُ.
جَلَّ عَنْ أَنْ تُدْرِکَهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَاللَّطیفُ الْخَبیرُ. لایَلْحَقُ أَحَدٌ وَصْفَهُ مِنْ مُعایَنَةٍ، وَلایَجِدُ أَحَدٌ کَیْفَ هُوَمِنْ سِرٍ وَ عَلانِیَةٍ إِلاّ بِمادَلَّ عَزَّوَجَلَّ عَلی نَفْسِهِ.
کریم و بردبار و شکیباست. رحمت اش جهان شمول و عطایش منّت گذار. در انتقام بی شتاب و در کیفر سزاواران عذاب، صبور و شکیباست. بر نهان‌ها آگاه و بر درون‌ها دانا. پوشیده‌ها بر او آشکار و پنهان‌ها بر او روشن است. او راست فراگیری و چیرگی بر هر هستی. نیروی آفریدگان از او و توانایی بر هر پدیده ویژه اوست. او را همانندی نیست و هموست ایجادگر هر موجود در تاریکستان لاشیء. جاودانه و زنده و عدل گستر. جز او خداوندی نباشد و اوست ارجمند و حکیم.
دیده‌ها را بر او راهی نیست و اوست دریابنده دیده ها. بر پنهانی‌ها آگاه و بر کار‌ها داناست. کسی از دیدن به وصف او نرسد و بر چگونگی او از نهان و آشکار دست نیابد مگر، او - عزّوجلّ - خود، راه نماید و بشناساند.
وَأَشْهَدُ أَنَّهُ الله ألَّذی مَلَأَ الدَّهْرَ قُدْسُهُ، وَالَّذی یَغْشَی الْأَبَدَ نُورُهُ، وَالَّذی یُنْفِذُ أَمْرَهُ بِلامُشاوَرَةِ مُشیرٍ وَلامَعَهُ شَریکٌ فی تَقْدیرِهِ وَلایُعاوَنُ فی تَدْبیرِهِ. صَوَّرَ مَا ابْتَدَعَ عَلی غَیْرِ مِثالٍ، وَ خَلَقَ ما خَلَقَ بِلامَعُونَةٍ مِنْ أَحَدٍ وَلا تَکَلُّفٍ وَلاَ احْتِیالٍ. أَنْشَأَها فَکانَتْ وَ بَرَأَها فَبانَتْ.
فَهُوَالله الَّذی لا إِلاهَ إِلاَّ هُوالمُتْقِنُ الصَّنْعَةَ، اَلْحَسَنُ الصَّنیعَةِ، الْعَدْلُ الَّذی لایَجُوُر، وَالْأَکْرَمُ الَّذی تَرْجِعُ إِلَیْهِ الْأُمُورُ.
وَأَشْهَدُ أَنَّهُ الله الَّذی تَواضَعَ کُلُّ شَیءٍ لِعَظَمَتِهِ، وَذَلَّ کُلُّ شَیءٍ لِعِزَّتِهِ، وَاسْتَسْلَمَ کُلُّ شَیءٍ لِقُدْرَتِهِ، وَخَضَعَ کُلُّ شَیءٍ لِهَیْبَتِهِ. مَلِکُ الْاَمْلاکِ وَ مُفَلِّکُ الْأَفْلاکِ وَمُسَخِّرُالشَّمْسِ وَالْقَمَرِ، کُلٌّ یَجْری لاَِجَلٍ مُسَمّی. یُکَوِّرُالَّلیْلَ عَلَی النَّهارِ وَیُکَوِّرُالنَّهارَ عَلَی الَّلیْلِ یَطْلُبُهُ حَثیثاً. قاصِمُ کُلِّ جَبّارٍ عَنیدٍ وَ مُهْلِکُ کُلِّ شَیْطانٍ مَریدٍ؛ و گواهی می‌دهم که او «الله» است. همو که تنزّهش سراسر روزگاران را فراگیر و نورش ابدیت را شامل است. بی مشاور، فرمانش را اجرا، بی شریک تقدیرش را امضا و بی یاور سامان دهی فرماید. صورت آفرینش او را الگویی نبوده و آفریدگان را بدون یاور و رنج و چاره جویی، هستی بخشیده است. جهان با ایجاد او موجود و با آفرینش او پدیدار شده است.
پس اوست «الله» که معبودی به جز او نیست. همو که صُنعش استوار است و ساختمان آفرینشش زیبا. دادگری است که ستم روا نمی‌دارد و کریمی که کارهابه او بازمی گردد؛ و گواهی می‌دهم که او «الله» است که آفریدگان در برابر بزرگی اش فروتن و در مقابل عزّتش رام و به توانایی اش تسلیم و به هیبت و بزرگی اش فروتن اند. پادشاه هستی‌ها و چرخاننده سپهر‌ها و رام کننده آفتاب و ماه که هریک تا اَجَل معین جریان یابند. او پردی شب را به روز و پردی روز را - که شتابان در پی شب است - به شب پیچد. اوست شکنندی هر ستمگر سرکش و نابودکنندی هر شیطان رانده شده.
لَمْ یَکُنْ لَهُ ضِدٌّ وَلا مَعَهُ نِدٌّ أَحَدٌ صَمَدٌ لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفْواً أَحَدٌ. إلاهٌ واحِدٌ وَرَبٌّ ماجِدٌ یَشاءُ فَیُمْضی، وَیُریدُ فَیَقْضی، وَیَعْلَمُ فَیُحْصی، وَیُمیتُ وَیُحْیی، وَیُفْقِرُ وَیُغْنی، وَیُضْحِکُ وَیُبْکی، (وَیُدْنی وَ یُقْصی) وَیَمْنَعُ وَ یُعْطی، لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ، بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ.
یُولِجُ الَّلیْلَ فِی النَّهارِ وَیُولِجُ النَّهارَ فی الَّلیْلِ، لاإِلاهَ إِلاّهُوَالْعَزیزُ الْغَفّارُ. مُسْتَجیبُ الدُّعاءِ وَمُجْزِلُ الْعَطاءِ، مُحْصِی الْأَنْفاسِ وَ رَبُّ الْجِنَّةِ وَالنّاسِ، الَّذی لایُشْکِلُ عَلَیْهِ شَیءٌ، وَ لایُضجِرُهُ صُراخُ الْمُسْتَصْرِخینَ وَلایُبْرِمُهُ إِلْحاحُ الْمُلِحّینَ.
اَلْعاصِمُ لِلصّالِحینَ، وَالْمُوَفِّقُ لِلْمُفْلِحینَ، وَ مَوْلَی الْمُؤْمِنینَ وَرَبُّ الْعالَمینَ. الَّذِی اسْتَحَقَّ مِنْ کُلِّ مَنْ خَلَقَ أَنْ یَشْکُرَهُ وَیَحْمَدَهُ (عَلی کُلِّ حالٍ)
نه او را ناسازی باشد و نه برایش انباز و مانندی. یکتا و بی نیاز، نه زاده و نه زاییده شده، او را همتایی نبوده، خداوند یگانه و پروردگار بزرگوار است. بخواهد و به انجام رساند. اراده کند و حکم نماید. بداند و بشمارد. بمیراند و زنده کند. نیازمند و بی نیاز گرداند. بخنداند و بگریاند. نزدیک آورد و دور برد. بازدارد و عطا کند. او راست پادشاهی و ستایش. به دست توانی اوست تمام نیکی؛ و هموست بر هر چیز توانا.
شب را در روز و روز را در شب فرو برد. معبودی جز او نیست؛ گران مایه و آمرزنده؛ اجابت کنندی دعا و افزایندی عطا، بر شمارندی نفَس ها؛ پروردگار پری و انسان. چیزی بر او مشکل ننماید، فریاد فریادکنندگان او را آزرده نکند و اصرارِ اصرارکنندگان او را به ستوه نیاورد.
نیکوکاران را نگاهدار، رستگاران را یار، مؤمنان را صاحب اختیار و جهانیان را پروردگار است؛ آن که در همه احوال سزاوار سپاس و ستایش آفریدگان است.
أَحْمَدُهُ کَثیراً وَأَشْکُرُهُ دائماً عَلَی السَّرّاءِ والضَّرّاءِ وَالشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ، وَأُومِنُ بِهِ و بِمَلائکَتِهِ وکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ. أَسْمَعُ لاَِمْرِهِ وَاُطیعُ وَأُبادِرُ إِلی کُلِّ مایَرْضاهُ وَأَسْتَسْلِمُ لِماقَضاهُ، رَغْبَةً فی طاعَتِهِ وَ خَوْفاً مِنْ عُقُوبَتِهِ، لاَِنَّهُ الله الَّذی لایُؤْمَنُ مَکْرُهُ وَلایُخافُ جَورُهُ.
او را ستایش فراوان و سپاس جاودانه می‌گویم بر شادی و رنج و بر آسایش و سختی و به او و فرشتگان و نبشته‌ها و فرستاده هایش ایمان داشته، فرمان او را گردن می‌گذارم و اطاعت می‌کنم؛ و به سوی خشنودی او می‌شتابم و به حکم او تسلیمم؛ چرا که به فرمانبری او شائق و از کیفر او ترسانم. زیرا او خدایی است که کسی از مکرش در امان نبوده و از بی عدالتیش ترسان نباشد (زیرا او را ستمی نیست).

   سه شنبه 7 تیر 1401نظر دهید »

حکمت 68 نهج البلاغه: لزوم همراهی فقر با عفاف و غنا با شکر 

 

وَ قَالَ (علیه السلام): الْعَفَافُ زِينَةُ الْفَقْرِ، وَ الشُّكْرُ زِينَةُ الْغِنَى.

 

و فرمود (علیه السلام):  پاكدامنى، زيور بينوايى است و سپاسگزارى، آرايش توانگرى است.

   شنبه 7 اسفند 1400نظر دهید »

حکمت 67 نهج البلاغه:

 

وَ قَالَ (علیه السلام): لَا تَسْتَحِ مِنْ إِعْطَاءِ الْقَلِيلِ، فَإِنَّ الْحِرْمَانَ أَقَلُّ مِنْهُ.

 

و فرمود (علیه السلام): از بخشش اندك شرمنده مباش، زيرا نوميد ساختن، اندكتر از آن است.

   شنبه 16 بهمن 1400نظر دهید »

طلب از نااهل:


امام(عليه السلام) در اين كلام پربار حكمت آميز به نكته اى اشاره مى كند كه سبب عزت و سربلندى هر انسانى است، مى فرمايد: «از دست رفتن حاجت بهتر از آن است كه آن را از نااهل طلب كنى»; (فَوْتُ الْحَاجَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَى غَيْرِ أَهْلِهَا).
بى شك انسان ها در زندگى فردى و اجتماعى به يكديگر نيازمند اند و اصولاً فلسفه زندگى اجتماعى و مدنىّ بالتبع بودن انسان همين تعاون و برطرف ساختن حاجت و نيازهاى يكديگر است، زيرا هر كس قدرت محدودى دارد كه با آن نمى تواند همه نيازهاى خود را برطرف سازد ولى با كمك ديگران مى تواند بر مشكلات غلبه كند. كسانى كه انسان دست حاجت به سوى آنها دراز مى كند دو گروه اند: گروه اهل و نااهلان; اهل كسى است كه داراى سخاوت و انسان دوستى و مهر و محبت و علو طبع باشد. نااهلان آنها كه بخيل اند و تنگ نظر و منت گذار. بديهى است هرگاه انسان دست طلب به سوى نااهل دراز كند از يك سو خود را حقير كرده و از سوى ديگر، احتمال امتناع با توجه به بخل و تنگ نظرى طرف كاملاً وجود دارد و از سوى سوم، اگر اقدام به رفع نياز و حاجت كند ممكن است ماه ها يا سال ها دست از منت گذارى بر ندارد، پس چه بهتر كه قناعت ورزد و علو همت و شخصيت خود را حفظ نمايد و از دست رفتن حاجتى را تحمل كند و دست نياز به سوى اين گونه افراد دراز نكند.
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم كه امير مؤمنان در محضرش عرضه داشت: خداوندا مرا به احدى از خلقت نيازمند نكن. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: اى على! اين سخن را مگو، زيرا هر انسانى نيازمند به ديگران است. امير مؤمنان عرض كرد: اى رسول خدا! چگونه بگويم فرمود بگو: «قُلْ اللَّهُمَّ لاَ تُحْوِجْنِي إِلَى شِرَارِ خَلْقِكَ; خدايا مرا به انسان هاى شرور نيازمند مكن». على(عليه السلام)عرض كرد: «يَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ شِرَارُ خَلْقِهِ; شرار خلق كيانند؟» فرمود: «الَّذِينَ إِذَا أَعْطَوْا مَنُّوا وَإِذَا مَنُّوا عَابُوا; كسانى كه اگر چيزى ببخشند منت مى گذارند و هنگامى كه منت مى گذارند بر انسان عيب مى گيرند».(1)
آرى شرار خلق و به تعبیر امیر مؤمنان، نااهلان ممکن است نیاز مادى انسان را برطرف سازند ولى صدمات روحانى و معنوى به وى وارد کنند که تحمل آن بسیار سخت و سنگین است. گاه به منت گذاردن اکتفا نمى کنند بلکه عیب ها بر انسان مى گیرند که فلان کس ضعیف و ناتوان و بى عرضه و حقیر است، ازاین رو به ما نیازمند شده است.
در روایات اسلامى حاجت خواستن از تازه به دوران رسیده ها نهى شده است که قطعاً با منت و ذلت همراه است; در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که به یکى از یارانش فرمود: «تُدْخِلُ یَدَکَ فِی فَمِ التِّنِّینِ إِلَى الْمِرْفَقِ خَیْرٌ لَکَ مِنْ طَلَبِ الْحَوَائِجِ إِلَى مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَکَانَ; دست خود را تا مرفق در دهان اژدها کنى براى تو بهتر از آن است که حاجت از کسى بطلبى که چیزى نداشته و سپس به نوایى رسیده است».(2)
این گونه اشخاص اگر چیزى به انسان بدهند سرمایه گرانبهاترى را از بین مى برند، آبى مى دهند و آبرویى مى برند. سعدى شیرازى در کتاب گلستان خود بعد از ذکر داستانى مى گوید: حکیمان گفته اند: آب حیات اگر فروشند فى المثل به آبروى، دانا نخرد که مردن به علت به از زندگى به ذلت.
هرچه از دونان به منت خواستى *** در تن افزودى و از جان کاستى! (3)


*****
پی نوشت:
(1). مستدرک الوسائل، ج 5، ص 263، ح 2.
(2). بحارالانوار، ج 75، ص 248.
(3). سند گفتار حکیمانه: مرحوم خطیب در مصادر مى گوید: این کلام حکیمانه پیش از سید رضى در تحف العقول آمده است; ولى آن را به امام صادق(علیه السلام) نسبت مى دهد و متن آن کمى با آنچه در نهج البلاغه آمده تفاوت دارد و در غررالحکم آن را از امیر مؤمنان با تفاوتى ذکر کرده است. و همچنین «أبشیهى» در مستطرف آن را بدون تفاوت آورده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 53 و 54)

   چهارشنبه 2 تیر 1400نظر دهید »

حکمت 66 نهج البلاغه: درخواست نکردن از نااهلان

 

وَ قَالَ (علیه السلام): فَوْتُ الْحَاجَةِ، أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَى غَيْرِ أَهْلِهَا.

 

و فرمود (علیه السلام ): از دست دادن حاجت، آسانتر است از خواستن آن از نااهلان.

   چهارشنبه 2 تیر 1400نظر دهید »

حکمت 65 نهج البلاغه: نتیجه از دست دادن دوستان

 

وَ قَالَ (علیه السلام): فَقْدُ الْأَحِبَّةِ غُرْبَةٌ.

 

و فرمود (علیه السلام): فقدان دوستان به مثابه غربت است.

   چهارشنبه 12 خرداد 1400نظر دهید »

حضرت علی علیه السلام در نامه ای به مالک اشتر، شاخصه های انتخاب اصلح را بیان کرده است. نامه ۵۳ نهج البلاغه که نامه حضرت علی علیه السلام به مالک اشتر هنگام فرمانداری مصر است، حاوی نکاتی پیرامون انتخاب اصلح است که شاخصه های این انتخاب را در این مطلب تقدیم نگاه شما خواهد شد.
 
۱- اعتنا به نظرات مردم

اهل مشورت بودن -  داشتن روحیه انتقاد پذیری

«وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّی مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ؛ و مگوی که مرا بر شما امیر ساخته‏ اند و باید فرمان من اطاعت شود»

۲- تخفیف به مردم گرفتار

توجه به اقشار ضعیف - در صدد کاهش گرفتاری های مردم.

«ثُمَّ اللهَ اللهَ فِی الطَّبَقَةِ السُّفْلَی… خدا را خدا را (در نظر داشته باش) درباره طبقه پایین اجتماع»

 

۳-کینه و دشمنی بین مردم راه نیاندازد

خون و جان مردم برایش مهم باشد.

«أَطْلِقْ عَنِ النَّاسِ عُقْدَةَ کُلِّ حِقْد؛ گره هر کینه ای را در مردم بگشای»

 

۴- درستکار و بدکار را جزای مناسب دهد

«وَ لاَ یَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَالْمُسِیءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَة سَوَاء؛ هرگز نیکوکار و بدکار در نظرت یکسان نباشند»

 

۵- برخورد با مفاسد اقتصادی

«فَامْنَعْ مِنَ الاِحْتِکَارِ؛ پس، از احتکار کالا جلوگیری کن»

 

۶- نظارت دقیق بر اطرافیان

«فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولَئِکَ بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْکَ الأحْوَالِ؛ ریشه ستمکاریشان را با بریدن اسباب آن بخشکان»

 

۷- سوء ظن به دشمن

«وَ اتَّهِمْ فِی ذلِکَ حُسْنَ الظَّنِّ؛ و به دشمن خوش بین مباش»

 

۸- توجه به تجار

 تولید داخلی

«ثُمَّ اسْتَوْصِ بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِی الصِّنَاعَاتِ؛ دیگر این که نیکی به بازرگانان و صنعتگران را بر خود بپذیر»

 

۹- توجه به معیشت نظامیان 

اهل صلح بودن

« وَ یَسَعُ مَنْ وَرَاءَهُمْ مِنْ خُلُوفِ أَهْلِیهِمْ؛ به اندازه ای که خانواده هایشان در پشت جبهه، و خودشان در آسایش کامل باشند» 

 

۱۰- در دسترس مردم بودن

پای حرف مردم نشستن - دیدار عمومی

«فَلاَ تُطَوِّلَنَّ احْتِجَابَکَ عَنْ رَعِیَّتِکَ؛ هیچ گاه خود را فراوان از مردم پنهان مدار» 

 

۱۱- نظارت بر زیر دستان و شایسته سالاری

« ثُمَّ انْظُرْ فِی أُمُورِ عُمَّالِکَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً؛ سپس در امور کارمندانت بیندیش، و پس از آزمایش به کارشان بگمار»

 

   دوشنبه 10 خرداد 1400نظر دهید »

شرح حکمت 64 نهج البلاغه:

 

سوارانى در خواب!


امام(عليه السلام) در اين كلام حكيمانه تشبيه جالبى درباره غافلان اهل دنيا دارد مى فرمايد: «اهل دنيا همچون كاروانيانى هستند كه آنان را به سوى مقصدى مى برند و آنها در خوابند».
مى دانيم دنيا مسير آخرت است و در اين مسير منزلگاه هايى است كه در آنجا بايد زاد و توشه براى آخرت برگرفت تا هنگامى كه انسان به مقصد مى رسد دستش خالى نباشد; ولى دنياپرستانى كه در تمام عمر به دنيا مشغول اند، همچون كسانى هستند كه بر مركب سوار و در خوابند و ساربان آنها را به سوى مقصد مى برد. انتهاى اين مسير همان مرگ است آنها زمانى كه سيلى اجل در گوششان نواخته شود از اين خواب غفلت بيدار مى شوند و تهى دست به سوى آخرت مى روند. همان گونه كه در روايت معروف آمده است: «النّاسُ نِيامٌ فَإذا ماتُوا انْتَبَهُوا». مردم در خوابند هنگامى كه بميرند از خواب بيدار مى شوند.(1)
به بيان ديگر انسان ها سرمايه دارانى هستند كه وارد بازار دنيا مى شوند مدت اين بازار ـ مانند بسيارى از بازارهاى جهانى محدود است ـ و سرمايه آنها ساعات و شب ها و روزهاى عمر آنهاست هرگاه در اين مدت در خواب باشند سرمايه از دست مى رود و تجارتى حاصل نمى شود. به گفته شاعر:
سرمايه ز كف رفت و تجارت ننموديم *** جز حسرت و اندوه متاعى نخريديم (2)


*****
پی نوشت:
(1). بحارالانوار، ج4، ص 43; مجموعه ورام، ج 1، ص 150.
(2). سند گفتار حکیمانه: در کتاب مصادر مصدر جدیدى براى این جمله حکمت آمیز نقل نکرده است همین اندازه مى گوید این جمله مانند کلام دیگرى است که از امام امیرمؤمنان على(علیه السلام) در وصیتش به فرزند گرامى اش امام مجتبى(علیه السلام) بیان فرموده آنجا که مى گوید: «وَاعْلَمْ أنَّ مَن کانَ مَطِیَّتُهُ اللَّیْلَ وَالنَّهارَ فَإنَّهُ یُصارُ بِهِ وَإنْ کانَ لایَصیرُ» (و در نسخه هاى موجود نهج البلاغه «وَإنْ کانَ واقِفَاً» آمده است). در کتاب تمام نهج البلاغه در وصیت امام به فرزندش امام حسن هر دو جمله را در کنار هم نقل کرده است; هم حکمت 64 و هم جمله «وَاعْلَم…».

   دوشنبه 10 خرداد 1400نظر دهید »

حکمت 64 نهج البلاغه: غفلت از گذر عمر

 

وَ قَالَ (علیه السلام): أَهْلُ الدُّنْيَا كَرَكْبٍ يُسَارُ بِهِمْ، وَ هُمْ نِيَامٌ.

 

و فرمود (علیه السلام): مردم دنيا چون كاروانيانى هستند كه مى برندشان و آنها در خواب اند.

   دوشنبه 10 خرداد 1400نظر دهید »

حکمت 63 نهج البلاغه: اهمیت شفاعت

 

وَ قَالَ (علیه السلام): الشَّفِيعُ جَنَاحُ الطَّالِبِ.

 

و فرمود (ع): شفاعت كننده، براى كسى كه طالب چيزى است، چونان بال است براى پرنده.

   شنبه 1 خرداد 1400نظر دهید »

تفسیر دعای ابوحمزه ثمالی از لسان مبارک آیت الله جوادی

 

 

گرچه همواره راه نیایش عبد و مولا باز است، ولی برای زمان مشخص مانند ماه مبارك رمضان كه عید اولیای الهی است ، فضیلت مخصوص است . در این فرصت كوتاه كه شرح اجمالی دعای نورانی ابوحمزة ثمالی به عرضتان می رسد ، متون و خطوط اصلی این دعا بازگو خواهد شد.
این دعائی است كه وجود مبارك امام سجاد، زین العابدین سلام الله علیه در تمام سحرهای ماه مبارك رمضان این دعا را می‌خواندند. شایسته است پیروان عترت طاهرین تأسّی كنند و در سحرها بیدار باشند و این دعای نورانی را قرائت كنند. این دعا در جوامع روائی و حدیثی ما‌ آمده است. در مصباح كَفعَمی است، و در اقبال سیّدبن طاووس هست. مرحوم سیّدبن طاووس می‌گوید: با سند خاصی كه ما به هارون بن موسیِ طَلّ اُكبُری داریم، او از حسن بن محبوب ضَرّآء، و او از ابوحمزة ثمالی نقل می‌كند. این هارون بن موسیِ طَلّ اُكبُری كه ابن طاووس (رضوان الله علیه) سلسله سندش در نقل این دعای نورانی به او ختم می‌شود، از بزرگان حدیث است. مورد وثوق است.
دعا طبق بیان نورانی امام سجاد سلام الله علیه بهترین عبادت است و ذات أقدس إله در این آیه مباركه كه فرمود: ادْعُونی اَستَجِبْ لَكُمْ إنَّ الَّذین یَسْتَكْبِرونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرین؛ به سه نكته اشاره كرد.

نكته اول این كه دعا عبادت است. دوم این كه ترك دعا استكبار است. سوم این كه خداوند مستكبران را، یعنی تاركان دعا را به دوزخ تهدید كرده است.
اُكبُر از رجال به نام اسلام است . مكان و منطقة مخصوصی به عنوان طَلّ اُكبُری نام گذاری شده است كه این هارون بن موسی مال آن منطقه و محدوده خاص است. هارون بن موسیِ طَلّ اُكبُری! او از حسن بن محبوب كه هم به صَرّآء و هم به ضَرّآء ملقّب است نقل می‌كند كه او هم موثّق است .
حسن بن محبوب از ثابت بن دینار، مُكنّی به ابوحمزة ثمالی نقل می‌كند. ابوحمزة ثمالی طبق بیاناتی كه از ائمه علیهم‌السلام رسیده است از نظر زهد، سلمان عصر خود بود. از وجود مبارك امامِ رضا سلام الله علیه نقل شده است كه ابوحمزه ثمالی لقمان عصر خود بود. او چهار امام را اِدراك كرد. از محضر نورانی چهار امام، معارف الهی را فرا گرفت. خدمت امام زین العابدین علیه السلام رسید، شاگردی امام باقر سلام الله علیه افتخار او شد. تلمّذ محضر امام صادق سلام الله علیه بهره او شد.
و مقداری هم از عصر امام كاظم سلام الله علیه را درك كرده است. بنابراین این حدیث نورانی از نظر سند تام است. گذشته از این كه از جهت مضمون و محتوا بسیار بلند است. روایت را از دو جهت می‌توان معتبر دانست. یكی از نظر سند كه طریق، طریقیت دارد، نه موضوعیت. گاهی ممكن است روایت ضعیف باشد، ولی محتوای او بسیار عمیق و بلند باشد. با خطوط كلّی قرآن و روایات هماهنگ باشد. این هم یك تبیّن علمی است. یعنی انسان وثوق دارد، اطمینان دارد كه این مضمون از غیر خاندان عصمت و طهارت سلام الله علیهم أجمعین نمی‌رسد و نرسیده است. و این كه گفته شد: إنْ جآءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَاءٍ فَتَبَیَّنُوا (2)برای آن است كه انسان وثوق پیدا كند این مطلب رسیده است. وثوق به صحّت مطلب گاهی از راه طریق است و گاهی از نظر متن . ولی در اینجا جامع بین طریق و محتواست. یعنی هم سند معتبر است، و هم مضمون و محتوا.


مطلب دیگر آن است كه دعا طبق بیان نورانی امام سجاد سلام الله علیه بهترین عبادت است و ذات أقدس إله در این آیه مباركه كه فرمود: ادْعُونی اَستَجِبْ لَكُمْ إنَّ الَّذین یَسْتَكْبِرونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرین؛ به سه نكته اشاره كرد. نكته اول این كه دعا عبادت است. دوم این كه ترك دعا استكبار است. سوم این كه خداوند مستكبران را، یعنی تاركان دعا را به دوزخ تهدید كرده است. این بیان از امام سجاد سلام الله علیه در صحیفه سجادیه او نقل شده است.
مطلب سوم آن است كه همانطوری كه قرآن یُفَسِّرُ بَعضُهُ بَعضاً، یَنْطِقُ بَعضُهُ بِبَعض، یَشهَدُ بَعضُهُ بِبَعض، آیات را باید با یكدیگر تفسیر كرد. ادعیه این چنین است، احادیث این چنین است، روایات دیگر این چنین است. اگر ما خواستیم دعاها را خوب تفسیر كنیم، باید از یكدیگر كمك بگیریم . برخی از دعاها شاهد و مفسّر دیگراند. مخصوصاً آنچه كه از امام سجاد سلام الله علیه در این زمینه رسیده است. یعنی صحیفه سجادیه یك شرح نورانی است برای دعای ابوحمزه ثمالی. این دعا كه امام سجاد را با سائر ادعیه آن وجود مبارك می‌توان به خوبی حل كرد.


مطلب بعدی آن است كه در غالب این ادعیه كلمه بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم در طلیعه و آغازش نیست. با این كه به ما دستور دادند هر كاری كه شروع می‌كنید اول نام ذات أقدس إله را ببرید. پاسخ این سئوال این است كه هر كاری را باید به نام خدا شروع كرد. نام خدا گاهی به صورت بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم است، گاهی به صورت اذكار و اُوراد دیگر . هیچ دعائی نیست كه بدون نام خدا شروع نشده باشد. همین دعای ابوحمزه ثمالی گرچه اولش بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم ندارد، اما اول «الهی» و مانند آن است. إِلَهِي لا تُؤدِّبْنِی بِعُقُوبَتِكْ وَلا تَمْكُرْ بِی فِی حِیلَتِكْ پس به نام خدا شروع شده است. چون به نام شروع شده است، مشمول آن احادیثی نخواهد بود كه هر كاری كه به نام خدا شروع نشده است، ابتر و بی نتیجه است.

مطلب بعدی آن است كه این دعای نورانی، فرازهای گوناگون و جمله‌های متعددی دارد. همه اینها یك سطح نیست. چون همه دعا كنندگان یك سطح نیستند. بعضی مشكل خوف دارند، بعضی در مرحله رجاء مشكل دارند. بعضی دیگر مشكلات دیگر دامنگیر آنها شده است. لذا این دعای جامع برای همگان سودمند است. البته بحث‌های محوری این دعا همان مسئله توحید است كه در خِلال این مسائل بازگو می‌شود. اینها یك سلسله مسائل اجمالی است كه در دالان ورودی شرح كوتاه دعای سحر امام سجاد سلام الله علیه كه به وسیله ثابت بن دینار ابوحمزه ثمالی (رضوان الله علیه) نقل شده است، بازگو می‌شود. كه إن شآءَ الله اگر ذات أقدس إله توفیق داد در نوبت بعد آغاز این دعا شرح می‌شود تا در هر فرصت كوتاهی كه نصیب ما شد، با شما روزه‌داران الهی در میان خواهیم گذاشت.

غَفَرَ اللهُ لَنَا وَ لَكُمْ وَالسَّلامُ عَلِیْكُمْ وَ رَحمَةُ الله وَ بَرَكاتُه.

 

 

 

   یکشنبه 5 اردیبهشت 1400نظر دهید »

حکمت62 نهج البلاغه: پاسخی نکوتر به نیکی دیگران

 

وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا حُيِّيتَ بِتَحِيَّةٍ فَحَيِّ بِأَحْسَنَ مِنْهَا، وَ إِذَا أُسْدِيَتْ إِلَيْكَ يَدٌ فَكَافِئْهَا بِمَا يُرْبِي عَلَيْهَا، وَ الْفَضْلُ مَعَ ذَلِكَ لِلْبَادِئِ.

 

و فرمود (علیه السلام): چون تو را درود گفتند، در پاسخ، درودى بهتر گوى و چون دستى از سر احسان به سوى تو دراز شد، به احسانى بيشتر، پاداشش ده و فضيلت از آن كسى است كه آغاز كرده است.

   یکشنبه 22 فروردین 1400نظر دهید »


تفقه در دین؛ معرفة الامام


«مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»؛
▫️آنکه بمیرد و معرفت امام زمانش را به دست نیاورده باشد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏۲۵، ص ۱۵۸

 

 امام صادق (علیه السلام) ضمن حدیثی فرمودند:
«عَلَيْكُمْ بِالتَّفَقُّهِ فِي دِينِ اللَّهِ وَ لَا تَكُونُوا أَعْرَاباً، فَانَّهُ مَن لَم یَتَفَقَّه فی دینِ الله لَم یَنظُرِ اللهُ الیهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَم یُزَکِّ لَهُ عَمَلاً»،
و در جای دیگر مشابه آن فرمودند:
«تَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ، فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ مِنْكُمْ فَهُوَ أَعْرَابِيٌّ‏»؛
▫️تفقه در دین بر شما لازم است تا اعرابی نباشید، چون آنکه تفقه در دین نکند، خداوند متعال در روز قیامت به او ننگرد و عملش را پاک نکند. در دین تفقه کنید، پس همانا کسی از شما که در دینش تفقه نکند، أعرابی است.
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏۱، ص۳۱

تعریف فقه در این روایات، بر اساس قاعدۀ «تعرف الاشیاء بأضدادها» بیان شده است. به عبارت دیگر “مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ” مساوق “أَعْرَابِي” می باشد.

از منظر نصوص، اعرابی به کسی اطلاق می شود که علیرغم اقرار لسانی به اسلام، لکن به سبب بقاء در ظاهر دین، از تعمق در بطون و معانی امتناع کرده است.

چنانچه خداوند متعال در سوره مبارکه حجرات، آیه ۱۴ می فرماید:
«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِكُمْ»؛
▫️اعراب ادعا می کنند که ما ایمان آوردیم. اما خداوند متعال از ادعای آنان استدراک و إعراض کرده و می فرماید: بگویید اسلام آوردیم نه اینکه ایمان آوردیم و هنوز ايمان در دل‏هايتان داخل نشده است‏.

پس أعرابی کسیست که ظواهر دین را پذیرفته، اما برای حقایق و بطون دین تلاشی ننموده یا حتی از آن إعراض کرده است. چون خطاب آیه شریفه در عبارت بعدی با “لمّا” آغاز شده، یعنی با اینکه آنان خود می دانند که ایمان ندارند و فقط به ظاهر اسلام گرویدند، اما خلاف انتظار هنوز ایمان وارد قلوبشان نشده است.

نیز در سوره توبه، آیه شریفه ۹۷، با بیانی دیگر به معنای اعرابی و حکم آن اشاره ای فرموده است:
«الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّه‏ عَلى‏ رَسُولِهِ».
اعرابی “أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّه‏” می باشد؛ یعنی سزاوارتربه جهل در دین خدا می باشد که این همان تعریف أعرابی است؛ یعنی کسی که در حقیقت دین خدا تعقل و تفقه نکرده و جاهل به حدود دین است. و چنین کسی که در حقیقت دین خدا تأمل ننموده، در کفر و نفاق سخت تر یا شدیدتر است.

 اطلاقِ اعرابی به آنکه در بطون و حقایق دین تفقه و تعقل ندارد، روایت متواتر «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» متبادر می کند. پس می توان دریافت که تفقه در دین همان تفقه در معرفت امام است.

به این ترتیب، از مجموع ادلۀ اقامه شده نتیجه گرفته می شود:
تفقه در دين يعني تفقه در ولايت و كسب معرفت امام هر زمان كه در اين دهر، وجود مقدس نازنين حضرت حجة بن الحسن المهدی العسکري (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) مي باشد.
و بنابر احاديث مذكور اگر كسي به اين معرفت نائل نشده باشد، حياتش همچون اعرابي و مماتش، مرگ جاهلي خواهد بود.

و شدت تحریض بر أمر تفقه بر دین که همان تحصیل معرفت حضرت ولی الله الأعظم بقیة الله فی السماوات و الأرضین (أرواحنا فداه) است، تا آنجاست که در صحیحه ای از امام صادق (علیه السلام) آمده است:
«لَوَدِدْتُ أَنَّ أَصْحَابِي [أَصْحَابِنا] ضُرِبَتْ‏ رُؤُوسُهُمْ بِالسِّيَاطِ حَتّى‏ يَتَفَقَّهُوا»؛
▫️دلم مى‏ خواهد تازيانه به سر يارانم بزنند تا در دين تفقه کنند.
الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏۱، ص۳۱



   سه شنبه 17 فروردین 1400نظر دهید »

گزيدن شيرين! (شرح حکمت 61 نهج البلاغه)


امام(عليه السلام) در اين سخن حكيمانه به يكى از ويژگى هاى متضاد زنان اشاره كرده مى فرمايد: «زن عقربى است كه نيش زدن او شيرين است»; (ألْمَرْأَةُ عَقْرَبٌ حُلْوَةُ اللَّبْسَةِ).
شارحان نهج البلاغه هم در تفسير اين جمله اختلاف فراوان دارند و هم در اين كه آيا نسخه اصلى لَسبه است يا لِبسه (بر وزن حسبه). در نسخه محمد عبده لِبسه آمده كه به معناى معاشرت و ملابست است، بنابراين نسخه، تفسير جمله بالا چنين است: زن گرچه همچون عقرب گزنده است; اما معاشرت با او داراى فوايد و بركات و آثار مثبتى است كه آن را جبران مى كند و به دليل اين آثار معاشرت با او مطلوب است. همان گونه كه قرآن مجيد هم به آن اشاره كرده مى فرمايد: «(وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا); از آيات خدا اين است كه براى شما همسرانى از جنس شما آفريد تا در كنار آنها آرامش پيدا كنيد» و در جايى ديگر مى فرمايد: «(هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ); زنان براى شما همچون لباس هستند و شما براى آنها همانند لباس (هر دو زينت هم هستيد و هر دو سبب حفظ يكديگر)».
ولى در غالب نسخه هاى ديگر مانند نسخه مورد بحث ما «لَبسه» آمده است كه به معنى نيش زدن است. در اين كه اگر زن همچون عقرب باشد چگونه نيش زدن او شيرين است شايد از آن رو كه در كنار نيش هاى او نوش هاى فراوانى نيز وجود دارد كه نيش هاى او را قابل تحمل بلكه شيرين مى كند. با توجه به اين كه آنچه در مورد عقرب مناسب مى رسد نيش است نه معاشرت كردن، اين تفسير از تفسير عبده مناسب تر است.
در اينجا تفسير سومى است كه مرحوم كمره اى آن را در شرح نهج البلاغه خود آورده و مى گويد: منظور از اين كلام حكمت آميز اين است كه به همه مردان و مخصوصاً جوانان هشدار داده شود كه از زنان آلوده بپرهيزند، زيرا آنها همچون عقربند، هرچند ظاهراً نيش شيرينى دارند; ولى هرگز نبايد فريب ظاهر زيباى آنها را خورد و در دام سم كشنده آنها افتاد. اين تفسير نيز مناسب به نظر نمى رسد، زيرا لحن جمله حكمت آميز بالا برحذر داشتن نيست، بلكه تحمل كردن و مدارا نمودن است كه با همسران مشروع سازگار است. بنابراين همان تفسير دوم بهترين تفسيرها براى اين جمله حكيمانه است.
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه آيا اين تعبير درباره همه زنان صادق است يا درباره گروهى از آنها؟ به يقين منظور همه زنان نيستند، زيرا بسيارى از آنان داراى چنان ايمان و تربيت و اخلاقى هستند كه هرگز همسرانشان از آنها نيشى احساس نمى كنند، بنابراين منظور اين است كه در طبيعت زن اگر تربيت كافى نداشته باشد و از ايمان و معرفت، روح او سيراب نشود حالت گزندگى به خود مى گيرد و اين سخن حكيمانه براى همسران اين گونه زنان اين پيام را دارد كه به دليل فوايد وجودى آنان نيش هاى آنها را تحمل كنند. در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «يكى از حقوق زن بر مرد اين است كه اگر كار جاهلانه اى انجام دهد او را ببخشد و از او درگذرد»; (وَاِنْ جَهِلَت غَفَرَ لَها)(1). (2)
*****
پی نوشت:
(1). کافى، ج 5، ص 510.
(2). سند گفتار حکیمانه: در کتاب مصادر نهج البلاغه سند خاصى غیر از نهج البلاغه براى این کلام حکمت آمیز نقل نشده و در کتاب تمام نهج البلاغه آن را جزء خطبة الوسیله شمرده است; ولى با مراجعه به تحف العقول و کافى که خطبه وسیله را نقل کرده اند این جمله پیدا نشد.

   دوشنبه 16 فروردین 1400نظر دهید »

حکمت 61 نهج البلاغه

 

وَ قَالَ (علیه السلام): الْمَرْأَةُ عَقْرَبٌ، حُلْوَةُ اللَّسْبَةِ.

 

و فرمود (علیه السلام): زن كژدمى است كه گزيدنش شيرين است.

   دوشنبه 16 فروردین 1400نظر دهید »

حکمت 60 نهج البلاغه

 

وَ قَالَ (علیه السلام): اللِّسَانُ سَبُعٌ، إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَرَ.

 

و فرمود (علیه السلام): زبان، درنده اى است كه اگر به خود واگذارندش، بگزد.

   چهارشنبه 6 اسفند 1399نظر دهید »

 


شکایت پیامبر (ص) از مهجوریت قرآن
 سوره فرقان، آیه ۳۰


وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا

ترجمه: پیامبر(ص) در قیامت می گوید: ای پروردگار من همانا قوم من این قرآن را متروک گذاشتند.


توضیح: قرآن سرمایه معنوی مسلمانان و ودیعه ماندگار پیامبر اسلام است که بارها امتش را به تمسک به آن سفارش نمود، ولی با نهایت تاسف جوامع اسلامی این رکن مهم هدایت را وانهاده و به احکام و معارف آن عمل نمی کنند. قرآن هم در تلاوت، هم در حفظ، هم در تفسیر، هم در تدبر، هم در عمل و هم در برپا شدن احکام آن در جامعه و خلاصه در همه ابعاد آن مهجور واقع شده است. متاسفانه کم نیستند کسانی که روزها، ماه ها و حتی سالها از عمرشان می گذرد، ولی آیه ای از قرآن را تلاوت نکرده اند. آیه فوق از شکایت پیامبر(ص) نسبت به گروهی از مسلمانان حکایت می کند که قرآن را به انزوا کشیده اند. نکته ی قابل توجه آن که در آیه ی مذکور، پیامبر اکرم(ص) نفرموده است: امت من قرآن را رها کردند، بلکه می فرماید: امتم آن را در اختیار گرفته و به مهجوریت کشانده اند؛ یعنی گرچه در ظاهر به قرآن می پردازند، ولی دستورات آن را بر زمین نهاده اند.


حدیث: امام صادق(ع) : ” ثَلاثَةٌ یَشکُونَ اِلَی اللهِ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ مَسجِدٌ خَرابٌ لا یُصَلّی فیهِ اَهلُهُ وَ عالِمٌ بَینَ جُهّالٍ وَ مُصحَفٌ مُعَلَّقٌ قَد وَقَعَ عَلَیهِ الغُبارُ لا یُقرَاُ فیهِ” ؛ سه چیز است که در قیامت به درگاه خدا شکایت می کند: 1.مسجد ویرانی که اهلش در آن نماز نخوانند. 2.عالمی که میان نادان ها باشد . 3.قرآنی که غبار بر آن نشسته و خوانده نشود.


 کافی، ج۲ ص۶۱۳ ح۳

   دوشنبه 4 اسفند 1399نظر دهید »

 

*با امام زمانت حرف بزن*

در زمان امام هادی علیه السلام شخصى به آن حضرت از يکي از شهرهای دور، نامه‌ای نوشت که:

” … آقا من دور از شما هستم. گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم،
به هر حال چه کنم؟

حضرت در جواب ايشان نوشتند:

« *إِنْ كَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْك‏»*

” *لبت را حرکت بده، حرف بزن. بگو. ما دور نيستيم. “*

 بحارالانوارج53/ص306

پس…
همیشه کسی هست که بی مقدمه حرف های دلم را بشنود…


مولا جانم سلام!

انگار صدای مهربانتان را می شنوم که می گویيد:

« _انّا غیر مهملین لمراعاتکم، و لا ناسین لذکرکم…»_

« *ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و شما را از یاد نمی بریم…»*


آقاجانم! کمکم کنيد تا قفل زبانم را باز کنم، صدايتان بزنم و با شما درد دل بگویم …

تا روز بروز..
محبت و مودتتان در دلم بیشترشود و سر به آستانتان بسایم که این نهایت خوشبختی منست…

و کبوتر دلم را در هوایتان به پرواز در آورم و برای تعجیل در فرج دعا کنم.

*أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج*

 

 

   دوشنبه 27 بهمن 1399نظر دهید »

 

نزول دفعی قرآن در شب قدر
سوره قدر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ ﴿۱﴾ وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ ﴿۲﴾ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿۳﴾ تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ ﴿۴﴾سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿۵﴾


ترجمه: به نام خداوند رحمتگر مهربان. ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم (۱) و از شب قدر چه آگاهت كرد (۲) شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است (۳)در آن [شب] فرشتگان با روح به فرمان پروردگارشان براى هر كارى [كه مقرر شده است] فرود آيند (۴) [آن شب] تا دم صبح صلح و سلام است (۵)

 

 توضیح: تاریخ گواه بر آن است که قرآن به طور تدریجی و در طول ۲۳ سال بر رسول خدا(ص) نازل شده است. از سویی در آیه ۱۸۵ و نیز آیات ابتدایی سوره قدر و دخان آمده است که تمام قران در ماه رمضان و در شب قدر نازل شده است. از این دو مطلب فهمیده می شود که قرآن دارای دو نزول بوده است: ۱.‌نزول تدریجی: که در قرآن غالباً از آن به “تنزیل” یاد می‌شود. ۲. نزول دفعی: که در قرآن از آن به “انزال” یاد می‌شود. حقیقت نزول دفعی قرآن تبیین شده است.


حدیث: امام باقر(ع): ” بر مخالفان خود احتجاج کنید که بر آنان پیروز خواهید شد این سوره حجت خدا بر مردم پس از رسول خداست.”


کافی، ج۱، ص۲۴۹ح۶

   شنبه 4 بهمن 1399نظر دهید »

حکمت 59 نهج البلاغه: ارزش نصیحت و نصیحت کننده

 

وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ حَذَّرَكَ كَمَنْ بَشَّرَكَ.

 

و فرمود (علیه السلام): آنكه تو را از چيزى بر حذر مى دارد، همانند كسى است كه تو را مژده اى مى رساند.

 

هشدارى كه بشارت است!


امام(عليه السلام) با هشدارى بجا در اين سخن كوتاه و گرانمايه به اهميت هشدارهاى بجا و سودمند پرداخته مى فرمايد: «كسى كه تو را (از امورى كه خطرناك است) بترساند همچون كسى است كه به تو بشارت دهد (به امورى كه مايه سرور و خوشحالى است)»; (مَنْ حَذَّرَكَ كَمَنْ بَشَّرَكَ).
در مصادر نهج البلاغه در ذيل اين حديث شريف افزون بر ذكر مدارك، نكته قابل ملاحظه اى آمده كه مى گويد: تحذير شناساندن انسان به چيزى است كه مصلحت او در آن است و زيان و خطر را از او دفع مى كند و اينكه امام مى فرمايد چنين كسى مانند كسى است كه به تو بشارت مى دهد مفهومش اين است كه بايد از اين هشدارها همان گونه خوشحال شوى كه از خبرهاى مسرت بخش خوشحال مى شوى و بايد از چنين كسى همان گونه تشكر كنى كه از بشارت دهنده تشكر مى كنى، زيرا او اگر خير تو را نمى خواست به تو هشدار نمى داد و از افتادن در شر برحذر نمى داشت.
تحذير به معناى ترساندن و هشدار دادن در برابر خطرات قطعى يا احتمالى است و تبشير به معناى بشارت دادن در برابر پيروزى هاست. از آنجا كه پرهيز از خطرات خود يك پيروزى بزرگ است امام مى فرمايد: كسى كه تو را از خطر و ضرر قطعى يا احتمالى برحذر مى دارد مانند كسى است كه تو را بشارت دهد به امورى كه مايه خوشحالى توست. بنابراين، دوستان خوب كسانى هستند كه هم انسان را نسبت به پيروزى ها دلگرم سازند و هم نسبت به خطرات آگاه نمايند و اين كه يكى از حقوق مؤمنان بر يكديگر نصيحت شمرده شده اشاره به همين گونه هشدارهاست، بلكه گاه مى شود برحذر داشتن و هشدار دادن به خطرها اثرات مهم ترى از بشارت ها دارد، زيرا بشارت دهنده بسيار مى شود كه به كارهاى نيك انجام شده و پيروزى ها بشارت مى دهد، بشارتى كه تغييرى در سرنوشت نخواهد داشت; ولى تحذيركننده هميشه پيش از خطر هشدار مى دهد و چه بسا سبب برطرف شدن خطرات مهمى مى گردد. پيام اين گفتار حكيمانه مولا اين است كه هنگام ترساندن و برحذر داشتن نسبت به خطرات نه تنها ناراحت نشويد، بلكه آن را به منزله يك بشارت براى خود تلقى كنيد.
در حديثى در كتاب شريف كافى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم كه به يكى از ياران خود فرمود: «اِتَّبِعْ مَنْ يُبْكيكَ وهُو لَكَ ناصِحٌ وَلا تَتَّبِع مَن يُضحِكَكَ وَهُو لَكَ غاشٍّ; (1) از كسى پيروى كن كه تو را مى گرياند ولى خيرخواه توست از كسى كه تو را مى خنداند اما به تو دروغ مى گويد و حقايق را وارونه نشان مى دهد، پيروى مكن».(2)
*****
پی نوشت:
(1). کافى، ج2، ص 638، ح 2.
(2). سند گفتار حکیمانه: نویسنده مصادر نهج البلاغه مرحوم خطیب مى گوید این جمله حکمت آمیز را طرطوشى در کتاب سراج الملوک و آمدى در کتاب غررالحکم آورده، هر چند این دو نویسنده بعد از مرحوم سیّد رضى مى زیسته اند ولى آمدى چیزى افزون بر آنچه در نهج البلاغه است آورده که نشان مى دهد از منبع دیگرى آن را گرفته است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 51).

   سه شنبه 23 دی 1399نظر دهید »

حکمت 58 نهج البلاغه: رابطه مال و شهوات

 

وَ قَالَ (علیه السلام): الْمَالُ مَادَّةُ الشَّهَوَاتِ.

 

و فرمود (علیه السلام): ثروت اصل و مايه شهوت هاست.

 

ريشه اصلى شهوات:


امام(علیه السلام) در این کلام کوتاه و پرمایه اشاره به نکته اى درباره رابطه ثروت با شهوت کرده مى فرماید: «مال و ثروت ماده اصلى همه شهوات است»; (الْمالُ مادَّةُ الشَّهَواتِ).
بدیهى است که منظور از شهوت در اینجا هرگونه علاقه مفرط نفسانى و هوس آلود است. اعم از این که مربوط به شهوت جنسى باشد یا مقام یا تشریفات و زرق و برق دنیا و یا انتقام جویى و امثال آن.
این نکته نیز روشن است که براى رسیدن به خواسته هاى نفسانى و هوا و هوس ها مال نقش اصلى را بازى مى کند و هر قدر فزونى یابد خطر افتادن در شهوات بیشتر است.
اضافه بر این ثروت مایه غرور است و غرور ریشه اصلى بسیارى از گناهان، به علاوه مال هر چه بیشتر شود انسان را به خود مشغول تر مى سازد و طبعاً از یاد خدا و اطاعت حق باز مى دارد. روى این جهات سه گانه مى توان به عمق کلام امام پى برد.
بدیهى است آنچه امام در این گفتار حکیمانه فرموده هشدارى است به غالب مردم که در فزونى مال نکوشند، زیرا خطرات زیادى را به دنبال دارد اما چنان نیست که هر ثروتمندى هواپرست و شهوت پرست باشد. این حکم کلى مانند احکام دیگرى نظیر آن استثنائاتى دارد. گروه زیادى راه قارون را پیمودند و اموالشان مایه غرور و کفرشان شد، جمع اندکى نیز از مال براى رسیدن به مهم ترین طاعات الهى بهره گرفتند.
این معنا در آیات مربوط به قارون آمده است: «(وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللهُ الدَّارَ الاْخِرَةَ وَلاَ تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَأَحْسِنْ کَمَا أَحْسَنَ اللهُ إِلَیْکَ وَلاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِى الاَْرْضِ إِنَّ اللهَ لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ); در آنچه خدا به تو داده سراى آخرت را بطلب و بهره خویش را از دنیا فراموش مکن و همان گونه که خدا به تو نیکى کرده (به بندگان خدا) نیکى کن وهرگز در جستجوى فساد در زمین مباش که خدا مفسدان را دوست ندارد».(1)
بر همین اساس است که در بسیارى از آیات قرآن از مال نکوهش شده و در بعضى از آیات از آن مدح و ستایش به عمل آمده و به عنوان خیر (نیکى) از آن یاد شده است.
در آیه 180 سوره «بقره» در مورد وصیت مى فرماید: «(اِنْ تَرَکَ خَیراً …); کسى که اموالى از خود به یادگار گذاشته است…». و در آیه 8 سوره «عادیات» در مذمت بعضى از طغیانگران مى فرماید: «(وَإِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ); اموال را بسیار دوست دارند».
در روایات اسلامى نیز آثار این مذمت و مدح درباره اموال فراوان دیده مى شود که آوردن آنها ما را از شرح این کلام دور مى کند.
تنها به ذکر این روایات پرمعنا که از ابن عباس نقل شده و قاعدتاً آن را از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) یا امیرمؤمنان على(علیه السلام) شنیده است قناعت مى کنیم. او مى گوید: «إنَّ أوَّلَ دِرْهَم وَدینار ضُرِبا فِی الاْرْضِ … أنْ یُحِبُّوکُما; نخستین درهم و دینارى که سکه آن در زمین زده شد شیطان نگاهى به آنها افکند هنگامى که آن را دید آنها را برگرفت و روى چشم خود گذارد سپس به سینه خود چسبانید آن گاه فریاد شادى کشید بار دیگر آن را به سینه خود چسبانید سپس خطاب به آنها گفت: شما نور چشمان من و میوه دل من هستید هرگاه بنى آدم شما را دوست دارند من به آن قانعم، هر چند بتى را پرستش نکنند (چه بتى بالاتر از شما) براى من همین بس که فرزندان آدم به شما عشق بورزند».(2)
کوتاه سخن آنکه مال ابزارى است مشترک مانند انرژى اتم که هم مى توان از آن بمب ویرانگر ساخت و هم به وسیله آن نیروى برق تولید کرد که دنیا را روشن سازد و کارخانه ها را به حرکت درآورد، هر چند این نیرو هنگامى که به دست ناصالحان بیفتد غالباً در جنبه هاى ویرانگر به کار گرفته مى شود.(3)
*****
پی نوشت:
(1). قصص، آیه 77.
(2). بحارالانوار، ج 70، ص 137، ح 3.
(3). سند گفتار حکیمانه: این کلام حکمت آمیز به عین همین عبارت در کتاب غررالحکم و مجمع الامثال میدانى و مطالب السؤول آمده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 50). در کتاب تمام نهج البلاغه نیز این کلام حکمت آمیز را ضمن خطبه «وسیله» نقل کرده است. (تمام نهج البلاغه، ص 162).

   دوشنبه 22 دی 1399نظر دهید »

 

مرگ و زندگی جاودان در بهشت یا جهنم


إِنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا يُؤْتِكُمْ أُجُورَكُمْ وَ لا يَسْئَلْكُمْ أَمْوالَكُمْ.

زندگى دنيوى، تنها بازيچه و سرگرمى است و اگر ايمان آوريد و پروا پيشه كنيد، خداوند به شما پاداش مى‌دهد و همه اموالتان را نمى‌خواهد. (سوره محمد، آیه36)

 

 پیام ها

1- دلدادگى به دنيا و دنياطلبى، از عوامل اساسى سستى و ضعف مؤمنان است.

2- دنيا منهاى ايمان و تقوا، بازيچه است.

3- آفرينش الهى بر اساس لهو و لعب نيست، «وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ ؛ بلكه اين انسان است كه به خاطر عدم استفاده صحيح، آن را لهو و لعب و وسيله زينت و تفاخر و تكاثر قرار مى‌دهد.

4- ايمان و تقوا دو عاملى است كه دنياى انسان را از پوچى خارج مى‌كند.

5- ايمان و تقوا، منافاتى با داشتن ثروت ندارد.

6- فرمان انفاق، اطعام، زكات، خمس و صدقه، براى رشد ماست، نه پرداخت مزد هدايت.

 

يوسف عليه السلام در نزد پدر، فرزندى عزيز؛ در ديد برادران، رقيب؛ در ديد كاروانيان كه او را بيرون آوردند، برده؛ در ديد زليخا، معشوق و در ديد زندانيان خوابگذار است.
دنيا نيز در ديد اكثر مردم، وسيله‌ى سرگرمى و كاميابى است، ولى در نگاه مؤمنان؛ كلاس خداشناسى و همه چيز آن آيات الهى و بازار تجارت عمل صالح و مزرعه آخرت و كسب فضيلت است.

 

حجه الاسلام و المسلمین استاد قرائتی، تفسیر نور

   سه شنبه 25 آذر 1399نظر دهید »

پند شیطان به حضرت موسی علیه السلام

شیطان به حضور حضرت موسی علیه السلام آمد و گفت:
میخواهی تو را هزار و سه پند بیاموزم
فرمود: آنچه که مےدانی من بیشتر مےدانم، نیازی به پند تو ندارم.
جبرئیل امین، نازل شد و عرض کرد: یا موسی خداوند مےفرماید: هزار پند او فریب است اما سه پند او را بشنو.
حضرت موسی به شیطان فرمود: سه پند از هزار و سه پندت را بگو. شیطان گفت:

❶ چنانچه در خاطرت انجام دادن کار نیکی را گذراندی، زود شتاب کن وگرنه تو را پشیمان میکنم.

❷ اگر با زن بیگانه و نامحرم نشستی، غافل از من مباش! که تو را به زنا وادار میکنم.

❸ چون غضب بر تو مستولی شد، جای خود را عوض کن وگرنه فتنه به پا میکنم.

اکنون که تو را سه پند دادم تو هم از خدا بخواه تا مورد آمرزش و رحمتش قرار گیرم. موسی بن عمران خواسته وی را به عرض خداوند رسانید، ندا رسید :
یا موسی! شرط آمرزش شیطان این است که برود روی قبر آدم و او را سجده کند. حضرت موسی امر پروردگار را به وی فرمود.
شیطان گفت:
یا موسی من موقع زنده بودن آدم وی را سجده نکردم، چگونه حالا حاضر میشوم،
خاک قبر او را سجده کنم!؟

منبع:  کتاب قصص الله، جلد ۱

 


   سه شنبه 18 آذر 1399نظر دهید »

 

امام علی علیه السلام :

” بهترین اخلاق جوانمرد، تغافل و چشم پوشی از اشتباهات دیگران است".

غرر الحکم ، ح۳۲۵۶

   یکشنبه 9 آذر 1399نظر دهید »


پیامبر(ص) گواه بر اعمال همگان

سوره نساء، آیه ۴۱

فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَىٰ هَٰؤُلَاءِ شَهِيدًا

 ترجمه: پس چگونه است [حال مردم] هنگامی که از هر امتی گواهی [که پیامبر آنان است بر اعمالشان] بیاوریم و تو را بر آنان گواه آوریم؟


 توضیح: بنابر این آیه، پیامبر گرامی اسلام(ص) نه تنها چون سایر انبیا الهی، شاهد بر اعمال امت خویش است؛ بلکه گواه بر اعمال انبیای گذشته نیز می باشد. ( ضمیر هولاء در روایات به گواه آن امت های پیشین؛ یعنی انبیای سابق بر می گردد.) این فضیلتی بسیار بزرگ برای آن حضرت می باشد. مقصود از شهادت بر اعمال در قرآن، بیان حقیقت و باطن اعمال است. بر این اساس، انبیاء و اولیای الهی و در راس همه، وجود گرامی پیامبر اسلام(ص) به عنوان انسان کامل و برترین مخلوقات از چنان مرتبه ای برخوردار می‌گردند که می‌توانند باطن و حقیقت بندگان را مشاهده و در روز قیامت در صف شاهدان اعمال برآمده و نیک سیرتی یا پلیدی آنان گواهی دهند. دیگر شاهدان اعمال در روز قیامت، زمین، اعضای بدن، فرشتگان و … می باشد. گفتنی است ادای شهادت در روز قیامت، به معنای آگاهی و علم به اعمال در دنیا می باشد.


حدیث: امام صادق(ع) : ” تعرض الاعمال على رسول الله صلى الله عليه وآله أعمال العباد كل صباح أبرارها وفجارها فاحذروها، همه اعمال بندگان اعم از نیکان و اشرار هر صبح بر پیامبر خدا عرضه می گردد.”

 کافی، ج ۱ ص ۲۱۹ح1

 

 

   شنبه 17 آبان 1399نظر دهید »

حکمت 57 نهج البلاغه: ارزش قناعت

 

وَ قَالَ (علیه السلام): الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا يَنْفَدُ.


[قال الرضي رحمه الله تعالى‏ و قد رُوِيَ هذا الكلام عن النبي (ص‏لی الله علیه وآله)].

 

و فرمود (ع): قناعت ثروتى است كه از ميان نرود.


سید رضی گوید: اين سخن از پيامبر (ص) هم روايت شده است.

   یکشنبه 20 مهر 1399نظر دهید »

شرح حکمت 56 نهج البلاغه:

 

دامنه غنا و فقر:


امام در اين كلام پربارش اشاره به آثار غنا و فقر مى كند و مى فرمايد: «بى نيازى در غربت وطن است و نيازمندى در وطن غربت»; (الْغِنَى فِي الْغُرْبَةِ وَطَنٌ; وَالْفَقْرُ فِي الْوَطَنِ غُرْبَةٌ).


وطن جايى است كه انسان در آنجا متولد شده و چشم به روى خويشاوندان و بستگان و نزديكان گشوده و مورد علاقه آنها قرار گرفته و در هر گوشه و كنار، آشنايى دارد و غربت جايى است كه انسان نه آشنايى دارد و نه دوست مهربانى و نه يار و مددكارى. امام مى فرمايد: شخص غنى هر جا برود به موجب غنايش پيوندهاى محبت را با اين و آن برقرار مى سازد و به سبب بذل و بخشش ياران و مددكارانى پيدا مى كند; ولى شخص فقير حتى در وطن خويش دوستان و بستگان را از دست مى دهد و گاه به صورت موجودى فراموش شده در مى آيد.
پيام امام در اين سخن اين است كه مؤمنان بايد بكوشند و بى نياز شوند و به هنگام غنا و بى نيازى از مال و ثروت خويش براى جلب و جذب قلوب و كمك به نيازمندان استفاده كنند، از عواقب فقر بترسند، چرا كه فقر مايه ذلت و گاه مطابق بعضى از روايات سبب كفر مى شود. البته اين فقر با فقرى كه در روايات از آن تعريف شده تفاوت آشكارى دارد; فقر ممدوح به معناى «ساده زيستن» و يا «فقر الى الله» است. در اين باره در ذيل حكمت سوم شرح بيشترى داشتيم.(1)
*****
پی نوشت:
(1). سند گفتار حکیمانه:
این کلام نورانى در غررالحکم با تفاوت و اضافاتى نقل شده که نشان مى دهد از منبع دیگرى گرفته شده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 50).
این سخن، در کتاب تمام نهج البلاغه در لابه لاى خطبه «وسیله» آمده است (تمام نهج البلاغه، ص 154).

   چهارشنبه 16 مهر 1399نظر دهید »

حکمت 56 نهج البلاغه:  دارایی و برازندگی، فقر و تنهایی

 

وَ قَالَ (علیه السلام): الْغِنَى فِي الْغُرْبَةِ وَطَنٌ، وَ الْفَقْرُ فِي الْوَطَنِ غُرْبَةٌ.

 

و فرمود (علیه السلام): توانگرى در غربت، وطن است و فقر در وطن، غربت است.

   چهارشنبه 16 مهر 1399نظر دهید »

دو شاخه مهم صبر:


امام در این گفتار حکیمانه، صبر و شکیبایى را بر دو گونه تقسیم مى کند. مى فرماید: «صبر بر دو قسم است صبر در برابر انجام کار خوبى که دوست ندارى و صبر بر ترک کار بدى که دوست دارى»; (الصَّبْرُ صَبْرَانِ: صَبْرٌ عَلَى مَا تَکْرَهُ، وَصَبْرٌ عَمَّا تُحِبُّ).
در واقع نوع اول اشاره به صبر در برابر مشکلات عبادت است و نوع دوم اشاره به شکیبایى در مقابل ترک معصیت و آنچه بعضى از شارحان گفته اند: نوع اول از نوع دوم سخت تر است، گفتار صحیحى به نظر نمى رسد، زیرا موارد، کاملاً مختلف است; گاه مورد اول مهم تر است و گاه مورد دوم تا اطاعت چه اطاعتى باشد و معصیت چه معصیتى.
نیز آنچه بعضى دیگر از آنان گفته اند که صبر در این دو مورد از دو مقوله و دو ماهیت است آن هم به نظر درست نمى آید، زیرا صبر به معناى کف نفس و خویشتن دارى و مقاومت در برابر مشکلات است; گاه مشکل انجام طاعتى است و گاه مشکل ترک معصیتى.
بر این پایه پیمودن راه حق و رسیدن به مقام قرب پروردگار و حتى رسیدن به اهداف و مقامات مادى در دنیا راه صاف و هموارى نیست. در این راه سنگلاخ ها، گردنه هاى صعب العبور، پرتگاه ها و حیوانات درنده و دزدان خطرناک وجود دارد. اگر صبر و مقاومت انسان کم باشد، با برخورد به این موانع از راه مى ماند و به مقصد نمى رسد. به همین دلیل صبر و استقامت مهم ترین وسیله پیروزى انسان در دنیا و آخرت است، از این رو قرآن مجید مى فرماید: «(إِنَّ الَّذینَ قَالُوا رَبُّنَا اللّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلاّ تَخافُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ); به یقین کسانى که گفتند: پروردگار ما خداى یگانه است سپس استقامت ورزیدند فرشتگان بر آنان نازل مى شوند و مى گویند: نترسید و غمگین مباشید و بشارت باد بر شما به آن بهشتى که به شما وعده داده شده است».(1)
بنابراین نزول و حمایت فرشتگان از مؤمنان در درجه اول مشروط به صبر و استقامت است و در جاى دیگر، قرآن مجید مى گوید: «فرشتگان بر بهشتیان از هر درى وارد مى شوند به آنها به خاطر صبر و استقامتشان درود مى گویند. چه نیکو است سرانجام آن سراى جاویدان; (وَالْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ باب * سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ)(2). (3)
*****
پی نوشت:
(1). فصلت، آیه 30.
(2). رعد، آیه 23 و 24.
(3). سند گفتار حکیمانه: این جمله حکمت آمیز و پربار عیناً در غررالحکم آمده ولى در اصول کافى با تفاوت هایى ذکر شده و در تحف العقول نیز مانند غررالحکم آمده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 49). در کتاب تمام نهج البلاغه نیز این کلام حکمت آمیز در ضمن وصایاى على(علیه السلام) به فرزندش «محمد بن حنفیه» آمده و این اضافه را نیز دارد: «وَأَحْسَنُ مِنْهُ الصَّبْرُ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ عَلَیْکَ». (تمام نهج البلاغه، ص 697).

 

 

   یکشنبه 6 مهر 1399نظر دهید »

حکمت 55 نهج البلاغه: صبر بر ناخوشایندها و خوشایندها

 

وَ قَالَ (علیه السلام): الصَّبْرُ صَبْرَانِ، صَبْرٌ عَلَى مَا تَكْرَهُ، وَ صَبْرٌ عَمَّا تُحِبُّ.

 

و فرمود (ع): صبر بر دو گونه است: يكى صبر در آنچه آن را ناخوش مى دارى و يكى صبر از آنچه دوستش مى دارى.

   یکشنبه 6 مهر 1399نظر دهید »


امام سجاد علیه السلام:

«إنَّ الْمَعْرِفَهَ، وَکَمالَ دینِ الْمُسْلِمِ تَرْکُهُ الْکَلامَ فیما لایُغْنیهِ، وَقِلَّهُ ریائِهِ، وَحِلْمُهُ، وَصَبْرُهُ، وَحُسْنُ خُلْقِهِ»؛

همانا معرفت و کمال دین مسلمان، در گرو رهاکردن سخنان و حرف هائى است که به حال او و دیگران سودى ندارد و از ریا و خودنمائى دورى جستن، در برابر مشکلات زندگى بردبار و شکیبا بودن و داراى اخلاق پسندیده و نیک سیرت بودن است.

بحارالأنوار، ج 2، ص 129، ح 11

   چهارشنبه 2 مهر 1399نظر دهید »

شرح حکمت54 نهج البلاغه

چهار جمله پربار:


امام(علیه السلام) در این کلام حکیمانه و پرمایه خود در ضمن چهار جمله کوتاه به چهار مطلب مهم اشاره کرده، مى فرماید:
«هیچ ثروت و بى نیازى چون عقل»; (لاَ غِنَى کَالْعَقْلِ);
«و هیچ فقرى همچون جهل»; (وَلاَ فَقْرَ کَالْجَهْلِ);
«و هیچ میراثى چون ادب»; (وَلاَ مِیرَاثَ کَالاَْدَبِ);
«و هیچ پشتیبانى چون مشورت نمى باشد»; (وَلاَ ظَهِیرَ کَالْمُشَاوَرَةِ).
درباره اهمیت عقل همین بس که اگر عقل و تدبیر باشد همه چیز به دنبال آن خواهد آمد مال و ثروت را با عقل و تدبیر به دست مى آورند، مقام و شخصیت نیز زاییده عقل است و آسایش و آرامش و سعادت دو جهان با عقل حاصل مى شود.
به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه در قرآن مجید واژه عقل و علم و مشتقات آنها 880 مرتبه آمده است و این نشانه اهمیت فوق العاده قرآن و اسلام به مسأله عقل است.(1)
روایات اسلامى نیز درباره اهمیت عقل فوق حد احصا و شمارش است. مرحوم کلینى در جلد اول کافى در کتاب العقل والجهل احادیث بسیار فراوان و پرمایه اى درباره اهمیت عقل از پیغمبر اکرم و امامان معصوم(علیهم السلام) نقل کرده است.
ابن ابى الحدید بخشى از آن را در شرح خود ذیل همین کلام حکمت آمیز از کتاب کامل مبرد نقل کرده از جمله این که رسول خدا فرمود: «ما قَسَمَ لِلْعِبادِ أفْضَلُ مِنَ الْعَقْلِ فَنَوْمُ الْعاقِلِ أفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجاهِلِ وَفِطْرُ الْعاقِلِ أفْضَلُ مِنْ صَوْمِ الْجاهِلِ وَ إقامَةُ الْعاقِلِ أفْضَلُ مِنْ شُخُوصِ الْجاهِلِ وَما بَعَثَ اللّهُ رَسُولاً حَتّی یَسْتَکْمِلَ الْعَقْلَ وَحَتّی یَکُونَ عَقْلُهُ أفْضَلَ مِنْ عُقُولِ جَمیعِ أُمَّتِهِ; خداوند هیچ نعمتى را برتر از عقل در میان بندگانش تقسیم نکرده است. خواب عاقل از شب زنده دارى جاهل (و عبادت شبانه او) برتر و روزه نگرفتنش از روزه (مستحبى) جاهل برتر و توقفش از سفر جاهل (براى اطاعت پروردگار یا جهاد) مهم تر است و خداوند هیچ پیامبرى را مبعوث نکرد مگر این که عقلش کامل شد و عقل او برتر از عقول تمام امتش بود.
در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «صَدیقُ کُلُّ أمْرء عَقْلُهُ وَعَدُوُّهُ جَهْلُهُ; دوست هر کس عقل اوست و دشمنش جهل اوست».
در نقطه مقابل عقل جهل و نادانى بدترین فقر و تنگدستى است، زیرا انسان جاهل و نادان هم ثروتش را از دست مى دهد و هم آبرو و حیثیتش را و در یک کلمه دین و دنیایش را تباه مى کند.(2)
البته منظور از عقل، همان گونه که در روایات اسلامى آمده همان هوش و فراستى است که انسان را به خدا و اطاعت او نزدیک مى کند و از زشتى ها دور مى سازد. در دنیاى دیروز و امروز افراد ظاهراً عاقلى بوده اند که سال ها بر کشورهایى حکومت کرده اند ولى بسیارى از آنها فاقد عقل به معنایى که در بالا آمد بوده اند. هوش و ذکاوت آنها نوعى شیطنت بوده است، همان گونه که در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که بعضی از یاران آن حضرت درباره عقل از محضرش سؤال کردند فرمود: «ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمانُ وَاکْتُسِبَ بِهِ الْجِنانُ; عقل چیزى است که انسان به وسیله آن خدا را پرستش مى کند و بهشت را به دست مى آورد». راوى عرض کرد مى گویند معاویه عاقل است؟ فرمود: این نوعى شیطنت شبیه عقل است و عقل نیست.(3)
اما در مورد ادب همین بس که امیرمؤمنان على(علیه السلام) در حدیثى که در غررالحکم آمده مى فرماید: «خَیْرُ ما وَرَّثَ الاْباءُ لِلاْبْناءِ الاْدَبُ; بهترین چیزى که پدران براى فرزندان به ارث مى گذارند ادب است». و در حدیث دیگرى در همان کتاب از آن حضرت مى خوانیم: «قَلیلُ الاْدَبِ خَیْرٌ مِنْ کَثِیرِ النَّسَبِ; کمى ادب بهتر از برجستگى بسیار نسب است».
منظور از ادب حسن معاشرت با مردم و تواضع در برابر خلق و خالق و برخورد پسندیده با همه افراد است.
معنى اصلى واژه ادب دعوت کردن است و از آنجایى که اخلاق نیک و برخورد شایسته مردم را به خوبى ها دعوت مى کند آن را ادب نامیده اند.
جمله زیبایى نیز از حکیم ایرانى بزرگمهر در این زمینه نقل شده است که مى گوید: بهترین میراثى که پدران براى فرزندان گذارده اند ادب است، زیرا کسى که داراى ادب باشد به وسیله آن مى تواند اموال فراوانى کسب کند; ولى اگر پدر مال فراوانى بدون ادب براى فرزند گذاشته باشد فرزند با بى ادبى و نادانى همه را تلف کرده و از مال و ادب تهى دست مى شود.
آنچه امام(علیه السلام) درباره مشورت در اینجا بیان فرموده و آن را بهترین پشتیبان شمرده است مطلبى است که به تعبیرات دیگر در سایر سخنان امام(علیه السلام) وارد
شده است.
حقیقت این است که اسلام دین استبداد به راى نیست; اسلام مى گوید: خداوند تمام علم و دانش و عقل را به یک یا چند نفر نداده بلکه در میان بندگان خدا تقسیم کرده است. اگر کسى مى خواهد به کمالِ علم و دانش و عقل برسد باید از افکار دیگران استفاده کند و چه بسا یک مشورت، جلوى خطاهاى بسیارى را مى گیرد به خصوص این که کسى که قصد کارى را دارد آنچه را مطابق میل اوست بر غیر آن ترجیح مى دهد و نمى تواند به قضاوت بى طرفانه بنشیند و به همین دلیل ممکن است گرفتار اشتباهات وسیعى شود; اما افرادى که از محدوده کار او خارجند بهتر و روشن تر مى توانند درباره آن قضاوت و داورى کنند.
همان گونه که در روایات متعدد وارد شده باید طرف مشورت عاقل و خداترس و راستگو و راز نگه دار و شجاع و خیرخواه باشد تا بتوان از مشورت او بهره گرفت.
درست است که غیر معصومین ممکن است گرفتار خطا شوند; ولى ضریب خطا در یک نفر هر قدر باشد در دو نفر نصف مى شود و در ده نفر به یک دهم مى رسد و احتمال آن بسیار کمتر مى شود، از این رو نقل است که مرد عربى مى گفت: من هرگز مغبون نمى شوم مگر این که تمام قبیله من مغبون شوند. به او گفتند: چرا و چگونه؟ گفت: براى اینکه من بدون مشورت آنها کارى انجام نمى دهم. اگر همه اشتباه کنند آن گاه من هم اشتباه مى کنم.
شاعر مى گوید:
مشورت ادراک و هشیارى دهد *** عقل ها مر عقل را یارى دهد
گفت پیغمبر بکن اى راى زن *** مشورت المُسْتَشارُ مُؤتَمَن (4)
*****
پی نوشت:
(1). فى ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 249.
(2). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 18، ص 185 به بعد.
(3). اصول کافى، ج 1، ص 11.
(4). سند گفتار حکیمانه: در کتاب مصادر آمده است که این چهار جمله حکمت آمیز در کتاب تحف العقول به صورت پراکنده ذکر شده، و در بعضى از موارد تفاوت هایى دارد (که نشان مى دهد از منبع دیگرى غیر از نهج البلاغه است) اضافه بر این، همین تعبیرات با مختصر تفاوتى در حکمت 113 که از این جمله هاى حکمت آمیز نیز مشروح تر است به چشم مى خورد. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 49).

   دوشنبه 24 شهریور 1399نظر دهید »


 حکمت 54 نهج البلاغه: ارزش عقل و ادب و مشورت

 

وَ قَالَ (علیه السلام): لَا غِنَى كَالْعَقْلِ، وَ لَا فَقْرَ كَالْجَهْلِ، وَ لَا مِيرَاثَ كَالْأَدَبِ، وَ لَا ظَهِيرَ كَالْمُشَاوَرَةِ.

 

و فرمود (علیه السلام): هيچ بى نيازيى چون عقل و هيچ بينوايى چون جهل و هيچ ميراثى چون

 

ادب و هيچ پشتيبانى چون رأى زدن با ديگران نباشد.

   یکشنبه 23 شهریور 1399نظر دهید »

 

مهمترین وقایع دوازدهم محرم عبارتند از :

1- دفن شهدای کربلا ۶۱ ق

مرحوم شیخ مفید در ارشاد صفحه ۲۵۸ مى فرماید عمر بن سعد از کربلا به سوى کوفه روانه شد جماعتى از بنى اسد که در اراضى غاضریّه منزل داشتند به مقتل آن حضرت آمدند (ظاهرا) بر اجساد شهداء نماز خواندند و ایشان را دفن کردند به این طریق که امام را در همان موضع که معروف است و حضرت على بن الحسین (على اکبر) را در پائین پاى امام علیه‌السلام و از براى سایر شهداء حفره اى در پائین پا کندند و در آن حفره دفن نمودند و حضرت ابوالفضل علیه‌السلام را در راه غاضریّه در همان مکان که اکنون معروف است دفن کردند ولى از نظر شیعه حضرت امام زین العابدین علیه‌السلام در واقع آمد نماز خواند و دفن نمود چنان که امام رضا در جواب گروه واقفیّه تصریح نموده که در کتاب انصار الحسین صفحه ۱۰۴ توضیح داده شده و در بصائر الدرجات صفحه ۲۲۵ در ضمن حدیثى از امام صادق علیه‌السلام استفاد مى شود که در موقع دفن سرور شهیدان امام حسین علیه‌السلام پیامبر اسلام و حضرت على علیه‌السلام و امام حسن وامام سجاد و ملائکه حضور داشتند و یارى مى نمودند.

 2- وفات امام زین العابدین به قول شیخ بهائى (غیر مشهور)

3- ورود اهل بیت عصمت به کوفه ۶۱ ق

چون به ابن زیاد خبر رسید که اهل بیت به کوفه نزدیک شده اند امر کرد سرهاى شهدا را که عمر بن سعد از پیش فرستاده بود خارج کرده و پیش ‍ روى اهل بیت ببرند و با هم به شهر درآورند و در کوچه و بازار بگردانند تا سلطنت یزید بر مردم معلوم شود مردم کوفه چون از ورود اهل بیت خبردار شدند از کوفه بیرون آمدند و اهل بیت را سوار بر شتران وارد کوفه نمودند و زنان کوفه براى تماشا بالاى بام ها رفته بودند زنى از بام صدا زد من اىّ الاسارى انتنّ شما از کدام مملکت و قبیله هستید گفتند نحن اسارى آل محمدصلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم چون آن زن این را شنید هر چه چادر و مقنعه داشت آورد و برایشان پخش نمود مخدرات گرفتند و خود را با آنها پوشانیدند.

به روایت مسلم گجکار قریب به چهل محمل روى چهل شتر در روى آنها زنان و اطفال بودند و سید سجادعلیه‌السلام مریض بر شتر برهنه نشسته و خون از رگهاى گردنش جارى بود اهل کوفه گریه مى کردند ضرت با صداى ضعیف مى فرمود شما بر ما گریه مى کنید پس ما را چه کسى کشت.

سهل گوید چون وارد کوفه شدم دیدم بوقها زده مى شد و پرچم ها افراشته ناگاه لشکر وارد شد صداى ضجه و ناله برخاست و سرهاى شهدا را که بر فراز نیزه نصب کرده بودند آوردند در پیش سرها سر مبارک امام حسین مثل ماه مى درخشید.

امام در نوک نیزه آیه مبارکه را تلاوت مى نموده ام حسبت انّ اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من ایاتنا عجبا، سهل گوید گریه کنان گفتم یابن رسول الله رأسک اعجب یعنى تکلم رأس شریف تو از قصه اصحاب کهف و رقیم عجیب تر است پس جناب زینب مردم را امر به سکوت نمود و خطبه اى شروع کرد در حالی که همه خاموش بودند و ما آن خطبه را در انصار الحسین ایراد کرده ایم.

  منبع: حوادث الایام، سید مهدی مرعشی نجفی

 

 

   سه شنبه 11 شهریور 1399نظر دهید »

 

حکمت 53 نهج البلاغه: حقیقت سخاوت

وَ قَالَ (علیه السلام): السَّخَاءُ مَا كَانَ ابْتِدَاءً؛ [فَإِذَا] فَأَمَّا مَا كَانَ عَنْ مَسْأَلَةٍ، فَحَيَاءٌ وَ تَذَمُّمٌ.

 

و فرمود (علیه السلام): سخاوت هنگامى است كه بخشش بدون سؤال بود و پس از سؤال يا از شرم است و يا از بيم بدگويى

مردم.

   دوشنبه 10 شهریور 1399نظر دهید »

حکمت 52 نهج البلاغه: عفو در هنگام قدرت 

 

وَ قَالَ (علیه السلام): أَوْلَى النَّاسِ بِالْعَفْوِ، أَقْدَرُهُمْ عَلَى الْعُقُوبَة. 

 

و فرمود (ع): سزاوارترين مردم به عفو تواناترين آنهاست به عقوبت.

 

 

   پنجشنبه 6 شهریور 1399نظر دهید »

روز ششم محرم:

1. در این روز عبیداللّه‏ بن زیاد نامه‏ای برای عمر بن سعد فرستاد كه: من از نظر نیروی نظامی اعم از سواره و پیاده تو را تجهیز كرده‏ام. توجه داشته باش كه هر روز و هر شب گزارش كار تو را برای من مي‏فرستند.


2. در این روز “حبیب بن مظاهر اسدی” به امام حسین علیه‏السلام عرض كرد: یابن رسول اللّه‏! در این نزدیكی طائفه‏ای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهی من به نزد آنها بروم و آنها را به سوی شما دعوت نمایم.


امام علیه‏السلام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر شبانگاه بیرون آمد و نزد آنها رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برایتان آورده‏ام، شما را به یاری پسر رسول خدا دعوت مي‏كنم، او یارانی دارد كه هر یك از آنها بهتر از هزار مرد جنگی است و هرگز او را تنها نخواهند گذاشت و به دشمن تسلیم نخواهند نمود. عمر بن سعد او را با لشكری انبوه محاصره كرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید، شما را به این راه خیر دعوت مي‏نمایم… .


در این هنگام مردی از بني‏اسد كه او را “عبداللّه‏ بن بشیر” مي‏نامیدند برخاست و گفت: من اولین كسی هستم كه این دعوت را اجابت مي‏كنم و سپس رجزی حماسی خواند:


قَدْ عَلِمَ الْقَومُ اِذ تَواكلوُا وَاَحْجَمَ الْفُرْسانُ تَثاقَلُوا
اَنِّی شجاعٌ بَطَلٌ مُقاتِلٌ كَاَنَّنِی لَیثُ عَرِینٍ باسِلٌ


“حقیقتا این گروه آگاهند ـ در هنگامی كه آماده پیكار شوند و هنگامی كه سواران از سنگینی و شدت امر بهراسند، ـ كه من [رزمنده‏ای] شجاع، دلاور و جنگاورم، گویا همانند شیر بیشه‏ ام.”


سپس مردان قبیله كه تعدادشان به 90 نفر مي‏رسید برخاستند و برای یاری امام حسین علیه‏السلام حركت كردند. در این میان مردی مخفیانه عمر بن سعد را آگاه كرد و او مردی بنام “ازْرَق” را با 400 سوار به سویشان فرستاد. آنان در میان راه با یكدیگر درگیر شدند، در حالی كه فاصله چندانی با امام حسین علیه‏السلام نداشتند. هنگامی كه یاران بني‏اسد دانستند تاب مقاومت ندارند، در تاریكی شب پراكنده شدند و به قبیله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد بر آنان بتازد.


حبیب بن مظاهر به خدمت امام علیه‏السلام آمد و جریان را بازگو كرد. امام علیه‏السلام فرمودند: "لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه‏ِ"14

شهادت قاسم بن الحسن بن علی (ع)
سهيل سر زده گفتي مگر ز سمت يمن
رخ چو ماه تمام و قدي چو سرو چمن
نمود در بر خود پيرهن به شكل كفن
ز برج خيمه برآمد چو قاسم بن حسن
ز خيمگاه به ميدان كين روان گرديد
گرفت تيغ عدو سوز را به كف چون هلال


قاسم بن الحسين عليه السلام به عزم جهاد قدم به سوي معركه نهاد، چون حضرت سيدالشهداء عليه السلام نظرش بر فرزند برادر افتاد كه جان گرامي بر كف دست نهاده آهنگ ميدان كرده، بي‌تواني پيش شد و دست به گردن قاسم درآورد و او را در بر كشيد و هر دو تن چندان بگريستند كه در روايت وارد شده حَتّي غٌشِي عَلَيْهِما، پس قاسم گريست و دست و پاي عم خود را چندان بوسيد تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم عليه السلام به ميدان آمد در حالي كه اشكش به صورت جاري بود و مي‌فرمود:


سِبْطِ النَّبِيّ الْمُصْطَفي الْمُؤْتَمِن
بَيْنَ اُناسٍ لاسُقُوا صَوْبَ المَزنِ
اِنْ تَنْكرُوٌني فَانَا اْبنُ الْحَسَنِ
هذا حُسَيْنٌ كَالْاَسيرالْمُرْتَهَن


پس كارزار سختي نمود و به آن صغر سن و خردسالي سي و پنج تن را به درك فرستاد. حميد بن مسلم گفته كه من در ميان لشكر عمر سعد بودم پسري ديدم كه به ميدان آمده گويا صورتش پاره ماه است و پيراهن و ازاري در برداشت و نعليني در پا داشت كه بند يكي از آنها گيسخته شده بود و من فراموش نمي‌كنم كه بند نعلين چپش بود، عمرو بن سعد ازدي گفت: به خدا سوگند كه من بر اين پسر حمله مي‌كنم و او را به قتل مي‌رسانم، گفتم سبحان الله اين چه اراده است كه نموده‌اي؟ اين جماعت كه دور او را احاطه كرده‌اند از براي كفايت امر او بس است ديگر ترا چه لازم است كه خود را در خون او شريك كني؟ گفت به خدا قسم كه از اين انديشه برنگردم، پس اسب برانگيخت و رو برنگردانيد تا آنگاه كه شمشيري بر فرق آن مظلوم زد و سر او شكافت پس قاسم به صورت بر روي زمين افتاد و فرياد برداشت كه يا عماه چون صداي قاسم به گوش حضرت امام حسين عليه السلام رسيد تعجيل كرد مانند عقابي كه از بلندي به زير آمد صفها را شكافت و مانند شير غضبناك حمله بر لشكر كرد تا به عمرو (لعين) قاتل جناب قاسم رسيد، پس تيغي حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پيش داد حضرت دست او را از مرفق جدا كرد پس آن ملعون صيحه عظيمي زد. لشكر كوفه جنبش كردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ امام عليه السلام بربايند همينكه هجوم آوردند بدن او پامال سم ستوران گشت و كشته شد. پس چون گرد و غبار معركه فرو نشست ديدند امام عليه السلام بالاي سر قاسم است و آن جوان در حال جان كندنست و پاي به زمين مي‌سايد و عزم پرواز به اعلي عليين دارد و حضرت مي‌فرمايد سوگند با خداي كه دشوار است بر عم تو كه او را بخواني و اجابت نتواند و اگر اجابت كند اعانت نتواند و اگر اعانت كند ترا سودي نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتي كه ترا كشتند. هذا يَوْم وَاللهِ كَثُرَواتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ.

آنگاه قاسم را از خاك برداشت و در بر كشيد و سينه او را به سينه خود چسبانيد و به سوي سراپرده روان گشت در حالي كه پاهاي قاسم در زمين كشيده مي‌شد. پس او را برد در نزد پسرش علي بن الحسين عليه السلام در ميان كشتگان اهلبيت خود جاي داد، آنگاه گفت بارالها تو آگاهي كه اين جماعت مار ا دعوت كردند كه ياري ما كنند اكنون دست از نصرت ما برداشته و با دشمن ما يار شدند، اي داور دادخواه اين جماعت را نابود ساز و ايشان را هلاك كن و پراكنده گردان و يكتن از ايشان را باقي مگذار، و مغفرت و آمرزش خود را هرگز شامل حال ايشان مگردان.


آنگاه فرمود اي عموزادگان من صبر نمائيد اي اهلبيت من شكيبائي كنيد و بدانيد بعد از اين روزخواري و خذلان هرگز نخواهيد ديد.


مخفي نماند كه قصه دامادي جناب قاسم عليه السلام در كربلا و تزويج او فاطه بنت الحسين (ع) را صحت ندارد چه آنكه در كتب معتبره به نظر نرسيده و به علاوه آنكه حضرت امام حسين عليه السلام را دو دختر بوده چنانكه در كتب معتبره ذكر شده، يكي سكينه كه شيخ طبرسي فرمود: سيدالشهداء عليه السلام او را تزويج عبدالله كرده بود و پيش از آنكه زفاف حاصل شود عبدالله شهيد گرديد. و ديگر فاطمه كه زوجه حسن مثني بوده كه در كربلا حاضر بود چنانكه در احوال امام حسين عليه السلام به آن اشاره شده، و اگر استناداً به اخبار غير معتبره گفته شود كه جناب امام حسين عليه السلام را فاطمه ديگر بوده گوئيم كه او فاطمه صغري است و در مدينه بوده و او را نتوان با قاسم بن حسن عليهماالسلام بست و الله تعالي العالم.

شيخ اجل محدث متتبع ماهر ثقه الاسلام آقاي حاج ميرزا حسين نوري نور الله مرقده در كتاب لؤلؤ و مرجان فرموده و به مقتضاي تمام كتب معتمده سالفه مولفه در فن حديث و انساب و سير نتوان براي حضرت سيدالشهداء عليه السلام دختر قابل تزويج بي‌شوهري پيدا كرد كه اين قضيه قطع نظر از صحت و قسم آن به حسب نقل و قوعش ممكن باشد. اما قصه زبيده و شهربانو و قاسم ثاني در خاك ري و اطراف آن كه در السنه عوام دائر شده، پس از آن خيالات واهيه است كه بايد در پشت كتاب رموز حمزه و ساير كتابهاي معجوله نوشت، و شواهد كذب بودن آن بسيار است، و تمام علماي انساب متفقند كه قاسم بن الحسن (ع) عقب ندارد انتهي كلامع رفع مقامه.


بعضي از ارباب مقاتل گفته‌اند كه بعد از شهادت جناب قاسم عليه السلام بيرون شد به سوي ميدان عبدالله بن الحسن عليه السلام و رجز خواند:


ضْرغامُ اجامٍ وَ لَيْثٌ قَسْوَرَه
اَكيلُكُمْ بِالسًّيْفِ كَيْلَ السَّنْدَرَهِ
اِنْ تُنْكِرُوني فَانَا ابْنُ حَيْدَرَه
عَلَي الاَعادي مِثْلَ ريحٍ صَرْصَرَهٍ


و حمله كرد و چهارده تن را به خاك هلاك افكند، پس هاني بن ثبيت خضرمي بر وي تاخت و او را مقتول ساخت پس صورتش سياه گشت. و ابوالفرج گفته كه حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام فرموده كه حرمله بن كاهل اسدي او را به قتل رسانيد.


مؤلف گويد: كه مقتل عبدالله را در ضمن مقتل جناب امام حسين عليه السلام ايراد خواهيم كرد انشاء‌الله تعالي.


و ابوبكر بن الحسن (ع) كه مادرش ام ولد بوده و با جناب قاسم عليه السلام برادر پدر مادري بود، عبدالله بن عقبه غنوي او را به قتل رسانيد. و از حضرت باقر عليه السلام مرويست كه عقيه غنوي او را شهيد كرد،‌ و سليمان بن قته اشاره به او نمود در اين شعر:


وَ في اَسَدٍ اُخْري تُعَدُّو تُذْكَرُ
وَ عِنْدَ غَنِيّ قَطْرَه مِنْ دِمائِنا


منبع: کتاب منتهی الامال اثر حاج شیخ عبّاس قمی

   چهارشنبه 5 شهریور 1399نظر دهید »

 

 

یکی از اوصافی که برای امام حسین (ع) در بعضی از زیارت‌نامه‌ها ذکرشده «الوتر الموتور» است. «وتر» به معنای فرد و طاق است؛ به معنای کنیه و خون هم ذکرشده، ولی بیش‌تر به معنای اوّل می‌آید. نماز وتر را وتر می‌گویند، چون فرد و طاق است و نماز یک‌ رکعتی غیر از آن نداریم. اگر به معنای خون باشد، باز به معنای فرد برمی‌گردد، زیرا اگر کسی در بین گروهی کشته شود، او را «فرد وتر» می‌گویند، یعنی بین ده یا صد نفر، یکی کشته‌شده و به‌ ناحق خونش ریخته شده است.
 
«موتور» به چند معنا است:
1ـ طاق و فرد شده
2ـ کسی از وابستگان او کشته‌شده باشد.
3ـ کسی که کشته شود و انتقام خون او گرفته نشود.

بنابراین «وتر موتور» را می‌توان به سه صورت معنا کرد:
1ـ وتر به معنای یگانه و فرد باشد و «موتور» تأکید آن باشد، مثل «حجر محجور».
2ـ وتر به معنای فرد و «موتور» به معنای کسی که افرادی از او کشته‌شده باشد، یعنی ای حسین یگانه‌ای که یاران تو کشته‌شده‌اند.
3ـ وتر به معنای خون ریخته باشد، یعنی ای کشته‌ای که اصحاب تو را کشته‌اند.

شاید در بین این سه احتمال، معنای دوم مناسب‌تر باشد، زیرا حضرت در مقام شهادت، مانندی ندارد. از آغاز دنیا تاکنون مثل او، کسی مظلومانه چنین به قتل نرسیده و این‌ همه مصیبت ندیده است. همچنین همه افراد او در کربلا کشته شدند، حتى طفل شیرخوار او، پس همه اصحاب و یارانش در کربلا و روز عاشورا کشته شده‌اند، از این‌ رو حضرت «موتور» است. ممکن است گفته شود «الوتر الموتور» به معنای فرد و تنهای بی‌همتا و به زبان فارسی خودمانی «دُردانه» است و به ویژگی خاص سیدالشهدا (ع) اشاره دارد. 
 
با توجه به اینكه عده‌ای به زیارت عاشورا ایراد وارد می‌کنند كه این دعا سرتاسر لعنت است و دین اسلام دین رأفت و مهربانی است و با توجه به اینكه پیغمبر بزرگوار ما همواره حتی با دشمنان خود هم مهربانی می‌کردند خواستم سؤال كنم آیا واقعاً به زیارت عاشورا ایراد وارد است؟ آیا با توجه به رأفت دین اسلام این‌همه لعن و نفرین جایز است؟ 
دین حق و اعتقاد صحیح، آن است که به انسان بگوید از خوبی و پاکی و صداقت و عدل پیروی و با بدی و پلیدی و دروغ و خیانت و ظلم دشمنی کن. اگر معتقدیم عده‌ای دانسته و از روی عناد و کینه‌ورزی راه باطل را برگزیده‌اند و حق را منکوب کردند و بر مهم‌ترین ارزش‌های اخلاقی پا گذاشته‌اند، چرا لعن نه؟! اسلام دین محبت و تولی است، ولی در ارتباط با خوب‌ها و خوبی‌ها؛ والا از بدی و پلیدی نه‌تنها باید دوری کرد، باید بر سر او فریاد کشید. 
لعن فریادی است که انسان بر بدی و عاملان آن می‌کشد. در روایات ما به این تبری می‌گویند. مؤمن در کنار تولی باید تبری داشته باشد. خشونت باکسانی که امید هدایت آن‌ها می‌رود و اگر بدی‌ای دارند نه از روی عناد و لجاج است، صحیح نیست، ولی در مقابل کسی که از روی عناد بدی می‌کند، خوب و لازم است. باغبان همان‌طور که به درخت کود و آب‌وخاک مناسب می‌دهد، شاخه‌های زائد را می‌برد و در  پای گیاه سم می‌ریزد تا حشرات موذی بمیرند و توان گیاه را نگیرند. آیا انسان عاقلی گمان می‌کند که مهربانی این است که پلیدی را هم دوست داشته باشیم؟! علاوه بر این بدانید که وجود لعن در مدارک و منابع دینی تنها مختص به زیارت عاشورا نیست، بلکه در قرآن هم ظالمان و دشمنان مؤمنان راستین لعن شده‌اند. بله لعن خاص کسی است که حق را می‌داند و لجاج و عناد با آن دارد و هر سرگشته‌ای مستحق لعن نیست. باید با او مهربان بود تا راه را بیابد. 
 

آیا منظور از السلام علیک یا علی بن الحسین در زیارت عاشور، حضرت علی‌اکبر(ع) است؟  
در این زمینه دو نظریه عمده وجود دارد:
عده‌ای معتقدند که مراد از علی بن الحسین امام سجاد(ع) است و برخی دیگر قائل‌اند که جناب علی‌اکبر(ع) مراد این فقره زیارت عاشورا است. 
هرکدام از این دو گروه برای نظریه خود توجیه و استدلال‌هایی دارند که در اینجا به موارد مهم آن اشاره می‌شود. ما بدون آن‌که اصرار برطرف خاصی از این اقوال داشته باشیم به نظرمان ترجیح با قول کسانی است که علی بن الحسین در زیارت عاشورا را به امام سجاد(ع) تفسیر می‌کنند.

کسانی که قائل هستند مراد جناب علی‌اکبر(ع) است چنین استدلال می‌کنند:
1. این دعا در مقام ذکر شهدای کربلا است؛ لذا مراد از علی بن الحسین همان علی‌اکبر است که در آن روز به شهادت رسیدند. در مقابل این استدلال بایستی متذکر شویم اگرچه این قسمت دعا در مقام ذکر شهدای کربلا است، ولی به خاطر اشاره به مقام امامت و جایگاه ویژه امام سجاد(ع) و امامت آن حضرت پس از امام حسین(ع) و با توجه به این‌ که امام سجاد(ع) در واقعه عاشورا حضور داشته‌اند، بعید به نظر نمی‌رسد که در این قسمت زیارت عاشورا تصریح به نام آن امام شده باشد، وگرنه با تعبیر و علی أولاد الحسین اشاره به جناب علی‌اکبر(ع) می‌شود و نیازی به ذکر جداگانه نام ایشان با این امتیاز نیست؛ به‌عبارت‌دیگر به نظر می‌رسد که امتیاز در ذکر این نام، بیشتر برازنده مقام عصمت باشد.
مگر حضرت ابوالفضل هم فرزند امام علی(ع) و برادر امام حسین(ع) نیستند؟ چرا نام ایشان به‌طور مستقل نیامده است؟! در حالی‌ که نمی‌توان گفت ایشان از نظر مراتب و درجات از جناب علی‌اکبر(ع) پایین‌تر هستند.

2. به قرینه زیارات دیگر امام حسین (ع)، از جمله زیارت آن حضرت در اول و نیمه رجب، نیمه شعبان و… که پس از سلام دادن بر امام حسین(ع)، جناب علی‌اکبر را خطاب قرار داده و به ایشان سلام می‌دهند، پس اینجا هم مراد جناب علی‌اکبر است. در جواب از این استدلال، لازم به ذکر است که از یک نکته مهم در این استدلال غفلت شده و آن این‌که آن زیارات دیگر، زیارات از نزدیک است؛ یعنی کسی که داخل حرم مطهر امام حسین (ع) است، بایستی این‌گونه زیارت کند؛ برخلاف زیارت عاشورا که زیارت از راه دور است و برای کسانی که نمی‌توانند در حرم مطهر آن امام حاضر شوند و می‌خواهند به ثواب زیارت برسند؛ بنابراین متصور است که زیارت از نزدیک با زیارت از راه دور تفاوت داشته باشد، به‌ خصوص حضرت علی‌اکبر(ع) در کنار پدر بزرگوارشان امام حسین(ع) مدفون هستند. به‌ علاوه که می‌بینیم در آن زیارات دیگر امام حسین(ع) که زیارت از نزدیک است، بعد از زیارت خود امام(ع)، زیارت جناب علی‌اکبر و پس‌ از آن زیارت سایر شهدای کربلا و سپس زیارت حضرت ابوالفضل(ع) آمده است؛ درست به همان شکلی که عملاً زیارت از نزدیک آن مقامات ممکن است. چراکه امام حسین(ع) و جناب علی‌اکبر(ع) و جمع شهدا در مجموعه حرم امام حسین(ع) مدفون‌اند و حضرت ابوالفضل(ع) در فاصله چند ده متری حرم مستقل دارند.

این در حالی است که در زیارت عاشورا که زیارت از راه دور است پس از سلام دادن بر خود امام، با تعبیر “و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین” به همه شهدا با این تعبیر اشاره‌شده است؛ فقط می‌ماند تعبیر “و علی علی بن الحسین” که آن‌هم ظاهراً تصریح به امامت امام سجاد(ع) است که در عاشورا حضور داشته‌اند. علاوه بر این، همان‌طور که گذشت همین‌که تصریح به نام حضرت ابوالفضل(ع) نشده و ایشان در زمره اصحاب ذکر شده‌اند، ظاهر در مطلب فوق در زیارت از راه دور است. به همین بیان معلوم می‌شود که استدلال دیگری هم که به آن استناد می‌شود شاید تمام نباشد.

استدلال سوم برای اثبات این‌که مراد جناب علی‌اکبر(ع) است، این است که ایشان در پایین پای امام حسین(ع) و در یک ضریح دفن شده‌اند، لذا مراد از علی بن الحسین نیز ایشان است. همچنان که گذشت، این نظم برای زیارت از نزدیک خوب است، ولی زیارت عاشورا به قرائنی که در بالا به آن اشاره شد، زیارتی از راه دور یا لااقل اعم از دور و نزدیک است. در زیارت از دور ترتیب مکانی مورد لحاظ نیست و تنها ترتیب در فضیلت ملحوظ خواهد بود. در ترتیب به‌ حسب افضلیت مقامی و رتبه‌ای اگر نام حضرت علی‌اکبر(ع) بیاید، به نظر می‌رسد نام حضرت ابوالفضل(ع) هم می‌بایست می‌آمد. این برخلاف زیارت‌هایی است که ناظر به زیارت از نزدیک هستند. در آنجا ترتیب می‌تواند، بلکه طبیعی است که به‌حسب مکان دفن شهدا باشد.

نگارنده گمان دارد که مراد از “علی بن الحسین” در زیارت عاشورا امام سجاد(ع) است که در واقعه کربلا در روز عاشورا حضور داشته و پس امام حسین(ع) مقام والای امامت به ایشان رسیده و به همین خاطر با تصریح به امامت امام سجاد(ع) پس از امام حسین(ع)، پس از سلام بر امام حسین(ع) به آن بزرگوار سلام داده می‌شود و پس‌ازآن به اولاد و فرزندان امام حسین(ع) که به شهادت رسیده‌اند و سپس به شهدای اصحاب امام.

نکته پایانی این‌که چه‌بسا تصریح به امام سجاد(ع)، در این فراز از دعا و زیارت عاشورا، خود تذکری به این مطلب داشته باشد که به دستگاه بنی‌امیه و به همه ستمگران و ظالمان به حقوق اهل‌بیت(ع) بفهماند که با این‌که همه تلاش شما بر این بود که خط امامت و رهبری اهل‌بیت(ع) و اولاد امام علی(ع) را از بین ببرید و به همین خاطر آن فاجعه خون‌بار عاشورا را به راه انداختید ولی بدانید که این خط امامت باقی است و پس از امام حسین(ع) مقام امامت و رهبری به امام سجاد(ع) منتقل‌شده و درواقع تلاش شما به هیچ نتیجه‌ای نرسیده است.

 

منبع: سایت تبیان

   دوشنبه 3 شهریور 1399نظر دهید »

وقایع سوم محرم - خریداری اراضی کربلا توسط امام حسین

 

در روز سوم محرم، امام حسین‌ (ع) در سرزمین کربلا مستقر شدند و عمربن سعد با لشگریان خود وارد صحرای کربلا شد.

طبق تاریخ امام پس از استقرار در سرزمین کربلا دستور برپایی خیمه‌ها را می‌دهند، ولی با یک تفاوت بزرگ، در سفرهای گذشته خیمه‌ها بر روی تپه و بلندی بر پا می‌شد، اما این بار امام دستور می‌دهند که خیمه‌ها بر روی سطح صاف و یا فرورفتگی بر پا شود. شاید منظور از این دستور امام این بود که کودکان و زنان در میدان جنگ و درگیری چیزی را مشاهده نکنند تا دچار ترس و وحشت نشوند.

حربن یزید ریاحی که از سوی دشمن مامور شده بود تا با سپاهیانش راه را بر امام ببندد در مقابل کاروان امام خیمه می‌زند و در اولین اقدام عبیدالله را از ورود امام به کربلا با خبر می‌سازد.

خریداری اراضی کربلا:
از اتفاقاتی که در روز سوم محرم به روایت تاریخ رخ داده است، خرید زمین کربلا توسط امام حسین(ع) بود. امام زمین کربلا را از اهل نینوا خریدند و شرط کردند که هر کس که علاقمند به زیارت قبور شهدا و قبر حضرت بود او را پذیرایی کرده و هدایت کنند.

ورود عمر بن سعد به کربلا:
عبیدالله بن زیاد در روز دوم محرم نامه‌ای را برای امام ارسال می‌کند و می‌نویسد که یزید مرا فرمان داده که یا از تو و یارانت بیعت گرفته و تسلیم ما شوید و یا شما را زنده نگذارم. امام حسین (ع) جواب نامه عبیدالله را نمی‌دهند و به فرستاده او می‌فرمایند که برای عبیدالله بن زیاد عذابی سخت در انتظار است.

بدین ترتیب عبیدالله، عمربن سعد را فرمان داده تا به جنگ با امام برود. عمر بن سعد که وعده حکومت بر ری را از عبیدالله گرفته بود از جنگ با امام حسین(ع) می‌ترسد و فرمان عبیدالله را قبول نمی‌کند. اما عبیدالله شرط حکومت بر ری را جنگ با امام حسین(ع) می‌خواند و عمر بن سعد در شرایطی که اطرافیانش او را از این کار منع می‌کردند قبول کرد که به جنگ با امام حسین(ع) برود.

بالاخره عمر بن سعد در روز سوم محرم با 4 هزار سپاه از اهل کوفه به کربلا داخل می‌شود.

هنگامی که عمر بن سعد به کربلا وارد شد، عزرة بن قیس احمسی را نزد امام حسین علیه‌السلام فرستاد تا از امام سؤال کند برای چه به این مکان آمده است و چه قصدی دارد؟ چون عزره از جمله کسانی بود که به امام نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرده بود از رفتن به نزد آن حضرت شرم کرد. پس عمر بن سعد از اشراف کوفه که به امام نامه نوشته و او را دعوت به کوفه کرده بودند خواست که این کار را انجام دهند. تمامی آنها از رفتن به خدمت امام حسین علیه‌السلام خودداری کردند. ولی شخصی به نام کثیر بن عبدالله شعبی که مرد گستاخی بود برخاست و گفت: من به نزد حسین رفته و اگر بخواهی او را می‌کشم. عمر بن سعد گفت: چنین تصمیمی را فعلا ندارم، ولی به نزد او برو و از او سؤال کن به چه منظوری به اینجا آمده است؟

کثیر بن عبدالله به طرف امام حسین علیه‌السلام رفت، ابوثمامه صائدی که از یاران امام حسین علیه السلام بود چون کثیر بن عبدالله را مشاهده کرد به امام عرض کرد: این شخص که می‌آید بدترین مردم روی زمین است، پس ابوثمامه راه را بر کثیر بن عبدالله گرفت و گفت: شمشیر خود را بگذار و نزد حسین برو! کثیر گفت: به خدا سوگند که چنین نکنم! من رسول هستم، اگر بگذارید، پیام خود را می‌رسانم در غیر این صورت برمی‌گردم. ابوثمامه گفت: من دستم را روی شمشیرت می‌گذارم تو پیامت را ابلاغ کن. کثیر بن عبدالله گفت: به خدا سوگند هرگز نمی‌گذارم چنین کاری کنی. ابوثمامه گفت: پیامت را به من بازگو تا من آن را به امام برسانم، زیرا تو مرد زشت کاری هستی و من نمی‌گذارم به نزد امام بروی. پس از این مشاجره و نزاع کثیر بن عبدالله بدون ملاقات بازگشت و جریان را به عمر بن سعد اطلاع داد.

عمر بن سعد شخصی به نام قرة‌ بن قیس حنظلی را به نزد خود فرا خواند و گفت: ای قره حسین را ملاقات کن و از علت آمدنش به این سرزمین جویا شو. قرة بن قیس به طرف امام حرکت کرد، امام حسین علیه السلام به اصحاب خود فرمود: آیا این مرد را می‌شناسید؟ حبیب بن مظاهر عرض کرد: آری!‌ این مرد، تمیمی است و من او را به حسن رأی می‌شناختم و گمان نمی‌کردم او را در این صحنه و موقعیت مشاهده نمایم. آنگاه قرة بن قیس آمد و بر امام سلام کرد و رسالت خود را ابلاغ کرد، امام حسین علیه‌السلام فرمود مردم شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کرده‌اند و اگر از آمدن من ناخشنودید باز خواهم گشت، قرة چون خواست برگردد حبیب بن مظاهر به او گفت: ای قرة وای بر تو چرا به سوی ستمکاران باز می‌گردی؟ این مرد را یاری کن که بوسیله پدرانش به راه راست هدایت یافتی. قرة گفت: من پاسخ این رسالت را به عمر بن سعد برسانم، سپس در این امر اندیشه خواهم کرد. پس به نزد عمر بن سعد بازگشت و او را از جریان باخبر ساخت.

 

 

نامه عمر بن سعد به عبیدالله بن زیاد:
حسان فائد می‌گوید: من نزد عبیدالله بن زیاد بودم که نامه عمر بن سعد را آوردند و در آن نامه چنین آمده بود: چون من با سپاهیانم در برابر حسین و یارانش پیاده شدم قاصدی نزد او فرستادم و از علت آمدنش جویا شدم، او در جواب گفت: اهالی این شهر برای من نامه نوشته و نمایندگان خود را نزد من فرستاده و از من دعوت کرده‌اند، اگر آمدنم را خوش نمی‌دارید باز خواهم گشت. عبیدالله چون نامه عمر بن سعد را خواند گفت: اکنون که در چنگ ما گرفتار شده امید نجات دارد ولی حالا وقت فرار نیست.

نامه عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد:
عبیدالله به عمر بن سعد نوشت: نامه تو رسید و از مضمون آن اطلاع یافتم از حسین بن علی بخواه تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند اگر چنین کرد ما نظر خود را خواهیم نوشت.

چون نامه به دست عمر بن سعد رسید، گفت: می‌پندارم که عبیدالله بن زیاد خواهان عافیت و صلح نیست. عمر بن سعد نامه عبیدالله بن زیاد را به اطلاع امام نرسانید زیرا می‌دانست که آن حضرت با یزید هرگز بیعت نخواهد کرد.

عبیدالله بن زیاد پس از اعزام عمر بن سعد به کربلا اندیشه سپاه انبوهی را در ذهن می‌پرورانید.

عبیدالله بن زیاد در نخیله:
عبیدالله شخصا از کوفه به طرف نخیله حرکت کرد و کسی را نزد حصین به تمیم که با قادسیه رفته بود فرستاد و او به همراه چهارهزار نفر که با او بودند به نخیله آمده سپس کثیر بن شهاب حارثی و محمد بن اشعث و قعقاع بن سوید و اسماء‌بن خارجه را طلب کرد و گفت: در شهر گردش کنید و مردم را از اطاعت و فرمانبرداری از یزید و من فرمان دهید و آنان را از نافرمانی و برپا کردن فتنه برحذر دارید و آنان را به لشگرگاه فرا خوانید.

پس آن چهار نفر طبق دستور عمل کردند و سه نفر از آنها به نخیله نزد عبیدالله بن زیاد بازگشتند و کثیر بن شهاب در کوفه ماند و در میان کوچه‌ها و گذرگاه‌ها می‌گذشت و مردم را به پیوستن به لشکر عبیدالله بن زیاد تشویق می‌کرد و آنان را از یاری امام حسین علیه السلام بر حذر می‌داشت. عبیدالله گروهی سواره را بین خود و عمر بن سعد قرار داد که هنگام نیاز او وجود آنها استفاده شود و در هنگامی که او در لشگرگاه نخیله بود شخصی به نام عمار بن ابی سلامه تصمیم گرفت که او را ترور کند، ولی موفق نشد به طرف کربلا حرکت کرد و به امام ملحق گردید و شهید شد.

 

   یکشنبه 2 شهریور 13991 نظر »

 

وقايع روز دوم محرم الحرام  ( روز دوم محرم - سال 61 هجرى قمرى )

 

ورود امام حسین علیه السلام به سرزمین کربلا.
امام حسین علیه السلام پس از آن که با دعوت مردم کوفه و نامه هاى فراوان و پى در پى آنان روبرو شد، تصمیم به هجرت از مکه به سوى کوفه گرفت .

با این که برخى از آشنایان و بزرگان مدینه ، مانند محمد حنفیه ، عبدالله بن عباس ، عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عمر، آن حضرت را از سفر به کوفه بر حذر کرده بودند و با دلایلى چند، تلاش کردند که وى را منصرف کنند، با این حال امام حسین علیه السلام سفر به کوفه را براى خویش تکلیف فرض ‍ کرد و به آن اقدام نمود.

امام حسین علیه السلام در ماه ذى حجه سال 60 قمرى به قصد کوفه ، از مکه خارج گردید. قافله امام حسین علیه السلام پس از رسیدن به سرزمین عراق ، در منزلگاه ((شراف )) با سپاه یکهزار نفرى حر بن یزید ریاحى که از سوى عبیدالله بن زیاد براى تعقیب و یا نبرد امام حسین علیه السلام ماءموریت یافته بود، مواجه گردید و از آن پس ، مسیر تاریخ به سوى دیگر کشیده شد.

حر بن یزید که در پى نامه هاى روزانه عبیدالله ، امام حسین علیه السلام را کنترل کرده و در مراقبت کامل خویش داشت ، بنا به فرمان عبیدالله بن زیاد، آن حضرت را از مسیر اصلى به صحراى خشک و غیر آباد کشانید. تا این که در روز پنج شنبه ، دوم ماه محرم سال 61 قمرى در سرزمین کربلا، راه را بر امام حسین علیه السلام بست و از ادامه حرکت آن حضرت ، ممانعت به عمل آورد. امام حسین علیه السلام همین که متوجه شد، آن سرزمین ، کربلا است ، فرمود :اللهم انى اعوذبک من الکرب و البلاء


پس فرمود: این موضع کرب و بلاء و محل محنت و عنا است ، فرود آئید که اینجا منزل و محل خیام ما است . این زمین جاى ریختن خون ما است و در این مکان واقع خواهد شد قبرهاى ما. خبر داد مرا جدم رسولخدا (ص ) باینها. پس در آنجا فرود آمدند. دستور داد آن جا خیمه گاه و منزلگاه دایمى خویش قرار دهند. چون آن حضرت پیش از این از جدش محمد صلى الله علیه و آله و سلم و پدرش امیرمؤمنان علیه السلام شنیده بود که محل شهادتش در کربلا است .

در این روز امام علیه‏السلام به اهل کوفه نامه‏ای نوشت و گروهی از بزرگان کوفه ـ که مورد اعتماد حضرت بودند ـ را از حضور خود در کربلا آگاه کرد. حضرت نامه را به “قیس بن مسهّر” دادند تا عازم کوفه شود. اما ستمگران پلید این سفیر جوانمرد امام علیه‏السلام را دستگیر کرده و به شهادت رساندند. زمانی که خبر شهادت قیس به امام علیه‏السلام رسید، حضرت گریست و اشک بر گونه مبارکش جاری شد و فرمود:

“اللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلِشِیعَتِنا عِنْدکَ مَنْزِلاً کَریما واجْمَعْ بَینَنا وَبَینَهُمْ فِی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِکَ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیی‏ءٍ قَدیرٌ؛

خداوندا! برای ما و شیعیان ما در نزد خود قرارگاهِ والایی قرار ده و ما را با آنان در جایگاهی از رحمت خود جمع کن، که تو بر انجام هر کاری توانایی.”


در این روز، سنه 605، به قول ابن اثیر وفات کرد به حله شیخ زاهد عالم ورام بن ابى فراس صاحب تنبیه الخواطر و او از بزرگان علماى امامیه و از احفاد مالک اشتر و جدامى سید ابن طاووس است .

قال السید رحمه الله فى فلاح السائل کان جدى ورام بن ابى فراس قدس الله جل جلاله روحه ممن یقتدى بفعله و قد اوصى ان یجعل فى فمه بعد وفاته فص عقیق علیه اسماء ائمته صلوات الله علیهم .

 

منابع :


فیض الاعلام و وقایع الایام شیخ عباس قمی

روزشمار تاریخ اسلام سید تقى واردى

 

 

 

   شنبه 1 شهریور 1399نظر دهید »

روز اول محرم

ماه محرم فرا رسید و روزهای عزاداری بر سالار شهیدان و یاران با وفایش پرشورتر شد.

با وقایعی که در دو روز اول محرم سال 61 هجری قمری برای امام حسین (ع) و یاران با وفایش اتفاق افتاد به طور مختصر آشنا می‌شویم.

امام حسین علیه‌السلام در روز اول محرم با سپاه حر دیدار کرد و حر و سپاه او توسط امام از آب سیراب شدند.

نقل شده که ظاهرا در اول محرم بوده که کاروان حسینی در حرکت بودند و امام علیه‌السلام در صبحگاه دستور دادند که ظروف و مشک‌ها را پر از آب کنید، حرکت کردند، ناگهان یکی از یاران امام با صدای بلند تکبیر گفت، و گفت از دور نخلستانی پیداست.

امام فرمود چه می‌بینید؟

عده‌ای گفتند نخلستان نیست گوش‌های اسب از دور چنان می‌نماید که نخل است. آنها نزدیک شدند تعداد هزار سواره نظام به فرماندهی حر، مأمور از طرف عبیدالله بن زیاد لعنة الله علیه.

امام به یارانش فرمود: از آنها پذیرایی و آن‌ها را که تشنه‌اند سیراب کنید. [1]

تا روز دوم، حر، اصرار داشت حضرت را همراه کاروان به سوی کوفه ببرد، بین امام و حر گفت‌وگوهایی صورت می‌گرفت و امام علیه‌السلام وقت نمازها، نماز را اقامه می‌کرد و سپاه حر نیز با حضرت و به اقتدا به امام، نماز جماعت می‌خواندند.

بدین ترتیب امام پس از نماز ظهر و عصر بر آنها موعظه و اتمام حجت می‌نمود. حر نیز به خواسته و مأموریت خود پافشاری می‌کرد اما امام علیه‌السلام از قبول درخواست او امتناع می‌کرد.

حر به امام عرض کرد که در این واقعه اگر بر مخالفت اصرار و پافشاری کنی، تو و همراهانت کشته می‌شوید.

حضرت در این حال به شعر یکی از صحابه استناد فرمود و گفت تو مرا از مرگ می‌ترسانی مرگ بر جوانمرد عار نیست، وقتی آرزوی حق و قصد دفاع از حق را داشته باشد و جهاد کند…

وقتی حر این اشعار را از امام شنید به کناری رفت و با سپاه خود حرکت کرد امام نیز با قافله خود در حرکت بودند تا به منزلگاه بیضه رسیدند.

امام برای اتمام حجت خطبه‌ای خواند و اهداف خویش را آشکار نمود و با استناد به سخنان پیامبر اکرم(ص) فرمود که هر کس سلطان ستمگری را بنگرد که حرام خدا را حلال می‌کند و عهد شکن است، بر مسلمانان است که در مقابل او اعتراض کند. [2]

در مسیری که امام از مکه حرکت کرد روز هشتم ذی حجه تا رسیدن به کربلا با افراد و کاروان‌های مختلفی دیدار و ملاقات داشت.

از جمله این دیداردها دیدار با عبدالرحمن حر بود که امام از او خواست به کاروان کربلا بپیوندند او امتناع کرد و اسب خود را به امام پیشکش نمود.

حضرت امتناع از قبول کرد.

در آخر شب جوانان را دستور داد تا مشک‌ها را پر از آب کنند، سپس دستور داد از منزل قصر بنی مقاتل حرکت کنند حرکت کردند، حضرت بر پشت اسب خود چرتی زد، و بیدار شد و فرمود «انا لله و انا الیه راجعون» دوبار کلمه استرجاع بر زبان آورد، در این حال فرزندش علی اکبر به پیش او آمد و علت را پرسید.

حضرت فرمود: فرزندم در عالم رویا دیدم که سواره‌ای ندا داد مرگ بر دیدار اهل کاروان می‌آید، و اهل کاروان به سوی مرگ در شتابند.

علی سئوال کرد: ای پدر آیا ما بر حق نیستیم، فرمود: فرزندم ما بر حقیم و بازگشت بندگان به سوی خداوند است،

اکبر عرضه داشت: پس ای پدر مهربانم چه باکی از مرگ داریم امام از کلام علی خوشحال شد و دعایش کرد. [3]

وقتی صبح شد کاروان حسین نماز صبح را خواندند و حرکت کردند. یاران حر، به سوی آنان آمده تا کاروان را به سوی کوفه بکشند، آنها امتناع کردند و زهیر گفت مولای من با همین سپاه کم، نبرد کنیم که شکست آنها برای ما سهل است.

امام فرمود: من هرگز آغازگر جنگ نخواهم بود.

در این روز پیکی از کوفه آمد و کاروان حسینی؛ با اصرار حر به سوی نینوا در حرکت بودند به شهر و یا آبادی غاضریه رسیدند.

پیک از سوی عبیدالله برای حر پیامی آورد، که حسین را یا وادار به بیعت کن یا در سرزمین بدون آب و علف و بدون قلعه و پناهگاه فرود آور و منتظر دستور بعدی باشد.

حر امام را از مضمون نامه آگاه کرد. امام فرمود ای حر ما را رها کن در این قریه اقامت کنیم، حر پاسخ داد این مرد جاسوس و پیک عبیدالله است که کارهای مرا زیر نظر دارد، من از خواسته تو معذورم.

امام و یارانشان، حرکت کردند و به دشتی بـی آب و علف رسیدند.

اسب امام ایستاد، امام فرمود نام این زمین چیست، زهیر گفت: نام‌های مختلف دارد، یکی از نام هایش عقر و نام دیگرش کربلا است.

امام فرمود: اینجا قافله را نگه دارید و خیمه‌ها را بپادارید این جا نامی است آشنا، وقتی با پدرم به سوی صفین می‌رفتیم اینجا استراحت کرد و از خواب بیدار شد و گفت در خواب دیدم این دشت پر از خون است و حسین در آن خون غوطه‌ور است.

شیخ عباس قمی از کتاب ملهوف نقل کرده در روز دوم سال 61 حضرت امام حسین علیه‌السلام به زمین کربلا ورود فرمود و چون به آن زمین رسید، پرسید که این زمین چه نام دارد؟ گفتند: کربلا مى‌‏نامندش. چون نام کربلا شنید گفت: «اللهُمَّ إنّی أعوذُبِک مِن الکَربِ وَالبَلاء».

پس فرمود: این موضع کرب و بلا و محل مِحنت و عنا است، فرود آیید که این ‏جا منزل و محل خیام ما است. این زمین جاى ریختن خون ما است و در این مکان قبرهاى ما واقع خواهد شد. [4]

روزی که کاروان امام حسین علیه‌السلام به کربلا رسید روز دوم محرم سال 61 هجری قمری بود. پس از این روز، کار بر آنان سخت شد و هر روز محاصره سپاه کوفه تنگ و تعداد آنان افزوده می‌شد به نحوی که امام علیه‌السلام جنگ را قطعی می‌دانست. [5]

 

 پاورقی:
[1]. شیخ مفید، الارشاد، چاپ اول، قم، آل البیت، 1414، ج2، ص 77 ـ 78.
[2]. شیخ مفید، همان، ص 82.
[3]. شیخ مفید، همان، ج2، ص 83 - 84.
[4]. شیخ عباس قمی، وقایع الایام، ص 222
[5]. مرکز مطالعات و پاسخ‌گویی به شبهات حوزه علمیه قم.

 

   شنبه 1 شهریور 1399نظر دهید »



رابطه ی عدل الهی با بلاها:
برخی بلاها، جزای اعمال

سوره شوری،آیه ۳۰

وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ

ترجمه: و هر آسیبی به شما رسد به سبب اعمالی است که مرتکب شده اید، و از بسیاری [از همان اعمال هم] درمی گذرد.

 توضیح: لازمه ی مختار بودن انسان این است که برخی بندگان بر دیگران ظلم کرده و بر آنان مصیبت های ناگواری چون قتل و خونریزی و فقر و نداری و … وارد سازند. آری! اگر پادشاهان و خونخواران عالم دست از جنایات فجیع خود برداشته و ثروتمندان و زورگویان، حقوق اقتصادی دیگران را پایمال نمی کردند و به وظایف شرعی خود در قبال ضعیفان عمل می کردند، شاهد این همه بلا و ناگواری های زندگی نبودیم. در کنار این مطلب، باید توجه داشت سنت حتمی عالم این است که اگر کسی در راه عبادت و بندگی قدم بردارد، عوامل و اسباب طبیعی عالم نیز او را یاری می کنند؛ اما اگر کفر و نافرمانی پیشه ورزد، از نعمت های طبیعی خداوند بی بهره خواهد شد. بنابراین، عامل بسیاری از حوادث ناگوار طبیعی و غیرطبیعی، شیوع فساد و جنایات بشری است و این موضوع منافاتی با عدل الهی ندارد.

حدیث: پیامبر اکرم(ص) : « مَا مِنْ خَدْشِ عُودٍ وَ لَا نَکبَةِ قَدَمٍ اِلَّا بِذَنبٍ؛ هر خراشی که از چوبی بر تن انسان وارد می شود و هر لغزش قدمی، بر اثر گناهی است که از او سر زده است».

 

مجمع البیان، ج۹ ص ۴۷

 

 

   چهارشنبه 29 مرداد 1399نظر دهید »

عيوب پنهان:


امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه اش اشاره به نكته مهمى كرده مى فرمايد: «عيب تو (از چشم ها) پنهان است تا وقتى دنيا به تو اقبال دارد» (عَيْبُكَ مَسْتُورٌ مَا أَسْعَدَكَ جَدُّكَ).
«جَدّ» در لغت معانى زيادى دارد از جمله: عظمت، كه آيه شريفه (إنَّهُ تَعالى جَدُّ رَبّنا) به آن ناظر است و به معناى بهره، نصيب، نعمت و بخت. در جمله بالا اشاره به همان بهره و نصيب دنيوى است كه گاهى از آن به بخت و شانس تعبير مى شود. امام در واقع در اين عبارت كوتاه به چند نكته اشاره فرموده است:
نخست هنگامى كه دنيا به كسى اقبال كند تمام عيوب او را به فراموشى مى سپارند، بلكه گاهى عيب را حُسن معرفى مى كنند و به عكس، هنگامى كه دنيا به كسى پشت كند صفات برجسته او را ناديده مى گيرند، بلكه گاهى عيب مى شمرند و اين اشتباه بزرگى است كه بسيارى از مردم گرفتار آن اند.
ديگر اين كه انسان بايد تنها نگاه به سخنان مردم نكند و بكوشد عيوب خويش را كه از چشم آنها به سبب اقبال دنيا پنهان شده، دريابد و نيز محاسن و صفات نيك خود را كه به دليل پشت كردن دنيا به او در نظر مردم ناچيز شمرده مى شود كم نشمرد.
ديگر اين كه از زوال نعمت ها نگران نشود شايد خداوند مى خواهد بدين وسيله عيوب او را روشن سازد تا براى برطرف كردن آن بكوشد كه اين خود نعمتى از سوى پروردگار محسوب مى شود.
اين گفتار حكيمانه امام پيام ديگرى نيز دارد و آن اين كه به هنگام اقبال دنيا به انسان، مغرور نشود و خود را برىء از عيوب نداند، چرا كه مردم عيوب او را ناديده مى گيرند و اى بسا از وى چنان تمجيد كنند كه سبب غرور او گردد. شبيه اين گفتار سخن حكيمانه اى است كه در حكمت نهم آمده بود كه امام فرموده بود: (إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى أَحَد أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ وَإِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ; هنگامى كه دنيا به كسى روى آورد نيكى هاى ديگران را به او عاريت مى دهد و هنگامى كه دنيا به كسى پشت كند نيكى هاى خودش را نيز از او سلب مى نمايد).
در زبان عرب ـ و احتمالاً زبان هاى ديگر ـ نيز ضرب المثل هاى جالبى در اين زمينه آمده است از جمله در يك ضرب المثل عربى مى خوانيم: «إذا أقْبَلَ الْبَخْتُ لَباضَتِ الدُّجاجَةُ عَلَى الوَتَد، وَإذا أدْبَرَ الْبَخْتُ أسْعَرَ الْهاوَنُ فِي الشَّمْسِ; (1) هنگامى كه دنيا به انسان اقبال كند مرغ روى نوك ميخ تخم مى گذارد و هنگامى كه دنيا به انسان پشت كند هاون در برابر آفتاب آتش مى گيرد».(2)
*****
(1). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 18، ص 181.
(2). سند گفتار حکیمانه: تنها منبعى که نویسنده کتاب مصادر براى این جمله حکیمانه امام به جز نهج البلاغه ذکر کرده ربیع الابرار دانشمند معروف اهل سنت زمخشرى است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 48). در کتاب تمام نهج البلاغه این جمله حکیمانه در لابه لاى خطبه وسیله ذکر شده است (این خطبه در نهج البلاغه نیامده است و در کتاب تمام از جلد هشتم کافى نقل شده در حالى که با مراجعه به کافى روشن مى شود که این جمله در آنجا نیست، هرچند جمله هاى بعد از آن ذکر شده است و معلوم نیست کتاب تمام نهج البلاغه آن را از کجا آورده است). (تمام نهج البلاغه، ص 166). جمله حکیمانه پیش گفته علاوه بر کتاب ربیع الابرار زمخشرى در کتب دیگرى از دانشمندان هم عصر زمخشرى یا بعد از او نیز آمده است.

   دوشنبه 20 مرداد 1399نظر دهید »

بی ‌تردید واقعه غدیر خم فقط یک رویداد تاریخی نیست. بلکه حادثه ‌ای بزرگ برای حفظ دستاوردهای بعثت همه­ پیامبران الهی و خصوصاً پیامبر (ص) قلمداد می ‌شود. به تعبیر دقیق‌تر استمرار خط و آموزه‌ های نبوت است که جریان رسالت را به امامت پیوند می ‌دهد و در تعیین صحیح مسیر اسلام و مسلمانان نقش محوری و اساسی دارد. زیرا حفظ دستاوردهای رسالت و فهم دقیق از قرآن مجید بدون پیام غدیر ممکن نیست. به مناسبت در پیش بودن عید سعید غدیر خم و اهمیت و جایگاه این عید بزرگ به بازخوانی بیانات علما و مراجع عظام تقلید درباره آن می ‌پردازیم که در ادامه می ‌آید:

آیت‌الله ‌العظمی حسین نوری همدانی


غدیر پاسخ عقلی به مباحث توحیدی است و امامت بخش اصلی اعتقاد به توحید است و جامعه بدون امامت و ولایت نابود شدنی است. عید غدیر عیدی تاریخی و سرنوشت‌ ساز تا روز قیامت به شمار می‌‌آید. امامت و غدیر یک موضوع مهم توحیدی است. امام علی (ع) تکمیل‌کننده نبوت و هدایت انسان‌ ها بودند بنابراین شناخت این خیمه ‌گاه و ستون اصلی دین، جزو ضروریات است. باید مواظب غدیر باشیم تا همانند زمان‌ های گذشته در شناخت و معرفی آن انحراف ایجاد نکنند، زیرا غدیر موضوع اصلی شیعه است.

آیت‌الله ‌العظمی سیدمحمدعلی علوی گرگانی


این روز (عید غدیر) از اعیاد بزرگ اسلامی و مذهبی ما است و بلکه طبق برخی روایات بزرگترین عید است و چرا این گونه نباشد در حالی که اصل قبولی تمام اعمال ولایت است و این روز نیز عید ولایت است.

مرحوم آیت‌الله ‌العظمی محمدعلی اراکی


به طور قطع و یقین مولائی که حضرت رسول‌الله الاعظم فرمودند به معنای سرپرستی و ولایت است و اگر به معنای دوستی باشد جمله غلط است، یعنی «کسی که من دوست او هستم این علی هم و باید دوست او باشد»، این جمله تکلیف است برای علی نه برای مردم و اگر رسول‌الله می‌ خواستند تکلیف مردم را روشن کنند باید می‌ فرمودند: « من کان مولای فلیکن مولا علی» یعنی کسی که دوست من است باید دوست علی باشد».

مرحوم آیت‌الله العظمی محمدتقی بهجت


عیدی که از همه اعیاد بالاتر است عید ولایت، عید غدیر خم است. چه طور این عید بالاتر است؟ به اعتبار این که «چون که صد آمد نود هم پیش ماست.»

بعید نیست استحباب جماعت در نماز عید غدیر، که به امید مطلوبیت خوانده شود.

مرحوم آیت‌الله العظمی میرزا جواد تبریزی


از آن نظر که ولایت افضل واجب اعمال است، عید غدیر افضل از اعیاد مذهبی دیگر است و باید به آن اهمیت بیشتر داده شود و اختصاص به ملت خاص ندارد، عید امت اسلام است.

مرحوم علامه سیدمحمدحسین طباطبایی


پیامبر اسلام در غدیرخم با معرفی علی(ع) به عنوان متصدی اسلام، اندیشه معاندان را باطل کرد و فرمود: الله ‌اکبر از کامل شدن دین و تمام شدن نعمت و رضایت خدا و ولایت علی (ع) بعد از من. غدیر آغاز خروج جامعه انسانی از تاریکی جهل و تیرگی و جهالت عملی و ورود به فضای روشن دانش و صحنه منوّر بینشی است که همان هدف اصیل بعثت رسول مکرم اسلام است.

آیت‌الله شهید مرتضی مطهری


در آن روز (غدیر) جریانی رخ داده که آن قدر با اهمیت است که آن را مکمل دین و متمم نعمت خدا بر بشر شمرده است. آن موضوعی که بتواند نامش مکمل دین و متمم نعمت و آن چیزی باشد که با نبودنش، اسلام، اسلام نیست، چه بوده است؟ «… از آیاتی که در این مورد (امامت در قرآن) در سوره مائده وارد شده یکی این آیه است: یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته (سوره مائده، آیه ۶۷). سوره مائده به اتفاق شیعه و سنی، آخرین سوره ‌ای است که بر پیغمبر‌(ص) نازل شده.

شیعه سؤال می ‌کند: این دستوری (آیه ۶۷ سوره مائده) که جزء آخرین دستورها است و آن قدر مهم است که اگر پیغمبر(ص) آن را ابلاغ نکند، همه گذشته‌ ها کان لم یکن (هیچ و پوچ) است، چیست؟ ما می ‌گوییم آن موضوع، مسأله امامت است که اگر نباشد، همه چیز کان لم یکن است، یعنی شیرازه اسلام از هم می ‌پاشد. شیعه از کمالات و روایات خود اهل تسنن دلیل می آورد که این آیه (آیه ۶۷ سوره مائده) در غدیرخم نازل شده است. غدیر در همه قرن‌ ها در ادب و فرهنگ مردم حضور داشته است. (الغدیر) از جنبه ادبی هم استفاده کرده است، چون در هر عصری هر مطلبی که در میان مردم وجود داشته باشد، شعر آن را منعکس می ‌کنند. در هر قرنی ما می ‌بینیم که مسأله غدیر، جزء ادبیات آن قرن است بنابراین، چگونه می ‌توانیم این حدیث را انکار کنیم؟

مرحوم آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی


گسترش فرهنگ غدیر، موهبتی بی ‌بدیل در وادی هدایت و سعادت بشریت است. تجلیات غدیر باید در مراکز تشیع و در جهان اسلام متبلور شود. غدیر روز استمرار رسالت و روز امامی است که ما را به راه مستقیم فضیلت، اخلاق، اعتقاد، نیروی بصیرت و اراده هدایت کرده است. امام خمینی (ره) غدیر را معیار حکومت جمهوری اسلامی می ‌دانست. زیرا ادامه پیام غدیر، امامت حضرت ولی‌عصر(عج) است. آنچه که به طور قطع و یقین ما را به خداوند می‌ رساند کسی نیست جز امام برحق و معصوم و راهی نیست جز راه ولایت و امامت و این جمله در سایه وحدت دینی تحقق پیدا می ‌کند. امام علی(ع) از آن چنان جایگاه رفیعی در تاریخ اسلام برخوردار هستند که بخش اعظمی از آیات و روایات اسلامی در خصوص مقام والای ایشان نازل و بیان شده است.

مرحوم آیت‌الله محمدرضا مهدوی ‌کنی


قدر ندانستن نعمت بزرگ ولایت و غدیر، عامل اصلی تسلط دشمنان بر مسلمین است. در مسأله غدیر آنچه که در تاریخ مؤثر بوده است جنبه اثباتی این قضیه است؛ تبلیغ یعنی رساندن پیام همان ‌طور که پیامبر اکرم (ص) در روز هجدهم ذی‌الحجه مأمور به تبلیغ می ‌شوند به طوری که خداوند متعال فرموده است اگر تبلیغ نکنی اصل رسالت به مردم نرسیده است. برای رساندن جایگاه دین تنها «رسالت نبی» کافی نیست «ولایت ولی» هم لازم است. امام خمینی (ره ) در عین این که منادی اتحاد بین مسلمانان بودند؛ تأکید بر شناساندن غدیر داشتند. بر تک تک ما وظیفه است که با توجه به امکانات در راه شناساندن ولایت ایثار کنیم و زحمت بکشیم.

 

منبع: سایت حوزه

   سه شنبه 14 مرداد 1399نظر دهید »

 

 

 

شرح حکمت50 نهج البلاغه:

راه تسخير دل ها:


امام در اين كلام حكمت آميز درس مهمى براى صيد دل ها و جلب و جذب دوستان مى دهد. مى فرمايد: «دل هاى انسان ها وحشى و رمنده است هركس با آنها انس گيرد رو به سوى او مى كنند»; (قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ، فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْهِ).
اشاره به اينكه انسان، نسبت به كسانى كه نمى شناسد نوعى احساس بيگانگى مى كند; ولى اگر طرف مقابل از طريق محبت وارد شود در برابر او رام مى شود.
به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه اين مطلب براى انسانى كه تازه در شهر يا در محله اى وارد مى شود و سكنا گزيند كاملاً محسوس است او حتى از همسايگان نزديكش فاصله مى گيرد اما اگر چند بار با او سلام و عليك كنند و به ديدارش بروند و هديه اى برايش بفرستند رابطه دوستى آنها مستحكم مى شود. آنچه بعضى پنداشته اند كه اين كلام حكمت آميز با اصل مدنىّ بالتبع بودن انسان سازگار نيست اشتباه بزرگى است. درست كه انسان ذاتاً روح اجتماعى دارد و نمى تواند تنها زندگى كند و تمام پيشرفت ها و موفقيت های بشر در سايه همين روح اجتماعى است; ولى اين بدان معنا نيست كه در برابر هر فرد ناشناخته اى اظهار محبت و دوستى كند و با او الفت بگيرد; الفت گرفتن احتياج به مقدمات دارد همان گونه كه عداوت و دشمنى نيز مقدماتى مى خواهد و نظر امام(عليه السلام) به اين حقيقت است كه در روايات ديگرى نيز وارد شده و در گفتار معروف: «الاْنْسانُ عَبيدُ الاحْسانِ; انسان بنده احسان است» منعكس است.
شاعر عرب نيز مى گويد:
وَإنّى لَوَحْشِىٌّ إذا ما زَجَرْتَني *** وَإنّى إذا ألَّفْتَني لاََلُوفٌ
هنگامى كه از من دورى كنى من از تو رميده مى شوم ولى هنگامى كه از در الفت در آيى با تو الفت مى گيرم.
اين كه در بعضى از شروح به واسطه حل نشدن مشكل «مدنىٌّ بالطبع» بودن انسان يا وحشى بودن قلوب اين تفسير را پذيرفته اند كه منظور از «رجال» همه انسان ها نيستند بلكه افراد بزرگ و قدرتمندِ اجتماع اند، تفسير نادرستى به نظر مى رسد، زيرا ظاهر عبارت اشاره به همه يا اغلب انسان هاست نه گروه اندكى. شاهد اين سخن حديثى است كه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده كه فرمود: «ثَلاَثٌ يُصْفِينَ وُدَّ الْمَرْءِ لاَِخِيهِ الْمُسْلِمِ يَلْقَاهُ بِالْبُشْرِ إِذَا لَقِيَهُ وَيُوَسِّعُ لَهُ فِي الْمَجْلِسِ إِذَا جَلَسَ إِلَيْهِ وَيَدْعُوهُ بِأَحَبِّ الاَْسْمَاءِ إِلَيْهِ;(1) سه چيز است كه محبت انسان را نسبت به برادر دينى اش صفا مى بخشد: با چهره گشاده با او روبرو شود و در مجلس جاى مناسب به او دهد و او را به محبوب ترين نام هايش صدا بزند».(2)
*****
پی نوشت:
(1). کافى، ج 2، ص 643، ح 3.
(2). سند گفتار حکیمانه: این کلام حکمت آمیز را زمخشرى (متوفاى 538) در جزء اول ربیع الابرار و طرطوشى (متوفاى 520) در کتاب سراج الملوک آورده اند و بعید به نظر مى آید که آنها از نهج البلاغه سیّد رضى گرفته باشند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 48). در کتاب تمام نهج البلاغه این جمله را جزء خطبه اى دانسته است که امام آداب دین و دنیا را به اصحابش فرمود. (تمام نهج البلاغه، ص 717).

 

 

   شنبه 11 مرداد 1399نظر دهید »

 

حکمت 50 نهج البلاغه: راه جذب دلها 

 

وَ قَالَ (علیه السلام): قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ، فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْه.

 

و فرمود (ع): دلهاى مردان رمنده است، هر كه آنها را به دست آورد، به او روى نهند.

   شنبه 11 مرداد 1399نظر دهید »

 

رحمت خاص خداوند بر مومنان
سوره آل عمران، آیه ۷۴

يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ

ترجمه: هر که را بخواهد، به رحمت خود اختصاص می دهد و خدا دارای فضل بزرگ است.

توضیح: همان گونه که گفته شد، سفره ی رحمت و فضل خداوند بر همه مخلوقات جهان گسترده شده و همه را متنعم و بهره مند می سازد، ولی در این میان، خداوند دارای فضل و احسان ویژه ای نیز می باشد که مختص مومنان و اولیای الهی می باشد. از جلوه های بارز این رحمت می توان به توفیق عبادت و بندگی بیشتر، ولایت اهل بیت (علیهم السلام) ، بهره مندی از پاداش اخروی و … اشاره نمود. اختصاص این رحمت به مومنان از آن جهت است که آنان از رحمت عام الهی در مسیر صحیح استفاده کرده اند و بدین ترتیب، از ظرفیت و قابلیت بیشتری برای کسب فیض و رحمت الهی برخوردار می شوند. به عبارت دیگر، این کافران هستند که با ناسپاسی در برابر نعمت های هدایت گر الهی درهای احسان خدا را بر خود بسته و از نعمت بیشتر محروم می گردند.

حدیث: امام حسن عسکری (ع) :
« خداوند رحمان است که بر بندگانش ترحم نموده و رزق آنان را می دهد؛ حتی اگر او را اطاعت نکنند و رحیم است که بر مؤمنان در عباداتشان تخفیف داده است».

تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع)، ص۳۴ ح۱۲

 

   شنبه 11 مرداد 1399نظر دهید »

 

امام رضا علیه السلام فرمودند:

او (امام جواد علیه السلام) مظلومانه کشته می شود، و ساکنان آسمان بر او می گریند و مرثیه می سرایند. خداوند بر دشمن و ستم کننده بر او خشم می گیرد ، و [پس از کشتن او] زمانی کوتاه در دنیا نمی ماند، تا آن که خداوند به زودی دشمن او را به عذابی دردناک و کیفری سخت گرفتار می کند.

متن حدیث:

امام رضا علیه السلام: یُقتَلُ [الامامُ الجَوادُ علیه السلام] غَصبا فَیبکِی لَهُ و عَلَیهِ أهلُ السَّماءِ و یَغضَبُ اللّه ُ عَلی عَدوِّهِ و ظالِمِهِ فلا یَلبَثُ إلاّ یَسیرا حَتّی یُعَجِّلُ اللّه ُ بِهِ إِلی عَذابِهِ الأَلیمِ و عِقابِهِ الشَّدیدِ.

 

“بحارالانوار، جلد ۵، صفحه ۱۴”

 

 

   دوشنبه 30 تیر 1399نظر دهید »


امام علی علیه السلام:

 

از غيرت ورزيدن بيجا بپرهيز كه اين كار، زن سالم را به بيمارى مى كشانَد و پاك دامن را به گناه .


إيّاكَ وَالتَّغايُرَ في غَيرِ مَوضِعِ غَيرَةٍ؛ فَإِنَّ ذلِكَ يَدعُو الصَّحيحَةَ إلَى السُّقمِ ، وَالبَريئَةَ إلَى الرَّيبِ.

 

از نامه 31 نهج البلاغه

   دوشنبه 30 تیر 1399نظر دهید »

راه پيروزى:


امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه و پرمایه در سه جمله کوتاه رمز پیروزى را در کارها بیان مى کند. نخست مى فرماید: «پیروزى در گرو تدبیر است»; (الظَّفَرُ بِالْحَزْمِ).
«حَزْم» که به معناى دوراندیشى و مطالعه عواقبِ کار است، یکى از مهم ترین عوامل پیروزى است، زیرا افراد سطحى نگر که گرفتار روزمرّگى هستند در برابر حوادث پیش بینى نشده به زودى به زانو در مى آیند و رشته کار از دستشان بیرون مى رود و شکست مى خورند.
در حدیث دیگرى در غررالحکم امام مى فرماید: «مَنْ أخَذَ بِالْحَزْمِ اسْتَظْهَرَ وَمَنْ أضاعَ الْحَزْمَ تَهَوَّرَ; کسى که حزم و دوراندیشى بر گیرد پیروز مى گردد و کسى که آن را ضایع کند به هلاکت مى افتد».(1)
سپس امام(علیه السلام) در جمله دوم مى فرماید: «حزم و دوراندیشى در گرو به کار گرفتن فکر است»; (وَ الْحَزْمُ بِإِجَالَةِ الرَّأْیِ).
«اجالة» به معناى جولان دادن و «رأى» به معناى فکر است و منظور از جولان دادن فکر این است که انسان همچون اسب سوارى که در تمام اطراف میدان نبرد، قبل از شروع گردش مى کند تا از نقاط ضعف و قوت با خبر شود، باید در مسائل مهم نیز چنین کند و تمام جوانب یک مسئله را از خوب و بد بدون اغماض بررسى کند تا بتواند تصمیم صحیح بگیرد.
شخصى به رسول خدا(صلى الله علیه وآله) عرض کرد: اى رسول خدا! به من سفارشى کن. فرمود: اگر بگویم مى پذیرى؟ عرض کرد: آرى! پیامبر این جمله را سه بار تکرار کرد و در هر سه بار آن مرد گفت: آرى اى رسول خدا! پیامبر فرمود: «فَإِنِّی أُوصِیکَ إِذَا أَنْتَ هَمَمْتَ بِأَمْر فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ فَإِنْ یَکُ رُشْداً فَامْضِهِ وَ إِنْ یَکُ غَیّاً فَانْتَهِ عَنْهُ; من به تو سفارش مى کنم هنگامى که تصمیم بر انجام کارى گرفتى در عاقبت آن بیندیش اگر کار صحیحى بود انجام ده و اگر گمراهى بود از آن خوددارى کن».(2)
به یقین حزم و دوراندیشى ایجاب مى کند که انسان افزون بر استفاده از فکر خویش، از افکار دیگران نیز بهره بگیرد، همان گونه که در حدیثى از امام باقر(علیه السلام)مى خوانیم که فرمود: «از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پرسیدند حزم و دوراندیشى چیست؟ فرمود: مشورت با صاحب نظران و پیروى از آنها».(3)
گاه براى رسیدن به پیروزى باید از نقشه پیچیده و مختلفى استفاده کرد که آگاهى دشمن بر آن سبب نابود شدن وى است، از این رو امام(علیه السلام) در سومین و آخرین جمله حکمت آمیز فوق مى فرماید: «تفکر صحیح در گرو نگه دارى اسرار است»; (وَ الرَّأْیُ بِتَحْصِینِ الاَْسْرَارِ).
در حدیث دیگرى که از امام(علیه السلام) در غررالحکم نقل شده مى خوانیم: «سِرُّکَ أسیرُکَ فَانْ أفْشَیْتَهُ صِرْتَ أسیرَهُ; راز تو اسیر توست; اما اگر آن را افشا کردى تو اسیر آن مى شوى».(4)
در حدیث دیگرى از امام جواد(علیه السلام) آمده است: «إِظْهَارُ الشَّیْءِ قَبْلَ أَنْ یُسْتَحْکَمَ مَفْسَدَةٌ لَهُ; اظهار کردن چیزى (سرى از اسرار) پیش از آنکه مستحکم شود و به نتیجه برسد موجب فساد آن است».(5)
از بعضى روایات معصومین استفاده مى شود که اسرارتان را حتى به همه دوستان هم نگویید، زیرا احتمال تغییر حالت در آنان وجود دارد. امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «لاَ تُطْلِعْ صَدِیقَکَ مِنْ سِرِّکَ إِلاَّ عَلَى مَا لَوِ اطَّلَعَ عَلَیْهِ عَدُوُّکَ لَمْ یَضُرَّکَ فَإِنَّ الصَّدِیقَ قَدْ یَکُونُ عَدُوَّکَ یَوْماً مَا; اسرارت را حتى به دوستت مگو مگر در آنجا که اگر دشمن تو بر آن سر آگاه شود ضررى به تو نمى رساند، زیرا دوست ممکن است روزى به صورت دشمن درآید».(6)
گفتنى است که انسان گاهى سر خود را براى دوست مطمئنى بیان مى کند غافل از آنکه آن دوست نیز ممکن است دوست مطمئن دیگرى داشته باشد و سومى نیز به همین صورت، ناگاه متوجه مى شود که اسرارش همه جا بر سر زبان هاست.
از این رو شاعر پرمایه، سعدى شیرازى مى گوید:
به دوست گرچه عزیز است راز دل مگشاى *** که دوست نیز بگوید به دوستان عزیز!(7)
*****
پی نوشت:
(1). غررالحکم، ص 457، ح 10870.
(2). کافى، ج 8، ص 149، ح 130.
(3). بحارالانوار، ح 72، ص 100، ح 16.
(4). غررالحکم، ص 320، ح 7415.
(5). بحارالانوار، ج 72، ص 71، ح 13.
(6). همان، ج 71، ص 177، ح 15.
(7). سند گفتار حکیمانه: صاحب کتاب نهایة الارب (شهاب الدین نویرى) این کلام حکمت آمیز را با تفاوت هایى ذکر کرده مى گوید: على (رضى الله عنه) فرمود: «الظَفَرُ بِالْحَزْمِ وَالْحَزْمُ بِأصالَةِ الرَّأىِ وَالرَّأىُ بِتَحْصینِ السِّرِ» این تفاوت آشکار نشان مى دهد که او این کلام را از نهج البلاغه نگرفته بلکه از منبع دیگرى اخذ نموده است. (مصادر نهج البلاغه، ج4، ص 47). در کتاب تمام نهج البلاغه، این جمله حکمت آمیز در ضمن نامه امام به فرزندش امام حسن مجتبى(علیه السلام) نقل شده است. (تمام نهج البلاغه، ص 972).

   شنبه 28 تیر 1399نظر دهید »

نقش زن در خانواده از منظر نهج البلاغه


الحکمة ( 124 ) و قال علیه السّلام: غَیْرَةُ اَلْمَرْأَةِ کُفْرٌ وَ غَیْرَةُ اَلرَّجُلِ إِیمَانٌ

    و قال (علیه السلام)غیرة المرأة کفر و غیرة الرّجل ایمان یعنى و گفت (علیه السلام)که غیرت و عصبیّت و حمیّت زن بر مرد کفر است زیرا که راضى نبودن او است ببودن زن دیگر در فراش شوهرش که بحکم خدا حلالست پس البتّه راضى بحکم خدا نباشد و راضى نبودن بحکم خدا کفر است و غیرت و عصبیّت مرد بر زن ایمانست زیرا که راضى نبودن او است ببودن مرد دیگر بر فراش زنش که بحکم خدا حرامست و خدا راضى نیست بان پس راضى نبودن بچیزى که خدا راضى بان نیست نیست مگر از ایمان.

برای روشن شدن مفهوم حدیث ونظر حضرت علی(ع) درمورد زن به سخنانی از آن حضرت اشاره می کنیم

ای مردم ،زنها از ایمان و ارث و خرد کم بهره هستند.اما نقصان ایمان آنها به جهت نماز نخواندن و روزه نگرفتن است در روزهای حیض و جهت نقصان خردشان آن است که در اسلام گواهی دو زن به جای گواهی یک مرد است و از جهت نقصان نصیب و بهره هم،ارث آنها نصف ارث مردان می باشد.پس از زنهای بد پرهیز کنیدو از خوبانشان بر حذر باشید و در گفتار و کردار پسندیده از انها پیروی نکنید تا در گفتار و کردار ناشایسته طمع نکنند.

خطبه 155نهج البلاغه :(این خطبه بعد از جنگ جمل خطاب به عایشه خوانده شده است

و اما فلا نه فادرکها رای النساء و ضغن غلافی صدرها                           

…اما بر فلان زن(عایشه) اندیشه زنان غلبه یافت و کینه در سینه او جوشیدن گرفت،همچون دیگ آهنگران که در آن فلز گدازند و اگر او را فرا می خواندند تا آنچه با من کرد با دیگری کند،نهی می نمود و بعد از این هم حرمت و بزرگی پیش از این برای او باقی است و حساب و بازرسی با خداوند است.

نامه  14 نهج البلاغه : 

  ولا تهیجوا النساء با ذی و  .

  و زنان را با آزار رساندن به آنها بر میانگیزید،هر چند دشنام به شرافت و بزرگواری شما داده،به سرداران و بزرگانتان نا سزا گویند،زیرا نیروها،جانها و خردهای ایشان ضعیف و سست است. حتّی در زمانی که زنان مشرک بودند ما را گفته بودند که از آنها دست باز داریم.در زمان جاهلیت اگر مردی زنی را با سنگ یا چماق میزد،بر اثر آن،او را و بعد از او فرزندانش را سرزنش می نمودند.  

نامه  31 نهج البلاغه  وایاک و مشاورة النّساء فانّ رایهنّ الی افن و عزمهن الی و هن و         

…از رای زدن بازنان بپرهیز،زیرا ایشان را رایی سست و عزمی نا توان است با پرده نشینی،نگاه آلوده شان را راه ببند که سخت گیری در پرده نشینی آنان،ماندگاریشان را افزون کند.خارج شدن زنان از خانه بدتر نیست از اینکه کسی را که به او اطمینان نداری به خانه در آوری.(یعنی هر دو اینها به یک اندازه میتواند خطرناک باشد)اگر توانی کاری کنی که جز تو را نشناسند،چنان کن. کاری که بدور از توان اوست بدو مسپار زیرا زن چون گل ظریف است نه پهلوان خشن.گرامی داشتن او را از حدمگذران و او را به طمع میانداز چندان که دیگری را شفاعت کند.زنهار از رشک بردن و غیرت نمودن نابجا،زیرا سبب میشود که زن درستکار به نادرستی افتدو زن به عفت آراسته را به تردید کشاند.                                                                                

حکمت  58  :زن چون کژدم است که شیرین است گزیدن او.                              

حکمت  119  : غیرت زن کفر است و غیرت مرد ایمان است.                                

حکمت131 : جهاد زن خوشرفتاری با شوهر و اطاعت از اوست.                          

حکمت  227  : بهترین خو های زنان بدترین خو های مردان است که تکبر و ترس و بخل باشد.پس هر گاه زن متکبره باشد،سر فرود نمی آورد و هر گاه بخیل و زفت باشد مال خود و شوهرش را نگاه می دارد و هر گاه ترسو باشد از آنچه به او رو آورد می ترسد و دوری می گزیند.   حکمت230:همه چیز زن بد است و بدتر چیزی که در اوست این است که مرد را چاره ای نیست از بودن با او . ذکر حکمتها از منبع -ترجمه نهج البلاغه فیض الاسلام- می باشد.                       

در تمام خطبه ها و نامه ها کلمه عام النّساء به کار برده شده و این نشان می دهد که عموم زنان مورد نظر علی ابن ابیطالب بوده اند.بنابراین این توجیه که در واقع روی صحبت با گروه خاصی از زنان بوده است،به هیچ وجه قابل قبول نیست که اگر چنین بود،علی می بایست با بکار بردن عباراتی مناسب این ابهام را از بین می برد همچنانکه آنجا که در مورد مردان صحبت می کند و از آنان گله می کند هیچگاه همه مردان را مورد خطاب قرار نداده،به عنوان نمونه علی در قسمتی از خطبه  27  چنین می گوید:ای کسانی که به مردان می مانید ولی مرد نیستید! ای کودک صفتان بی خرد و ای عروسان حجله نشین! چقدر دوست داشتم که هرگز شما را نمیدیدم و نمیشناختم. همان شناسایی که سر انجام مرا اینچنین ملول و ناراحت ساخت. خدا شما را بکشد که این قدر خون به دل من کردیدو سینه مرا مملو از خشم ساختیدو کاسه های غم و اندوه جرعه جرعه به من نوشاندید و با سر پیچی کردن و یاری نکردن،نقشه های مرا تباه کردید این خطبه به هنگامی ایراد شد که خبر رسید سپاه معاویه بر انبار تاخته و هیچکس در مقابل قوای او پایداری نکرده است و به خوبی نشان میدهد که روی صحبت علی با تمام مردان و در همه زمانها نیست بلکه مردانی مورد خطاب واقع شده اند که در حال حاضر خون به دل او کرده اند و با نافرمانی از او نقشه ها یش را تباه ساخته اند. این تو جیه در مورد خطبه  80  نهج البلاغه بیشتر به کار می رود،چنانچه گفته می شود مقصود اصلی عایشه است که با توجه به محتوای خطبه  80  این نظر شدیدا رد میشود.همه زنان مطابق قوانین اسلامی ارثی نصف مردان دارند نه فقط عایشه،معادل بودن شهادت یک مرد با دو زن در مورد همه زنان صادق است و گذشته از این تمام زنان چه مسلمان و چه غیر مسلمان چند روزی از ماه را ع?5;دت ماهانه هستند.از طرفی علی آنجا که در مورد عایشه صحبت می کند از لفظ عام النساء استفاده نمی کند و دقیقا او را مورد خطاب قرار می دهد. خطبه  13  و  155 نهج البلاغه این امر را به خوبی نمایان می سازد.                                                                      

خطبه  13: کنتم جندالمرئه و اتباع البهیمه  ……. : ای مردم شما سپاه زنی و پیرو حیوان زبان بسته ای بودید به صدای شتر برانگیخته می شدید و هنگامیکه پی کرده شد همگی گریختید و …؟                                                                        

نیاز به بحث بیشتر نیست و از آنچه از علی ذکر شد بخوبی نمایان است که روی صحبت او تمام زنان بوده اند.اما یکی از نکاتی که در خطبه  80  شایان ذکر است استدلال علی درباره نقصان خرد و اندیشه زنان است.در اینجا علی معلول را جای علت می گذارد و در واقع دلیل کمی بهره زنان از عقل را در این می داند که شهادت دو تن از آنها،معادل شهادت یک مرد است.در حالیکه در واقع شرع اسلام چون زن را ضعیف و ناقص عقل تر از مردان میداند،شهادت دو تن از زنان را معادل یک مرد قرار میدهد. از سویی دیگر علی علت کمی ایمان زنان را در این میداند که آنها مدتی از ماه را نمی توانند نماز بخوانند و روزه بگیرند،یعنی تنها کمیت را عامل بالا رفتن کیفیت دانسته گویی که هر کس بیشتر نماز بخواند و ساعات بیشتری به عبادت اختصاص دهد،همین کافی ست تا ایمان او قوی و محکم گردد.هر چند که در هر صورت زنان در این باره هیچ دخالتی نداشته اند و تنها در برابر قانون طبیعت سر تعظیم فرود آوردند. 

 پس از زنان بد باید پرهیز کرد و از  خوبان آنها بر حذر بود و حتی در معروف هم از آنها اطاعت نکرد چون آنها تمام سال را نمی توانند روزه نگاه دارند و نماز بخوانند پس ایمان آنها ناقص است.عقل آنها نیز دچار نقص است و دلیل سوم هم آن است که بهره آنان کم است چون ارثی نصف مردان دارند.در اینجا علی باز هم معلول را جای علت می گذارد چرا که شرع اسلام چون زن را در مرتبه  پایین تری از مرد میداند ارث او را نصف ارث مرد قرار داده است. هر چند که به هر حال این جمله قابل هضم نیست که چون ارث زنان نصف ارث مردان است پس باید از خوبان آنها بر حذر بود و در معروف هم از آنان اطاعت نکرد.  علی در خطبه 155  علت کار عایشه را غلبه یافتن اندیشه زنان بر او می داند که با توجه به متن خطبه  80  و نیز نامه 31یا  14 می توان حرف او را اینگونه تعبیر کرد که عایشه به علت غلبه یافتن اندیشه زنان بر او،اقدام به این کار کرد و از آنجا که رای و اندیشه زنان سست و ضعیف است چنین نتیجه ای حاصل شد.                           

امّا نامه 31علی جایگاه و سیمای زن نزد او را به خوبی نمایان می سازد.علی ضمن تکرار صحبتهای قبلی خود مبنی برناتوانی وضعف خرد زنان،این بارحکم پرده نشینی درمورد زنان را صادر مینماید.                                

و اکفف علیهنّ من ابصار هنّ بحجابک ایّاهنّ فانّ شدّة الحجاب التی علیهنّ و ……

….و با حجاب چشمهای آنها را از دیدار نامحرمان باز دار،زیرا سخت گرفتن حجاب برای ایشان پاینده تر است و  حجاب در واقع بیشتر به معنای پرده و حایل میان دو چیز است نه پوشش.کلمه مناسب برای مفهوم پوشش در زبان عربی کلمه ستر است و بنابراین تعبیر حجاب به پوشش که امروزه به کار می رود،تعبیر درستی نیست،همچنانکه علی در دستوری که به مالک اشتر در نامه  53 نهج البلاغه می نویسد،میگوید : …فلا تطولن احتجابک عن رعیتک . یعنی در میان مردم باش، کمتر خود را در اندرون خانه از مردم پنهان کن،حاجب و دربان تو را از مردم جدا نکند و  که مسلما منظور علی از بکار بردن ” احتجابک ” این نبوده که مالک اشتر باید روسری و یا روبنده خود را کنار بگذارد و بدون آنها در میان مردم آمد و شد کند. پس حجابی که علی در متن نامه  31 بکار برده به معنای پوشش نیست و معنای پرده نشینی را; میدهد و از دید علی این  پرده نشینی برای بقای زنان بهتر است تا آنجا که حتّی اگر توانی کاری کن که جز تو را نشناسند(!؟!). همچنین از دید علی بیرون رفتن زن و آوردن شخصی غیر قابل اعتماد به خانه،هر دو به یک اندازه می تواند بد و خطرناک باشد،پس چه بهتر که آنها تا حد امکان از خانه بیرون نروند و چه خوبتر اگر شرایطی فراهم شود که زن غیر از شوهر خود را نشناسد. (؟!)  حکمتهای ذکر شده به خوبی جایگاه زن نزد علی را نمایان میسازند و نیازی به شرح و توضیح بیشتر نیست.اما ذکر شماری چند از نظرات و تفسیرهای که علما و بزرگان اسلامی در رابطه با زن عنوان نموده اند خالی از لطف نیست. همه چیززن بداست وبدتر چیزی که در اوست این است که مرد را چاره ای نیست جزبودن با او
 

 از دیدگاه ابن میثم بحرانی :   مقصود از اینکه احوال زن تماما بر مرد شر است،یا از جهت نفقه ای است که بر مرد دارد،که این ظاهر است و یا ا زجهت لذت بردن از اوست که این خود عاملی باز دارنده از اطاعت الهی است،که مرد را از خدا دور می کند و اینکه مرد را چاره ای نیست از همراه بودن با زن ضرورت و احتیاجی است که در طبیعت وجود دینوی نسبت به او هست و به خاطر این مسأله است که مرد زن را تحمّل می کند.البته وجود شر در درون زن،عقلی است که قوی تر از معلول می باشد.(شرح نهج البلاغه ابن میثم ج)

از دیدگاه علامه خوئی:  مردان ناگزیر از رویارویی و بر خورد با شئون مادی و دنیوی می باشند که زندگی آنان از جهات مختلف با آن شئون ارتباط دارد.مانند مواجه شدن با مال،زن ،کارگران، همسایگان،نزدیکان،فرزندان و غیره که در این برخوردها آنان با سختیها و آسانیها ،خوبیها و بدیها و… روبرو می شوند که این امور،به خوبی یا بدی مرد در زندگی بر می گردد. مشکل ترین این برخوردها،برخورد با زن،در شئون مختلف زندگی اس…; و علی (ع)با سخنان خود این آگاهی را داد که این رویارویی از تمام جهات برای مرد شر است. زیرا زن اگر آشوبگر باشد عقل مرد را سلب می کند و اگر بد کار باشد دل مرد را ترسو می کند، اگر همسر مرد باشد، مرد مکلّف به پرداخت نفقه اش می باشدو اگر زن بیگانه باشد مرد را به فساد و گمراهی سوق می دهد و اگر دشمن مرد باشد با بهتان و دورغ بر او پیروز می شود.با تمام این اوصاف مرد ناچار از بودن با زن است و رهایی وی از دست زن امکان پذیر نیست. (منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه ،علامه خوئی،ج21) زن چون کژدم است که شیرین است گزیدن او ؟                                          

از دیدگاه ابن میثم بحرانی:

    گزیدن برای عقرب است و چون شأن زن،نیز اذیت می باشد،لفظ عقرب برای او استعاره شده است،منتها در زن گزیدنش همراه با لذت است،مانند زخمی که خاراندن آن اگر چه ناراحتی به دنبال دارد،اما در لحظه خارش،این خاراندن همراه با لذت است.? (شرح ابن میثم بحرانی، ج5) 

  نظر ابن میثم بحرانی پیرامون وصیت  31:  

علی(ع) به امام حسن (ع)در مورد زنان،به اموری وصیت نمود از جمله اینکه:         

1- از مشورت کردن با زنان بپرهیز،زیرا که آنان از نظر عقلانی دارای نقصان هستند و فکر آنان در معرض خطاست و هر کسی که اینچنین باشد،سزاوار نیست که مورد مشورت قرار گیرد.                                                                                   

2- دیدگان زنان را به واسطه حجاب بپوشانید که این فصیح ترین کنایات از حجاب است. 

 3- جایز نیست شخصی را که اطمینان به او نمی باشد (خواه زن خواه مرد)وارد خانه اش نماید.                                                                                     

 4-در بعضی مواقع، فساد آوردن بعضی از مردم به خانه،بیش از بیرون شدن زنان از خانه است و بهتر این است که زن در حالتی باشد که غیر از شوهر را نشناسد.      

5-زنان براموری که خارج ازتوانایی آنهاباشد(اعم ازخوردنیها و پوشیدنیها و غیره ) نباید مسلط  شوند.                                                                                    

 اما اینکه زن چون گیاهی خوشبو (ریحانه)است نه کار فرما،غرض آن است که زن محلی برای لذت و بهره جویی است و شاید هم اختصاص دادن لفظ ریحانه برای زن،از جهت استعاره باشد،زیرا زنان عرب عطر را بسیار استعمال می کردند. اما اینکه زن نمی تواند کار فرما باشد،برای این است که او برای حکمرانی خلق نشده،بلکه باید بر او حکومت کرد.                                                                                         

6-در گرامی داشتن او از آنچه که مربوط به اوست تجاوز مکن                           

7-زن را به طمع شفاعت برای دیگران نینداز،زیرا از توانایی او خارج است و این امر ناشی از نقصان غریزه و ناتوانی اندیشه اوست                                            

8-درمورد زنان پاکدامن غیرت به کار نبرد،زیرا که این امرسبب فساد برای وی میشود،یعنی او را به کاری ناشایست وادار میکند و قبح و زشتی عمل را از او سلب میگرداند.?(شرح نهج البلاغه ابن میثم ،ج5)    

شرح وصیت31 از دیدگاه علامه خوئی:   

امام در رفتار با زنان ،به امور زیر وصیت نموده است:                                 

1-ترک مشورت با زنان به جهت ناتوانی اندیشه و اراده و تصمیم آنها در امور            

2- دیدگان زنان را از بیگانگان و زیبایی دنیا بوسیله حجاب باز دارد زیرا برای آنها پاینده تر است و سبب وفاداری به همسر می شود .                                                    

3- مردان غریبه را اگر اهل فساد و فتنه هستند به خانه ات راه مده .                     

4- تدبیر امور منزل،مانند نیازهای سخت و اموری را که از توانایی زنان خارج است،بر عهده ایشان مگذار،زیرا موجب رنج آنها می شود و زیبایی و ارزش آنها را از بین می برد  .                         

5- او را به شفاعت در مورد دیگری وادار مکن. زیرا سبب توجه دیگران به سوی ایشان می گردد و منجر به فسادشان می شود                                 

 6-از اظهار غیرت و بدگمانی در جائیکه نباید غیرت بکار رود بپرهیزد،مقصود این است که از سوءظن نسبت به زنان دوری نماید و مهر آنان بر دل گیرد،زیرا بدگمانی موجب فساد آنها می شود.? (منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه ،علامه خوئی،ج20)    

  

 

شرح نامه  14 از دیدگاه ابن میثم بحرانی :       

   مقصود از (لا تهیجوا النّساء)این است که با اذیت و آزار نسبت به زنان موجب شرارت آنها نشوید، اگر چه آنها دشنام دادن نسبت به شرافت و بزرگی شما را به بالا ترین حد برسانند و این مساله عدم آزار و اذیت زنها،ناشی از ضعف القوا بودن آنان است و منظور از ضعف آنها این است که آنان قادر به مقاومت در مقابل مردان نیستند و در این مورد سلاح ضعیفی دارند،بدین معنا که برای دفع اذیت و آزار،متوسل به دشنام دادن می شوند.منظور از بکار بردن نواقص العقول،در مورد زنان این است که زنان،قوه ای برای تعقل این مسأله ندارند که عدم فایده دشنام را بفهمند و این عدم توانایی بر تعقل از رذائل اخلاقی است که مستلزم زیاد شدن شر و بدی است و باعث بر انگیختن حالات درونی می شود،که فرد می خواهد آن را آرامش بخشد .  وقول حضرت علی (ع)که می فرماید : (ان کنا لنؤ مر بالکف عنهن وانهن لمشرکات ) (ما در زمان رسول مأمور شدیم که از ایشان دست بر داریم.حال آنکه مشرکه بودند)در صورت اظهار اسلام، اولی به این است که نباید موجب اذیت و آزار آنها شوند. و قول حضرت که می فرماید:و ان کان الرّجل الی آخره … اگر کسی زنش را با سنگ یا چماق می زد (در زمان جاهلیت)بر اثر آن زدن،آن مرد و بعد از آن مرد فرزندانش را سرزنش می نمودند،این مسأله هشداری است برای اینکه اذیت و آزار زنان،به دنبال خود مفسده ای دارد که این مفسده همان ننگی است که که با مرد آزار دهنده در حالت حیات و بعد از وفاتش نیز،همراه است. یعنی وی پیوسته مورد سرزنش قرار می گیرد.?  (شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانی،ج4)

حکمت  226  و نظر ابن ابی الحدید:   

در حکمت افلاطون آمده است از استوار ترین دلایل علاقه مرد به همسرش و همبستگی میان آن دو،این است که صدای زن،ذاتا پایین تر از صدای مرد،قوه تشخیص و تمییز او کمتر از قوه تشخیص مرد و قلبش نازک تر و رقیق تر از قلب مرد می باشد،پس هر گاه یکی از صفات زن نسبت به مرد فزونی یابد،به همان میزان از مرد دور می شود?(شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ،ج17)                                     

حکمت  226  از دیدگاه علامه خوئی: 

از مهمترین صفات پسندیده و واجب زن،پاکدامنی و امانت اوست،زیرا زن در معرض شهوت مردان بیگانه،و شعله ور شدن عشق و احساس از هر جهتی است. زن مالک خانه و حافظ اموال شوهر است و از سوی دیگر در نزد مردم به ضعف و عدم توانایی شهرت دارد،پس ناگزیر باید زن را نسبت به مال و نفس آگاهی داد. از بهترین صفات زن تکبر است،بگونه ای که این کبر و غرور،مانع از نظر مردان بیگانه،یا طمع آنها نسبت به زنها شود،این کبر و غرور از صفات مذموم و ناپسند برای مرد است و در مورد زن از صفات مورد ستایش به شما?5; می رود. همچنین بخل در زن که خودداری از بخشش اموالی می باشد که در دست اوست،از صفات پسندیده است.زیرا این عمل از طمع بیگانگان و سارقین به اموال وی جلوگیری می کند. همچنین صفت ترس در زن که به معنای ترس از رفتن به مکانهای خلوت و سفر در تاریکی شب و سفر در ص81;را می باشد،موجب مقید شدن زن میگردد.این صفات (ترس-بخل-تکبر) با احساس در ارتباط است و احساس در زن قوی تر از مرد است.(  منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه ، علامه خوئی،ج21)                                                                             

غیرت زن کفر است و غیرت مرد ایمان است.

نظر ابن میثم بحرانی:     

غیرت مرد،مستلزم بر آن چیزی است که خداوند بر آن خشم دارد. چون خداوند دو مرد را بر یک زن دشمن دارد و خشم بر آنچه که خداوند بر آن خشم می گیرد،موافق رضای خدا و مؤید نهی خداوند است و این ایمان می باشد. اما غیرت زن در تحریم آ606;چه خداوند حلال کرده است، یعنی اشتراک دو زن یا بیشتر برای یک مرد و مقابله کردن بر این مسأله رد و انکار و تحریم آنچه که خداوند حلال کرده است، می باشد واین مستلزم کفر است .? (شرح نهج البلاغه ابن میثم ،ج5)                               

جهاد زن خوشرفتاری با شوهر و اطاعت از اوست.

نظر علامه طباطبایی:  

     اسلام محرومیت های زنان را مانند محرومیت جهاد در راه خدا بدون عوض و جبران به مثل نگذاشته،بلکه کمبود آن را به معادل آن در فضیلت و مزیت تدارک نموده،مثلا نیکو داشتن شوهر را  معادل جهاد قرار داده،این کارها و این گونه مزایا چه بسا برای ما که بازار فاسد زندگانی ما را احاطه کرده،ارزشی نداشته باشد،ولی در نظر اسلام که هر چیزی را به بهای حقیقی آن می سنجد و فضایلی را که مرضی خداست، می جوید،خداوند تعالی نیز هر چه را به ارزش آن مقدار فرمود و راه مخصوص هر کس را جلوی پای وی نهاده و آن را مستلزم به آن راه ساخته و قیمت هر کس معادل خدمات انسانی وی و به وزن اعمال او قرار داده، پس در اسلام شهادت مرد در میدان نبردو گذشت از خون رنگین بر نیکو شوهر داری زن برتری نداردو حاکم که چرخ زندگی اجتماع را می چرخاند یا قاضی که بر مسند قضاوت تکیه می زند بر زنی که خانه دار است مایه افتخاری ندارد با اینکه اینها مناسبتی هستند که اگر عمل به حق کرده و بر حق رفته باشند،جز تحمل بار گران مسئولیت حکومت و قضاوت و در معرض علاج و مخاطراتی برای دفاع از حقوق ضعفا واقع شدن،فایده ای ندارد.پس اینان چه افتخاری بر کسانی دارند که دین آنها را از ورود به این کارها منع کرده و بر ایشان راه دیگری پیش رو نهاده است. این افتخارات را احتیاجات مختلف اجتماعات و برگزیدگی افرادی از خود برای هر کاری،زنده و استوار می دارد چرا که در اختلاف شئون اجتماعی و انسانی برحسب اختلاف محیط های اجتماع، جای انکار نیست.(تفسیر المیزان،ج4، ص517  ) و در پایان نظر ابن میثم پیرامون حکمت مذکور :  

 

    جهاد زن نیکو شوهر داری کردن است و این از اسرار شوهر داری می باشد. طاعت شوهر در طاعت خداست و در این مسأله نفس اماره زن شکسته می شود و نفس زن در صراط الهی،منقاد می شود ?( شرح نهج البلاغه ابن میثم ،ج5)

 
زن در نهج البلاغه
خلاصه ونتیجه گیری

1ـ مکتب‏هاى غیر اسلامى، زن را موجودى پست و فرومایه، دام شیطان و حیوان بهره ده… مى‏دانند.
2ـ اسلام زن را همچون مرد، موجودى محترم و باعث به وجود آمدن خیرها مى‏داند.
3ـ اسلام، ملاک برترى را جنسیت نمى‏داند؛ بلکه ملاک برترى در اسلام، ایمان و اعمال صالح مى‏باشد.
4ـ نقصان ایمان در زنان به معناى نقصان عمل آنان است و هیچ ربطى به ضعیف بودن عقیده و معرفت ندارد.
5ـ نقصان عقل زنان به معناى ضعیف بودن جنبه تدبیرى عقل در زنان است و هیچ ربطى به ضعیف بودن قوه ادراک و فهم ندارد.
6ـ نقصان حظوظ به این معنا است که زنان مالکیت کمتر و بهره بیش‏ترى مى‏برند.
7ـ مشورت با زنان در مسائلى که درایت و تدبیر زیادى مى‏طلبد هم چون حکومت، مدیریت کشور و جنگ و صلح…، فایده‏اى ندارد.
8ـ رعایت حجاب باعث بقا، دوام ، استوارى و سلامتى زنان مى‏شود.
9ـ افراد مریض و غیر صالح را به حریم خانواده راه ندادن باعث حفظ زنان مى‏شود.
10ـ صفاتى همچون تکبر، بخل و ترس شایسته زنان، اما غیرت زن در برابر شوهر صفتى زشت به حساب مى‏آید.
11ـ زن‏ها را نباید تحریک کرد. چون از لحاظ جسمى، روانى و تدبیرى ضعیف هستند و زود عکس العمل نشان مى‏دهن
12ـ زنان زینت کردن را دوست دارند، اما اگر از حد بگذرد باعث فساد مى‏شود.
13ـ شر بودن زن به معناى مسئولیت آور بودن اوست.
14ـ اگر چه زنان از جهاد فى سبیل الله محروم هستند، اما نیکو شوهر دارى کردن براى آنها جهاد به حساب مى‏آید و پاداش جهاد را دارد.

 منابع:

1- نهج البلاغه

2-     مصادر نهج البلاغه، عبد الزهراء، الحسینى

3-   زن از دیدگاه نهج البلاغه، فاطمه، علایى رحمانى،

4-     زن در نهج البلاغه، نصرت اللّه‏، جمالى

5-    زن در آینه جلال و جمال، عبداللّه‏، جوادى آملى

6-   شخصیت وحقوق زن در اسلام

 

 

 

   چهارشنبه 18 تیر 1399نظر دهید »

بلاى عُجب:


امام(علیه السلام) در این سخن کوتاه و پرمحتوا به نکته مهمى اشاره مى فرماید که در سیر و سلوک انسان به سوى خدا بسیار تأثیرگذار است. مى فرماید: «کار بدى که تو را ناراحت (و پشیمان) مى سازد نزد خدا بهتر است از کار نیکى که تو را مغرور مى کند»; (سَیِّئَةٌ تَسُوءُکَ خَیْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَة تُعْجِبُکَ).
دلیل آن روشن است، زیرا انسان معصیت کارى که از عمل زشت خود ناراحت مى شود به سوى پشیمانى و توبه و جبران آن گام بر مى دارد حال آنکه آن کس که از کار نیک خود مغرور مى گردد گامى به سوى ریاکارى بر مى دارد. توبه آثار شوم آن معصیت را مى شوید در حالى که غرور عُجب و ریا از کارهاى نیک، انسان را به پرتگاه گناهان کبیره مى کشاند.
در حدیثى از پیغمبر اکرم مى خوانیم: «مَنْ رَأى أنَّهُ مُسىءٌ فَهُوَ مُحْسِنٌ; کسى که خود را بدکار مى داند او نیکوکار است».(1)
به گفته مرحوم مغنیه در فى ظلال نهج البلاغه عکس این مطلب نیز صادق است و آن اینکه گفته شود «مَنْ رَاى إنَّهُ مُحْسِنٌ فَهُوَ مَسىءٌ; کسى که خود را نیکوکار بداند بدکار است» زیرا عُجب و غرور احسانش را تباه کرده و چه بسا سخنانى که ایمان را نیز از اساس متزلزل سازد.(2)
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که فرمود: «خداوند متعال به داود وحى فرستاد: «بَشِّرِ الْمُذْنِبینَ وَانْذُرِ الصِّدیقینَ; گنهگاران را بشارت ده و صدیقین (والا مقام) را بیم ده» (داود تعجب کرد و) عرض کرد: اى پروردگار چگونه چنین چیزى ممکن است؟ خداوند فرمود: گنهکاران (پشیمان و نادم) را بشارت ده که من توبه آنها را مى پذیرم و از گناهانشان صرف نظر مى کنم و صدیقین را بیم ده که از اعمالشان عُجب به خود راه ندهند».(3)
در حدیث دیگرى از آن حضرت چنین آمده است که مى فرماید: دو نفر وارد مسجد شدند یکى عابد بود و دیگرى فاسق اما هنگامى که از مسجد خارج مى شدند فاسق، جزء صدیقان شده بود و عابد از فاسقان. سپس فرمود: این بدان رو است که چون عابد وارد مسجد شد به عبادت خود مى بالید و در این فکر بود و فاسق هنگامى که وارد شد فکرش در پشیمانى بود و پیوسته از گناهان خویش استغفار مى کرد.(4)
این سخن را با حدیث دیگرى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پایان مى دهیم: خداوند به آن حضرت وحى فرستاد که بعضى از بندگان من در مسیر عبادت تلاش مى کند و شب از خواب خوش و بستر لذت بخش بر مى خیزد و مشغول عبادت مى شود و خود را در عبادت من به سختى و تعب مى اندازد. گاه من او را یک شب یا دو شب گرفتار خواب مى کنم تا در مسیر صحیح گام بردارد، زیرا هنگامى که به خواب مى رود و صبح بیدار مى شود نسبت به خود خشمگین است و خود را سرزنش مى کند و اگر او را در آنچه از عبادت من مى خواهد آزاد بگذارم، چه بسا عُجب و خودپسندى به او عارض شود و از این راه حالتى به او دست دهد که هلاکش در آن است(5). (6)
*****
پی نوشت:
(1). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 20، ص 317، ح 641.
(2). فى ظلال، ج 4، ص 245.
(3). کافى، ج 2، ص 314، ح 8.
(4). همان، ح 6.
(5). همان، ص 60، ح 4.
(6). سند گفتار حکیمانه: این جمله نورانى را صاحب کتاب عقد الفرید و همچنین سبط بن جوزى در تذکره آورده اند. ابن ابى الحدید نیز در الحکم المنثورة آن را با تفاوتى ذکر کرده (که نشان مى دهد آن را از منبع دیگرى گرفته است). (مصادر نهج البلاغه، ج 4 ص، 46). در کتاب تمام نهج البلاغه این جمله با جمله هاى پرمعناى مشابه دیگرى به عنوان جزیى از وصیت نامه امام(علیه السلام) به فرزندش امام مجتبى آمده است. (تمام نهج البلاغه، ص 973).

 

 

   دوشنبه 16 تیر 1399نظر دهید »

?نکته‌ای مهم در باب اعتقادات

✅فطری بودن ولایت ائمه علیهم السلام

? خداشناسی، امری فطری است و هر کسی در فطرت خودش، نیاز به خدا را حس می کند و می‌تواند به وجود خداوند، پی ببرد.
راهنماشناسی یعنی شناخت حجت خدا نیز، امری فطری است و در درون همه انسان‌ها وجود دارد و همه در وجدان خودشان درک می‌کنند که برای هدایت و رسیدن به کمال، به راهنما و امام نیاز دارند.

یعنی ولایت ائمه علیهم السلام، همانند خداشناسی، امری فطری است.

این امر فطری، اقراری است که قبل از خلقت، خداوند از همه مخلوقات اخذ نموده است.

?امام صادق علیه السلام در این باره می‌فرمایند:

«…فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ‏ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ، نَثَرَهُمْ‏ بَيْنَ يَدَيْهِ، فَقَالَ لَهُمْ‏: مَنْ رَبُّكُمْ؟ فَأَوَّلُ مَنْ نَطَقَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ الْأَئِمَّةُ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ، فَقَالُوا: أَنْتَ رَبُّنَا، فَحَمَّلَهُمُ الْعِلْمَ وَ الدِّينَ، ثُمَّ قَالَ لِلْمَلَائِكَةِ: هؤُلَاءِ حَمَلَةُ دِينِي وَ عِلْمِي، وَ أُمَنَائِي فِي خَلْقِي، وَ هُمُ الْمَسْؤُولُونَ، ثُمَّ قَالَ‏ لِبَنِي آدَمَ: أَقِرُّوا لِلَّهِ بِالرُّبُوبِيَّةِ، وَ لِهؤُلَاءِ النَّفَرِ بِالْوَلَايَةِ وَ الطَّاعَةِ، فَقَالُوا: نَعَمْ، رَبَّنَا أَقْرَرْنَا، فَقَالَ اللَّهُ لِلْمَلَائِكَةِ: اشْهَدُوا، فَقَالَتِ الْمَلَائِكَةُ: شَهِدْنَا عَلى‏ أَنْ لَا يَقُولُوا غَداً: إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ‏، أَوْ يَقُولُوا: إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ‏ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ‏…».

?وقتى خداوند اراده نمود كه مخلوقات را خلق کند، ايشان را آفريد و در مقابل خودش منتشر و پراكنده ساخت، سپس به ايشان فرمود: پروردگار شما كيست؟
اوّلين موجودى كه سخن گفت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و امير المؤمنين عليه السلام بودند كه گفتند: تو پروردگار ما هستى، پس خداوند، ايشان را حامل علم و دين قرار داد، سپس به فرشتگان فرمود: ايشان حاملين دين و علم من بوده و امين‏هاى من در بين مخلوقاتم مى‏باشند، ايشان مسئول خلائق هستند.
سپس به بنى آدم گفته شد: اقرار كنيد به ربوبيّت خدا و وجوب طاعت و ولايت اين چند نفر (رسول خدا و ائمه عليهم السلام).
بنى آدم گفتند: بلى، پروردگارا، اقرار نموديم.
خداوند به فرشتگان فرمود: شما شاهد اقرار بنى آدم باشيد.
فرشتگان گفتند: ما شاهد هستيم كه بنى آدم در فردا نگويند ما از اين معنا (ربوبيّت خدا و ولايت حضرات معصومين عليهم السلام) غافل بوديم يا بگويند: پدران ما قبلا شرک ورزيده و ما هم فرزندان ايشان بوده كه بعد از آنها آمده‏‌ايم، آيا ما را به واسطه فعل آنهايى كه كار باطلى انجام داده‏‌اند هلاک و عذاب می‌كنى.

?الکافی، ج1، ص132، ح7؛ التوحید صدوق، ص319،  ح 1

 

   دوشنبه 16 تیر 1399نظر دهید »


?سه ویژگی مومن از نگاه حضرت ثامن الحجج(ع)


?قال الرضا علیه السلام:
?لا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّى تَكُونَ فيهِ ثَلاثُ خِصال:۱- سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ. ۲- وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِيِّهِ. ۳- وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِيِّهِ. فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَكِتْمانُ سِرِّهِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِيِّهِ فَمُداراةُ النّاسِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِيِّهِ فَالصَّبْرُ فِى الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ


✅مؤمن، مؤمن واقعى نيست، مگر آن كه سه خصلت در او باشد:سنّتى از پروردگارش و سنّتى از پيامبرش و سنّتى از امامش. امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز خود است،امّا سنّت پيغمبرش، مدارا و نرم رفتارى با مردم است،امّا سنّت امامش، صبر كردن در زمان تنگدستى و پريشان حالى است.


?الخصال , جلد۱ , صفحه۸۲

   شنبه 14 تیر 1399نظر دهید »

 

 نماز مهم و با برکت یکشنبه های ماه ذیقعده:

? برای نماز در روز یکشنبه این ماه روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است.

?در فضیلت این نماز، آمده است که هر کس آن را بجا آورد:
➖ توبه اش پذیرفته می‌شود
➖ و گناهانش آمرزیده می‌گردد
➖ و سبب برکت برای نمازگزار و خانواده اش خواهد بود،
➖ و در روز قیامت کسانی که از او طلبی و یا حقّی دارند، از وی راضی گردند
➖ و با ایمان از دنیا می‌رود
➖ و قبرش برای او وسیع و نورانی گردد
➖ و پدر و مادرش از او راضی شوند،
➖ و آنها نیز مورد مغفرت خداوند قرار گیرند،
➖ ذریّه او نیز بخشیده شوند
➖ و روزی او وسیع گردد.
➖ فرشته مرگ به هنگام مردن، با او مدارا کند و به آسانی جانش را بگیرد.

? رسول خدا صلی الله علیه و آله کیفیّت نماز را این گونه بیان فرمودند که:
? در روز یکشنبه غسل کند و وضو بگیرد و چهار رکعت نماز بخواند (هر دو رکعت به یک سلام)
➖ در هر رکعت، سوره «حمد» یک مرتبه، سوره «قل هو الله» سه مرتبه و سوره‌های «فلق» و «ناس» را یک مرتبه بخواند؛
➖ و بعد از نماز (اتمام چهار رکعت) هفتاد مرتبه استغفار کند،
➖سپس بگوید: «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ الَّا بِالله الْعَلیِّ الْعَظیم»ِ
(و توان و نیرویی جز برای خداوند بلندمرتبه و باعظمت نیست)
➖ آنگاه بگوید: «یا عَزیزُ یا غَفَّارُ اغْفِرْ لی ذُنُوبی وَ ذُنُوبَ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ و َالْمُؤْمِناتِ، فَانَّهُ لا یَغْفِر الذُّنُوبَ الَّا انْت»

 

 

 

   یکشنبه 8 تیر 13991 نظر »

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم :

✨من قامَ لَیلَهَ القَدرِ إیماناً وَ احتِساباً، غُفِرلَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ

✨هر که از روی ایمان و برای رسیدن به ثواب الهی، شب قدر را به عبادت بگذراند، گناهان

گذشته‏ اش آمرزیده می شود.

 

   چهارشنبه 24 اردیبهشت 1399نظر دهید »

 

✨امیرالمؤمنین على عليه السلام :

در ماه رمضان، بسيار استغفار و دعا كنيد؛ زيرا با دعا از شما دفعِ بلا مى شود؛ و با استغفار، گناهانتان پاك مى گردد.

?کافی، جلد۴، صفحه۸۸

 

 

 

   دوشنبه 22 اردیبهشت 1399نظر دهید »

امام علی علیه السلام می فرمایند:

 

«إیّاکَ وَ ما یَستَهجَنُ مِنَ الکَلامِ فَإنَّهُ یَحبِسُ عَلَیکَ اللِّئامَ وَ یُنَفِّرُ عَنک الکِرامَ».


از به زبان آوردن سخنان زشت بر حذر باش. زیرا فرومایگان را گرد تو جمع می کند و گرانمایگان را از تو فراری می دهد.

تصنیف غررالحکم و دررالکلم ح4174 ص214

   سه شنبه 16 اردیبهشت 1399نظر دهید »

 

اهل بیت عصمت و طهارت با برشمردن ویژگی‌های خاص این ماه مردم را در بهره جستن بیشتر از این ماه ترغیب می‌کردند. یکی از بیانات بسیار معروف درباره ماه مبارک رمضان خطبه پیامبر(ص) در آخرین جمعه ماه شعبان است که مردم را نسبت به آمدن این ماه بزرگ بشارت می‌دادند.

 

 

خطبه پیامبر در جمعه آخر شعبان

امام ابو جعفر محمد باقر عليه السلام فرمود:

رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم در آخرين جمعه ماه‏ شعبان‏ براى مردم خطبه خواند، و بعد از حمد و ثناى الهى فرمود: «اى مردمان! به ماهى نزديك شده‏ايد كه شبى در اين ماه، واقع مى‏گردد كه از هزار شب برتر است، و آن ماه رمضان است. خدا در اين ايّام روزه‏اش را واجب ساخته است؛ و شبى را كه در اين ماه به عبادت بگذرانيد، مانند هفتاد شب در ماههاى ديگر قرار داده است.»

براى كسى كه در اين ماه عملى از اعمال خير و احسان را به قصد تقرّب الهى و نزديكى به خداوند به جا آورد، پاداشى مقرّر داشته برابر با پاداش كسى كه عمل واجب از واجبات خداى عزّ و جلّ را ادا كند.كسى كه در اين ماه، عملى واجب از واجبات خدا را به جا آورد، مانند كسى است كه هفتاد عمل واجب را در ماههاى ديگر به جاى آورده باشد.

رمضان ماه صبر است

اين ماه، ماه صبر است، و پاداش صبر، بهشت است. اين ماه، ماه مواسات و همدردى است؛ ماهى است كه خدا، روزى مؤمنان را در آن مى‏افزايد. كسى كه مؤمنى روزه‏دار را در اين ماه افطار دهد، خدا به پاداش اين كار، ثواب آزاد كردن بنده‏اى و آمرزش گناهان گذشته‏اش را، خواهد داد. اين ماهى است كه اول آن رحمت، وسطش مغفرت، و پايانش اجابت دعا و آزادى از آتش دوزخ است.

در اين ماه حاجت‌هاى خود را از خدا بخواهيد و بهشت و عافيت را از او درخواست كنيد، و از آتش دوزخ به او پناه بريد.

ماه رمضان به علت شرافت خاصی که خداوند برای آن قرار داده از سایر ماه‌ها و ایام سال برتر است، اما نکته‌ای که نباید از آن غافل شد آن است که چرا با تمام نیکی‌ها و صفات ممدوحه‌ای که برای ماه مبارک برشمرده‌اند، رمضان در سخنان معصومین ماه صبر خوانده شده است؟

وجه تسمیه رمضان به ماه صبر چیست؟

صبر در اذهان عامه زمانی تداعی می‌شود که مسئله‌ای ناگوار و ناخوشایند در جریان باشد و لازم است انسان نسبت به مشکلات و مصائب پیش آمده صبر کند. سوال اساسی آن است که مسئله سخت و ناهموار ماه رمضان چیست که لازم است مومنین بر آن صبر کنند تا آن جا که رمضان، ماه صبر خوانده شده است؟

برای روشن شدن وجه تسمیه ماه مبارک رمضان احادیث گرانبهای اهل بیت بهترین منبع به شمار می‌آید. رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «صبر بر سه قسم است: صبر در مصيبت، صبر بر طاعت‏ و صبر از گناه؛ پس هر كه بر مصيبت صبر كند تا آن را با تسلى خوبى رد كند، خدا برايش 300 درجه نويسد كه ميان هر درجه تا درجه ديگر باندازه فاصله ميان آسمان و زمين باشد و هر كه بر طاعت صبر كند خدا برايش 600 درجه نويسد كه ميان هر درجه تا درجه ديگر باندازه فاصله ميان قعر زمين تا عرش باشد و هر كه‏ از گناه صبر كند، خدا برايش 900 درجه نويسد كه ميان هر دو درجه باندازه فاصله ميان قعر زمين تا پايان عرش باشد.»

تحمل گرسنگی و تشنگی در روزهای بلند تابستان

علت وجه تسمیه ماه مبارک رمضان را به ماه صبر می‌توان در احادیث اهل بیت این گونه استنباط کرد که روزه گرفتن، صبر کردن بر دستورات و طاعت خداوندی است. بی‌شک روزه گرفتن و متعاقبا تحمل گرسنگی و تشنگی در روزهای بلند تابستان عملی طاقت فرسا است که احتیاج به صبر کردن و تحمل کردن دارد.

ای گروه شیعیانم شکیبا باشید

امام علی (ع) در بیانی حکمت آمیز می‌فرمایند: «ای گروه شيعيانم شكيبا باشيد بر كردارى كه از ثوابش بى‏نياز نباشيد و خود را شكيبا داريد از ارتكاب كارى كه صبر بر عقابش نداريد، صبر بر طاعت‏ خدا را آسان‏تر دريابيم از صبر بر عذاب خداى عز و جل». (3)

امام علی (ع) از دو جنبه به شیعیان خود در زمینه صبر تذکر می‌دهند؛ اول کسی که توان و طاقت صبر کردن بر انجام اوامر و نواهی خداوند را نداشته باشد، چگونه بر عذاب خداوند می‌تواند صبر کند؟ به بیان واضح‌تر فردی که از روزه گرفتن ماه مبارک رمضان بدون عذر موجه شانه خالی می‌کند و زحمت انجام طاعت را به خود نمی‌دهد، چگونه می‌تواند با عذاب خداوند مواجه شود و آن را تحمل کند؟

دومین جنبه‌ای که امام علی (ع) در داشتن صبر بر اطاعت دستورات الهی به آن متذکر می‌شوند آن است که مومنان به ثواب این اعمال و طاعات احتیاج دارند؛ به بیان دیگر انجام دادن اوامر الهی از جمله روزه گرفتن در روزهای بلند تابستان به مانند ذخیره کردن توشه برای آخرت می‌باشد.

روزه؛ اظهار دوستی با خداوند

صبر بر طاعت و انجام واجبات دینی علی الخصوص روزه ماه مبارک رمضان دارای ابعاد گسترده دیگری در دین است. یکی از ابعاد مهم، جنبه عرفانی و تقرب به حضرت حق است. تمامی عرفا و بزرگان تاریخ سعی داشته‌اند تا با رعایت اصول و قوانینی خود را محبوب حضرت حق قرار دهند و به بارگاه قدس تقرب بجویند.

یکی از طرق اساسی که سالکان برای طی مدارج عرفانی به آن توسل می‌جویند انجام دادن دستورات خداوند است. به دیگر بیان انجام دادن واجبات مانند نماز و روزه نوعی اظهار دوستی کردن با خداوند متعال است. امام جعفر صادق عليه السلام می‌فرماید: «خداى- تبارك و تعالى- فرموده است كه: بنده من اظهار دوستى ننموده به سوى من، به چيزى كه دوست [داشتنى‏] تر باشد از آن‏چه بر او واجب گردانيده‏ام». (4)

روزه گرفتن و انجام واجبات به طور کلی نه تنها انسان را به خداوند نزدیک می‌کند، بلکه در نگاه دینی انجام واجبات به معنای رعایت تقوی نیز تعریف شده است.

از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه: عمل كن به واجباتِ خدا، تا از پرهيزگارترينِ مردمان باشى»:

در نتیجه روزه گرفتن که صبر کردن بر طاعت الهی است هم سبب دوستی و تقرب به خداوند می‌شود و از سوی دیگر به معنای رعایت تقوی نیز هست.

ریاضت‌هایی که در محدوده عقل و شرع نمی‌گنجد

برای طی مدارج عرفانی و سیر و سلوک در زندگی احتیاجی به پیمودن راه‌های غیر متعارف و تحمل ریاضت‌هایی که در محدوده عقل و شرع نمی‌گنجد نیست که خود را به مخاطره و زحمت بیندازیم. بهترین و مناسب‌ترین راه برای تقرب به خداوند انجام دادن واجبات الهی و دوری از محرمات است.

هرچند این جمله بسیار مختصر و کوتاه است، اما دنیایی از معانی را در خود نهفته دارد چنان چه امام سجاد (ع) می‌فرماید: «هر كه عمل كند به آن‏چه خدا بر او واجب گردانيده، از جمله بهترينِ مردمان است».

پی‌نوشت:
1- الخصال / ترجمه جعفرى، ج‏1، ص: 377
2- أصول الكافي / ترجمه مصطفوى، ج‏3، ص: 146
3- الأمالي (للصدوق) / ترجمه كمره‏اى، متن، ص: 109
4- تحفة الأولياء (ترجمه أصول كافى)، ج‏3، ص:

   چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399نظر دهید »

آثار و برکات عفت و پاکدامنی
1. درک لذت ایمان
«خویشتن داری» توانایی برجسته روحی به انسان می دهد تا وی در برابر هجوم هوی و هوس سرکش، پایداری کند و در فراز و فرود زندگی، به کمال برسد.

انسانی که اعتقاد به اصول و ارزشها دارد، در واقع به سرچشمه همه مهربانی ها، لطافت ها، عاطفه ها، عشق ها، زیبایی ها و هنرمندی ها و ابداع ها ایمان دارد و چنین ایمانی، همچون بنیان مرصوص است(1) که هیچ تند بادی، از آزمندی، فزون خواهی و خشونت طلبی نمی تواند وی را آشفته سازد.

ایمان به خدا و زندگی پس از مرگ از مهم ترین و قوی ترین عوامل پیشگیری از شهوات و هوسهاست. شخص با ایمان، خداوند را همه جا حاضر و ناظر می بیند و باور دارد که همه کارهای او به وسیله فرشتگان الهی در پرونده ای ثبت می شود و روزی مورد رسیدگی قرار خواهد گرفت و سرنوشت نیکوکاران، بهشت و کیفر تبهکاران دوزخ است. این تعبیر از امام خمینی(ره) را به خاطر بسپاریم که: عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنیم. این اعتقاد، بهترین مانع در برابر فسادهای اخلاقی و اجتماعی است و هر قدر تقویت شود، مقاومت انسان در برابر شهوات بیشتر می شود. از سوی دیگر با ضعف ایمان، عفت و مقاومت در برابر شهوات کاهش می یابد. علی(ع) فرمود: «فعصم السعداء بالایمان و خذل الاشقیاء بالعصیان»(2) خداوند سعادتمندان را به وسیله ایمان (از خطر گناه) حفظ کرد و ظالمان را به خاطر عصیان و نافرمانی، ذلیل و خوار گرداند.

از جمله آثار عفت و پاکدامنی درک لذت ایمان است و چشیدن این لذت در تمام عمر، بدون عفت و پاکدامنی غیر ممکن است. کسی که ایمان دارد به اینکه خداوند، ناظر اعمال اوست، هرگز تن به ناپاکی و بی عفتی نمی دهد. امام جواد(ع) فرمود: «بدان که از دایره دید خداوند بیرون نخواهی بود، اکنون ببین چگونه هستی».(3)

امام سجاد(ع) فرمود: مردی با خانواده اش برای سفری عازم شدند. برای آن سفر تصمیم گرفتند از طریق دریا سفر نمایند. پس از اینکه سوار کشتی شدند، طوفان تندی آغاز شد، به گونه ای که کشتی و اهل آن همه غرق شدند، همسر این مرد به وسیله تخته چوبی خود را از مرگ نجات داد و به جزیره ای رسید: «تا وارد جزیره شد، فردی را دید خیلی خشن و تندخو، مرد تا او را دید از شدّت زیبایی به او خیره شد و سؤال کرد: آیا تو انسان هستی؟ زن جواب داد: آری. مرد با نگاه های تندش زن را به لرزه انداخت. مرد گفت: چرا نگرانی؟ زن گفت: مرا رها می کنی یا اینکه از او مدد جویم؟ مرد گفت: اگر رهایت نکنم. چه می شود؟ زن گفت: از او یاری می جویم.

سخن زن، مرد را تکان داد و گفت: من باید بیشتر از خدا بترسم، زیرا من میل دارم نه تو. آن گاه از جا برخاست و سخنی نگفت و تصمیم به توبه و بازگشت گرفت. در حال رفتن، عابدی را در راه دید. گرمای خورشید هر دوی آنها را می آزرد.

عابد گفت: بیا از خدا بخواهیم تا بین ما و خورشید سایه ای ایجاد نماید.

مرد گفت: من کاری در خود سراغ ندارم تا زمینه این لطف (ایجاد سایه) خداوند گردد. شما دعا کن تا من آمین بگویم. عابد، خدا را خواند و از او خواست که سایه ای برای آن ها مقرر گرداند. مرد هم آمین گفت. بلافاصله قطعه ابری روی سر هر دو قرار گرفت و موجب شد که آفتاب آنها را نیازارد. بعد از مقداری که زیر سایه الهی مسیر را پیمودند، سر یک چند راهی خواستند از یکدیگر جدا شوند، که عابد دید ابر به طرف جوان می رود. رو به جوان کرد و گفت: تو از من نزد خداوند مقرب تری، زیرا، من قبلاً از خدا خواستهبودم ابری عطا کند که خواسته ام برآورده نشد، اما خداوند به تو عنایت کرد.جوان جریان خود را نقل کرد. عابد گفت: خداوند گناه گذشته ات را عفو کرد و این لطف ویژه را نصیبت فرموده است. مراقب اعمال خود باش، زیرا، این مقام بس والایی است که خداوند به تو عنایت فرمود و تمامی اینها به خاطر آن لحظه ای بود که از گناه چشم پوشی کردی.

2. آرامش روحی فرد و جامعه(بهداشت روانی)
با عفاف و خویشتن داری می توان از هرز رفتن استعدادها، توانها و امکانات جلوگیری کرده و برای بالندگی هنجارها و ارزشها یاری نمود: «از نظر اسلام، محدودیّت کامیابی جنسی به محیط خانوادگی و همسران مشروع از خبر روانی به بهداشت روانی اجتماع کمک می کند.»(4) همه غمها و افسردگی هایش از اختلال در شرایط جسمی و روحی انسان است، همان طور که گفته شد عفت و پاکدامنی، نیاز و ندای درونی انسان می باشد. بنابراین، با رعایت کامل آنها، از غم و آشفتگی رهایی می یابد. در مقابل بی عفتی جز احساس گناه و تنفر از خود و دچار شدن به جنون جوانی که باز دارنده از هرگونه فعالیت انسانی است اثر دیگری ندارد.(5)

عفاف، سلامت جامعه را به دنبال دارد، زیرا، جامعه را افراد آن تشکیل می دهند و اگر افراد اصلاح شوند، جامعه نیز اصلاح خواهد شد. عفاف موجب مصونیت زن و مرد از آشفتگی های ذهنی، بزهکاری، آوارگی و بالاخره بیماری روحی و روانی می شود و از انحطاط اخلاقی جامعه و از هم پاشیدگی خانواده ها جلوگیری می کند.

3. سلامت جسمی
علم بشر به ارتباط سلامت روحی و روانی با سلامت جسمی اذعان دارد. پزشکان آثار بی عفتی مانند چشم چرانی را این گونه فهرست می نمایند: «1ـ دشواری در تنفس 2ـ درد اطراف قلب 3ـ تپش قلب 4ـ ضعف و خستگی عمومی 5 ـ سر درد 6ـ بی قراری 7ـ بی خوابی و کم اشتهایی 8 ـ خستگی فکری و دماغی.»(6) اینها علاوه بر عقده های ناگشودنی روانی است که بررسی و طرح آن از عهده این نوشتار خارج است.

4. استحکام بنیاد خانواده
خانواده اولین و بنیادی ترین تشکل اجتماعی یک جامعه به شمار می آید. استحکام خانواده که مرکز عشق و امید و بستر شکفتن آرزوهای جوانان می باشد، توانایی های فردی را افزایش و جامعه را استوار و پویا خواهد ساخت. بی شک نهاد خانواده، تنها با پاسداری از عفاف و پاکدامنی، درخشش و بالندگی لازم را پیدا می کند، زیرا اگر در جامعه ای عفاف و پاکدامنی به صورت کامل رعایت گردد و تمتعات جنسی به محیط خانواده محدود شود جوانان به ازدواج روی آورده و خانواده های تشکیل شده نیز ثبات بیشتری می یابند، ولی اگر بی بند و باری و بی عفتی در جامعه رواج یابد و بهره برداری های جنسی در خارج از محیط خانواده میسر گردد، جوانان زیر بار مسئولیت های ازدواج نرفته و خانواده های تشکیل شده نیز متزلزل می شود. بنابراین، باضرس خاطر باید گفت: رعایت عفاف در رفتار و گفتار، خانواده را سالم و آسیب ناپذیر نگه می دارد.

پی نوشت ها………….

1. سوره صف، آیه 4.

2. میزان الحکمه، ج 6، ص 344.

3. بحارالانوار، ج 78، ص 358: «اعلم انک لن تخلفوا من عین اللّه فانظر کیف تکون».

4. شهید مطهری، مسئله حجاب، ص 83.

5. اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، دکتر پاک نژاد، ج 16، ص 191.

6. همان، ص 15.

   سه شنبه 1 بهمن 1398نظر دهید »

 

امام محمد باقر علیه السلام:

مَنْ طَلَبَ الدُّنْیا اسْتِعْفافاً عَنِ النّاسِ، وَ سَعْیاً عَلى أهْلِهِ، وَ تَعَطُّفاً عَلى جارِهِ، لَقَى اللهَ عَزَّ وَجَلَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ وَجْهُهُ مِثْلُ الْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ.

هرکس دنیا را به خاطر بی نیازی از مردم، آسایش و رفاه خانواده‌اش و کمک و رسیدگى به همسایه اش طلب کند، روز قیامت در حالتى محشور مى گردد و به ملاقات خداوند متعال نایل مى‌شود که صورتش همچون ماه شب چهارده، نورانى است.

وسائل الشّیعة: ج ۱۷، ص ۲۱، ح5

   چهارشنبه 25 دی 1398نظر دهید »

 

قالَتْ علیها السلام : مَنْ اصْعَدَ إ لىَ اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، اهْبَطَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ افْضَلَ مَصْلَحَتِهِ.(بحار: ج 67، ص 249، ح 25)

حضرت فاطمه علیها السلام فرمود: هر كس عبادات و كارهاى خود را خالصانه براى خدا انجام دهد، خداوند بهترین مصلحت ها و بركات خود را براى او تقدیر مى نماید.

 

 

   سه شنبه 24 دی 1398نظر دهید »

 

 قالَتْ فاطِمَةُ الزَّهْراء سلام اللّه علیها: نَحْنُ وَسیلَتُهُ فى خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فى غَیْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَةُ اءنْبیائِهِ.(شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید: ج 16، ص 211.)

ما اهل بیت پیامبر وسیله ارتباط خداوند با خلق او هستیم ، ما برگزیدگان پاك و مقدّس پروردگار مى باشیم ، ما حجّت و راهنما خواهیم بود؛ و ما وارثان پیامبران الهى هستیم.

 

 

   دوشنبه 23 دی 1398نظر دهید »

یکی از اوصافی که برای امام حسین (ع) در بعضی از زیارت‌نامه‌ها ذکرشده «الوتر الموتور» است. «وتر» به معنای فرد و طاق است؛ به معنای کنیه و خون هم ذکرشده، ولی بیش‌تر به معنای اوّل می‌آید. نماز وتر را وتر می‌گویند، چون فرد و طاق است و نماز یک‌ رکعتی غیر از آن نداریم. اگر به معنای خون باشد، باز به معنای فرد برمی‌گردد، زیرا اگر کسی در بین گروهی کشته شود، او را «فرد وتر» می‌گویند، یعنی بین ده یا صد نفر، یکی کشته‌شده و به‌ ناحق خونش ریخته شده است.
 
«موتور» به چند معنا است:
1ـ طاق و فرد شده
2ـ کسی از وابستگان او کشته‌شده باشد.
3ـ کسی که کشته شود و انتقام خون او گرفته نشود.

بنابراین «وتر موتور» را می‌توان به سه صورت معنا کرد:
1ـ وتر به معنای یگانه و فرد باشد و «موتور» تأکید آن باشد، مثل «حجر محجور».
2ـ وتر به معنای فرد و «موتور» به معنای کسی که افرادی از او کشته‌شده باشد، یعنی ای حسین یگانه‌ای که یاران تو کشته‌شده‌اند.
3ـ وتر به معنای خون ریخته باشد، یعنی ای کشته‌ای که اصحاب تو را کشته‌اند.

شاید در بین این سه احتمال، معنای دوم مناسب‌تر باشد، زیرا حضرت در مقام شهادت، مانندی ندارد. از آغاز دنیا تاکنون مثل او، کسی مظلومانه چنین به قتل نرسیده و این‌ همه مصیبت ندیده است. همچنین همه افراد او در کربلا کشته شدند، حتى طفل شیرخوار او، پس همه اصحاب و یارانش در کربلا و روز عاشورا کشته شده‌اند، از این‌ رو حضرت «موتور» است. ممکن است گفته شود «الوتر الموتور» به معنای فرد و تنهای بی‌همتا و به زبان فارسی خودمانی «دُردانه» است و به ویژگی خاص سیدالشهدا (ع) اشاره دارد. 
 
با توجه به اینكه عده‌ای به زیارت عاشورا ایراد وارد می‌کنند كه این دعا سرتاسر لعنت است و دین اسلام دین رأفت و مهربانی است و با توجه به اینكه پیغمبر بزرگوار ما همواره حتی با دشمنان خود هم مهربانی می‌کردند خواستم سؤال كنم آیا واقعاً به زیارت عاشورا ایراد وارد است؟ آیا با توجه به رأفت دین اسلام این‌همه لعن و نفرین جایز است؟ 
دین حق و اعتقاد صحیح، آن است که به انسان بگوید از خوبی و پاکی و صداقت و عدل پیروی و با بدی و پلیدی و دروغ و خیانت و ظلم دشمنی کن. اگر معتقدیم عده‌ای دانسته و از روی عناد و کینه‌ورزی راه باطل را برگزیده‌اند و حق را منکوب کردند و بر مهم‌ترین ارزش‌های اخلاقی پا گذاشته‌اند، چرا لعن نه؟! اسلام دین محبت و تولی است، ولی در ارتباط با خوب‌ها و خوبی‌ها؛ والا از بدی و پلیدی نه‌تنها باید دوری کرد، باید بر سر او فریاد کشید. 
لعن فریادی است که انسان بر بدی و عاملان آن می‌کشد. در روایات ما به این تبری می‌گویند. مؤمن در کنار تولی باید تبری داشته باشد. خشونت باکسانی که امید هدایت آن‌ها می‌رود و اگر بدی‌ای دارند نه از روی عناد و لجاج است، صحیح نیست، ولی در مقابل کسی که از روی عناد بدی می‌کند، خوب و لازم است. باغبان همان‌طور که به درخت کود و آب‌وخاک مناسب می‌دهد، شاخه‌های زائد را می‌برد و در  پای گیاه سم می‌ریزد تا حشرات موذی بمیرند و توان گیاه را نگیرند. آیا انسان عاقلی گمان می‌کند که مهربانی این است که پلیدی را هم دوست داشته باشیم؟! علاوه بر این بدانید که وجود لعن در مدارک و منابع دینی تنها مختص به زیارت عاشورا نیست، بلکه در قرآن هم ظالمان و دشمنان مؤمنان راستین لعن شده‌اند. بله لعن خاص کسی است که حق را می‌داند و لجاج و عناد با آن دارد و هر سرگشته‌ای مستحق لعن نیست. باید با او مهربان بود تا راه را بیابد. 
 

آیا منظور از السلام علیک یا علی بن الحسین در زیارت عاشور، حضرت علی‌اکبر(ع) است؟  
در این زمینه دو نظریه عمده وجود دارد:
عده‌ای معتقدند که مراد از علی بن الحسین امام سجاد(ع) است و برخی دیگر قائل‌اند که جناب علی‌اکبر(ع) مراد این فقره زیارت عاشورا است. 
هرکدام از این دو گروه برای نظریه خود توجیه و استدلال‌هایی دارند که در اینجا به موارد مهم آن اشاره می‌شود. ما بدون آن‌که اصرار برطرف خاصی از این اقوال داشته باشیم به نظرمان ترجیح با قول کسانی است که علی بن الحسین در زیارت عاشورا را به امام سجاد(ع) تفسیر می‌کنند.

کسانی که قائل هستند مراد جناب علی‌اکبر(ع) است چنین استدلال می‌کنند:
1. این دعا در مقام ذکر شهدای کربلا است؛ لذا مراد از علی بن الحسین همان علی‌اکبر است که در آن روز به شهادت رسیدند. در مقابل این استدلال بایستی متذکر شویم اگرچه این قسمت دعا در مقام ذکر شهدای کربلا است، ولی به خاطر اشاره به مقام امامت و جایگاه ویژه امام سجاد(ع) و امامت آن حضرت پس از امام حسین(ع) و با توجه به این‌ که امام سجاد(ع) در واقعه عاشورا حضور داشته‌اند، بعید به نظر نمی‌رسد که در این قسمت زیارت عاشورا تصریح به نام آن امام شده باشد، وگرنه با تعبیر و علی أولاد الحسین اشاره به جناب علی‌اکبر(ع) می‌شود و نیازی به ذکر جداگانه نام ایشان با این امتیاز نیست؛ به‌عبارت‌دیگر به نظر می‌رسد که امتیاز در ذکر این نام، بیشتر برازنده مقام عصمت باشد.
مگر حضرت ابوالفضل هم فرزند امام علی(ع) و برادر امام حسین(ع) نیستند؟ چرا نام ایشان به‌طور مستقل نیامده است؟! در حالی‌ که نمی‌توان گفت ایشان از نظر مراتب و درجات از جناب علی‌اکبر(ع) پایین‌تر هستند.

2. به قرینه زیارات دیگر امام حسین (ع)، از جمله زیارت آن حضرت در اول و نیمه رجب، نیمه شعبان و… که پس از سلام دادن بر امام حسین(ع)، جناب علی‌اکبر را خطاب قرار داده و به ایشان سلام می‌دهند، پس اینجا هم مراد جناب علی‌اکبر است. در جواب از این استدلال، لازم به ذکر است که از یک نکته مهم در این استدلال غفلت شده و آن این‌که آن زیارات دیگر، زیارات از نزدیک است؛ یعنی کسی که داخل حرم مطهر امام حسین (ع) است، بایستی این‌گونه زیارت کند؛ برخلاف زیارت عاشورا که زیارت از راه دور است و برای کسانی که نمی‌توانند در حرم مطهر آن امام حاضر شوند و می‌خواهند به ثواب زیارت برسند؛ بنابراین متصور است که زیارت از نزدیک با زیارت از راه دور تفاوت داشته باشد، به‌ خصوص حضرت علی‌اکبر(ع) در کنار پدر بزرگوارشان امام حسین(ع) مدفون هستند. به‌ علاوه که می‌بینیم در آن زیارات دیگر امام حسین(ع) که زیارت از نزدیک است، بعد از زیارت خود امام(ع)، زیارت جناب علی‌اکبر و پس‌ از آن زیارت سایر شهدای کربلا و سپس زیارت حضرت ابوالفضل(ع) آمده است؛ درست به همان شکلی که عملاً زیارت از نزدیک آن مقامات ممکن است. چراکه امام حسین(ع) و جناب علی‌اکبر(ع) و جمع شهدا در مجموعه حرم امام حسین(ع) مدفون‌اند و حضرت ابوالفضل(ع) در فاصله چند ده متری حرم مستقل دارند.

این در حالی است که در زیارت عاشورا که زیارت از راه دور است پس از سلام دادن بر خود امام، با تعبیر “و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین” به همه شهدا با این تعبیر اشاره‌شده است؛ فقط می‌ماند تعبیر “و علی علی بن الحسین” که آن‌هم ظاهراً تصریح به امامت امام سجاد(ع) است که در عاشورا حضور داشته‌اند. علاوه بر این، همان‌طور که گذشت همین‌که تصریح به نام حضرت ابوالفضل(ع) نشده و ایشان در زمره اصحاب ذکر شده‌اند، ظاهر در مطلب فوق در زیارت از راه دور است. به همین بیان معلوم می‌شود که استدلال دیگری هم که به آن استناد می‌شود شاید تمام نباشد.

استدلال سوم برای اثبات این‌که مراد جناب علی‌اکبر(ع) است، این است که ایشان در پایین پای امام حسین(ع) و در یک ضریح دفن شده‌اند، لذا مراد از علی بن الحسین نیز ایشان است. همچنان که گذشت، این نظم برای زیارت از نزدیک خوب است، ولی زیارت عاشورا به قرائنی که در بالا به آن اشاره شد، زیارتی از راه دور یا لااقل اعم از دور و نزدیک است. در زیارت از دور ترتیب مکانی مورد لحاظ نیست و تنها ترتیب در فضیلت ملحوظ خواهد بود. در ترتیب به‌ حسب افضلیت مقامی و رتبه‌ای اگر نام حضرت علی‌اکبر(ع) بیاید، به نظر می‌رسد نام حضرت ابوالفضل(ع) هم می‌بایست می‌آمد. این برخلاف زیارت‌هایی است که ناظر به زیارت از نزدیک هستند. در آنجا ترتیب می‌تواند، بلکه طبیعی است که به‌حسب مکان دفن شهدا باشد.

نگارنده گمان دارد که مراد از “علی بن الحسین” در زیارت عاشورا امام سجاد(ع) است که در واقعه کربلا در روز عاشورا حضور داشته و پس امام حسین(ع) مقام والای امامت به ایشان رسیده و به همین خاطر با تصریح به امامت امام سجاد(ع) پس از امام حسین(ع)، پس از سلام بر امام حسین(ع) به آن بزرگوار سلام داده می‌شود و پس‌ازآن به اولاد و فرزندان امام حسین(ع) که به شهادت رسیده‌اند و سپس به شهدای اصحاب امام.

نکته پایانی این‌که چه‌بسا تصریح به امام سج اد(ع)، در این فراز از دعا و زیارت عاشورا، خود تذکری به این مطلب داشته باشد که به دستگاه بنی‌امیه و به همه ستمگران و ظالمان به حقوق اهل‌بیت(ع) بفهماند که با این‌که همه تلاش شما بر این بود که خط امامت و رهبری اهل‌بیت(ع) و اولاد امام علی(ع) را از بین ببرید و به همین خاطر آن فاجعه خون‌بار عاشورا را به راه انداختید ولی بدانید که این خط امامت باقی است و پس از امام حسین(ع) مقام امامت و رهبری به امام سجاد(ع) منتقل‌شده و درواقع تلاش شما به هیچ نتیجه‌ای نرسیده است.


منبع: تبیان

 

 

   چهارشنبه 18 دی 1398نظر دهید »

شرح حدیثی درباره ویژگی‌های نزدیک‌ترین افراد به پیامبر در روز قیامت: 


عن جعفر ‌بن ‌محمّد علیهما ‌السّلام عن ابیه عن جدّه علیهم ‌السّلام قال قالَ رَسولُ‌ اللّهِ صَلَّی‌ اللّهُ ‌عَلَیهِ وَ ‌آلِهِ: اَقرَبُکُم غَداً مِنّی فِی المَوقِفِ اَصدَقُکُم‌ لِلحَدِیثِ وَ آداکُم لِلاَمانَةِ وَ اَوفاکُم بِالعَهدِ وَ اَحسَنُکُم خُلُقاً وَ اَقرَبُکُم مِنَ النّاسِ. (۱)

اَقرَبُکُم غَداً مِنّی فِی المَوقِفِ اَصدَقُکُم‌ لِلحَدِیث
در موقف قیامت همه‌ی سختی‌ها و وحشتها و ترسها و اهوال گوناگون برای انسان وجود دارد، و فرقی هم نیست بین مؤمن و غیر مؤمن: یَومَ یَفِرُّ المَرءُ مِن اَخیـهِ * وَ اُمِّه؛ وَاَبیهِ * وَ صاحِبَتِه؛ وَ بَنیهِ ‌‌* لِکُلِّ امرِئٍ مِنهُم یَومَئِذٍ شَأنٌ یُغنیه؛(۲) یک چنین روزی است روز قیامت، که در آیات کریمه‌ی قرآن، بخصوص در سوره‌های اواخر قرآن خیلی زیاد به احوال و اهوال(۳) در قیامت پرداخته شده. خب در یک چنین معرکه‌ی سختی که اهمّیّت و سختی آن موقف اصلاً برای ما قابل تصوّر نیست، انسان دنبال یک مرجع امنی میگردد؛ یک جایی که به آن پناه ببرد، به آن تکیه کند، در زیر سایه‌ی آن باشد. آن کسی و آن جایگاهی که از همه‌ی اشخاص و جایگاه‌ها در قیامت امنیّت بیشتری به انسان میدهد، جایگاه پیغمبر اکرم است. اگر کسی بتواند خودش را نزدیک آن بزرگوار برساند، اطمینان خاطر پیدا میکند، احساس یک امنیّتی میکند؛ مثل دنیا دیگر؛ وضع دنیا را ملاحظه کنید: اگر چنانچه در جایی که سختی هست، مشکل هست، تهاجم هست، دزدی هست، رذالت هست، یک نفر انسانی که آنجا در معرض همه‌ی اینها قرار گرفته، بخواهد خودش را امنیّت بدهد، یک کسی را پیدا میکند، یک شخصیّتی را پیدا میکند که قوی باشد، مستحکم باشد و فوراً میرود نزدیک او می‌ایستد. در قیامت هر کسی بتواند نزدیک نبیّ مکرم اسلام قرار بگیرد، دیگر آنجا یک احساس امنیّتی دارد. خب، چه کسی میتواند برود آن نزدیک؟ خلایق جن و اِنس از اوّلین و آخرین که در آنجا جمعند، همه مایلند که خودشان را برسانند به این بزرگوار؛ می‌بینند مقام و مرتبه‌ی او را، می‌بینند مقامی دارد که «یَغبِطُهُ بِهِ الاَوَّلونَ‌ وَ الآخِرون‌»،(۴) آن را می‌بینند و میخواهند، [امّا] میتوانند؟ نه، همه نمیتوانند. این روایت میگوید وسیله‌ای که شما بتوانید با آن، خودتان را نزدیک پیغمبر بکنید، چیست؛ آن را دارند به ما یاد میدهند.

اینجا دار عمل است، آنجا دار نتیجه است. اینجا یک کارهایی را به ما یاد داده‌اند، گفته‌اند این کارها را انجام بدهید که اگر این کارها را اینجا در این دوره‌ی کوتاه -کوتاه است دیگر، این دنیا یک لحظه‌ی از عمر ابدی است، یک لحظه است؛ نود سال، صد سال اگر کسی عمر کند، یک لحظه است در مقابل آن عمر ابدی عالم آخرت- انجام دادیم، اگر در این یک لحظه انسان این چیزها را رعایت بکند، در آن موقف دشوار به دردش میخورد. حالا اینها چیست؟ چند مورد را ذکر کرده‌اند. خود حضرت فرمودند: اَقرَبُکُم غَداً مِنّی، [نزدیک‌ترین شما به من]، فِی المَوقِف -یعنی در قیامت- اوّل این [فرد] است: اَصدَقُکُم‌ لِلحَدیث؛ آن کسی که راستگوتر است، در حرف زدن راستگو است، آنچه میگوید از روی صدق بیان میکند؛ دروغ و تهمت و شایعه و حرف ضعیف و قول بغیر علم و مانند اینها در آن نیست. «صدق» یعنی انطباق با واقع، آنچه را واقع است -که او میداند واقع است- بیان میکند؛ اَصدَقُکُم‌ لِلحَدیث.

وَ آداکُم لِلاَمانَة
آن کسی که بیشتر از همه اداء امانت میکند؛ که مکرّر عرض کرده‌ایم که امانت فقط این نیست که حالا یک پولی شما دست بنده بسپرید، بنده آن را به شما برگردانم؛ این یکی از انواع امانت است. همه‌ی آن چیزهایی که مردم به ما می‌سپرند، امانتهای مردم است؛ مقام را به ما می‌سپرند، امنیّت را به ما می‌سپرند، دینشان را به ما می‌سپرند، حفظ نوامیسشان را به ما می‌سپرند؛ همه‌ی این چیزها امانتهای مردم دست ما است. ما حکومتیم دیگر؛ هر کسی هر جا هست؛ یکی مثل بنده در یک جایگاهی قرار دارد، یکی در جایگاه دیگری قرار دارد، یکی قاضی است، یکی مسئول تعلیم و تربیت است، یکی امام جماعت است؛‌ همه‌ی اینها امانتهایی است که دست ما سپرده است؛ اداء امانت. هر کدام بهتر اداء امانت کردید، آنجا جایتان به حضرت نزدیک‌تر است و امنیّتتان بیشتر است.

وَ اَوفَاکُم بِالعَهد
[در مورد] پیمانهای فردی و اجتماعی، وفای به این عهد‌ها بکنید؛ که البتّه مهم‌ترینش پیمانهای اجتماعی است؛ این قراردادهای اجتماعی، این حقوق شهروندی [است]. خب این چیزهایی که حالا امروز فرنگی‌ها یاد گرفته‌اند میگویند «حقوق شهروندی»، ماها هم از اینها میخواهیم یاد بگیریم! حرفهایی که در روایات ما و در قرآن ما هست، حالا ما داریم از غربی‌ها اینها را [یاد میگیریم]! خب اینجا دارد میگوید «اَوفاکُم بِالعَهد»؛ «عهد» یعنی قرارداد، آن چیزی که بین شما و بین دیگران قرارداد بسته [شده]. شما وقتی در یک محیط با هم زندگی میکنید، یک قراردادی با هم بسته‌اید دیگر؛ مثل این است که در یک آپارتمانی ده خانواده زندگی میکنند؛ اینها ولو هیچ کاغذی هم امضا نکرده‌اند، [امّا] یک معاهداتی در مقابل هم دارند؛ این چیز قهری است دیگر؛ [مثلاً] تو سر و صدا نکن که در خانه‌ی او بچّه‌اش از خواب بیدار نشود، او هم سر و صدا نکند که بچّه‌ی تو از خواب بیدار نشود؛ این قرارداد روشنی است دیگر؛ حقوق شهروندی یعنی اینها.

وَ اَحسَنُکُم خُلُقاً
یکی از چیزها هم این است که خوش‌اخلاق باشید؛ بداخلاق و عبوس [بودن] و [اینکه] در خانه یک ‌جور، در محلّ کار یک جور، با مردم یک جور، با تکبّر، با اوقات تلخی [رفتار کردن]، خیلی بد است. آن کسانی که «اَحسَنُهُم خُلقاً» هستند، آنجا نزدیک‌ترند.

وَ اَقرَبُکُم مِنَ النّاس
مردمی بودن. ببینید، سبک زندگی اسلامی اینها است. باز همین «مردمی بودن» هم از حرفهایی است که حالا متجدّدین و مانند اینها فکر میکنند که از دیگران یاد گرفته‌اند؛ نه، اینها در روایات ما است. مردمی باشید، با مردم باشید. معنای با مردم بودن این نیست که فرض کنید انسان به چهار نفر از طبقه‌ی ممتازه بگوید اینها مردمند؛ نه، یعنی توده‌ی مردم، طبقات پایین مردم، عامّه‌ی مردم؛ با اینها باشید، بین اینها باشید، مثل آنها زندگی کنید، در حدّ آنها زندگی کنید، پیش آنها تواضع کنید؛ اینها معنای مردمی بودن است.


۱) امالی طوسی، مجلس هشتم، ص ۲۲۹؛ «امام صادق (ع) از پدرش از پیامبر اکرم (ص) نقل میکنند که پیامبر فرمود: نزدیک‌ترین شما به من در قیامت، آن کسی است که راستگوتر باشد، آن کسی که بیشتر از همه اداء امانت میکند، به پیمانها و عهدهایش پایبندتر باشد، و خوش‌اخلاق‌تر باشد و مردمی‌تر باشد.»
۲) سوره‌ی عبس، آیات ۳۴ تا ۳۷؛‌ «روزى که آدمى از برادرش، و از مادرش و پدرش، و از همسرش و پسرانش میگریزد. در آن روز، هر کسى از آنان را کارى است که او را به خود مشغول میدارد.»
۳) ترس و اضطراب شدید، وحشت
۴) کافی، ج ۴، ص ۵۵۱

 

منبع : سایت http://farsi.khamenei.ir

   شنبه 11 اسفند 1397نظر دهید »

١ـ «پیامبرگرامی اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلم»:  
المَهدِی طاووسُ أَهلِ الجَنَّةِ.
مهدی(ع) طاووس اهل بهشت است. (الشِّهاب‌ فی‌الحِکَمِ و الآداب، ص ١٦)

٢ـ «پیامبرگرامی اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم)»:
افضلُ اَعمالٍ اُمّتی اِنتظارُ الفَرَج.
افضل اعمال امت من انتظار فَرَج و ظهور امام زمان علیه‌السلام است. (الشِّهاب فی‌الحِکَم و الآداب، ص ١٦)

٣ـ «حضرت مهدی(عج)»:
اَكثِروا الدُّعاءَ بِتَعجِیل الفَرَجِ فَاِنَّ ذلِكَ فَرَجُكُم.
برای تعجیل در ظهور من زیاد دعا کنید که خود فَرَج و نجات شما است. (کمال‌الدین، ج ٢، ص ٤٨٥)

٤ـ «مولی امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)»:
اِنتَظِروا الفَرَجَ وَلا تَیأسُوا مِن رَوحِ الله.
همواره در انتظار (فرج و ظهور صاحب‌الزمان علیه‌السلام) باشید و یأس و ناامیدی از رحمت خدا به خود راه مدهید. (بحار، ج ١٥، ص ١٢٣)

٥ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
مَن ماتَ مِنكُم وَ هُوَ مُنتظِرٌ لِهذا الأََمرِ كان كَمَن هوُ مَعَ القائِمِ فی فُسطاطِه.
هر کس از شما که در حال انتظار ظهور حضرت مهدی(علیه‌السلام) از دنیا برود همچون کسی است که در خیمه و معیت آن حضرت در حال جهاد به سر می‌برد. (بحار، ج ٥٢، ص ١٢٦)

٦ـ «پیامبرگرامی اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم)»:
مَن اَنكَرَ القائِمَ مِن وُلدی أَثناءَ غَیبَتِهِ ماتَ میتَةً جاهِلیةً.
کسی که قائم(مهدی) را که از فرزندان من است در دوران غیبتش مُنکِر شود، بر حالت جاهلیت قبل از اسلام از دنیا خواهد رفت. (منتخب‌الاثر، ص ٢٢٩)

٧ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
لَو لَمْ یبْقَ منَ الدُّنیا اِلاَّ یومٌ واحِدٌ لَطَوّلَ اللهُ ذلِكَ الیومَ حَتّی یخرُجَ قائمُنا أَهْلَ البَیت.
اگر از عمر دنیا تنها یک روز مانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانی می‌کند تا قائم ما اهل بیت(علیه‌السلام) ظهور یابد. (منتخب‌الاثر، ص ٢٥٤)

٨ـ «حضرت مهدی(عج)»:
فَاِنّا یحیطُ عِلمُنا بِأَنبائِكُم و لایعزُبُ عَنّا شَیءٌ مِن اَخباركُم.
ما از اوضاع شما کاملاً باخبریم و هیچ چیز از احوال شما بر ما پوشیده نیست. (بحار، ج ٥٣، ص ١٧٥)
٩ـ «حضرت مهدی(ع)»:
اِنّی اَمانٌ لِأَهلِ اِلأرضِ كما أَنَّ النُّجومَ اَمانٌ لِأَهلِ السّماء.
من برای اهل زمین أمن و أمانم همان گونه که ستارگان آسمان أمن و أمان اهل آسمانند. (بحار، ج ٧٨، ص ٣٨)

١٠ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
المُنتَظِرُ لِلثّانی عَشَر كَالشّاهِرِ سَیفَهُ بَینَ یدَی رُسولِ الله صلی‌الله علیه و آله یذُبُّ عَنهُ.
کسی که در انتظار امام دوازدهمین خود به سر می‌برد همانند کسی است که در رکاب رسول خدا(صلی‌الله علیه و آله و سلم) شمشیر کشیده و از آن حضرت دفاع می‌نماید. (کمال‌الدین، ص ٦٤٧)

١١ـ حضرت مهدی(ع):
إنّا غَیرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِكُم ولا ناسین لِذِكرِكُم و لَولا ذلِكَ لَنَزلَ بِكُم اللّأْواءُ وَاصطَلَكُمُ الأَعداءُ.
ما در رعایت حال شما هیچ کوتاهی نمی‌کنیم و یاد شما را از خاطر نمی‌بریم وگرنه محنت و دشواریها شما را فرا می‌گرفت و دشمنان شما را از بُن و ریشه قلع و قمع می‌ساختند. (بحار، ج ٥٣، ص ٧٢)

١٢ـ حضرت مهدی(ع):
اَنَا خاتِمُ الأوصیاءِ وَ بی ‌یدفَعُ اللهُ البَلاءَ عَن اَهلی و شیعَتی.
من ختم‌کنندة راه اوصیا هستم و به وسیلة من خدا بلاها را از اهل بیت من و شیعیانم دفع می‌نماید. (غیبت شیخ طوسی، ص ٢٤٦)

١٣ـ «پیامبرگرامی اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم)»:
یخرُجُ المَهدی و علی رَأسِه غَمامَةٌ فیها مُنادٍ ینادی «هذا المَهدی خَلیفةُ اللهِ فَاتَّبِعوهُ»
زمانی که حضرت مهدی(ع) ظهور می‌کند ابری بالای سر دارد که در آن منادی ندا می‌کند «این مهدی خلیفة‌الله است، از او متابعت و پیروی کنید.» (بحار، ج ٥١، ص ٨١)

١٤ـ «امام جعفرصادق(علیه‌السلام)»:
قَبْلَ قیامِ القائمِ(علیه‌السلام) خَمسُ علاماتٍ مَحْتُوماتٍ. اَلیمانی وَ السُّفیانی و الصَّیحَةُ وَ قَتلُ النَّفسِ الزَّكِیةِ وَ الخَسفُ بِالبَیداء.
پیش از ظهور حضرت قائم(علیه‌السلام) وقوع این پنج علامت حتمی است: ظهور یمانی (از یمن)، سفیانی (از شام)، صیحه و فریاد آسمانی، کشته شدن نفس زکیه (سیدی بزرگوار در مسجدالحرام) و فرو رفتن لشکر سفیانی در زمین بیداء (بیابان میان مکه و مدینه). (الزام‌الناصب، ج٢، ص ١٣٦ ـ بحار، ج ٥٢، ص ٢٠٤)

١٥ـ «امام محمدباقر (علیه‌السلام)»:
وَ قَتلُ غلامٍ مِن آلِ مُحمّدٍ عَلیهِمُ السلامُ بَینَ الرُّكنِ و المَقامِ اِسمُهُ محمدُبنُ الحَسَنِ «اَلنَّفسُ الزّكیةِ».
(از علائم نزدیک ظهور حضرت) جوانی از آل محمد(علیه‌السلام) به نام محمد بن الحسن «نفس زکیه» میان رکن حجر‌الاسود و مقام ابراهیم به شهادت می‌رسد. (بحار، ج ٥٢، ص ١٩٢)

١٦ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
لَیسَ بَینَ قِیامِ قائِمِ آلِ مُحمدٍ علیهم السلام وَ بینَ قَتلِ النّفسِ الزّكِیةِ الاّ خَمسَ عَشَرَةَ لیلةً.
فاصله میان قیام قائم آل محمد(علیه‌السلام) و شهادت «نفس زکیه» تنها پانزده روز خواهد بود. (بحار، ج ٥٢، ص ٢٠٣)

١٧ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
قُداّمُ القائِمِ مَوتَتان: مَوتٌ احمرُ وَ موتٌ اَبیضُ حتّی یذَهَبَ مِن كُلِّ سبعةٍ خمسةٌ! اَلموتُ الأحَمرُ السَیفُ و المَوتُ اَلأَبْیضُ الطَاّعونُ.
پیش از قیام حضرت، دو نوع مرگ و میر خواهد بود: یکی مرگ سرخ و دیگر مرگ سفید آنچنان (سهمگین و هولناک) كه از هر هفت نفر پنج نفر از بین خواهند رفت! مرگ سرخ با شمشیر(اسلحه) و مرگ سفید بیماری(همه‌گیر) طاعون است. (كمال‌الدین، ص ٦٥٥)

١٨ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
لایقومُ حتّی یقتَلَ الثُّلثُ و یموتُ الثُّلثُ و یبقَی الثُّلث!
قیام حضرت نخواهد بود تا زمانی که یک سوم مردم کشته شوند و یک سوم دیگر می‌میرند و تنها یک سوم باقی خواهند ماند! (بشارت‌الاسلام، ص ١٧٥)

١٩ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
كَذَبً الوَقّاتون، إنّا اَهلُ بَیتٍ لانُوَقِّتُ.
دروغ می‌گویند کسانی که زمان ظهور حضرت را پیشگوئی می‌کنند. ما خاندان اهل بیت برای فَرَج حضرتش زمان معین نمی‌کنیم. (بحار، ج ٥٢، ص ١١٨)

٢٠ـ «امام محمدباقر (علیه‌السلام)»:
اذا خَرَجَ أَسنَدَ ظَهْرهُ اِلَی الكَعبةِ وَ اجتَمع له ثلاثُمِأَةٍ وَ ثَلاثَةَ عَشَرَ رجَلاً. فَأَوَّلُ ما ینطِقُ بِهِ هذِهِ الإیة «بَقِیةُ‌الله خیرٌلكُم اِنْ كُنتُم مؤمنین.»
زمانی که حضرت ظهور می‌کند به خانة کعبه تکیه می‌دهد و در خدمتش سیصد و سیزده نفر (یاران به تعداد لشکریان بدر) حضور پیدا می‌کنند. اول سخن حضرت آیه شریفه است: «بَقِیةُ‌اللهِ خیرٌلکُم اِنْ کُنتُم مُؤمنین». (اِعلام الوری، ص ٤٣٣)

٢١ـ «امام علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه‌السلام)»:
علامَتُهُ أَن یكوُنَ شَیخَ السِّنِّ شَابَّ المَنظَرِ حتّی أَنَّ النّاظِرَ اِلَیهِ یحسَبُهُ اِبنَ اَربعینَ سنةً.
نشانة مخصوص حضرت چهرة جوان بودن او در سن کهولت است به گونه‌ای است که هر کس حضرت را می‌بیند او را چهل ساله می‌پندارد. (اِعلامُ الوَری، ص ٤٣٥)

٢٢ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
لایبقی مُؤمنٌ مَیتٌ اِلاّ دَخَلتْ عَلیهِ الفَرحةُ فی ‌قَبرِه.
در وقت ظهور حضرتش، هیچ مؤمن از دنیا رفته باقی نمی‌ماند مگر آن که سرور و شادمانی قبر او را فرا می‌گیرد. (بحار، ج ٥٢، ص ٣٢٨)

٢٣ـ «پیامبرگرامی اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم)»:
مِن ذُُرَّیتی اَلمهدی اِذا خَرجَ نَزَل عیسَی بنُ مریمَ(علیه‌السلام) لِنُصرتِهِ فَقَدَّمَهُ وَ صلّی خَلفَهُ.
مهدی(ع) از فرزندان من است، زمانی که قیام می‌کند عیسی بن مریم(علیه‌السلام) جهت نصرت و یاری او (از آسمان) فرود می‌آید و حضرتش را برای نماز مقدّم می‌دارد و به او اقتدا می‌نماید. (امالی صدوق، ص ١٨١)

٢٤ـ «پیامبرگرامی اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم)»:
اَلمهدی(ع) یكسِرُ الصلیبَ وَ عِندَهُ عیسی(علیه‌السلام).
حضرت مهدی(ع) پس از ظهور، در حالی که حضرت عیسی(ع) در محضر اوست صلیب (مسیحیان) را درهم می‌شکند. (اثباة‌الهداة، ج ٣، ص ٦٥٠)

٢٥ـ «امام محمدباقر (علیه‌السلام)»:
(فی روایةٍ) اَوّلُ مایبدأُ القائمُ علیه السلام بِأنطاكِیةَ فَیستَخرِجُ مِنَها التَّوریةَ مِن غارٍ فیه عصا موسی و خاتَم سلیمان(ع).
نخستین کاری که امام زمان(علیه‌السلام) انجام می‌دهد (در یک روایتی) تورات (حقیقی) را از غاری در شهر «انطاکیه» که عصای موسی و انگشتر سلیمان(علیه‌السلام) نیز در آن است بیرون می‌آورد. (بحار، ج ٥٢، ص ٣٩٠).

٢٦ـ «پیامبرگرامی اسلام (صلی‌الله علیه و آله و سلم)»:
یظْهَرُ علی یدَیهِ «تابوتُ السَّكینَةٍ » مِن بُحَیرَةِ طَبَرَیة، یحمَلُ فَیوضَعُ بَینَ یدَیهِ ببَیتِ المَقدِسِ فاذا نَظَرَتْ اِلَیه الیهودُ اَسلَمَت اِلاّ قلیلاً مِنهم.
«تابوت سکینه» به دست حضرتش از دریاچة طبرّیه (در فلسطین) بیرون آورده می‌شود و همراه آن حضرت حمل شده و در بیت‌المقدس در برابرش گذاشته می‌شود. یهودیان وقتی آن را می‌بینند، به جز تعدادی اندک، همه مسلمان می‌شوند. (الملاحم و الفتن، ص ٥٧)

٢٧ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
یقومُ بأمرٍ جَدیدٍ و سُنَّةٍ جَدیدةٍ و قَضاءٍ جَدید عَلَی العَرَبِ شَدید.
حضرت که ظهور می‌کند، اموری نوین، و سنتّی نوین، و قضاوت‌های نوینی به همراه خواهد داشت و بر قوم عرب سخت گران خواهد بود. (غیبت نعمانی، ص ١٢٢)

٢٨ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
اذا قامَ القائمُ لایبقی اَرضٌ اِلاّ نُودِی فیها شَهادَةُ «اَن لااله اِلاّ اللهُ و أَنّ مُحمداً رسولُ الله صلی الله علیه و آله و سلم.».
زمانی که حضرت قیام می‌کند سرزمینی باقی نمی‌ماند جز اینکه ندای (رسای) شهادتین «لا اله الاالله محمد رسول‌الله(صلی‌الله علیه و آله)» از آن برخواهد خواست. (بحار،‌ ج ٥٢، ص ٣٤٠)

٢٩ـ «امام محمدباقر (علیه‌السلام)»:
كَأنّی بِأَصحابِ القائمِ(علیه‌السلام) وَ قَد اَحاطوا بِما بَینَ الخافِقینَ فَلَیس مِن شَیءٍ اِلاّ وَ هُوَ مُطیعٌ لَهمُ.
گویا یاران حضرت قائم(ع) را می‌بینم که بر شرق و غرب عالم سُلطه یافته‌اند و دیگر چیزی وجود ندارد که مطیع و تحت فرمان آنان نباشد. (کمال‌الدین، ج ٢، ص ٦٧٣)

٣٠ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
هُوَ المُفرِّجُ الكُرَبِ عَن شیعَتِه بَعد ضَنكٍ شَدیدٍ وَ بَلاءٍ طَویل.
تنها او (مهدی(علیه‌السلام)) است که پس از دوران‌های طولانی بلاخیز و تنگناهای طاقت‌فرسا، غم‌ها و گرفتاری‌ها را از دل شیعیانش برطرف می‌نماید. (الزام‌الناصب، ص ١٣٨)

٣١ـ «امام زین‌العابدین (علیه‌السلام)»:
اِذا قامَ قائمُنا أَذهَبَ اللهُ عَزَّوجلّ عَن شیعَتِناَ العاهَةَ وَ جَعَلَ قُلوبَهُم كَزُبَرِ الحَدیدِ وَ جَعلَ قُوّةَ الرَّجلِ مِنُهم قُوَّةَ اَربعینَ رَجُلاً.
زمانی که قائم ما قیام می‌کند خدای متعال آفت‌ها را از میان شیعیان برطرف می‌کند و دلهایشان (در استقامت) همانند الوار آهنین قرار می‌دهد که قوّت یك مرد آنان برابر قوّت چهل مرد خواهد بود. (بحار، ج ٥٢، ص ٣١٧)

٣٢ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
فلا یبقی فی الأَرضِ خَرابٌ اِلاّ و عُمِّرَ.
در حکومت حضرتش جای مخروبه‌ای در زمین باقی نمی‌ماند الّا آنکه آباد می‌گردد. (بشارة‌الاسلام، ص ٩٩)

٣٣ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
لایدَعُ بِدعةً اِلاّ اَزالَها وَ لاسُنَّةً اِلاّ اَقامها.
حضرت، هیچ بدعت و ضلالتی باقی نمی‌گذارد مگر اینكه از بین می‌برد و هر سُنّت (و احکام از دست رفته) را از نو برپا خواهد داشت. (بشارة‌الاسلام، ص ٢٣٥)

٣٤ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
المَهدی سَمِحٌ بِالمالِ شدیدٌ عَلی العُمّالِ رحیمٌ بِالمَساكینِ.
حضرت مهدی(علیه‌السلام) بخشنده است و مال را به وفور می بخشد، بر مسئولان و کارگزاران بسیار سخت‌گیر و بر فقرا و ضُعفا رئوف و مهربان است. (الملاحم و الفتن، ص ١٣٧)

٣٥ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
دارُمُلكِهِ الكوفةُ و مَجلِسُ حُكمِهِ جامِعُها وَ بیتُ سَكَنِهِ و بَیتُ مالِهِ مسجدُ السَّهلةِ.
مقرّ خلافت و حکومت حضرت شهر کوفه است و مجلس حُکم و قضاوتش مسجد اعظم آن، و بَیت‌ُالمال و مَحّل سکوُنت ایشان مسجد سهله خواهد بود. (بحار، ج ٥٣، ص ١١)

٣٦ـ «امام جعفرصادق (علیه‌السلام)»:
اذا قامَ قائمُ آلِ محمدٍ (علیهم‌السلام) بَنی فی‌ظَهرِ الكوفَةِ مَسجداً لَهُ اَلفُ بابٍ وَ اتَّصلَت بیوتُ الكوفَةِ بِنهرِ كَربلاء.
زمانی که قائم آل محمد(علیه‌السلام) ظهور می‌کند در نجف اشرف مسجدی بنا می‌کند که هزار باب دارد و در آن زمان خانه‌های شهر کوفه به شریعة فرات کربلا متصل می‌گردد. (بحار، ج ٥٢، ص ٣٣٧)

٣٧ـ «امام جعفرصادق(علیه‌السلام)»:
اذا فَتَحَ جَیشُهُ بلادَ الرّوم یسلِمُ الرومُ علی یدِه فَیبنی لَهُم مَسجداً.
زمانی که قوای حضرت، مغرب‌زمین را فتح می‌کند آنان به دست حضرتش به دین اسلام می‌گروند و امام(علیه‌السلام) برای ایشان مساجد بنا می‌کند. (بشارة‌الاسلام، ص ٢٥١)

٣٨ـ «امام محمدباقر (علیه‌السلام)»:
هوَ وَ اللهِ المُضطَرُّ فی‌كتابِ اللهِ وَ هُوَ قَولُ اللهِ «أَمَّن یجیبُ المُضطَرَّ اذا دعاهُ وَ یكَشِفُ السُّوءَ وَ یحعَلُكُمْ خُلفاءَ الأَرض».
به خدا سوگند که او (مهدی (علیه‌السلام)) مضطر (حقیقی) است که در کتاب خدا آمده می‌فرماید: «اَمَّن یجیب‌المضطر اذ ادعاه و یکشف السؤ…» (بحار، ج ٥٢، ص ٣٤١)

٣٩ـ «امام محمدباقر (علیه‌السلام)»:
مَن قَرأَ المُسبِّحاتِ كلَّها قَبلَ أن ینامَ لَمْ یمُتْ حَتّی یدرِكَ القائمَ صَلواتُ الله علَیه و إنْ ماتَ كانَ فی ‌جِوار رسولِ الله صلی‌الله علیه و آله و سلم.
کسی که هر شب مُسَبِّحبات را قبل از خواب بخواند (سوره‌های پنجگانة حدید و حشر و صف، و جمعه و تغابن) نمی‌میرد تا حضرت قائم(علیه‌السلام) را دریابد و اگر پیش از آن از دنیا برود در جوار رسول‌الله(صلی‌الله علیه و آله و سلم) خواهد بود. (تفسیر صافی، ج ٥، ص ١٤١)

٤٠ـ «امام محمدباقر (علیه‌السلام)»:
فَیاطوبی لِمَن أَدْرَكَهُ وَ كانَ مِن أنصارِهِ، وَ الوَیلُ كُلُّ الوَیلُ لِمَن خالَفَهُ وَ خالَفَ أَمرَهُ وَ كانَ مِن اعدائِه.
خوشا به حال آن کس که زمان حضرتش را دریابد و در جمع یاوران او باشد، و بدا و بسیار بدا به حال کسی که با او مخالفت و ستیزه کند و از حضرتش فرمان نبرد و در زمرة دشمنانش درآید. (بحار، ج ٥٢، ص ٣٤٨)

   جمعه 10 اسفند 1397نظر دهید »

   دوشنبه 12 آذر 1397نظر دهید »

خداوندا فرمان برداری از والدین و نیکی در حق ایشان را از به خواب رفتن بی خوابی کشیدگان

و آب سرد نوشیدن جگرسوختگان ، شیرین تر گردان  تا خواست ایشان را بر میل خویش

برتری نهم!!!! ( صحیفه سجادیه، نیایش بیست و چهارم)

 

   سه شنبه 4 اردیبهشت 13971 نظر »

پیامبر اکرم(ص) در حدیثی به لزوم تربیت فرزند در رحم مادر و پیش از تولد تأکید کردند.
 
یکی از مسائلی که در فرهنگ قرآن و عترت بسیار مورد تأکید قرار گرفته، مسألۀ «تغذیه و نقش آن در تربیت» انسان‌هاست. غذای پاک و حلال، قلب انسان را نورانی و علاوه بر آن، میل انسان به سوی معارف الهی، عبادت و فعالیت‌های علمی را بیشتر می‌کند. رزق حلال برای وجود انسان چون بذری است که در زمین کاشته می‌شود، اگر حلال باشد، ثمرۀ آن در قلب با حرکت به سوی نور آشکار می‌شود.

* پیامبر اکرم(ص) درباره نقش و جایگاه رزق حلال در تربیت فرزندان حتی در رحم مادر و پیش از تولد فرزند می‌فرماید:

«أَدِّبوا أَوْلادَکمْ فی بُطُونِ اُمَّهاتِهِمْ قیلَ: وَ کیفَ ذلِک یا رَسُولَ الله؟

فَقالَ بِإطْعامِهِمُ الحَلالَ»؛

فرزندانتان را در رحم مادرانشان تربیت کنید؛

عرض شد: چگونه؟

حضرت فرمود: به مادرشان در زمان بارداری غذای حلال دهید.

   دوشنبه 20 فروردین 1397نظر دهید »

   شنبه 13 خرداد 1396نظر دهید »

1- حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم :

 

شَهرُ رَمَضانَ شَهرُ اللّه عَز َّوَ جَلَّ وَ هُوَ شَهرٌ يُضاعِفُ اللّه‏ُ فيهِ الحَسَناتِ وَ يَمحو فيهِ السَّيِّئاتِ

 

وَ هُوَ شَهرُ البَرَكَةِ؛

 

ماه رمضان، ماه خداست و آن ماهى است كه خداوند در آن حسنات را مى‏افزايد و گناهان

 

را پاك مى‏كند و آن ماه بركت است.

 

بحار الانوار(ط-بیروت) ج93 ، ص340 - فضایل الاشهر الثلاثه ص95

 

2- امام صادق علیه السلام :

 

مَنْ صَامَ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ مِنْ آخِرِ شَعْبَانَ وَ وَصَلَهَا بِشَهْرِ رَمَضَانَ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ صَوْمَ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْن‏

 

هر كس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگيرد و به روزه ماه رمضان وصل كند خداوند ثواب روزه

 

دو ماه پى در پى را برايش محسوب مى‏ كند.

 

من لا یحضره الفقیه ج 2 ، ص 94 ، ح 1829 - امالی(صدوق) ص 670

 

3- امام صادق عليه السلام :

 

من افطر يوما من شهر رمضان خرج روح الايمان منه؛

 

هر كس يك روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد - روح ايمان از او جدا مى شود

 

من لا یحضره الفقیه ج 2 ، ص 118 ، ح 1892 - ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ص 236

 

4- امام علی علیه السلام :

 

شهر رمضان شهر الله و شعبان شهر رسول الله و رجب شهرى؛

 

رمضان ماه خدا و شعبان ماه رسول خدا و رجب ماه من است.

 

شرح فروع کافی ج 4 ، ص 14

 

5- حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم :

 

 هُوَ شَهْرٌ أَوَّلُهُ رَحْمَةٌ وَ أَوْسَطُهُ مَغْفِرَةٌ وَ آخِرُهُ الْإِجَابَةُ وَ الْعِتْقُ مِنَ النَّار

 

رمضان ماهى است كه ابتدايش رحمت است و ميانه ‏اش مغفرت و پايانش اجابت و آزادى از

 

آتش جهنم.

 

کافی(ط-الاسلامیه) ج 4 ، ص 67 {شبیه این حدیث در بحار الانوار(ط-بیروت) ج 93، ص 342 }

 

6- حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم :

 

 إِنَّ أَبْوَابَ السَّمَاءِ تُفَتَّحُ فِي أَوَّلِ لَيْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ لَا تُغْلَقُ إِلَى آخِرِ لَيْلَةٍ مِنْه‏

 

درهاى آسمان در اولين شب ماه رمضان گشوده مى ‏شود و تا آخرين شب آن بسته نخواهد شد.

 

بحار الانوار(ط-بیروت) ج 93، ص 344

 

7- حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم : 

 

لَوْ يَعْلَمُ الْعَبْدُ مَا فِي رَمَضَانَ لَوَدَّ أَنْ يَكُونَ رَمَضَانُ السَّنَة

 

اگر بنده «خدا» مى‏ دانست كه در ماه رمضان چيست [چه بركتى وجود دارد] دوست مى ‏داشت

 

كه تمام سال، رمضان باشد.

 

بحار الانوار(ط-بیروت) ج 93، ص 346 ، ح 12

 

8- امام رضا علیه السلام : 

 

مَنْ قَرَأَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ آيَةً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ كَانَ كَمَنْ خَتَمَ الْقُرْآنَ فِي غَيْرِهِ مِنَ الشُّهُور

 

هر كس ماه رمضان يك آيه از كتاب خدا را قرائت كند مثل اينست كه درماه هاى ديگر تمام قرآن

 

را بخواند.

 

فضائل الاشهر الثلاثه ص 97 ، ح 82 - بحار الانوار(ط-بیروت) ج 93، ص 341

 

9-  امام صادق علیه السلام :

 

 رَأْسُ السَّنَةِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ يُكْتَبُ فِيهَا مَا يَكُونُ مِنَ السَّنَةِ إِلَى السَّنَةِ.

 

آغاز سال (حساب اعمال) شب قدر است. در آن شب برنامه سال آينده نوشته مى ‏شود.

 

تهذیب الاحکام (تحقیق خرسان) ج4 ، ص 332

 

10-  امام صادق علیه السلام :

 

كَيْفَ تَكُونُ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْراً مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ  قَالَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ فِيهَا خَيْرٌ مِنَ الْعَمَلِ فِي أَلْفِ شَهْرٍ

 

لَيْسَ فِيهَا لَيْلَةُ الْقَدْر

 

چگونه شب قدر از هزار ماه بهتر است؟

 

حضرت فرمود: كار نيك در آن شب از كار در هزار ماه كه در آنها شب قدر نباشد بهتر است.

 

من لا یحضره الفقیه ج 2 ، ص 158 ، ح 2025

 

11-  امام صادق علیه السلام :

 

التقدير فى ليلة تسعة عشر و الابرام فى ليلة احدى و عشرين و الامضاء فى ليلة ثلاث

 

و عشرين؛

 

برآورد اعمال در شب نوزدهم انجام مى‏ گيرد و تصويب آن در شب بيست ويكم و تنفيذ آن در

 

شب بيست‏ و سوم.

 

وسایل الشیعه ج 10 ، ص 354 ، ح 13591

 

12-فضل بن یسار

 

كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام إِذَا كَانَتْ لَيْلَةُ إِحْدَى وَ عِشْرِينَ وَ لَيْلَةُ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ أَخَذَ فِي

 

الدُّعَاءِ حَتَّى يَزُولَ اللَّيْلُ فَإِذَا زَالَ اللَّيْلُ صَلَّى‏….. 

 

امام باقر علیه السلام در شب بيست و يكم و بيست‏ و سوم ماه رمضان مشغول دعا مى‏ شد

 

تا شب بسر آيد و آنگاه كه شب به پايان مى ‏رسيد نماز صبح را مى‏ خواند.

 

کافی(ط-الاسلامیه) ج 4 ، ص 155

 

13- امام صادق علیه السلام :

 

 إِنَّ مِنْ تَمَامِ الصَّوْمِ إِعْطَاءُ الزَّكَاةِ يَعْنِي الْفِطْرَةَ كَمَا أَنَّ الصَّلَاةَ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله

 

مِنْ تَمَامِ الصَّلَاةِ لِأَنَّهُ مَنْ صَامَ وَ لَمْ يُؤَدِّ الزَّكَاةَ فَلَا صَوْمَ لَه‏

 

تكميل روزه به پرداخت زكاة يعنى فطره است، همچنان كه صلوات بر پيامبر (صلى الله عليه

 

و آله) كمال نماز است همانند کسی که روزه بگیرد و زکات نپردازد برایش روزه ای نیست

 

من لا یحضره الفقیه ج 2 ، ص 183 ، ح 2085

 

14- امام محمد باقر علیه السلام :

 

لکل شیء ربیع و ربیع القرآن شهر رمضان؛

 

هر چیز بهاری دارد و بهار قرآن ماه رمضان است.

 

کافی(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 630 ، ح 10

 

15-  حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم :

 

أَكْثِرُوا فِيهِ مِنْ تِلَاوَةِ الْقُرْآن‏


در ماه [رمضان] قرآن را بسيار تلاوت كنيد.

 

فضائل الأشهر الثلاثة  ص 95

 

16- امام صادق علیه السلام :


إفطارُكَ في مَنزِلِ أخيكَ المُسلِمِ أفضَلُ مِن صِيامِكَ سَبعِينَ ضِعفاً.

 


افطار كردن در منزل برادر مسلمانت، برتر از هفتاد روز روزه تو است.

 

محاسن ص 411 ، ح 145

 

17- حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم :

 

اَلصّائِمُ لا تُرَدُّ دَعوَتُهُ. 

 


دعاى روزه ‏دار رد نمى ‏شود.

 

نهج الفصاحه ص 547 ، ح 1856

 

18-   امام صادق علیه السلام :

 

اَلطّيبُ تُحفَةُ الصّائِمِ. 
 

بوى خوش، تحفه روزه‏ دار است.

 

کافی(ط-الاسلامیه) ج 4 ، ص 113

 

19-  امام موسی کاظم علیه السلام :

 

فِطرُكَ أخاكَ الصّائِمَ أفضَلُ مِن صِيامِكَ.

 


افطارى دادن به برادر روزه ‏دارت از روزه ‏ات بهتر است.

 

کافی(ط-الاسلامیه) ج 4 ، ص 68 ، ح 2 - تهذیب الاحکام(تحقیق خرسان) ج 4 ،

 

ص 201 ، ح 580

 

20-   امام صادق علیه السلام :

 

قَلبُ شَهرِ رَمَضانَ لَيلَةُ القَدرِ.


شب قدر، قلب ماه رمضان است.

 

کافی(ط-الاسلامیه) ج 4 ، ص 66 -من لایحضره الفقیه ج 2 ، ص 99 ، ح 1843

 

21- امام صادق علیه السلام :

 

مَن لَم یُغفَر لَهُ فی شهرِ رمضانَ لَم یُغفَر لَهُ إلی مِثلِهِ مِن قابِلٍ الّا أن یَشهَدَ عَرَفَةَ

 

 كسى كه در ماه رمضان آمرزيده نشود، تا رمضان آينده آمرزيده نگردد، مگر آن كه

 

در عرفه حاضر شود.

 

دعائم الاسلام  ج 1 ، ص 269

 

22- حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم :

 

إذا استَهَلَّ رَمَضانُ غُلِّقَت أبوابُ النارِ، و فُتِحَت إبوابُ الجِنانِ، و صُفِّدَتِ الشَّیطانُ

 

 چون ھلال ماه رمضان پديد آ يد، در ھاى دوزخ بسته گردد و در ھاى بھشت گشوده

 

شود و شیاطین به زنجیر كشیده شوند.

 

بحار الانوار(ط-بیروت) ج 93 ، ص 348 ، ح 14

 

23-حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم :

 

قَد وَکَّل اللهُ بِکُلِّ شَیطانٍ مَرِیدٍ سَبعَةً مِن مَلائِکَتِهِ فَلَیسَ بِمَحلولٍ حتّی یَنقَضِیَ

 

شَهرُکُم هذا 

 

 خداوند بر ھر شیطان سركشى ھفت تن از فرشتگان خود را گمارده است كه تا پايان

 

اين ماه ھمچنان در بند آن ھا مى باشد.

 

وسایل الشیعه ج 10 ، ص 304 ، ح 13477

 

24- حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم :

 

مَن أدرَکَ شَهرَ رَمَضانَ فَلَم یُغفَر لَهُ فَأبعَدَهُ اللهُ

 

ھر كه ماه رمضان را دريابد و آمرزيده نشود، خداوند او را (از رحمت خود) دور گرداند.

 

فضائل الاشهر الثلاثه ص 54

 

25- حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم :

 

فَمَنْ لَمْ يُغْفَرْ لَهُ فِي رَمَضَانَ فَفِي أَيِّ شَهْرٍ يُغْفَرُ لَه‏

 

كسى كه در رمضان آمرزيده نشود، در كدام ماه آمرزيده خواھد شد؟

 

امالی(صدوق) ص 53 - ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ص 72

 

 

 

   یکشنبه 7 خرداد 13961 نظر »

   یکشنبه 31 اردیبهشت 1396نظر دهید »

 

 

   دوشنبه 25 اردیبهشت 1396نظر دهید »

امیرالمومنین علیه السلام:


به طاعت خدای سبحان دست نیابد، مگر کسی که تلاش کند

و نهایت کوشش خود را به کار گیرد.


غرر الحکم. 6009

 

   سه شنبه 24 اسفند 1395نظر دهید »

از فرمایشات امام جواد علیه السلام :


سه چیز بنده را به مقام رضوان الهی میرساند:


1-استغفار زیاد


2-فروتنی با مردم


3-زیاد صدقه دادن


کشف الغمه جلد 2

   سه شنبه 24 اسفند 1395نظر دهید »

اصول زندگی سه چیز است که خانم فاطمه الزهرا (س) به آنها عمل کند : راستگویی ، امانتداری ، فرمانبری

 

   یکشنبه 22 اسفند 1395نظر دهید »

اصبغ بن نباته گوید: هنگامى كه امیرمؤمنان علیه‏السلام ضربتى بر فرق مباركش فرود آمد


كه به شهادتش انجامید مردم بردر دارالاماره جمع شدند و خواستار كشتن ابن ملجم


- لعنة الله - بودند.


امام حسن علیه‏السلام بیرون آمد و فرمود: اى مردم! پدرم به من وصیت كرده كه كار قاتلش


را تا هنگام وفات پدرم رها سازم. اگر پدرم از دنیا رفت تكلیف قاتل روشن است و اگر زنده


ماند خودش در حق او تصمیم مى‏گیرد. پس بازگردید خدایتان رحمت كند.


مردم همه بازگشتند و من بازنگشتم. امام دوباره بیرون آمد و به من فرمود: اى اصبغ! آیا


سخن مرا درباه پیام امیرمؤمنان نشنیدى؟ گفتم: چرا. ولى چون حال او را مشاهده كردم


دوست داشتم به او بنگرم و حدیثى از او بشنوم، پس براى من اجازه بخواه خدایت رحمت


كند. امام داخل شد و چیزى نگذشت كه بیرون آمد و به من فرمود: داخل شو. من داخل


شدم دیدم امیر مؤمنان علیه‏السلام دستمال زردى به سر بسته كه زردى چهره ‏اش بر


زردى دستمال غلبه داشت و از شدت درد و كثرت سم پاهاى خود را یكى پس از دیگرى


بلند مى‏كرد و زمین مى‏ نهاد. آن گاه به من فرمود: اى اصبغ آیا پیام مرا از حسن نشنیدى؟


گفتم: چرا، اى امیرمؤمنان، ولى شما را در حالى دیدم كه دوست داشتم به شما بنگرم


و حدیثى از شما بشنوم. فرمود: بنشین كه دیگر نپندارم كه از این روز به بعد از من حدیثى


بشنوى.


بدان این اصبغ، كه من به عیادت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رفتم همانگونه كه


تو اكنون آمده ‏اى، به من فرمود: اى اباالحسن، برو مردم را جمع كن و بالاى منبر برو و یك


پله پایین‏تر از جاى من بایست و به مردم بگو: «هش دارید،هر كه پدر و مادرش را ناخشنود


كند لعنت ‏خدا بر او باد. هش دارید، هر كه از صاحبان خود بگریزد لعنت ‏خدا بر او باد. هش


دارید هر كه مزد اجیر خود را ندهد لعنت ‏خدا بر او باد.»


اى اصبغ، من به فرمان حبیبم رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم عمل كردم، مردى از


آخر مسجد برخاست و گفت: اى اباالحسن، سه جمله گفتى، آن را براى ما شرح بده.


من پاسخى ندادم تا به نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رفتم و سخن آن مرد


را بازگو كردم.


اصبغ گفت: در اینجا امیرمؤمنان علیه‏السلام دست مرا گرفت و فرمود: اى اصبغ، دست


خود را بگشا. دستم را گشودم. حضرت یكى از انگشتان دستم را گرفت و فرمود: اى اصبغ،


رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نیز همین گونه یكى از انگشتان دست مرا گرفت،


سپس فرمود: هان، اى اباالحسن، من و تو پدران این امتیم هر كه ما را ناخشنود كند لعنت‏


خدا بر او باد. هان كه من و تو مولاى این امتیم هر كه از اجرت ما بكاهد و مزد ما را ندهد


لعنت‏ خدا بر او باد. آن گاه خود آمین گفت و من هم آمین گفتم.


اصبغ گوید: سپس امام بیهوش شد،باز به هوش آمد و فرمود: اى اصبغ آیا هنوز نشسته ‏اى؟


گفتم: آرى مولاى من. فرمود: آیا حدیث دیگرى بر تو بیفزایم؟


گفتم: آرى خدایت از مزیدات خیر بیفزاید. فرمود: اى اصبغ! رسول خدا صلى الله علیه و آله


و سلم در یكى از كوچه‏ هاى مدینه مرا اندوهناك دید و آثار اندوه در چهره ‏ام نمایان بود.


فرمود: اى اباالحسن! تو را اندوهناك مى‏ بینم؟ آیا تو را حدیثى نگویم كه پس از آن هرگز


اندوهناك نشوى؟


گفتم: آرى، فرمود: چون روز قیامت ‏شود خداوند منبرى بر پا دارد برتر از منابر پیامبران و


شهیدان، سپس خداوند مرا امر كند كه بر آن بالا روم، آن گاه تو را امر كند كه تا یك پله


پایین‏تر ازمن بالا روى، سپس دو فرشته را امر كند كه یك پله پایین‏تر از تو بنشیند و چون


بر منبر جاى گیریم احدى از گذشتگان و آیندگان نماند جز آنكه حاضر شود. آن گاه فرشته ‏اى


كه یك پله پایین‏تر از تو نشسته ندا كند: اى گروه مردم; بدانید: هر كه مرا مى‏ شناسد كه


مى ‏شناسد و هر كه مرا نمى ‏شناسد خود را به او معرفى مى‏ كنم، من «رضوان‏» دربان


بهشتم، بدانید كه خداوند به من و كرم و فضل و جلال خود مرا فرموده كه كلیدهاى بهشت


را به محمد بسپارم و محمد مرا فرموده كه آنها را به على بن ابى‏ طالب بسپارم، پس گواه


باشید كه آنها را بدو سپرده ‏ام.


سپس فرشته دیگر كه یك پله پایین‏تر از فرشته اولى نشسته بر مى‏ خیزد و به گونه‏ اى


كه همه اهل محشر بشنوند ندا كند: اى گروه مردم، هر كه مرا مى‏ شناسد كه


مى‏ شناسد و هر كه مرا نمى‏ شناسد خود را به او معرفى مى‏ كنم، من «مالك‏» دربان


دوزخم، بدانید كه خداوند به من و فضل و كرم و جلال خود مرا امر فرموده كه كلیدهاى


دوزخ را به محمد بسپارم و محمد مرا امر فرموده كه آنها را به على بن ابى ‏طالب بسپارم،


پس گواه باشید كه آنها را بدو سپردم. پس من كلیدهاى بهشت و دوزخ را مى‏ گیرم. آن


گاه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به من فرمود: اى على، تو به دامان من مى‏ آویزى


و خاندانت ‏به دامان تو وشیعیانت ‏به دامان خاندان تو مى‏ آویزند. من (از شادى) دست زدم


و گفتم: اى رسول خدا،همه به بهشت مى‏ رویم؟ فرمود: آرى به پروردگار كعبه سوگند.


اصبغ گوید: من جز این دو حدیث از مولایم نشنیدم كه حضرتش چشم از جهان پوشید درود


خدا بر او باد.





 

 

   پنجشنبه 16 دی 1395نظر دهید »

 

 

   یکشنبه 29 فروردین 1395نظر دهید »

 

 

   دوشنبه 4 آبان 1394نظر دهید »

رسول الله (صلی الله علیه و آله) :


أیُّهَاالنّاس إنَّه قَد أقبَل إلَیکُم شَهر الله بِالبَرکَةِ والرَّحمَةِ والمَغفِرة، شَهرٌ هُو عِندالله أفضَل الشُّهُور و أیّامُه أفضَل


الأیّام و لَیالِیهِ أفضَلُ اللَّیالِی و سَاعَاتُه أفضَلُ السّاعَات


ای مردم، ماه خدا – ماه رمضان – با برکت و رحمت و آمرزش به شما روی آورده است، ماهی که نزد


خدا بهترین ماه ها، روزهایش بهترین روزها، شبهایش بهترین شب ها و اوقاتش بهترین اوقات است.


وسائل، ج ۷، ص۲۲۷


رسول الله (صلّى الله علیه و آله):


هُوَ (شَهرُ رَمَضانَ) شَهرٌ اَوَّلَهُ رَحمَةٌ وَ اَوسَطُهُ مَغفِرَةٌ وَ آخَرَهُ عِتقٌ مِنَ النّار


رمضان ماهى است که ابتدایش رحمت است و میانه‏اش مغفرت و پایانش آزادى از آتش جهنم.


بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۳۴۲

 

   شنبه 23 خرداد 13941 نظر »

حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ بعد از رحلت پدر گرامیشان مدت اندكی در قید

حیات بودند كه مورخینبا اختلاف این مدت را از 75 روز تا هشت ماه ذكر كرده اند.

در این مدت درباره اهل بیت پیامبر ـ علیهم السلام ـو مخصوصاً نسبت به حضرت علی

ـ علیه السلام ـ و خانم فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ ظلم های فراوانی روا داشته

شد،از جمله غصب حق خلافت علی ـ علیه‎ السلام ـ و هجوم به درب خانه فاطمه زهرا

ـ سلام الله علیها ـو موارد دیگر كه منجربه ناراحتی فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ

نسبت به خلیفه اول و وابستگانش شد و لذا درروزهای آخر عمرش به شوهر خویش

وصیت می كند كه بعد از شهادت آن حضرت جنازه اش را شبانه دفن كند.


اما شاید شبهه ای مطرح شود که آیا دفن شبانه خلاف سیره رسول خدا است؟

بعبارت دیگر آیا در عصر پیامبر ـصلی الله علیه و آله ـ دفن شبانه انجام گرفته؟

و آیا اصولاً در شرع مقدس اسلام از دفن شبانه میّت منع شده؟


در كتب فقهی اسلامی چه از اهل تشیع و چه از اهل تسنن موردی كه دلالت بر منع

از دفن شبانه میّت شده باشد،وارد نشده و حتی نقل شده كه برخی از صحابه از جمله

ابی بكر را هنگام شب دفن كرده اند  و همچنین از كتاب صحیح بخاری از ابن عباس

نقل شده كه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بر مردی كه در شب دفن كرده بودند همراه

صحابه نماز خواندند .  یعنی اینكه پیامبر با نماز خواندن بر میّتی كه شب دفن كرده اند

و صحابه هم حضور داشته اند این عمل (دفن شبانه) را منع نكردند، چرا كه اگر این

عمل مخالف اسلام و روش پیامبر ـصلی الله علیه و آله ـ می بود حتماً پیامبر ـ صلی الله

علیه و آله ـ ازاین كار منع می نمودند. پس منع نكردن پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ

و خواندن نماز بر آن میت و دفن شبانه میت مذكور در عصر پیامبر ـ صلی الله علیه

و آله ـ همه دلالت بر این مطلب دارد كه این عمل خلاف شرع نبوده و حتی مورد تأیید

پیامبر بوده است.

  بعد از پیامبر چنانچه گفته شد ابی بكر (خلیفه اول) را نیز شبانه دفن كردند، پس دفن

شبانه جسد حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ توسط علی ـ علیه‎ السلام ـ خلاف سیره پیامبر

ـ صلی الله علیه و آله ـ نبوده و این ادعا بی مورد و باطل است.


دلیل دیگر بر اینكه دفن شبانه جسد حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ توسط علی ـ

علیه السلام ـ خلاف سنت و سیره نبوی نبوده، این است كه علی ـ علیه‎ السلام ـ

بر وصیت همسر محترمه شان عمل نموده و در اسلام و سیره پیامبر ـ صلی الله علیه

و آله ـ نه تنها از این گونه وصیت منعی نشده بلكه ما در موارد متعدد این گونه وصیتها

را شاهد هستیم.  در قران كریم  نیز در موارد متعدد به وصیت كردن اشاره شده و از

پیامبر اسلام ـصلی الله علیه و آله ـ نقل شده است كه مؤمن هنگام مرگ باید وصیت-

نامه اش همراهش باشد .

 منابع:

 1.ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، 

2.مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار،  ، ج43، ص214.


3 . بخاری، ابی عبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم، صحیح بخاری ، ج1، ص379.

 

   یکشنبه 17 اسفند 1393نظر دهید »

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام ) فرموده است: در شگفتم برای کسی که از

چهار چیزبیم دارد، چگونه به چهار کلمه پناه نمی برد!


در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر «حسبنا الله و نعم

الوکیل» (آل عمران ایه ۱۷۱) پناه نمی برد. در صورتی که خداوند به دنبال ذکر یاد شده

فرموده است: پس (آن کسانی که به عزم جهاد خارج گشتند و تخویف شیاطین در آنها

اثرنکرد و به ذکر فوق تمسک جستند) همراه با نعمتی از جانب خداوند (عافیت) و

چیزی زاید بر آن (سود در تجارت) بازگشتند، و هیچگونه بدی به آنان نرسید.


در شگفتم برای کسی که اندوهگین است چگونه به ذکر «لا اله الا انت سبحانک انی

کنت من الظالمین»(سوره انبیاء آیه ۸۷) پناه نمی برد. زیرا خداوند به دنبال این ذکر

فرموده است: «پس ما یونس را در اثر تمسک به ذکر یاد شده، از اندوه نجات دادیم

همین گونه مومنین را نجات می بخشیم.» (سوره انبیاء آیه ۸۸)


در شگفتم برای کسی که مورد مکر و حیله واقع شده، چگونه به ذکر «افوض امری

الی الله، ان الله بصیر بالعباد» (سوره غافر آیه ۴۴) … پناه نمی برد. زیرا خداوند به

دنبال ذکر فوق فرموده است: «پس خداوند (موسی را در اثر ذکر یاد شده) از شر و

مکر فرعونیان مصون داشت.» (سوره غافر آیه ۴۵)


در شگفتم برای کسی که طالب دنیا و زیباییهای دنیاست چگونه به ذکر «ماشاءالله

لاحول و لاقوة الا بالله» پناه نمی برد، زیرا خداوند بعد از ذکر یاد شده فرموده

است: «مردی که فاقد نعمتهای دنیوی بود، خطاب به مردی که از نعمتها

برخوردار بود) فرمود: اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر از خود می دانی امید

است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد.




   یکشنبه 27 مهر 13931 نظر »

1 2

 << < فروردین 1403 > >>
شن یک دو سه چهار پنج جم
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31
جستجو
ذکر ایام هفته
آمار
  • امروز: 35
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 453
  • 1 ماه قبل: 2230
  • کل بازدیدها: 163205
نماز حاجت