فراق زیارت اربعین باعث می‌شود که ما قدرش را بدانیم

به گزارش خبرگزاری بسیج از کرج، اگر اربعین امسال مثلِ سال های گذشته خیلی ها راهی شده بودند، دوست نداشتم تلویزیونی روشن کنم، رادیو اربعینی گوش کنم، عکس و فیلمی در فضای مجازی ببینم … تا وقتی همه بر می گردند.

اما اربعین امسال فرق دارد. امسال همه جا مانده اند، کرونا پایِ رفتنشان را گرفته است، بیش از ۲۰ میلیون دل، بیقرارِ قدم قدم رسیدن به یار است، همین بیقراری را بهانه ای کردم تا دوستانِ همیشه راهی شده ام در پیاده روی اربعین، حالِ ما همیشه جا مانده ها را درک کنند و اینجا، امام زاده حسن کرج از خاطراتشان بگویند و به آقا امام حسین(ع) از راهِ دور سلامی بدهیم.

نماز عشاء را می خوانیم و گوشه دنجی از صحن امام زاده، کنار مزار شهید شعبان نصیری می نشینیم. دوستم ساجده، مادرِ حُسنا و حَنانه یکی یکی عکس هایِ  اربعینش را در گوشی اش ورق می زند ” سلام آقا جان … شرمنده … می خواستم صبح ببینمتان و صحبت کنم، گفتم اگر بچه ها ببینند گوشی را از دستم می گیرند و نمی گذارند، دلشان خیلی برای شما تنگ است البته ما بیشتر… چهار سالی پی در پی در چنین روزهایی به برکت چِلّه زیارت عاشورا راهی کربلا بودیم. اولین سالی که آمده بودیم پیشِ شما، حُسنا همانجا راه افتاد. یک جفت کفش جغجغه ای خریده بودم که حسابی شلوغ بازی درآورده بود، حالا آن کفش ها را یادگاری نگه داشته ام، می خواستم امسال پایِ حنانه جان کنم، عضو جدید خانواده ما، کلی از شما برایش گفته ام. یک کالسکه ام گرفته و داده بودیم چرخ هایش را درست کنند برای امسال، خُب نشد … یادش بخیر، مرورِ پیوسته اسرای اهل بیت(ع) و اشک هایی که به یاد اشک های بی بی زینب(س) بی اختیار جاری میشد. آقاجان، امسال که نشد بیائیم خدمتتان ولی برای سال آینده ما را یادتان نرود‌.” دستش را روی سینه اش می گذارد:” السلام علیک یااباعبدالله”

دختر بچه ای سه ساله کنارمان زانو میزند” خاله، بِفَلما لُخمه دون و پَنیل و شَبزی، نذلیِ حَضلَتِ رُقیه است” از شیرین زبانی اش دلمان ضعف می رود و نفری یک لقمه برمی داریم. آن یکی دوستم اسماء عروسکِ کوچکِ چادر سفیدِ گُل گُلی به سر را از کیفش بیرون می آورد و در عوضِ لقمه به دختر بچه می دهد. “یادش بخیر، در طولِ مسیرِ پیاده روی دختربچه ای عراقی خرما تعارف مان می کرد، ما هم از عروسک هایِ دست سازمان با چادرسفید گُل گُلی ای که سرشان کرده بودیم و سنجاقِ سَر در کوله داشتیم به نیت حضرت رقیه(س) به دختربچه ها و کودکانی که به ما خرما تعارف می کردند می دادیم، با چه خوشحالی ای به طرف دوستانشان می دویدند تا آنها را هم سهیم کنند.

مردی چایی شکر معروف عراقی ها و دیگری شیرینی محلی پخش می کرد. زنِ عربی می خواست از غذای موکب به اصرار به من بدهد. کار از اصرار گذشت و به التماس رسید.سیربودم، در چشم هایش محبت موج میزد، محبتی که باعث شد نتوانم دستش را رد کنم. این آشنایی و محبت ناشناخته از کجا آمده بود؟” نگاه به گنبدِ فیروزه ای رنگِ امام زاده می کنم، امام زاده دوست داشتنیِ ما که اگر دلتنگ مسجدجمکران و گنبد فیروزه ای رنگش بشویم برایمان جمکران می شود، دلتنگ صحنِ گوهرشاد و گنبد فیروزه ای رنگش بشویم برایمان گوهرشاد می شود، امروز که پیاده روی اربعین برایمان به آرزویی دست نیافتنی تبدیل شده و داغش را بر دلِ همه ی مان گذاشته است، شده جاده مهران تا کربلا، از همینجا قلب هایمان به سمت کربلا مایل شده است. مقام معظم رهبری چه زیبا فرمودند:"امروز دل های ما هم مشتاق حسین بن علی و آن ضریح شش گوشه و آن قبر مطهر است … ما هم گرچه دوریم ولی به یادِ حسین بن علی و به عشق او سخن می گوئیم … ” خانمی چادری از دور به سختی دست تکان می دهد! نمی دانم با من است یا با کسی دیگر! ماسکِ رویِ صورتش هم اجازه نمی دهد چهره اش واضح پیدا شود! هر چه به ما نزدیک تر می شود برایمان آشنا تر می شود. زینب است. دوستِ خَیر و جهادگرمان، دستش پُر از کیف و کفش و لباس است، ” ببخشید که به شب خاطره تان دیر رسیدم، امسال ویروس کرونا توفیق پیاده روی اربعین را از محبین و مشتاقان امام حسین(ع) سلب کرده است، فکر کردم حالا که این توفیق الهی از ما سلب شده است، چگونه باید با اهل بیت عصمت و طهارت مواسات و مودت داشته باشیم؟

توفیق راهپیمایی اربعین نداشتیم، اما توفیق قدم برداشتن برای خدمت رسانی به امام زمان از ما گرفته نشده و راهش بسته نشده است. می شود به اندازه هزینه سفر کربلا به نیت سلامتی و زنده نگه داشتن یاد آن حضرت برای کودکانِ مناطق محروم کیف و کفش و لباس تهیه کرد، در مناطق محروم و حاشیه کرج که به شدت نیازمند امور معنوی هستند بسته های فرهنگی اهدا کرد و بذر محبت به امام حسین و اهل بیتش را در دل ها بیش از پیش شکوفا کرد.” سهمِ اربعینِ امسالِ همه ی مان صدای محمد حسین پویانفر است که در صحن به گوش هایمان می خورد ” من ایرانم و تو عراقی، چه فراقی… چه فراقی…

مهم‌ترین دستاورد سفر اربعین می‌تواند تغییر در یک‌یک آدم‌ها باشد برای رسیدن به ارزش‌های والای اسلامی، انسانی و اخلاقی. طبق تأکید رهبر معظم انقلاب بر خواندن زیارت اربعین که جزو نشانه‌های مومن به حساب می‌آید، فکر می‌کنم بشود با خواندن این زیارت، قدری درد نرفتن به پیاده‌روی را التیام بخشید. ضمن اینکه آن‌هایی که امسال نیت سفر داشتند و امکانش فراهم نشد، بیایند به اندازه همان ایامی که در پیاده‌روی می‌گذراندند، وقتشان را به مسئله مواسات، همدلی و دستگیری از مستضعفان و محرومان جامعه اختصاص بدهند و نیت کنند که به‌جای پیاده‌روی، این کار را انجام دهند.

 

یادداشت/ رحمت نژاد

منبع:

https://basijnews.ir


موضوعات: مناسبتها, دلنوشته
   شنبه 19 مهر 1399نظر دهید »

طلبه مدرسه علمیه زینبیه کرج:


حضرت معصومه(س) الگوی بی‌بدیل برای سبک زندگی دختران جامعه امروز است.

 

 

دختران امروز باید الگوی تام داشته باشند، الگوهایی که تنها در یکی از مسائل مثال زدنی هستند الگوهای تک بُعدی هستند که نمی توان به همه ابعاد وجودی آنها اعتماد کرد اما بعضی از الگوها تام هستند و انسان می تواند به رفتار، گفتار، زندگی اجتماعی و خدایی شدن و همه ابعاد زندگی آنها اعتماد کند، حضرت معصومه الگوی تام دختران هستند.
به گزارش خبرگزاری کوثر از کرج، میلاد با سعادت حضرت معصومه مرور عاشقی ست، عشق خواهر به برادر که بعد از زینب کبری(سلام الله علیها) فاطمه معصومه پرچمش را برداشته و به زمین نیانداخته است. جایی زینب کبری با سخنرانی هایشان مُهر تاییدی بر نهضت سیدالشهدا(علیه السلام) می زند و جایی هم حضرت معصومه به بهانه دیدار برادر و در واقع برای ترویج فرهنگ اهل بیت(علیهم السلام) و ولایتمداری از جانش مایه می گذارد، به تعبیر مقام معظم رهبری این بانوی بزرگوار، این درخت جوان تربیت شده دامان اهل بیت با حرکت خود موجب شده است که شهر قم به عنوان پایگاه اصلی معارف اهل بیت در آن دوره ظلمانی و تاریک حکومت جباران بدرخشد و پایگاهی بشود که انوار علم را، انوار معارف اهل بیت را به سراسر دنیای اسلام از شرق به غرب منتقل کند.

فاطمه معصومه بعد از مادرش دومین بانویی است که به نص اهل بیت به مقام شفاعت نائل می شود و چه سعادتی بالاتر برای دختران که روز ولادت بانوی کرامت با نامشان گره خورده است، تقارنی که اگر سرچشمه ای برای الگوی دختران باشد سعادتشان را به همراه خواهد داشت.

دختران امروز باید الگوی تام داشته باشند، الگوهایی که تنها در یکی از مسائل مثال زدنی هستند الگوهای تک بُعدی هستند که نمی توان به همه ابعاد وجودی آنها اعتماد کرد اما بعضی از الگوها تام هستند و انسان می تواند به رفتار، گفتار، زندگی اجتماعی و خدایی شدن و همه ابعاد زندگی آنها اعتماد کند، حضرت معصومه الگوی تام دختران هستند.

حضرت معصومه (س) در اموری همچون عفاف، حیا، حرکت اجتماعی، ایمان و امور دیگر به درجه ای از کمال رسید که توانست در دوره خود امین و مورد اعتماد امام قرار بگیرد، در زیارت نامه حضرت معصومه هم آمده است،

” سلام به بانویی که امین و حجت امامش بود “

یعنی حضرت معصومه به مقامی رسید که مورد اعتماد امام زمانش قرار گرفت و حجت زمین شد.

الگوهای تام عامل تسهیل کننده ای هستند که خداوند در مسیر انسان برای انتخاب های درست قرار داده است و یکی از راه های در مسیر درست ماندن، استفاده از الگوهاست.

بنابراین دختری که می خواهد در مسیر خوب بندگی کردن خدا حرکت بکند باید فطرت و طبیعتش را پاک نگه دارد و آن را آلوده به خطا، گناه، اشتباه و انحراف از مسیر فطرت و طبیعت انسانی نکند.

فاطمه زهرا(سلام الله علیها)، زینب کبری(سلام الله علیها)، فاطمه معصومه(سلام الله علیها) و سایر زنان و دختران این خاندان عظمت جنس زن را در طول تاریخ به تصویر کشیده اند، جایگاه و مقامی که دختران با مرور آن می توانند سرچشمه هایی از این عظمت را دریافت کنند و در زندگی خود به کار ببرند.

منبع: کوثر نیوز

یادداشت/رحمت نژاد/ طلبه پایه چهارم/ مدرسه علمیه زینبیه کرج


موضوعات: مناسبتها, دلنوشته
   چهارشنبه 4 تیر 1399نظر دهید »

بسم الله الرحمن الرحیم

 

هرشب تنهایی گوشه ای با کتابت کز میکنم

با دلی پر از اندوه

آیه ها را خط به خط میخوانم

جزء ها را صفحه به صفحه پیش می روم

به دنبال حاشیه امن ات

در جستجوی آغوش گرمت

و به دنبال کلامت که آرامم کند

من به ”فوز المبین” طمع دارم

به ”و لا خوف علیهم و لاهم یحزنون” حریص ام

دست هایم را دراز میکنم اما به تو نمی رسم

آیات عذاب را میخوانم

آنقدر میخوانم تا برسم به الا…

“الا من تاب و اصلح”

آرام می شوم

پشت سر ابراهیم علیه السلام تکرار میکنم:

“انی وجهت وجهی للذی فطر السماوات و الارض حنیفا”

حنیفا را جور دیگری میخوانم

با نگاهی عمیق

به ”اولئک لهم الامن و هم مهتدون” چشم میدوزم

تو مارا خوب بلدی

میدانی چقدر تنهاییم

ترس هامان را میشناسی

چیزی در سینه مان گذاشتی به نام قلب

خودت شدی مقلب القلوب…

تو لرزش ما را میبینی

تردید هایمان را میدانی

و از دل هایمان با خبری

پس مارا بچرخان به سمت خودت

ای مقلب القلوب

و صراط مستقیمت

و منقلب کن ما را…

 

به خودم آمدم

یکباره ترس هایم ریخت

چقدر امید در دلم افتاد

چقدر آرام شدم

خودت یادمان دادی صبر کنیم

و یادمان دادی به سمت تو بیاییم

همین که تو ما را می بخشی

همین که تو ما را میخواهی

کافی ست…

باید این را سر در جهان قاب کنند

“قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم

لا تقنطوا من رحمة الله

ان الله یغفر الذنوب جمیعا

انه هو الغفور الرحیم”

سوره زمرآیه 53

 

به قلم سیده شبنم میرجلالی. طلبه پایه پنجم. مدرسه علمیه زینبیه

 

 


موضوعات: دلنوشته
   شنبه 11 اسفند 1397نظر دهید »

کوچه باغ انتظار دل نوشته هایی به آقا امام زمان عج

مولایم
دلم برای ورود تو لحظه شماری می کند و حنجره ام تو را فریاد می زند, تو که تجلی عشقی

مولایم!

دلم برای ورود تو لحظه شماری می کند و حنجره ام تو را فریاد می زند، تو که تجلی عشقی.

قنوتم را طولانی می کنم تا تو نیمه شبی برای آن دعا کنی. کوچه های غریب بی کسی را آب

و جارو می کنم تا تو صبحی زود از آن کوچه عبور کنی.

هر روز چراغ دلم را با «جامعه الکبیره» روشن می کنم و سفره افطارم را با «آل یاسین»و

«عهد» تزیین می کنم، برای ظهور تو هر روز پای درد «کمیل» می نشینم.

نمی دانم آخرین ایستگاه «توسل» چه هیجانی دارد که مرا با خود تا آن سوی فاصله ها

می برد و صبح آدینه چه صفایی دارد، که صبح آسمانش پراز «ندبه» است.

مولایم…! بی تو دفتر دلمان پر است از مشق های انتظار و من با دلم می خواهم آن روز

که می آیی زیباترین مدال ایثار را تقدیم نگاه تو کنم.

او می آید!

او با کوله باری از صبر می آید، او شمشیر علی را در دست می گیرد تا نامردان را سرکوب کند

و برای هدایت مردمان قرآن را می آورد، او مثل ستاره ای درخشان در تیره ترین شب و مثل

کوه بلندی در جنگل وحشت انگیز ظاهر می شود. او با قرآن محمد در سینه و شمشیر علی

در دست و با مهر زهرا و صبر حسن و شجاعت حسین می آید. سر تا پای او نبوت و ولایت

است .او صفات همه پیامبران را با خود به همراه دارد. او با ظهورش دین را بر همه جهان

حکم فرما می سازد و قیامش مانند قیامت و از بین برنده همه گناهان، و نامش از بین

برنده همه نامردی هاست و سرانجام اوست که کافران را به سزای اعمالشان می رساند

و رسالت پیامبران و زحمات آنان را نتیجه می بخشد. همه مسلمانان چشم انتظارند.

ای مهدی، پس کی می آیی؟

تو می آیی، با یک سبد نور/ امروز امیر در میخانه تویی تو / فریادرس این دل دیوانه تویی تو /

دل ما را که به کس رام نگردد / آرام تویی، دام تویی، دانه تویی، تو

ای نور دیده من! ای مولا و سرور من! ای قامت رعنای عدالت و ای عزیزترین!

اشک فراق از دیدگانم می چکد. زیرا جمعه ای دیگر رسیده است و مرغ دلم به هوای کوی تو،

هوایی شده است. تو می آیی، با یک سبد نور، با یک سبد امید. تو می آیی، اما نمی دانم

درکدام جمعه؟ گاهی وقتها فکر می کنم آیا زنده می مانم تا ظهور پرحضورت را درک نمایم

و یا اگر از این دیار کوچ کردم، آنگاه که تو بیایی آیا من از خاک برمی خیزم و در رکابت غلامی

می کنم؟

همه می گویند غروب جمعه دلگیر است، اما نمی گویید چرا؟ جمعه هم از پی نیامدنت داغ

سکوت بر لب می زند و تا جمعه ای دیگر خاموش می ماند.

اما آن جمعه که بیایی، ابرهای متراکم و تاریک را از دلها می زدایی و چشم هایی را که حسرت

زیارت آفتاب دارند را به نوازش نور و مهربانی می خوانی.

آنگاه که تو بیایی، دست های آسمان هم در پی یاری تو قنوت می کنند. کوه ها کمر خود را

برای کمک به تو محکم می کنند، چشم های دریا برای دیدنت باز می شوند، سروها برای

بوسیدنت قدقامت می کنند، نرگس ها دیگر روی زرد ندارند، شقایق ها دیگر داغ به سینه ندارند

و کبوترها، مقیم خانه تو می شوند.

آن روز که تو ییایی، روز است و دیگر شب نیست. آن روز که تو بیایی، بهار است و زمستان نیست.

آن روز که تو بیایی جمعه است…

 

 


موضوعات: دلنوشته
   یکشنبه 20 فروردین 1396نظر دهید »

گناه دستهای خسته من است که دیر شد نیامدی،گناه خواب ماندن ،نرفته

 

جا ماندن من است تو خوب دیده ای، گناه چشمهای سراب دیده من است،

 

خدا کند سرابها آب شوند ودلها هم نوا شوند و چشمها واشوند ودستها به

 

سوی آسمان بلند دعا شوند که بیا ستاره ام زمین به جای چمن مخمل

 

سبز پهن کند کسی درون خانه خدا قبا به تن کند قبای سبز به جای موشک

 

و تفنگ وتانک واسلحهذوالفقار را علم کند و با صدای آسمانی اش ندا کند که

 

آمدم من همان امام منتظر منم تمام هستیسحر، منم که آمدم. 

 

تمام بودن نگاه کن ببین، عزیزترین شکوفه ام نگاه کن ببین، که بادی نمی وزد،

 

درخت غصه می خورد قد سرو خمیده و زمین چه خسته است. به من که پر

 

گناه ترین و زشت سیرتم نگه نکن به غنچه ای نگاه کن که پر گشوده است.

 

به لاله ها که پرپرند به چشمه ها به رودها به صخره ها دل شکسته آبها

 

و دستهای پینه بسته چشم های خواب رفته به دشتها نگاه کن ببین که

 

آسمان سیاه شد پر ازصدای دود شد تارتر شد و فنا شد دگر به سمت آبی

 

خیال هم نمی رود نگاه کن ببین که خصم دون جری شده ببین چه زخم

 

می زند ببین که پرده می درد ببین چه سنگ می زند ببین ببین کنانه

 

می زند. ببین که شیعه ها غریب ودلشکسته اند ببین غریب مانده ایم

 

ببین یتیم مانده ام ببین هنوز رسم های بد چه  شایعه است به صورت

 

یتیم ما جای سیلی و تازیانه هست .

 

سیده طیبه عربی. طلبه سطح3


موضوعات: دلنوشته
   یکشنبه 22 اسفند 1395نظر دهید »


بسم رب الحسین….


دلم گرفته بود آقاجانم……


در عالم خواب ورویا هرقدم باذکر نام زیبای یوسف مادرتان راهی بودم سمت حرم…

 

راهم را گم کردم…


رفتم و ذکرگویان اشک ریختم.چشم باز کردم…عظمتی دارد حرم علمدارت آقا.

 

دلم لرزید از بزرگی قمر ام البنین…

 

تنها من بودم و صحرایی که نورانی بود از عظمت دو برادر. سید و سالار ابا عبدالله

 

و ماه منیر بنی هاشمیون.

 

پاهای محکمم سست شدند و برزمین افتادم….


آقا جانم …صحرا معطر شد از عِطر بهشت که پیچید در مشامم… .

 

به گمانم مادرتان هم آنجا بود زمین عطر آگین و آسمان دلگیر…


بانویی به پاکی بهشتیان به زیبایی آسمان به لطافت بال فرشتگان…

 

همانگونه که روی زمین فتاده بودم قطره هایاشکم سرازیر بودند…


شرمنده بودم. چطور سربلند میکردم آقا…


نه امانت دار خودش بودم نه تسکین دل یوسفش…


همه جا را ظلمات فرا گرفت و نوررفت…

 

آقاجانم مادرتان رفت بلند شدم و سراسیمه دویدم سمت حرمتان آنجا بودند

 

من هم آرام گرفتم از آرامش حضورش…


صدای اذان می آمد از رویا و خواب بیرون آمدم. خانه ام عطر آگین بود و آسمان

 

میبارید…

نمی دانم چطور به این درجه رسیدم…

 

من فقط عشق دوبرادر در دل نهادم اینگونه مزدم دادند اگر اطاعت میکردم ….

 

اگر دل بدست می آوردم چه میشد مزدم

 

به قلم خانم الناز معتمدی راد / طلبه پایه اول 

 


موضوعات: دلنوشته
   یکشنبه 26 دی 1395نظر دهید »

آنقدر سر بر سجده خدا نهاد


که سجده گاهش گود شد


شد گودال!


گرچه عمیق نبود


ولی عمیقا بوی خدا میداد!


و آنقدر ذکر می گفت


که برای ساکت کردنش


مجبور شدند


حنجره اش را از او بگیرند…


گر چه سر هم به حنجره متصل است


ولی


نمی دانم چرا آن بالا هم لبانش تکان می خورد!


گویی اذکار بودند که از او معنا می گرفتند


نه او از آنان تاثیر…


++++

و ای دل من


اگر او آقای توست


چرا زمین تا آسمان با مولایت فرق داری!؟


++++
سجده هایت عمیق نیست…


طولانی که می تواند باشد!


ذکرت با حضور قلب نیست…


مداوم که می تواند باشد!


روح ات منتهی علیه نیست…


بزرگ که می تواند باشد!


زندگی ات شبیه حسین نیست…


آرزویت که می تواند باشد!


++++


آری آرزویم این است


فقط اندکی


به اندازه یک قطره


شبیه شما باشم آقا


البته اگر عنایت کنید


اگر لایق باشم


اگر…


++++
اصلا تمامی داشته هایم به کنار


اصلا بخشایش خدا بی منت!


اما اینبار میخواهم


شاکر باشم


می خواهم شکر گزاری ایم را نذر کنم!


++++


خدایا شکرت که آقایم حسین(ع) است!


چیز دیگری نمی خواهم…


باورکن!


به قلم خانم شیرین رجب پور/ طلبه پایه سوم


موضوعات: دلنوشته
   چهارشنبه 15 دی 1395نظر دهید »

مهمان خدا “

از روزی که مادر باردار شد

بی وضو نبود

نه ماه تمام ختم قرآن میکرد

فرزندش که به دنیا آمد

بی وضو به او شیر نداد

و صدای صوت قرآنش

لالایی شب های کودکش بود

آری مادر میخواست قرآن با گوشت و خون

او عجین شود

در کودکی هم حافظ قرآن شد

با طنین صدایش

دوستان را به سوی کلام حق فرا میخواند

امام صادق(ع): “هرکه در حال جوانی قرآن بخواند و با ایمان باشد،قرآن با گوشت

و خونش بیامیزد و خدای عزوجل او را با فرشتگان نیک رفتارش رفیق کند و قرآن

برای او در روز قیامت پرده و مانعی از آتش باشد”

از خود میپرسم

قرآن چگونه مانعی از آتش میشود؟

سال ها گذشت

دشمن پلید پای ناپاکش را

در حریم پاک کشور گذاشت

جوانان دلیر لبیک گویان برای دفاعی مقدس

و برای حفظ اسلام به پا خواستند

آن کودک حالا جوانی ۲۴ ساله بود

و مانند هم نسل های خود

عازم جبهه جنگ شد

مردانه جنگید

و عاقبت مانند صاحب اسمش به شهادت رسید…

پیکر پاک او و یارانش

سه روز در آفتاب سوزان ماند

دشمن با تانک هایش از روی بدن هاشان گذشت

و لاله های زیبا را پرپر کرد

“او از روی قرآن در جیبش شناسایی شد”

او شهید شد

همان قرآن اورا چنین مقام رفیعی داد

به راستی او را از آتش حفظ کرد!

حالا جواب سوالم را گرفتم….

تقدیم به مهمان خدا

شهید سیدحسین علم الهدی




به قلم  سیده شبنم میرجلالی / طلبه پایه سوم


موضوعات: دلنوشته
   شنبه 4 دی 1395نظر دهید »

 

اربعین حسینی، جویبار همیشه جاری عاشورا، روز شهادت حماسه سازان و اربعین، روز زیارت مرقد

عاشوراسازان است. عاشورا، خروش خون حسین(ع) است و اربعین، پژواک این فریاد ظلم شکن است.

عاشورا و اربعین، نقطه ابتدا و انتهای عشق نیست؛ بلکه چله عارفانه تشیع سرخ علوی است.

عاشورا تا اربعین، نقطه اوج عشق حسینی است و در این چهل روز، حسین(ع) تنها سخن محافل است تا

در طول عمر انسان، بهانه بیداری و ظلم‏ستیزی باشد.

عاشورا، زمانه خون و ایثار است و اربعین، بهانه تبلیغ و پیمان. در عاشورا، حسین(ع) با تاریخْ سخن گفت

و در اربعین، تاریخ پای درس حسین(ع) نشست.

عاشورا روز کشت “خون خدا” در کویر جامعه ظلم‏زده است و اربعین، آغاز برداشت نخستین ثمره آن.

آری، اربعینْ فرصتی برای اعلام همبستگی با عاشوراست. هر اربعین حسینی، قاصد حماسه ای ماندگار،

پیامدار استعلای ایمان، نشانه‏ای از شکوه عشق، و برگ همیشه سبزی بر درخت هماره سرخ شهادت است.

اربعین یک واژه نیست؛ کتابی قطور و پرماجراست. کتابی که گذر زمان و حادثه‏ های زمین، هرگز نمی‏تواند

نوشته‏ های آن را محو کند و البته کهنگی در آن راه ندارد.

اربعین، هنرنامه مصوّر آرمان گرایی و حق یاوری است. اربعین، نشانه‏ای بر اعتلای دین و بالندگی زمزمه‏

های دعا و تلاوت قرآن در شب عاشورای حسینی است.

اربعین، صدای عدالت و صداقت، و شاخه‏های درخت آزادگی است که از خاک کربلا روییده و تا ژرفای

روزها و روزگاران ریشه دوانیده است.

اربعین، جویبار همیشه جاری و سرخ تاریخ، و جوشش چشمه‏های خون خداوند از چهار سوی عالَم است.


موضوعات: دلنوشته
   یکشنبه 1 دی 1392نظر دهید »

 

عکس ضریح حضرت رقیه

 

بچه ها با گریه به خواب می روند و تو مهیای نماز شب میشوی .اما هنوز قامت نشسته خود را نبسته ای که صدای دختر سه ساله حسین به گریه بلند میشود . گریه ای نه مثل همیشه !!گریه ای وحشتزده ، گریه کسی که تازه داغ دیده ، دیگران به سراغش میروند و در آغوشش میگیرند و تو گمان میکنی که هم الان آرام میگیرد و صبر میکنی …
بچه بغل به بغل و دست به دست میشود ، اما آرام نه    .
پیش از این هم رقیه هرگز آرام نبوده است ، از خود کربلا تا همین خرابه…لحظه ای نبوده که آرام گرفته باشد  ، لحظه ای نبوده که بهانه پدر نگرفته باشد ، لحظه ای نبوده که اشکش خشک شده باشد ، لحظه ای نبوده که با زبان کودکانه اش مرثیه پدر را نخوانده باشد …
انگار که داغ رقیه برخلاف سن و سالش از همه بزرگتر بوده است ، به همین دلیل در تمام طول راه ،و همه منازل بین راه ، همه ملاحظه او را کرده اند و به دلش راه آمده اند و در آغوشش گرفته اند ، دلداریش داده اند و به تسلایش نشسته اند ، و یا لا اقل پا به پای او گریسته اند …
هر بار که گفته است ” کجاست پدرم؟!؟ کجاست حمایتگرم ؟!؟ کجاست پناهم؟!!؟” همه با او گریسته اند و وعده مراجعت پدر از سفر را به او داده اند !! هر بار که گفته است :” سکینه جان !! دل و جگرم از تکانهای شتر آب شد !” دل و جگر همه برای او آب شده است .
هر بار که گفته است : عمه جان از ساربان بپرس که کی به منزل میرسیم ، همه تلاش کرده اند که با نوازش او ، با سخن گفتن با او و با دادن وعده های شیرین ، رنج سفر را برایش کم کنند
اما امشب … انگار ماجرا فرق میکند
این گریه با گریه همیشه متفاوت است ، این گریه گریه ای نیست که به سادگی آرام بگیرد و به زودی پایان پذیرد.
انگار نه خرابه که شهر شام را بر سرش گذاشته است این دختر سه ساله …فقط خودش که گریه نمیکند ، با مویه های کودکانه اش همه را به گریه می اندازد و ضجه همه را بلند میکند .
تو هنوز بر سر سجاده ای ، که از سر بریده حسین می شنوی که : خواهرم دخترم را آرام کن !!
تو ناگهان از سجاده کنده میشوی و به سمت سجاد (ع) می دوی ، او رقیه را در آغوش گرفته و به سینه چسبانده ، مدام بر سر و روی او بوسه میزند و تلاش میکند که با لحن شیرین پدرانه و برادرانه او را آرام کند ، اما موفق نمی شود …
تو بچه را از آغوشش میگیری و به سینه می چسبانی و از داغی سوزنده تن کودک وحشت میکنی :” رقیه جان !! دخترم ، نور چشمم ، به من بگو چه شده عزیز دلم ، بگو که در خواب چه دیده ای ، تو را به جان بابا حرف بزن ” رقیه بریده بریده می گوید :
بابا،، سر بابا را دیدم که در طشت بود و یزید بر لب و دندان او چوب میزد !! بابا خودش به من گفت که بیا !!
تو با هر زبانی که بلدی و با هر شیوه ای که همیشه او را آرام میکرده ای تلاش   میکنی که آرامش کنی و از یاد پدر غافلش گردانی ، اما نمی شود !!! این بار دیگر نمی شود…
گریه او ، بی تابی او و ضجه های او همه کودکان و زنان خرابه نشین را و سجاد را چنان به گریه می اندازد که خرابه یکپارچه گریه و ضجه میشود ، و صدا به کاخ یزید میرسد …
یزید که می شنود دختر سه ساله حسین به دنبال پدر است ، دستور میدهد سر پدر را به خرابه بیاورند ……
ورود سر بریده امام به خرابه انگار تازه اول مصیبت است !! رقیه خود را به روی سر می اندازد ، می نشیند ، بر میخیزد ، دور سر میچرخد ، به سر نگاه میکند ، بر سر و صورت میکوبد ، خم میشود ، زانو میزند ، سر را در آغوش میگیرد ، می بوید ، می بوسد ، خون سر را با دست و صورت و مژگان خود می سترد ، اشک میریزد ، ضجه میزند ، صیحه میکشد ، مویه میکند ، روی می خراشد ، … شکوه میکند ، دلداری میدهد ، اعتراض میکند ، تسلی می طلبد ، و … خرابه را و جان همه خراباتیان را به آتش میکشد …


موضوعات: دلنوشته
   شنبه 16 آذر 1392نظر دهید »

 

این روزها بیرق های سیاهرنگ عزا و آوای نوحه های عاشورایی حال وهوای شهر مان را به کلی تغییر

داده، بانگ یا حسین پر رنگ تراز همیشه بلنده، حالا حتی بوی سیب از سمت کربلا به «شام» که نه به

مشام می رسه دلها خیلی راحت می شکنه و اشکها سرازیر می شه و هر کس به نیتی و با حال و هوایی به

عاشقان پور شور امام حسین(ع) می پیونده تا دوباره جهان ببینه که عبور قطار زمان هیچ غباری بر این

عشق پر شور ننشانده و هیچ خاکستری روی این آتش سوزان دل را نگرفته.

به راستی کربلا چیست جز سرزمینی تشنه که می تواند تمام دلهای تشنه را سیراب کنه

کربلا آبروی همه خاک است ، خاکی که هر ذره آن مهر نماز عاشق ترین بندگان خداست.

کربلا نخلستانی است که تا هنوز نخل هایش سربریده می رویند و ایستاده می میرند

و کربلا ابتدای دلهایی است که با عاشوار گره خورده اند و عاشورا روز سربلندی انسان است.

و تو خوب می دانی که چرا هر سال درچنین روزی خورشید از بلندای نیزه ی خونین طلوع خواهد کرد.

و کربلا چیست جز تداعی کهیعص(کاف: کربلا، هاء: هلاکت، یاء: یزید،، عین: عطش، صاد: صبر)

به قلم خانم لشگری


موضوعات: دلنوشته
   سه شنبه 21 آبان 13923 نظر »

 

انی اتقرب الی الله و الی رسوله و الی امیرالمؤمنین و الی فاطمه و الی الحسن و الیک

بموالاتک و بالبرائة ممن قاتلک و نصب لک الحرب

ای دوست! بدان دنیا عالم کبیر است و انسان عالم صغیر. چون تمام عناصر وجودی در

آدمی جمع اند: آب ، باد، خاک و آتش

آب مهریه زهرا (س) است و دلیل وجود ؛ به شهادت لولا الحجّة لساخت الارض بأهلها،

باد به حکم« و نفخت  فیه من روحی»، هدایت بسوی صراط مستقیم را گردن نهاد( و تو

بنگرکه بادهای سوی دیگر تو را نلرزاند)،خاک:آن قابلیت سرشته شدن به«فطرة الله التی

فطر الناس علیها»است و به فرموده ی خمینی کبیر استعداد در رسیدن به همه مقامات را

به جزء خدا شدن را داراست و آتش که باید نشان از تبرّی جستن از دشمنان خدا را داشته

باشد به تمسک(براءة من الله و رسوله الی الذین عاهدتم من المشرکین) و به بیان( اللهم العن

العصابة التی جاهدت الحسین وشایعت و بایعت و تابعت علی قتله)

به قلم خانم جهانبخشی


موضوعات: دلنوشته
   سه شنبه 21 آبان 1392نظر دهید »

 

دشمن چه در سر می پروراند؛ چه خیال می کند؛ در باغ شهادت باز باز است.

ای دشمنان اسلام و مسلمانان،عالمان مجاهد و مرزداران ما را ترور می کنید در حالیکه نمی دانید،

ولی ما می دانیم که شما هویت و شخصیت خودتان را ترور نموده اید.

ما جان و مال و آبرویمان فدای اسلام است و سپر بلای مولایمانیم و همچنان ایستاده ایم.

پدرم را می کشی راست قامت تابوتش را به دوش خواهم کشید.

برادرم را می کشی، افتخاری بر خود می دانم که از برادرم در امان نیستی .

فرزندانمان را حسین وار و زینب گونه پرورش خواهیم داد و اصلا وظیفه مان این است که آرامش

را از تو بگیریم.و بدان که مشغول گریه نخواهیم شد و نهضت ایثارمان ادامه خواهد داشت.

ای برادر ایمانی شهیدم سعیت مقبول و حجّت مشکور

به قلم خانم جهان بخشی


موضوعات: دلنوشته
   دوشنبه 13 آبان 13922 نظر »


سلام بر غدیر، سلام بر مظلومیت غدیر وسلام بر صاحب غدیر وسلام…چهارده قرن است از حیاط پر برکت غدیر

می گذرد وبا تمام فرازونشیب های آن،هنوزهم بربلندترین قله های تاریخ می درخشد وحافظ گذشته ی اسلام وضامن

بقای آینده ی آن است.چهارده قرن است که عاشوراییان همیشه تاریخ، در تداوم خطّ اسلام ناب محمدی(ص) ومسیر

ولایت وغدیر برای پای فشردن در تداوم وفاداری ورعایت عهد وپیمان ها وایثارگری ها و… با نوشیدن جرعه ای از

چشمه زلال غدیر به استقبال شهادت رفته اند.چهارده قرن است که قلم در اره غدیر و فکر واندیشه در خدمت صاحب

غدیر انجام وظیفه می کند ومیراث مکتوب عظیمی از غدیر را برای نسل های فردا حفظ وبه یادگار می گذارد.آری،

چهارده قرن گذشته است از گفته ی صادق آل محمد(ص): ای حفض، شگفتا از آنچه علی بن ابیطالب(ع) با آن مواجه

شد، او با ده هزار شاهد وگواه(در روز غدیر) نتوانست حق خود را بگیرد، در حالی که شخص با دو شاهد حق خود

را می گیرد.آری همان چهارده قرن پیش بود که حضرت ختمی مرتبت فرمودند: ای عمار،اگردیدی علی(ع) به راهی

می روی و همه ی مردم به راهی  دیگر، تو با علی(ع) حرکت کن و همه مردم را رهاکن.

سالهاست که با امام زمان(عج) غدیر را دعا می کنیم و به زیارت صاحب مظلوم آن می رویم واز خدا می خواهیم

که درظهور مهدی آل محمد(عج) تعجیل نماید.چهارده قرن است که همراه عاشقان کوی یارومحبان امیرالمؤمنین(ع)

غدیر خم را عید می گیریم و با دوستان وعلاقمندان صاحب غدیر شیرینی آن روز را به سرور می نشینیم و روح و

جان خود را صفا می بخشیم.اینک ما میراث دار غدیریم، که در قله های عظمت آن به دنیا آمده ایم و درس الفبای ما

نام صاحب غدیر بوده است. امروز غدیر فراتر از دید دشمنانش قرار گرفته است وشیرینی و حلاوت خود را به تمام

آزاد اندیشان وحق طلبان عالم می چشاند. با این وجود، امروز باید غدیر وصاحب غدیر و اندیشه ی غدیر را خوب

بشناسیم تا بتوانیم درمقابل سقیفه های شرق و غرب روزگار از آن دفاع کنیم تا دیگر بار،این خورشیدعالم تاب، پشت

ابرهای جهل وگمراهی به انتظار ننشیند. پس بعد از چهارده قرن واندی سال، اینک این مائیم وباقی مانده ی غدیر،

دگر بار دست بیعت با امیر جهان می دهیم و یک یا علی دیگر سر می دهیم.

به قلم خانم لشگری (طلبه پایه اول)


موضوعات: دلنوشته
   یکشنبه 28 مهر 13927 نظر »

روز عرفه هیجان عجیبی داشتم هر لحظه منتظر بودم تا بتوانم در مراسم دعای عرفه حاضر شوم.بعد

حضور در مدرسه تا رسیدم خانه رفتم دوباره وضو گرفتم  نشستم سر سجاده .مفاتیح الجنان رابرداشتم

دو صفحه از دعای امام حسین(ع) در روز عرفه را خواندم.اما حضور قلبی حاصل نشد.عیب از خودم

بود خوب می دانستم.سعی کردم معنای دعا را بخوانم شاید رقت قلبی حاصل شود.دیدم کلام گهربارامام

حسین (ع) کجا ومن بنده گنه کار کجا.شروع کردم با خدا درد ودل کردن ازگذشته،ازدلایل آمدنم به حوزه

از لطفها ومحبتهایی که تا الان به واسطه حضورم درحوزه برایم حاصل شده بود را شمردم. کم کم حس

کردم می توانم خودم را پشت واژگان امام حسین(ع) پنهان کنم وایشان را واسطه قرار دهم حسی خاص

سراسر وجودم را فرا گرفت .بغضی در گلویم نشست شروع کردم های های گریه کردن. و فقط می گفتم

خدایا ممنونم مرا به درگاهت راه دادی ومرا با حوزه آشنا کردی. می دانم قصور از من بوده که تا الان

توفیق حضور درمکتب انبیاء(ع) برایم حاصل نشده بود.اما تورا قسم می دهم به گریه های امام حسین(ع)

در روز عرفه دست همه ما طلاب را بگیر ولحظه ی ما را رها مکن. خدایا راه سخت و دشوار. ما هم اول

راهیم خدایا کمکمان کن.کم کم دلم آرام شد. انگار خدا بهم نگاه کرده بود. خوشحال بودم نمی دانم چرا اما

خوشحال بودم واز صمیم قلبم به خدا گفتم: خدایا بنده ی کوچک تو فقط می خواست از تو تشکر کند.

میرحسینی(طلبه سال اول)



موضوعات: دلنوشته
   یکشنبه 28 مهر 13924 نظر »


کم کم عطر او به مشام می رسد، چند روزی بیشتر باقی نمانده، عرفه نقطه ی  آغازاین انقلاب است. بوی حسین(ع) به مشام می رسد.تهرانی ها رسم دارند دهه اول ذی الحجه را روزه می گیرند و روز عرفه خود را به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) می رسانند. دهه دوم برای مولا علی(ع) جشن می گیرند ومقدمه چینی برای عید غدیر می کنند و از فردای روز عید غدیر داربست تکیه ها را علم می کنند .اینجاست که می گویند:

کم کم سیاهی علمت دیده می شود                                  از روی تلّ دل من غمت دیده می شود

دلت آماده شده برای عرفه؟ اگر حاضر نیستی عجله کن وقت از دست می رود، شنیده ای که امام صادق(ع) فرموده اند:کسی که در ماه رمضان آمرزیده نشود، تا رمضان آینده آمرزیده نگردد مگر آن که در عرفات حاضر شود.بحارالانوار،ج96،ص342

تو را به ابا عبدالله(ع) می سپارم. خودت را از حالا برای محرم آماده کن. تو که در مکتب اهل بیت قدم بر می داری باید خودت را برای مجالس امام حسین(ع) آماده ومحیا کنی.مجالس اهل بیت(علیهم السلام) به گردن تو طلبه حق دارند، تا مردم را به راهشان راهنمایی کنی و از اشاعه ی خرافات جلوگیری کنی.پس خودت را برای محرم آماده کن چون عرفه رسیده است، روزی که پیک ابا عبدالله(ع) در کوفه به شهادت رسید، وابا عبدالله(ع) بدون اطلاع از این غم، صحرای عرفات را به قصد کوفه ترک کرد. از مسلم شهید و از بانوی صاحب این خانه بیاموز و این انقلاب را سرباز باش. امروز تو وظیفه داری.

به قلم خانم سارا بیات (طلبه سال اول)



موضوعات: دلنوشته
   شنبه 20 مهر 13924 نظر »


خدایا …

معبود من…

شکرت به خاطر همه چیزهایی که ازت خواستم وبهم ندادی

واسه همه چیزهایی که تا خواستم ، دادی

وبه خاطر چیزهایی که قبل از اینکه ازت بخوام، بهم بخشیدی

منو ببخش…

به خاطر همه راه هایی که رفتم و هیچ کدوم به تو منتهی نشد

به خاطر همه درهایی که زدم وهیچ کدوم خونه تو نبود

به خاطر صبور نبودنم…

به خاطر کوتاهی افق نگاهم

که حکمتهای بی شمارت را حادثه تلقی کردم

مرا ببخش

یا زهرا (طلبه سال اول)


موضوعات: دلنوشته
   شنبه 20 مهر 13922 نظر »


ابن کلبی نسب شناس معروف می گوید:

چیزی که سبب شد مردم جزیرة العرب دست از آیین ابراهیمی برداشته و به عبادت سنگ وبت بپردازند این بود:هر

مسافری که از مکه خارج می شد سنگی از حرم را همراه خویش برمی گرفت، ودر مسافرت هر جا توقف می کرد

آن را بر زمین می نهاد و گرد آن طواف می کرد، همان گونه که به طواف کعبه می پرداخت. این عمل به دلیل اعتقاد

آنان همچون طواف کعبه وحرم بود. آنان کعبه را محترم می شمرده و آئین حج وعمره به جای می آوردند. پس از آن

رفته رفته این عمل آنان به پرستش آنچه بدان علاقه داشتند منجر شده وآنها آئین سابق خود را رفته رفته فراموش

کردند،آنان دین ابراهیم (ع) و اسماعیل(ع) را دگرگون نمودند وبت پرست شدند.

اینجا باید بگویم که یک مسئله در این گفته تاریخی خیلی مشهود است وآن این که شیطان همیشه ترفندهایش تکراری

است.آنکس که آگاه باشد ردپای او را می بیند زیرا همیشه با یک ترفند گمراه می کند.

در سیاست روز:رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای(دام عزه) در فرمایشی فرمودند: نرمش قهرمانانه،

حالازمان این تاکتیک است، آنهایی که در راس امور هستند و حضرت آقا  به ایشان اجازه فرمودند، باید فراموش

نکنند که کعبه اصلی خود وجود رهبر معظم انقلاب(دام عزه) است ونشانه ای که بردند تا زمانی ارزش دارد

که وصل به وجود مقام معظم رهبری(دام عزه) باشدوگرنه راه گم می شود.اگرایشان فرمودند نرمش قهرمانانه

به نظرم یعنی اینکه کمی و تا اندازه ای که مصالح کشور اجازه می دهد نرمش کنید اما کوتاه نیایید یادتان نرود

که حدودی که رهبرما معین کرده اند،چقدر است.ازآن طرف بام نیافتیدودرسرازیری دوستی محض قرارنگیرید.

چرا که به فرموده خداوند در قرآن کریم در آیات 118و119و120 سوره آل عمران یهودیان و مسیحیان هیچ گاه

دوستان شما نخواهند بود. فریب آنها را نخورید.

به قلم خانم بیات پایه ی اول


موضوعات: دلنوشته
   یکشنبه 14 مهر 13924 نظر »

زمانی بود به حکم تقیه وبا اقتدا به پیشوایمان زهری نوشیدیم حسن وار؛ به شیوه ی امام حسن مجتبی وامام حسن

عسگری علیهما السلام، به امید حسین زمان روحنا واجسادنا لتراب مقدمه الفداه!

اسرا:بدانید آزاد مردان حقیقی شمایید واسیران واقعی ماییم نه شما؛ چرا که اسیر و بنده ی تن وزندان دنیا وشیطان

شده ایم.

شهدا:آسانی ما در گرو پیوند شما با خداست،ای شهیدی که نظر می کنی به وجه الله شما را قسم می دهیم نظر الهی

را برای جامعه اسلامی ما بخواهیدوبگویید نوشیدن زهر تقیه تا هر زمان که توبخواهی،شهدی به کام مؤمنان،است.

اما ای خدای عزیز شکست ناپذیر: چنان قابلیت،ظرفیت وچنان عشقی را در روح وجان ما بپروران که در نوشیدن

آن گوی سبقت را از دیگران برباییم .تا به جامعه ی ظهور وتشکیل مدینه ی فاضله نزدیک گردیم،بلکه زمینه ساز

آن باشیم. به یمن قدوم امام خوبیها،قرة العین الرسول،فصل الخطاب، ثقل ثقیل امانت رسول اکرم(ص) نزد مومنان،

گل نرگس،مهدی فاطمه(عج)خدایا ما را لایق آزادی گردان به حرمت خون پاک شهیدان

حکیمه جهان بخشی


موضوعات: دلنوشته
   یکشنبه 7 مهر 13923 نظر »

وقتی فرم طلبگی را پر می کردم توی دلم به خدا گفتم:خدایا فقط به خاطرتو به حوزه علمیه آمده ام.

خدایا خودت کمکم کن، نمی دانم این راه چه راهی سخت یا آسان ، فقط می خواهم اسلام را بشناسم

اون جوری که هست .اما امروز وقتی سر کلاس اخلاق استاد گفت:شما که به حوزه آمده ای خدا

می خواهد هدایت خلق خودش را به دست شما بسپارد، شما را امین اسرار خود کند،آیا این لیاقت را

داری،تنم لرزید، نگران شدم. با خودم گفتم :خدایا من! با این همه اشتباهات ولغزشهایی که دارم،

می خواهی هدایت اشرف مخلوقاتت را به دست من بسپاری.توی همین فکر بودم که دوباره با حرف

استاد به خودم آمدم ،استادم گفت: برای امین شدن اولین قدم دائم الوضو بودن، قلبم آرام گرفت انگار

خداوند می خواست از این طریق بهم بفهمونه که خودم دستت را گرفتم آورده ام حوزه ،خودم راه

را بهت نشان می دهم .فقط من را فراموش نکن.

خدایا کمکمان کن در هیچ لحظه ای از لحظات زندگی تو را فراموش نکنیم.

به قلم عقیله


موضوعات: دلنوشته
   یکشنبه 31 شهریور 13924 نظر »

مقتدر مظلوم:مرجع کد ابزار مذهبی (نوای آنلاین) و شهدا

آنها چفیه داشتند…… من چادر دارم
آنان چفیه می بستند تا بسیجی وار بجنگند…من چادر می پوشم تا زهرایی زندگی کنم…
آنان چفیه را خیس می کردند تا نَفَس هایشان آلوده ی شیمیایی نشود…من چادر می پوشم تا از نفَسهای
آلوده دور بمانم…
آنان موقع نماز شب با چفیه صورت خود را می پوشاندند تا شناسایی نشوند…من چادر می پوشم تا از
نگاه های حرام پوشیده باشم…
آنان چفیه را سجاده می کردند وبه خدا می رسیدند …من با چادرم نماز می خوانم تا به خدا برسم…
آنان با چفیه زخم هایشان را می بستند …من وقتی چادر ی می بینم یاد زخم پهلوی مادرم می افتم…
آنان سرخی خونشان را به سیاهی چادرم امانت داده اند… من چادرسیاهم را محکم می پوشم تا امانتدار

خوبی برای آنان باشم…

موضوعات: دلنوشته
   پنجشنبه 14 شهریور 13922 نظر »


كوچه‏ هاى مدينه هنوز هم ياد تو را دارند و داد مظلوميتت را سر می دهند.

خاك بقيع، مناجات‏هاى شبانه‏ ات را فرياد می زند و سنگ‏هايش اشك خشكيده ‏ات

را به تفسير می كشند. اينجا هنوز هم بوى كلاس‏هاى با صفايت را دارد. هنوز هم

درس و مدرسه با ياد تو شروع می شود. ديوارهاى مدينه با ياد دست نوازشگر تو

بر سر يتيمان،سازيارى می نوازند وبه جاى بازوان پرتوانت،تكيه ‏گاهى براى گريستن

عاشقان می شوند. وقتى نسيم صبح وزيدن می گيرد، صداى «ان شفاعتنا لا تنال

مستخفا بالصلوة» عارفانه‏ات به گوش می ‏رسد.منادى هنوز هم با غمى به بلنداى

آسمان فرياد برمی آورد كه به جرم پاسدارى، پايه گذار مذهب و الگوى عدل صادق

آل محمد (صلى‏ الله‏ عليه ‏وآله) را كشته‏ اند… .

در تقويم اين تاريخ پر فراز و نشيب، حزن انگيزترين روزها، روز شهادت است. آن هم

در مكانى چون مدينه و در كنار قبر پيغمبر، اشك‏ها مجال بهانه ندارندوبركويرگونه ‏ها

چون باران بهارى می بارند.عشاق، كوچه‏ ها را يك به يك پى غمخوار می ‏گردند. می ‏خواهند

صاحب شب را پيدا كنند. می روند و می ‏روند، تا ديوارهاى بقيع تكيه گاه خستگى‏شان گردد.

بوى غمِ مظلوميت تمام آسمان مدينه را در خود غرق نموده.

او كه مدرس توحيد مفضل بود، بعد از اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) بهترين ادله عقلى را

به يادگار گذاشت. آرى او، امام جعفر صادق(عليه‏السلام)، امام عشق و آزادى، حال

ديگر در بقيع هميشه خاموش، آرميده است. بيا! بيا امشب خود را در مدينه ببينيم؛

پشت پنجره‏هاى مشبك بقيع. هواكه تاريك می گردد، مدينه روشن است. امشب در

كوچه‏ هاى مدينه خانه ‏اى آتش گرفته است.

سميه كريمى


موضوعات: دلنوشته
   یکشنبه 10 شهریور 13922 نظر »

شکایت ازنوجوانیم را به چه کسی عرضه کنم. چه کسی حاضر است این شکایت مرا بشنود،خدای مهربان در قرآن وپیشوایان دین

در کلمات نورانیشان همه آنچه را که زمینه پرواز انسان را فراهم می کند ،گفته اند.اما گاهی این گفته های نورانی ،به گوش من وشما

نمی رسد،مقصر کیست؟کاری نداریم .اما این را باید دانست که نوجوانی همان دورانی است که قلب ،تشنه نور است ودر تب وتاب آن

می وزد،اگر نور نیامد وانتظار نوجوان بی پاسخ ماند،ظلمت قدم زنان وارد می شود،چرا که

خانه قلب از میهمان خالی نیست.مهم این است که قلب،میزبان چه کسی خواهد شد؟قلبی که

می تواند میزبان نورانی ترین انسان وکامل ترین بنده خدا،یعنی امام زمان(ع) باشد چرا

میزبان شیطان ودوستانش باشد؟نوجوان در دورانی به سر می برد که عاشق کمال وشیفته

جمال است.اگر از کملات آن انسان وارسته وجمال وزیبایش برای انها گفته شود بدون هیچ

درنگی،در به او می دهند که دلدار فقط اوست . من از کسانی هستم که از نوجوانیشان شکایت دارند،چرا که به من نگفتند یا گفتند،ولی به

من نرسید وبا غفلت نخواستم توجه کنم که امام مهربانی ها نامش مهدی است.دوستدارانسان ها وشیفته جوانان است تا برای یاریش آستین

همت را بالا زنند وقدم در راه خدمت او به سرعت ومحکم بردارند وعمر خویش راصرف آن وجود عزیز که امام زمان همه ماست کنند.ا

گر از نوجوانی با انسان کامل والگوی شایسته ام آشنا می شدم،حالا حال وروز بهتری داشتم اما به من نرسید که می شود به او دل داد،با

او بود وبه یادش ایام را سپری کرد وشب وروز برایش دعا کرد.


موضوعات: دلنوشته
   جمعه 11 مرداد 1392نظر دهید »

تا زمین در گردش وتا آسمان د رچرخش است     عشق مولی در رگ ما شیعیان د رگردش است

اللهم وصلّ علی علیّ امیرالمؤمنین ووصیّ رسول رب العالمین،عبدک وولیّک واخی رسولک وحجتک علی خلقک وایتک الکبری والنبا العظیم. فرازی از دعای افتتاح

این علی کیست؟که چنین می خوانیمش؟

عم یتسائلون ؛در قیامت از چه می پرسند؟

عن النبا العظیم!الذی هم فیه مختلفون ؛از خبری بزرگ که در آن اختلاف می کردید

ان الیوم الفصل کان میقاتا بدانید که میقات روز جدایی حق از باطل خواهد آمد.

یوم یقوم الروح والملائکة صفا لایتکلمون إلا من إذن له الرحمن وقال صوابا؛روزی که د ران روح وفرشتگان به صف می ایستند وکسی را یارای سخن گفتن نیست،مگر آن کسی که اذن الهی دارد وآنچه تصویب شده می گوید.

آری علی (ع) یعنی تصویب الهی ،تجویز الهی،تنفیذ حکم خلیفة الهی،بعد از نبی اکرم(ص) است

ای مردم دنیا بدانید‍‍‍! که گهواره زمین آرام از علی دارد؛کوههای نستوه،نشان از استواری وراست قامتی علی در دین وعمل دارد ودرخشش خورشید وستارگان وبرپایی هفت آسمان بر کرانه ها،به نیروی جاذبه ودافعه علی (ع) است

حال ای مسافر کوچه های رمضان؛روح رمضان را دریاب،که علی است روح عبادت زمین وزمان

راستی در ماه رمضان چند واحد برداشتی ؟

به توان خویش نگریستی یا به یاری الهی ودستان بسته شیطان وجنودش؟

واحد توحید چون پیامبر وحدت واخوت

واحد حب علی(ع) واولاد علی(ع) به شیوه تولی وتبری

واحد ولایتمداری سپر بلای مولا شدن همچون فاطمه زهرا(س)،زینب کبری(س)،حجر بن عدی

سجایای اخلاق حسنی

قاطعیت حسینی ؛برای یاری قاطع حبائل الکذب والافتراء

عبادت سجاد گونه ای

علم ودرایت وحکمت از تبار باقر العلومع

اخلاص وصداقت از چشمه سار جعفر صادق(ع) نوشیدن

کظم غیض از نوع کظم غیض کاظمی

رضایتی چون مقام رضای رضوی

بخششی جواد گونه

تزکیه،تجلیه بعد تحلیه نفس در ارتباط با خدا با توسل به هادی النقیع

تدبیر،تقوا ومدیریت زمان همچون امام حسن عسگریع

خوف چون استخوان در گلو ورجای عدالت گستر به تبعیت از مولی مهدیعج

در پایان ماه محاسبه عمل کن وبه خودت نمره بده! ببین چند واحد صحت عمل داری؟چند واحد قبولی؟وچندواحد را به کمال رسانیدی؟نکند واحد افتاده داشته باشی؟

واویلا اگر مشروط شوی؟که در این صورت روزی که زمین وزمان در هم پیچیده شود وخورشید وستارگان تیره شوند. انگشت حسرت به دندان می گزی!!! وای از آن روز با دست تهی

اذا الشمس کورت واذا النجوم انکدرت واذا الجبال سیرت

فقط شیعیان کامل العمل وقبول العمل وصحیح العمل زیر پرچم یعصوب الدین،قسیم النار والجنة،امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب(ع) وبه اذن الهی شفاعت خواهند شد. وصحت وقبول وکمال عمل در پذیرش ولایت علی (ع) است.

آیا تو جا می مانی؟

همتی مظاعف می طلبد؟

باقیمانده ماه رمضان را دریاب یا علی مدد

 

به قلم  حکیمه جهانبخشی، پایه پنجم

 

Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA yles DefLockedState="false” DefUnhideWhenUsed="true” DefSemiHidden="true” DefQFormat="false” DefPriority="99″ LatentStyleCount="267″> ” UnhideWhenUsed="false” QFormat="true” Name="heading 1″ />

mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;} -->


موضوعات: دلنوشته
   دوشنبه 7 مرداد 13921 نظر »

 

آواز خدا هميشه در گوش دل است              كو دل كه دهد گوش به آواز خدا

اينجا وادي السلام است، اينجا ديار سالكان حق و حقيقت است، اين صداي منادي حق است

 و اين كلامي از جنس نور اي مخاطبان ( يا ايها الذين آمنوا) ! به نور الهي وصل شويد

 (اطيعوا الله ) ، از هادي نور عبور كنيد(واطيعوا الرسول) ، از كليد حبل المتين وارد شويد

( و اولي الامر منكم)، بدانيد كه اذن دخول حريم امن الهي،سنجش اعمال با ميزان نور است.

 ( فان تنازعتم في شيء فردوه الي الله و الرسول ان كنتم تومنون بالله و اليوم الاخر) ،

و اگر در تشخيص حق از باطل نور حق را يافتي اين نيكو بازگشت مبارك بادت!!!

عارفان حق گويند خواهي نشوي رسوا همرنگ حقيقت شو! از آنجا كه نور الهي در يوم

 التلاق ،جدا كننده حق از باطل است مباد كه آن روز در پيش ديدگان نبي اكرم صلي الله

 عليه و آله و السلم شرمسار شويم.اي نفس بدان كه در سلك مخاطبين اولين وآخرين

 قدرت هستي خالق عالم كبير (دنيا) و عالم صغير ( انسان) واقع شدن، شرط دارد و آن

ايمان است و كمال ايمان در اطاعت از خداي سبحان، قبول ايمان در اطاعت از رسول

اكرم(ص) و اوصياي بر حقش (ع) و صحت ايمان در موازنه آن با ميزان حق است.پس آيا

 محمد مصطفي (ص) كه ايمان فكري يا قلبي و زباني و عمل به اعضاء و جوارحش در

حد كمال است، در سخنش جز به اتصال به درياي عظمت كبريايي خواهي يافت؟

بدان! ايشان چه در كلام الهي و ابلاغ آن و چه در كلام بشيريش نقص و اجحافي نخواهي

 ديد. آنجا كه مي فرمايند:

( فاطمه بضعت مني) يا ( هر كس فاطمه را بيازارد مرا آزرده و هر كس مرا بيازارد خدا آزرده

 و هركس او را خشنود كند مرا خشنود كرده و هر كس مرا خشنود كند خدا را خشنود

 ساخته) نيز نه تنها در غير مسير حق و يا حب نفس نبوده بلكه عين حق و حقيقت بر

زبانشان جاري بوده است. اينكه ( انك لعلي خلق عظيم)در وصف كسي است كه گوش به

 جان آواز خدا داده است. از طرفي ديگر (صبغه الله) داشتن رسول خدا (ص) نشان از حق

ولايت و اطاعت از فاطمه زهرا سلام الله عليها از طرف خداي عزيز است.اهل مملكت معرفت

 ظاهر و باطن دريافتند كه فاطمه (س) اطاعت را در جسم و روح از خدا و نبي و وصي به اوج

 رسانيد پس آيا اطاعت از فاطمه (س) اوج اطاعت نيست؟

 

به قلم حكيمه جهانبخشي طلبه پايه پنجم

 


موضوعات: دلنوشته
   چهارشنبه 12 تیر 13923 نظر »

با یاد و نام تو ای روشنای دل!!!

وقتی آمدم خیال می کردم کبوترم که از قفس آزاد شده است، دلم عجیب در بند شما بود

نفس کشیدن در این فضا برایم ذکر بود!

نشد که پا بگذارم از در خانه تان و نگویم « فا الله لا تمحونا و لا تمیت و حینا» . 

آرزویم این بود دستم به دامانتان برسد هیهات هیهات که حتی به در گردی از قدمهایتان نرسیدم نه اینکه

شما دریغ کنید نه به خدا سوگند که شما خاندان کرامتید، من لایق نبودم

غرق شدم در قیل و قال ، محو جمال ماندم نرسیدم به بوی سیب!

هلا که قدم هایم رو به پایانی نهاده است، ترسم زیاد شده از فراق دوست! 

بانو به چادر سیاهتان ترسم همین بود در تمام این پنج سال نکند دستم جدا شود !

بیرون کنی مرا از حضور خویش ای استواری پایه های عرش!

ای دلبر تمام دلدادگی هایم!

ببین بی تو جدا می شوم از بودن های ناب ! 

نکند جدا کنی مرا ! قلب سیاه می شود بدون خاک چادرت!

قسم می دهم تو را به لحظه های نگاهت!

 به روی ماه حسین(ع) ! جدا نکن مرا و دور مکن مرا از خوبی های خود!!

راست می گویند وقتی انسان از نعمتی برخوردار است قدر  آن را نمی داند، وقتی نعمت از دست می رود

ارزشش آشکار میشود، واقعا همین گونه است.

وقتی اینجا بودم نمی دانستم در چه فضایی نفس می کشم ولی هلا قلبم چه سخت می زند باهوای

نبودن در این حضور!!!

سال اول که سخت حیرانی! محو باورت نمی شود، انگار مثل بار اول که زیارت میرود انسان!!!

سال دوم شروع درک ناب حضور است، نعمت ها را درک می کنی، می فهمی چقدر هوایت را دارند! درک

می کنی درک نعمتها،درک می کنی فقط درک!!

سال سوم شک می کنی به خودت، دو دل می شوی، نکند نتوانم، نشود، لایق نیستم این همه نعمت و

من حس شرمساری می کنم!!

سال چهارم غرق می شوی، می فهمی چقدر نمی دانی، می فهمی چقدر دستت خالی است، می فهمی

راه چه طولانیست! چقدر سخت است ! شکل می گیری اگرقدمت محکم باشد، خوب می شوی اگر خوب راه

را یافته باشی، دل می بندی، محب می شوی محب ولی…..

سال پنجم شروع دلتنگیست،از اول روز ورود اشک همدمت می شود، شبیه هوا تازه دل داده بودی!

تازه لذت وصل را چشیده بودی!

تازه شربت ناب دانستن به جانت نشسته بود، تازه غرق  شده بودی، غرق حضور!

تازه لحظه های ناب را یافته بودی ولی…

هر لحظه که می گذرد حس می کنی گوشه ای از دلت را از دست می دهی، رنگ میبازی، غصه می خوری،

میترسی، دلتنگ می شوی، وای چقدر سخت است!!

حال کسی را داری که محبوبش را از او می گیرند، نه یک دفعه بلکه کم کم!

حال دختری را داری که از مادرش جدایش می کنند با زور!

حال حال،  نه اصلا حالی نیست که بشود وصف کرد

حالی نیست که بتوان درک کرد!!!

« گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود»

هرچه تقدیر کنی پروردگارم  بهترین است! به تو می سپارم ای تمام هست! ای تمام عشق!


به قلم سیده طیبه عربی. پایه پنجم



موضوعات: دلنوشته
   شنبه 8 تیر 13921 نظر »


خدایا مگذار دعا کنم

که مرا از دشواریها و خطرهای زندگی

مصون داری

بلکه دعا می کنم در رویارویی با آنها

بی باک و شجاع باشم

مگذار از تو بخواهم که درد مرا تسکین دهی

بلکه توان چیرگی بر آن را به من ببخش!!

 


موضوعات: دلنوشته
   یکشنبه 12 خرداد 13922 نظر »

غم مخور،ایام هجران رو به پایان می رود                                        این خماری از سر ما می گساران می رود

 پرده را از روی ماه خویش بالا می زند                                          غمزه را سر می دهد،غم از دل وجان می رود

ابرها،از نور خورشید رخش پنهان شوند                                            پرده از رخسار آن سرو خرامان می رود

وعده دیدار نزدیک است یاران مژده باد                                            روز وصلش می رسد،ایام هجران می رود

                                                                                                                حضرت امام خمینی رحمةالله


موضوعات: دلنوشته
   جمعه 27 بهمن 13911 نظر »

سلام  بر توای دختر حسین شهید(علیه السلام) (حضرت رقیه(س))

سلام بر تو ای راستگویی که در راه دین  شهید گردیدی

سلام بر تو ای آنکه خدا از تو خشنود وتو نیز از خدا خشنودی

سلام بر تو ای ذات متقی پاک گوهر سلام بر تو ای صاحب فضیلت

سلام بر تو ای مظلوم ارزشمند

درود خدا بر تو وبر جسم وجان تو باد.


موضوعات: دلنوشته
   سه شنبه 28 آذر 1391نظر دهید »
 << < اردیبهشت 1403 > >>
شن یک دو سه چهار پنج جم
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو
ذکر ایام هفته
آمار
  • امروز: 19
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 943
  • 1 ماه قبل: 3636
  • کل بازدیدها: 166325
نماز حاجت