بيمارى و ريزش گناهان:


مطابق این روایت، امام(علیه السلام) هنگامى که یکى از یاران خود را بیمار مى بیند (ضمن احوال پرسى) به او مى فرماید: «خداوند این درد و بیمارى تو را سبب ریزش گناهانت قرار داد»; (وَقَالَ(علیه السلام): لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ فِی عِلَّة اعْتَلَّهَا: جَعَلَ اللَّهُ مَا کَانَ مِنْ شَکْوَاکَ حَطّاً لِسَیِّئَاتِکَ).
این بشارت بزرگى بود که امام(علیه السلام) به آن یار بیمار داد که قطعا سبب شادى او شد، و فشار درد و بیمارى را براى او کاست و روحیه اى را که بیمار براى مبارزه با مرض باید پیدا کند در او دمید.
مى دانیم درد و رنج ها و بلاها و حوادث ناگوار فلسفه ها متعددى دارد; یکى از آن فلسفه ها آمرزش گناهان است; یعنى خداوند مى خواهد بنده صالحش را که لغزشى داشته در همین دنیا پاک کند تا حساب او به قیامت نیفتد.
اضافه بر این، انسان در حال بیمارى توجه خاصى به خدا پیدا مى کند و گاه به یاد مرگ مى افتد و از گناهان خود توبه مى کند و همین بیدارى و آگاهى و توبه نیز سبب دیگرى براى ریزش گناهان اوست.
قرآن مجید در آیه 12 سوره یونس مى فرماید: «(وَإِذا مَسَّ الاِْنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً); هنگامى که به انسان زیان (و ناراحتى و بیمارى) برسد ما را (در هر حال) در حالى که به پهلو خوابیده یا نشسته یا ایستاده است مى خواند»، هر چند براى بعضى این بیدارى موقتى است و با تغییر احوال و اوضاع و برطرف شدن آن ناراحتى به حال سابق باز مى گردند، همان گونه که قرآن در ادامه این آیه مى فرماید: «(فَلَمّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَّمْ یَدْعُنا إِلَى ضُرّ مَسَّهُ); اما هنگامى که ناراحتى او را برطرف ساختیم چنان مى رود که گویى هرگز ما را براى حل مشکلى که به او رسیده بود نخوانده است».
آن گاه امام راز این نکته را که چرا فرمود: بیمارى سبب سقوط گناهان است و نفرمود: پاداش و اجر دارد، بیان مى کند و مى فرماید: «زیرا بیمارى پاداشى در آن نیست; ولى گناهان را مى ریزد، همچون ریزش برگ درختان»; (فَإِنَّ الْمَرَضَ لاَ أَجْرَ فِیهِ، وَلَکِنَّهُ یَحُطُّ السَّیِّئَاتِ، وَیَحُتُّهَا حَتَّ الاَْوْرَاقِ).
«حطّ» به معناى هرگونه ریزش و پایین آوردن است و «حتّ» در اصل به معناى ریزش برگ از درختان است.
سپس براى توضیح بیشتر مى فرماید: «اجر و پاداش، تنها در گفتار به زبان و عمل با دست و پاست»; (وَإِنَّمَا الاَْجْرُ فِى الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ، وَالْعَمَلِ بِالاَْیْدِی وَالاَْقْدَامِ).
روشن است که پاداش مربوط به عمل است; خواه با زبان انجام گیرد و یا با اعضاى بدن انسان; ولى یک بیمارى ناخواسته که به انسان عارض مى شود کارى نیست که او انجام داده باشد تا خداوند اجر و پاداشى براى او قرار دهد.
البته اگر این بیمارى بر اثر اعمال و طاعاتى باشد; مثلا سرباز مجاهدى که به سوى میدان جنگ مى رود، خسته و ناتوان و بیمار گردد این بیمارى که زاییده اطاعات اوست ممکن است اجر داشته باشد، همان طور که قرآن درباره مجاهدان فى سبیل الله مى فرماید: «(ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلا نَصَبٌ وَلا مَخْمَصَةٌ فی سَبیلِ اللّهِ… إِلاّ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ); این به خاطر آن است که هیچ تشنگى، خستگى و گرسنگى در راه خدا به آنها نمى رسد… مگر این که به خاطر آن، عمل صالحى براى آنها نوشته مى شود».(1)
آن گاه امام(علیه السلام) در پایان این سخن مى افزاید: «خداوند سبحان کسانى را از بندگانش که بخواهد (و لایق بداند)، به موجب صدق نیت و پاکى باطن داخل بهشت مى کند»; (وَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّیَّةِ وَالسَّرِیرَةِ الصَّالِحَةِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّةَ).
اشاره به این که خداوند به نیت خوب و اراده اعمال صالح به انسان پاداش مى دهد، زیرا نیت و اراده، عملى است باطنى که در بسیارى از روایات براى آن پاداش ذکر شده است. سریره صالح و باطن نیکو نیز مولود اعمال صالحى است که در گذشته انجام داده و آن هم داراى پاداش نیک است. گاه کسانى هستند که تصمیم بر کارهاى نیک گسترده اى دارند; ولى دستشان به جایى نمى رسد و یا در سایه خودسازى داراى سریره صالحه شده اند. خداوند به لطف و کرمش، این گونه افراد را وارد بهشت مى کند.(2)
مرحوم سیّد رضى در ذیل این کلام حکمت آمیز (گویا نیاز به توضیح دیده و با عبارات شیوایى آن را شرح مى دهد و) مى گوید: «آنچه امام(علیه السلام) فرموده راست و درست است; بیمارى اجر و پاداش ندارد، چرا که از قبیل امورى است که استحقاق عوض دارد (نه اجر و ثواب) زیرا عوض و پاداش را انسان در مقابل کارهاى خداوند نسبت به بندگانش مانند بیمارى ها و مانند آن مستحق مى شود; اما اجر و ثواب، در مقابل فعل بندگان است، بنابراین بین این دو فرق است; فرقى که امام با آن علم نافذ و نظریه صائب خود به آن اشاره فرموده است»; (قالَ الرَّضىُ: وَأقُولُ: صَدَقَ(علیه السلام)، إنَّ الْمَرَضَ لا أجْرَ فیهِ، لاِنَّهُ لَیْسَ مِنْ قَبیلِ ما یُسْتَحِقُّ عَلَیْهِ الْعِوَضُ، لاِنَّ الْعِوَضَ یُسْتَحِقُّ عَلى ما کانَ فی مُقابِلَة فِعْلِ اللّهِ تَعالى بِالْعَبْدِ، مِنَ الاْلامِ وَالاْمْراضِ، وَما یَجْرى مَجْرى ذلِکَ، وَالاْجْرٌ وَالثَّوابُ یُسْتَحِقانِ عَلى ما کانَ فى مُقابِلَةِ فِعْلِ الْعَبْدِ، فَبَیْنَهُما فَرْقٌ قَدْ بَیَّنَهُ(علیه السلام)، کَما یَقْتَضیهِ عِلْمُهُ الثّاقِبُ وَرَأیُهُ الصّائِبُ).
در واقع مرحوم سیّد رضى به نکته تازه اى اشاره مى کند و آن فرق میان عوض با اجر و پاداش است; یکى را مربوط به فعل خدا مى داند و دیگرى را مربوط به فعل بندگان خدا. این شبیه چیزى است که متکلمان در علم کلام گفته اند که خداوند حکیم اگر گروهى را گرفتار آفات و بلاها مى کند حکمتش ایجاب مى کند که در برابر آن عوضى به آنها بدهد وگرنه با حکمت خدا سازگار نیست.
آنچه در کلام حکمت آمیز بالا آمد بیان یکى از آثار بیمارى است در حالى که در حدیث پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) دو اثر دیگر نیز براى بیمارى ذکر شده است آنجا که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در عیادت سلمان فارسى فرمود: «یَا سَلْمَانُ إِنَّ لَکَ فِی عِلَّتِکَ إِذَا اعْتَلَلْتَ ثَلاَثَ خِصَال أَنْتَ مِنَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَى بِذِکْر وَدُعَاؤُکَ فِیهَا مُسْتَجَابٌ وَلاَ تَدَعُ الْعِلَّةُ عَلَیْکَ ذَنْباً إِلاَّ حَطَّتْهُ; اى سلمان براى تو به هنگام بیمارى سه فایده (بزرگ است) تو به یاد خدا مى افتى و دعاى تو در این حالت مستجاب است و بیمارى هیچ گناهى بر تو نمى گذارد مگر این که آن را فرو مى ریزد».(3)
بدیهى است انسان در مشکلات بیش از هر زمان دیگر به یاد خداست مخصوصاً در حال بیمارى که افزون بر یاد خدا به فکر مرگ و معاد و قیامت نیز مى افتد و از گناهان خود توبه مى کند و سعى دارد مسیر زندگى نادرست خویش را اصلاح کند و روشن است که در چنین حالتى دعا به استجابت مقرون تر است. مجموعه این جهات سبب مى شود که گناهان انسان به سبب بیمارى فرو بریزد.
این نکته نیز شایان توجه است که در بعضى از روایات اجر و ثواب هایى براى بیمارى ذکر شده که منظور از آن همان فرو ریختن گناهان و یا تفضلات الهى به بیماران با ایمانى است که تقصیرى در ابتلاى به بیمارى نداشتند. از بعضى از روایات نیز استفاده مى شود که عباداتى که انسان در حالت سلامت انجام مى داد اگر بر اثر بیمارى ترک شود خداوند از باب تفضل ثواب آنها را براى او مى نویسد.(4)
*****
نكته:
يك داستان آموزنده:
در كتاب صفين نصر بن مزاحم چنين نقل شده است هنگامى كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) از صفين باز مى گشت و گروهى همراه او بودند به «نخيله» (اردوگاهى نزديك كوفه) رسيدند و خانه هاى كوفه از دور نمايان بود. امام پيرمردى را ديد كه در سايه ديوارى نشسته و آثار بيمارى در چهره اش نمايان است. به او فرمود: چرا چهره تو را اين گونه درهم و منقلب مى بينم؟ آيا از بيمارى است؟ عرض كرد: آرى. فرمود: شايد از اين بيمارى ناراحت شده باشى؟ عرض كرد: دوست نمى داشتم كه چنين بيمارى اى به من عارض شود. فرمود: آيا اين بيمارى را تقدير نيك الهى نمى دانى؟ عرض كرد: آرى مى دانم. امام(عليه السلام) فرمود: بشارت باد بر تو به رحمت پروردگار و آمرزش گناهانت. سپس فرمود: نامت چيست؟ عرض كرد: صالح بن سليم فرمود: از كدام قبيله؟ عرض كرد: اصل من از «سلامان بن طىّ» و زندگى من در كنار «بنى سليم بن منصور» است. امام(عليه السلام) فرمود: سبحان الله چه اسم خوبى تو دارى و چه نام خوبى پدرت دارد و چه اسم خوبى قبيله ات. (تمام آنها سلامت است و صلاح).
آن گاه امام(عليه السلام) از او سؤال كرد: تو در ميدان صفين با ما بودى؟ عرض كرد: والله نبودم ولى دلم مى خواست شركت مى كردم! اين بيمارى و آتش سوزان تب مرا باز داشت. امام(عليه السلام) آيه شريفه (لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَلاَ عَلَى الْمَرْضَى…)(5) را تلاوت فرمود که دلیل بر معذور بودن این گونه افراد از شرکت در میدان جهاد است. سپس فرمود: بگو ببینم مردم درباره آنچه میان ما و اهل شام اتفاق افتاد چه مى گویند؟ عرض کرد: گروهى خوشحال اند (که این جنگ به نتیجه نهایى منتهى نشد) آنها افراد نادان و کودنى هستند; ولى گروهى دیگر تأسف مى خورند و آنها خیرخواهان تو در برابر مردم اند. آن مرد مى خواست از خدمت امام مرخص شود که امام به او فرمود: «صَدَقْتَ جَعَلَ اللَّهُ مَا کَانَ مِنْ شَکْوَاکَ حَطّاً لِسَیِّئَاتِک…; راست گفتى خداوند این بیمارى تو را سبب ریزش گناهان تو قرار داد… (تا پایان عبارتى که در بالا آمد)(6)». (7)
*****
پی نوشت:
(1). توبه، آیه 120.
(2). درباره آثار نیت خوب و بد در ذیل حکمت 32 بحث کرده ایم.
(3). من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 375.
(4). کافى، ج 3، ص 113، ح 1.
(5). توبه، آیه 91.
(6). صفین، ص 528. مرحوم علاّمه شوشترى نیز در جلد 14، صفحه 518 آن را از صفین نقل کرده است.
(7). سند گفتار حکیمانه: این گفتار حکیمانه را نصر بن مزاحم در کتاب صفین و طبرى در تاریخ معروف خود آورده اند. عیاشى نیز در تفسیر خویش با کمى تفاوت و شیخ طوسى در کتاب امالى ذکر کرده اند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 39).

 

 


موضوعات: نهج البلاغه
   دوشنبه 2 تیر 13991 نظر »

 

حکمت 42 نهج البلاغه: بیمارى سبب ریزش گناهان

 

وَ قَالَ (علیه السلام) لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ فِي عِلَّةٍ اعْتَلَّهَا:
جَعَلَ اللَّهُ مَا كَانَ [مِنْكَ] مِنْ شَكْوَاكَ حَطّاً لِسَيِّئَاتِكَ، فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِيهِ وَ لَكِنَّهُ يَحُطُّ السَّيِّئَاتِ وَ يَحُتُّهَا حَتَّ الْأَوْرَاقِ، وَ إِنَّمَا الْأَجْرُ فِي الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ وَ الْعَمَلِ بِالْأَيْدِي وَ الْأَقْدَامِ. وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّيَّةِ وَ السَّرِيرَةِ الصَّالِحَةِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّةََ.
[قال الرضي رحمه الله تعالى و أقول صدق (علیه السلام)، إن المرض لا أجر فيه لأنه ليس من قبيل ما يستحق عليه العوض لأن العوض يستحق على ما كان في مقابلة فعل الله تعالى بالعبد من الآلام و الأمراض و ما يجري مجرى ذلك و الأجر و الثواب يستحقان على ما كان في [مقابل] مقابلة فعل العبد، فبينهما فرق قد بيّنه (علیه السلام) كما يقتضيه علمه الثاقب و رأيه الصائب].

 

به يكى از اصحابش كه بيمار شده بود چنين فرمود:
خداوند بيمارى تو را كه از آن شكوه مى كنى، سبب كاستن از گناهانت قرار داده. زيرا در بيمارى اجر و ثوابى نيست، ولى گناهان را مى ريزد، آنسان، كه برگ درختان مى ريزند. اجر و ثواب، حاصل گفتار به زبان است و كردار به دست و پاى. خداوند به سبب صدق نيت و باطن پاك، هر كس را كه خواهد، به بهشت مى برد.
سید رضی مى گويد: امام (ع) راست گفته است و در بيمارى اجر و ثوابى نيست زيرا بيمارى از چيزهايى است كه آن را عوض است نه مزد. عوض در برابر دردها و بيماريهايى است كه از سوى خداوند بر بنده مى رسد، ولى اجر و ثواب در برابر عملى است كه از بنده سر زده است پس ميان عوض و ثواب فرقى است كه امام با علم نافذ و رأى صواب خويش بيان فرموده است.

 

 


موضوعات: نهج البلاغه
   دوشنبه 2 تیر 1399نظر دهید »

معاونت پژوهش مدرسه و موسسه آموزش عالی حوزوی زینبیه کرج از برگزاری سلسله نشست های فقه نظام ولایی بصورت مجازی با حضور استاد حجت الاسلام و المسلمین دکتر عبدالحسین خسرو پناه خبر داد.
 
استاد خسروپناه محقق و پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در ابتدا فرمودند: برای اینکه عنوان «فقه نظام ولایی» تبیین شود، لازم است توضیحی درباره‌ی فقه در مقام تعریف و فقه در مقام تحقق داده شود تا معلوم شود فقها، فقه را چطور تعریف کرده و چطور تحقق بخشیده اند؛ سپس فقه در مقام بایسته را که همان فقه نظام ولایی است تبیین نماییم.

فقها در مقام تعریف فقه فرموده اند: فقه، علم به احکام افعال مکلفین در حوزه احکام تکلیفی خمسه یا احکام وضعی است.

احکامی که در کتاب های فقه آمده، مثل «شرایع الاسلام» محقق اول یا «مستمسک» آیت الله حکیم، هم ناظر به افعال مکلفین است و هم ناظر به پدیده‌هاست و این همان فقه در مقام تحقق است. مثلاً در فقه گفته می شود خون یا خوک نجس است. خون یا خوک که افعال مکلف نیست بلکه یک پدیده است. بنابراین فقه در مقام تحقق به احکام اشیاء نیز پرداخته است و روشن است که بین فقه در مقام تعریف و فقه در مقام تحقق تفاوت‌هایی وجود دارد.

ایشان افزودند: نهادها، ساختارها و سازمان هایی که در جامعه وجود دارند نیز، علاوه بر افراد و اشیاء، نیازمند احکام خاص خود هستند.

 یعنی فقه علاوه بر فعل مکلف ( چه در عرصه افعال فردی مانند نماز فرادا یا افعال اجتماعی مانند نماز جماعت یا جهاد) و احکام اشیاء باید مشتمل بر احکام این نهادها(مثل نهاد تعلیم و تربیت و خانواده)  و ساختارها و سازمان ها نیز باشد.

 اینها مجموعه‌ای از مباحثی هستند که احکام خاص خود را می طلبند و سه واقعیت دیگراند که فقیه باید درباره آنها نظر دهد و یکی از احکام تکلیفی یا وضعی را بر آن بار نماید. مثلاً نهاد تعلیم و تربیت در جامعه ایران متناسب است با حکم وجوب شرعی.

استاد و پژوهشگر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه افزود: مقصود از نهاد، عبارت است از تلقی عمومی و مقبول جامعه نسبت به یک امر کلان. آن نهاد توسط تقنیق (قانون گذاری) تبدیل به ساختار می‌شود و آن ساختار به سازمان تبدیل می شود. بطور مثال، سازمان تعلیم و تربیت در کشور، آموزش و پرورش، آموزش عالی و حوزه‌های علمیه هستند.

در ادامه، استاد خسروپناه  فرمودند این مسئله باید به صورت سیستماتیک و نظام مند مورد توجه قرار گیرد و سیستم عبارتست از دال مرکزی یا محوری که بقیه مفاهیم بصورت ساختارمند و نظام مند دور آن محور قرار می گیرند.

بنابراین در فقه ولایی، احکام در شش حوزه مورد بررسی قرار می گیرند که عبارتند از:1. احکام اشیاء؛ 2. احکام فعل رفتاری؛ 3. احکام فعل اجتماعی؛ 4. احکام نهاد؛ 5. احکام ساختار و6. احکام سازمان.

ایشان در ادامه‌ی تبیین عنوان فقه ولایی، درباره واژه‌ی « ولایی» فرمودند: ولایی همان عنصر ولایت است که در روایت متعدد آمده از جمله امام باقر (علیه السلام) فرموده اند: بنی الاسلام علی خمس که آخرین آن ولایت است. که محور اصلی تمام احکام -از طهارت تا دیات- از امر ولایت است که در کلّ افعال سریان دارد.  به همین جهت است که گفته می شود کسی که ولایت امیرالمؤمنین را نپذیرد صوم و صلاة اوپذیرفته نیست.»

استاد خسروپناه ادامه دادند: در ذیل نظام ولایی، فقه های نظام اجتماعی قرار می گیرد. مثل فقه نظام سیاسی، فقه نظام اقتصادی، فقه نظام فرهنگ، فقه نظام هنر، فقه نظام حکمرانی و سیاسی  و سایرعرصه ها.

و تاکید کردند  قبل از بیان احکام، در فقه نظام ولایی،  باید به اصول و مبانی آن توجه نمود.  مثل اصل عدالت، اصل آزادی و اصولی از این قبیل که مکتب فقه نظام ولایی را تعیین می کند. شبیه کاری که شهید صدر در «اقتصادنا» انجام داد.

 و  پیش از مکتب فقه نظام ولایی، باید به جهان بینی فقه نظام ولایی که به آن مبانی فقه نظام ولایی نیز گفته می شود، پرداخته شود. که عبارتند از مبانی هستی شناختی، مبانی معرفت شناختی، مبانی ارزش شناختی، مبانی انسان شناختی و مبانی دین شناختی. همچنین این فقه، روش شناسی خاصی دارد که از آن تعبیر به روش علمی- اجتهادی می شود. معنی و روش اجتهاد متعارف در اینجا کافی نبوده و اجتهاد قسم اول و دوم و سوم لازم است تا این فقه نظام ولایی که همان فقه بایسته است تحقق  یافته و تدوین شود.

 

 

 


موضوعات: اخبار مدرسه
   سه شنبه 27 خرداد 1399نظر دهید »

حکمت 41 نهج البلاغه: رابطه عقل و گفتار

 

[قال و قد رُوي عنه (علیه السلام) هذا المعنى بلفظ آخر و هو قوله]:
قَلْبُ الْأَحْمَقِ فِي فِيهِ، وَ لِسَانُ الْعَاقِلِ فِي قَلْبِهِ.
[و معناهما واحد].

 

اين معنى از آن حضرت به عبارات ديگرى هم آمده است، مانند اين عبارت:
دل احمق در دهان اوست و زبان عاقل در دلش، و هر دو يك معنى است.

 

 


موضوعات: نهج البلاغه
   یکشنبه 25 خرداد 1399نظر دهید »

 

?قسمتهایی از وصیت نامه حاج قاسم

✍️خطاب به برادران و خواهران مجاهدم…

خواهران و برادران مجاهدم در این عالم، ای کسانی که سرهای خود را برای خداوند عاریه داده‌اید و جان‌ها را بر کف دست گرفته و در بازار عشق‌بازی به سوق فروش آمده‌اید، عنایت کنید: جمهوری اسلامی، مرکز اسلام و تشیّع است.

امروز قرارگاه حسین‌بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند. ا گر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمی‌ماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی(ص).

برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛ رهبری متصل به و منصوب شرعی و فقهی معصوم. خوب می‌دانید منزّه‌ترین عالِم دین که جهان را تکان داد اسلام را احیا کرد، یعنی خمینی بزرگ و پاک ما، ولایت فقیه را تنها نسخه نجات‌بخش این امت قرار داد؛ لذا چه شما که به‌عنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما به‌عنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید [باید] به‌دور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنید. خیمه، خیمه رسول‌الله است.

اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، آتش زدن و ویران کردن این خیمه است، دور آن بچرخید. والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیت الله الحرام و مدینه حرم رسول الله و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمی‌ماند؛ قرآن آسیب می‌بیند.


خطاب به برادران و خواهران ایرانی…

برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پرافتخار و سربلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد، کما اینکه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید؛ از اصول مراقبت کنید، اصول یعنی ولیّ فقیه، خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ خامنه‌ای عزیز را جان خود بدانید، حرمت او را مقدسات بدانید.

 


موضوعات: در محضر شهدا
   یکشنبه 25 خرداد 13991 نظر »

 

زندگی


بانو امین در سال ۱۳۱۲ق، مطابق با ۳۰ خرداد ۱۲۷۴ش ، در اواخر سلطنت ناصر الدین شاه در اصفهان متولد شد و در دوشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۶۲ش، برابر با شب ۱ رمضان ۱۴۰۳ق، در همان شهر در گذشت و در تخت فولاد به خاک سپرده شد.[۱]

خانواده


پدر سیده نصرت امین، سید محمد علی حسینی اصفهانی ملقب به امین التجار، از بازرگانان سرشناس و متدین اصفهان و نوهٔ علامه سید معصوم حسینی خاتون آبادی، و مادرش زهرا دختر حاج سید مهدی ملقب به جناب از خاندان جنابی‌های اصفهان است. نصرت امین در سیزده سالگی با پسر عمویش، حاج میرزا آقا معروف به معین التجار، از بازرگانان معروف و متدین اصفهان، ازدواج کرد. ثمرهٔ این ازدواج هشت فرزند بود که هفت نفر از آنان در دوران حیات بانو و در دوران کودکی به علت بیماری‌های ناشناختهٔ آن زمان و شیوع بیماری‌های واگیردار در گذشتند.[۲]

دوران تحصیل


بانو امین سواد آموزی را از پنج سالگی در مکتب خانه آغاز کرد و از یازده سالگی به آموختن زبان عربی مشغول شد. او در بیست سالگی تحصیل علوم دینی و صرف و نحو را به طور جدی آغاز کرد و از محضر اساتید مجتهدی که به منزلش می‌آمدند بهره گرفت. او از ابوالقاسم زفره ای و علی اصغر شریف مقدمات را آموخت و در سی و دو سالگی به فراگیری فقه، اصول و حکمت نزد سید علی نجف آبادی پرداخت. بیشتر تحصیلات بانو در محضر او انجام گرفت.[۳]

اجتهاد و اجازات


شعری در اجازه نامه میرزاآقا اصطهباناتی به بانو امین
فلو کن النساء بمثل هذه
 
لفضلت النساء علی الرجال
فلا التأنیث لاسم الشمس عار
 
و لا التذکیر فخر للهلال
اگر همه زنان مثل این زن بودند
 
زنان بر مردان برتری می‌یافتند
مونث بودن موجب نقص خورشید نیست
 
چنان‌که مذکر بودن افتخاری برای ماه نیست
مهریزی،سهم زنان در نشر حدیث، ص۱۵۰
بانو امین در هفتم سال ۱۳۵۴ق در چهل و دو سالگی و پس از بیست و سه سال تلاش مداوم و پیگیر در آمختن علوم عقلی و نقلی اولین اجازه اجتهاد و اجازه روایت را از محمد کاظم شیرازی و عبدالکریم حائری یزدی دریافت کرد. این اولین اجازهٔ رسمی اجتهاد و روایت است که به یک زن داده شده و در محافل علمی و فقهی از آن سخن رفته است. در همان ایام پس از امتحان‌ها و پرسش‌های متعدد، بانو اجازه نامهٔ دیگری از ابراهیم حسینی شیرازی اصطهباناتی دریافت کرد. بانو امین در ربیع الاول ۱۳۵۷، از سوی محمد رضا نجفی اصفهانی نیز اجازه روایت دریافت نمود.[۴]

 
مقبره بانو امین در تخت فولاد اصفهان


اعطای اجازات


از اجازات مشهور روایت و اجتهادی که اهل علم از بانو امین دریافت کرده‌اند می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:[۵]

سید شهاب الدین حسینی مرعشی نجفی
سید عباس حسینی کاشانی (صاحب معجم اعلام الشیعه)
سید محمدعلی قاضی طباطبایی
سید محمدعلی روضاتی
عبدالحسین امینی (صاحب کتاب الغدیر و شهداء الفضیلة)
عبدالله سبیتی
شیخ زهیر الحسون
زینت السادات همایونی
سید مصلح‌الدین مهدوی[نیازمند منبع]


آثار


از بانو امین آثار زیر منتشر شده‌اند:

مَخزَنُ العِرفان در تفسیر قرآن تفسیر کامل قرآن به زبان فارسی در پانزده جلد که به شیوه استدلالی، کلامی و روایی نگاشته شده است.
الاربعین الهاشمیة فی شرح جملة من الاحادیث الواردة فی العلوم الدینیة (این کتاب به زبان عربی نوشته شده و ترجمهٔ فارسی آن به قلم بانو زینت السادات همایونی منتشر شده است)
مخزن اللئالی در فضیلت مولی الموالی حضرت علی بن ابی طالب (علیه‌السلام)
سیر و سلوک در روش اولیاء طریق سیر سعداء
معاد یا آخرین سیر بشر
روش خوشبختی و توصیه به خواهران ایمانی
اخلاق و راه سعادت (این کتاب توضیح و ترجمه و اقتباس «طهارة الاعراق ابن مسکویه» است)
النفحات الرحمانیه فی الواردات القلبیة: این اثر به زبان عربی نوشته شده و در سال ۱۳۸۷ش توسط مهدی افتخار با نام نسیم‌های مهربانی به فارسی ترجمه و منتشر شده است.
جامع الشتّات (به زبان عربی)[نیازمند منبع]


جایگاه علمی


شخصیت‌های علمی و معنوی فراوانی دربارهٔ جایگاه و مقام علمی و معنوی بانو امین اظهار نظر کرده‌اند. محمد تقی جعفری در این موضوع گفته است: «نظر به مقامات عالیۀروحی که بانوی ایرانی در آن موفق شده‌اند باید ایشان را از گروه نخبه‌ای از دانشمندان به شمار آورد که به اضافۀ فرا گرفتن دانش به تولد جدید زندگی نایل می‌شوند.» و نیز گفته است: «با توجه به آثار علمی که از خانم امین در دسترس ما قرار گرفته، به طور قطع می‌توان ایشان را یکی از علمای برجستۀ عالم تشیع معرفی نمود.»[۶]

سید محسن امین به نقل از سید شهاب الدین مرعشی نجفی دربارهٔ بانو امین گفته است: «وی یگانهٔ روزگار در آن زمان و حجت زنان عصرش بود.[۷] مرتضی مطهری در بیان ماجرای دیدار خود با بانو امین می‌گوید: «از بانو مجتهدۀ امین سؤالی کردم و وقتی او شروع به پاسخگویی کرد، دیدم که من باید دست و پای خودم را جمع کنم.»[۸]

شخصیت‌هایی همچون علامه امینی، رحیم ارباب، علامه طباطبایی، سید شهاب الدین مرعشی نجفی، سید هاشم حداد، محمد تقی جعفری و مرتضی مطهری، با آگاهی از جایگاه و مقام علمی و معنوی بانو امین به دیدار او رفتند و در زمینه‌های علمی مربوط به خود با او سخن گفتند.[نیازمند منبع]

از شاگردان بانو امین می‌توان به زینت السادات همایونی، عفت الزمان امین و بتول غازی اشاره کرد.[نیازمند منبع]

مکاشفات عرفانی


وی در کتاب نفحات الرحمانیه مکاشفاتی از خود نقل کرده است. بانو در این کتاب از الهاماتی که از سی سالگی بر قلب وی وارد شده سخن به میان آورده است. شخصیت‌های دینی و شاگردانش نیز از حالات عرفانی و کرامات او سخن به میان آورده‌اند.[نیازمند منبع]

فعالیت‌های اجتماعی و خدمات فرهنگی


بانو امین در مبارزه با قانون منع حجاب با حاضر نشدن در مجالس مورد نظر حکومت پهلوی و خروج از اصفهان و اقامت چهار ماه در قم مخالفت خود را با این قانون به صورت علنی اعلام کرد. او همچنین با نوشتن مقالاتی برای مجلات و نشریات حضور فعال خود را در مسائل اجتماعی نشان می‌داد. تأسیس مدرسهٔ علمیهٔ مکتب فاطمه در سال ۱۳۴۴ق و دبیرستان دخترانهٔ امین پیش از انقلاب از دیگر خدمات او است.[نیازمند منبع]


پانویس
 
1.طیبی، زندگانی بانوی ایرانی، ۱۳۸۳ش، ص۲۶.

2.اسلامیت، بانو امین و تفسیر مخزن العرفان، ۱۳۸۹ش، ص۶.

3.مهدوی، دانشمندان و بزرگان اصفهان، ۱۳۴۸ش، ص۱۰۰.

4.باقری بیدهندی، بانوی نمونه (جلوه‌هایی از حیات بانوی مجتهده امین اصفهانی)، ۱۳۷۷ش، ص۳۶.

5.طیبی، زندگانی بانوی ایرانی، ۱۳۸۳ش، ص۷۵.

6.اسلامیت، بانو امین و تفسیر مخزن العرفان، ۱۳۸۹ش، ص۲۰.

7.امین، اعیان الشیعه، ۱۳۷۴ش، مدخل الف، ج۳

8.طیبی، زندگانی بانوی ایرانی، انتشارات گلبهار، ۱۳۸۳ش، ص۶۲.
 
منابع
-اسلامیت، مرضیه، بانو امین و تفسیر مخزن العرفان، تهران، نشر خانهٔ کتاب، ۱۳۸۹ش.
-امین، سید محسن، اعیان الشیعه، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران، ۱۳۷۴ش.
-باقری بیدهندی، ناصر، بانوی نمونه (جلوه‌هایی از حیات بانوی مجتهده امین اصفهانی)، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۷ش.
-طیبی، ناهید، زندگانی بانوی ایرانی، اصفهان، انتشارات گلبهار، ۱۳۸۳ش.
-مهدوی، سید مصلح الدین، دانشمندان و بزرگان اصفهان، اصفهان، کتابفروشی ثقفی، ۱۳۴۸ش.
-مهریزی،مهدی، سهم زنان در نشر حدیث(قسمت دوم)، «علوم حدیث»، زمستان ۱۳۸۱ش، شماره ۲۶.


موضوعات: مناسبتها
   شنبه 24 خرداد 1399نظر دهید »

فرق جايگاه زبان عاقل و احمق:


آنچه امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه بیان فرموده کنایه زیبایى است درباره کسانى که سنجیده یا نسنجیده سخن مى گویند مى فرماید: «زبان عاقل پشت قلب او قرار دارد در حالى که قلب احمق پشت زبان اوست»; (لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ، وَقَلْبُ الاَْحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ).
اشاره به این که انسان عاقل نخست اندیشه مى کند سپس سخن مى گوید در حالى که احمق نخست سخن مى گوید و بعد در اندیشه فرو مى رود به همین دلیل سخنان عاقل حساب شده، موزون، مفید و سنجیده است; ولى سخنان احمق ناموزون و گاه خطرناک و بر زیان خود او.
همین عبارت با شرح جالبى در خطبه 176 آمده است و در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «إنَّ لِسانُ الْمُؤمِنِ وَراءَ قَلْبِهِ فَإذا أرادَ أنْ یَتَکَلَّمَ بِشَىْء تَدَبِّرُهُ بِقَلْبِهِ ثُمَّ أمْضاهُ بِلِسانِهِ وَ إنَّ لِسانُ الْمُنافِقِ أمامَ قَلْبِهِ فَإذا هَمَّ بِشَىْء أمْضاهُ بِلِسانِهِ وَلَمْ یَتَدَبَّرَه بِقَلْبِهِ; زبان انسان با ایمان پشت قلب (و فکر) او است، لذا هنگامى که مى خواهد سخنى بگوید نخست در آن تدبّر مى کند سپس بر زبانش جارى مى سازد، ولى زبان منافق جلو قلب او است، لذا هنگامى که تصمیم به چیزى مى گیرد بدون هیچ گونه تدبّر بر زبانش جارى مى سازد».(1)
از آنجا که على(علیه السلام) باب علم پیامبر(صلى الله علیه وآله) است این سخن را از او آموخته است.
امام حسن عسکرى(علیه السلام) این سخن را با عبارت لطیف دیگرى بیان فرموده: «قَلْبُ الاْحْمَقِ فی فَمِهِ وَفَمِ الْحَکیمِ فی قَلْبِهِ; قلب (و فکر) احمق در دهان او و دهان شخص حکیم در قلب اوست!».(2)
* * *
مرحوم سیّد رضى پس از ذکر این کلام حکمت آمیز مى گوید: «این سخن از مطالب شگفت انگیز و پرارزش است و منظور این است که عاقل زبانش را به کار نمى گیرد مگر بعد از مشورت با عقل خویش و فکر و دقت; ولى احمق سخنانى که از زبانش مى پرد و حرف هایى که بدون دقت مى گوید بر مراجعه به فکر و اندیشه و دقت رأیش پیشى مى گیرد، بنابراین گویا زبان عاقل پشت قلب او قرار گرفته و قلب احمق پشت زبان اوست»; (قالَ الرَّضىُ وَهذا مِنَ الْمَعانِى الْعَجیبَةِ الشَّریفَةِ، وَالْمُرادُ بِهِ أنَّ الْعاقِلَ لا یَطْلُقُ لِسانَهُ، إلاّ بَعْدَ مُشاوَرَةِ الرَّوِیَّةِ وَمُؤامِرَةِ الْفِکْرَةِ. وَالاْحْمَقُ تَسْبِقُ حَذَفاتِ لِسانِهِ وَفَلَتاتِ کَلامِهِ مُراجَعَةَ فِکْرِهِ وَمُماخَضَةَ رَأیِهِ فَکانَ لِسانُ الْعاقِلِ تابِعٌ لِقَلْبِهِ، وَکأنَ قَلْبُ الاْحْمَقِ تابِعٌ لِلِسانِهِ).(3)
*****
پی نوشت:
(1). المحجة البیضاء، ج 5، ص 195 .
(2). میزان الحکمه، ح 18176 .
(3). سند گفتار حکیمانه: مرحوم خطیب در کتاب مصادر بعد از ذکر این گفتار حکیمانه و حکمت 41 مى گوید: هر دو را جاحظ (متوفاى 255) عیناً در کتاب المائة المختارة آورده است ولى مدرک دیگرى براى آن ذکر نکرده جز این که مى گوید: این کلام حکمت آمیز در خطبه 176 نیز آمده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 38). اضافه بر این خوارزمى در کتاب مناقب مى گوید: از امیر مؤمنان(علیه السلام) یکصد کلمه حکمت آمیز نقل شده که هر کدام از آنها معادل هزار جمله از بهترین جمله هاى عرب است و در لابه لاى آن حکمت 40 و 41 را نقل کرده است. (مناقب خوارزمى، ص 376) در غررالحکم نیز این کلام حکمت آمیز با تفاوتى ذکر شده که نشان مى دهد از منبع دیگرى اخذ کرده است.


موضوعات: نهج البلاغه
   چهارشنبه 21 خرداد 1399نظر دهید »

1 ... 30 31 32 ...33 ... 35 ...37 ...38 39 40 ... 139

 << < اردیبهشت 1403 > >>
شن یک دو سه چهار پنج جم
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو
ذکر ایام هفته
آمار
  • امروز: 25
  • دیروز: 244
  • 7 روز قبل: 2096
  • 1 ماه قبل: 9072
  • کل بازدیدها: 173504
نماز حاجت