نماهنگ | روایت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از ساعات قبل از شهادت شهید باکری و مکالمه بی‌سیم او با #شهید_کاظمی، به همراه انتشار صوت آخرین مکالمه بیسیم شهید باکری و شهید کاظمی

 سالروز شهادت آقامهدی باکری

 

 

 

 


موضوعات: در محضر شهدا
   پنجشنبه 25 اسفند 1401نظر دهید »

 

اگر شهید نباشد، خورشید طلوع نمی‌کند و زمستان سپری نمی‌شود.

اگر شهید نباشد، چشمه‌های اشک می‌خشکد، قلب‌ها سنگ می‌شود و دیگر نمی‌شکند، و سرنوشت انسان به شب تاریک

شقاوت و زمستان سرد قساوت انتها می‌گیرد و امید صبح و انتظار بهار، در سراب یأس گم می‌شود.

اگر شهید نباشد، یاد خورشید حق در غروب غرب فراموش می‌گردد و شیطان، جاودانه کره‌ی زمین را تسخیر می‌کند.

سید شهیدان اهل قلم

ماملت امام حسینیم

 

 

   شنبه 22 مرداد 1401نظر دهید »

ما در زیر بار سختی ها و مشکلات و دشواری ها قد خم نمی کنیم.

ما راست قامتان جاودانه تاریخ خواهیم ماند.

تنها موقعی سرپا نیستیم که یا کشته شویم، و یا زخم بخوریم و به خاک بیفتیم

و الا هیچ قدرتی پشت ما را نمی تواند خم کند.

 شهید بهشتی

 

   دوشنبه 7 تیر 1400نظر دهید »

 

 

 

   چهارشنبه 3 دی 1399نظر دهید »

 

 


بخشی از وصیت نامه شهید حاج قاسم سلیمانی؛

عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است… چگونه ممکن است کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟ خالق من،محبوب من ،عشق من که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی … مرا در فراق خود بسوزان و بمیران

 


موضوعات: در محضر شهدا
   چهارشنبه 26 آذر 13992 نظر »

 

 

 


 دختر شهید سلیمانی: بین بایدن و ترامپ تفاوتی وجود ندارد

زینب سلیمانی در مصاحبه با راشاتودی: ترامپ دستور داد پدر من را ترور کنند و بایدن نیز از این اقدام حمایت کرده. هردوی آن‌ها از یک سیاست مشخص پیروی می‌کنند.

بعد از ترور پدرم، آمریکا تصور می‌کرد همه‌چیز متوقف می‌شود، اما اشتباه می‌کنند؛ این تازه اول راه است.



   چهارشنبه 26 آذر 1399نظر دهید »

 


✍️حاج‌ حسین‌یکتا:

اصلاً اسمش قاسم بود!


می‌دونی معنی‌ش چیه؟!

یعنی تقسیم می‌کرد… می‌گفت:غصه و غم‌ها مال من، شادیا مال شما! قاسم بود دیگه.‌.. می‌گفت: بی خوابیا مال من، تو راحت بخواب..‌‌‌. قاسم بود دیگه، تقسیم می‌کرد! می‌گفت: دور از خانواده بودن مال من، تو راحت پیش خانمت باش، پیش مامانت باش، پیش بابات باش! قاسم بود دیگه، تقسیم می‌کرد… می‌گفت: تو راحت تو امنیت باش، موشک و بمب مال من…

 

   سه شنبه 25 آذر 1399نظر دهید »


مکتب سردار کریمان

دانشجو باتقوا به حکمت می رسد


آن زمان که حضرت امام به گورباچف گفت: من صدای شکستن استخوان کمونیسم را می‌شنوم، این حکمت ایشان را می‌رساند، ایشان صدایی را با هزاران کیلومتر فاصله از شوروی می‌شنید،اما گورباچف در دل مسند حکومت شوروی این صدا را نمی‌شنید و این معنای حکمت بوده که برگرفته از تقوا است و فقط مختص معصومان و اولیای الهی نیست حتی شما دانشجویان می‌توانید اگر تقوا پیشه کنید به حکمت برسید.

شهید حاج قاسم سلیماني. ۱۳۹۵/۱۲/۱۵در دانشگاه کرمان

   چهارشنبه 19 آذر 1399نظر دهید »

راز عزتمندی «حاج قاسم سلیمانی» از زبان یک رزمنده

سردار «حسین معروفی» با بیان خاطره‌اش از اینکه مهمان خانه شهید «قاسم سلیمانی» شده بود، اظهار داشت: رفاقت من و حاج قاسم خیلی عمیق بود، هرچند وقت یک بار به خانه همدیگر رفت و آمد داشتیم. یک روز خسته و کوفته از اداره برگشتم. نگاهی به موبایلم انداختم تا ساعت را چک کنم که متوجه شدم از طرف حاج قاسم تماس داشتم. سریع تماس گرفتم و حاجی بدون معطلی گفت: «حاج حسین کجایی؟» سلام علیک کردم که حاجی ادامه داد: «امشب همراه خانواده تشریف بیاورید. سفره‌ای کوچک انداخته‌ایم تا دور هم باشیم.»

بدون وقفه قبول کردم. نزدیک اذان مغرب رسیدیم منزل حاجی. نماز را به امامت حاج قاسم خواندیم و برای شام غذایی که همسرشان پخته بود را خوردیم. بعد از شام با ایشان نشستیم به خاطره‌بازی دوران جنگ؛ اندکی من می‌گفتم و اندکی حاج قاسم.

دیر وقت شده بود که گفتم: «شرمنده، خیلی دیر وقته بیشتر از این مزاحمتان نمی‌شویم.» سردار نگاهی کرد و با لبخند گفت: «کجا این وقت شب؟ امشب را پیش ما باشید.» با گرفتن رضایت چشمی از همسرم به حاجی رو کردم و گفتم: «چه سعادتی بیشتر از این». حاج قاسم از جایش برخاست و از اتاقی برایمان پتو و تشک نو آورد و در اتاق دیگری برایمان جا انداخت.

از بس روز خسته‌کننده‌ای داشتم، تا پلک روی هم گذاشتم خوابم برد. ناگهان با صدای گریه مردانه از خواب پریدم. سر در گم بودم. نمی‌دانستم این‌جا کجاست و ساعت چند است! فقط صدای گریه مردانه از دور به گوشم می‌رسید. دستم را به چشمانم کشیدم و بعد از اینکه کمی سرحال شدم، اطرافم را نگاه کردم و با خودم گفتم «یعنی کیست که این وقت شب اینطوری گریه می‌کند!» با دقت گوش کردم، صدای حاجی بود. با خدایش می‌گفت «الهی العفو الهی العفو الهی العفو» سرم را چرخاندم و ساعت را نگاه کردم، درست ۲۰ دقیقه مانده بود به اذان صبح…

 

   سه شنبه 18 آذر 13991 نظر »


۵ توصیه کاربردی سردار سلیمانی به بسیجی‌ها:

اولا: بزرگترین امانت سپرده شده به ما جمهوری اسلامی است که امام عزیزمان فرمود: حفظ آن از اوجب واجبات است، در حفظ این امانت از هرکوششی دریغ نفرمایید.
ثانیا: به حلال خداوند و حرام خداوند توجه خاص خاص داشته باشید.
ثالثا: پدر و مادر خود را آنچنان بزرگ بشمارید که شایسته آن باشد که خداوند و ائمه معصومین(ع) توصیه فرمودند.
رابعا: دوستی و رفاقت ارزش بزرگی است اما مهم این است با چه کسی رفاقت و برای چه راهی می کنید.
خامسا: نماز شب نماز شب نماز شب که کلید تمام عزت هاست.

برادرتان، قاسم. ۹۴/۱۱/۲۵

?این نامه که در سال ۹۴ در جبهه نبرد با داعش در سوریه نوشته شده، بعد از ۵ سال به‌طور عمومی منتشر می‌شود.

 


موضوعات: در محضر شهدا
   یکشنبه 9 آذر 1399نظر دهید »

 

مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا

بار دیگر صهیونیست جنایتکار و حامیان مستکبرش، چهره‌ی پست و پلید خود را نمایان کرده و با به شهادت رسانیدن دانشمند هسته ای و موشکی عزیز ما، شهید محسن فخری زاده، آشکارتر از هر زمان، ذات پلید و شیطانی خود را به نمایش گذاشتند.

خون پاک شهید فخری زاده در امتداد خون مجاهدان فی سبیل الله همچون سردار دلها، شهید حاج قاسم سلیمانی و دانشمندان هسته‌ای، نثار آرمان‌های اسلام ناب و انقلاب شد.

بی تردید، این ترورهای مذبوحانه، نشان از عجز دشمن در برابر قدرت و عزتِ مردان و زنان با ایمان ایرانِ اسلامی است.

صهیونیست پلید و آمریکای جنایتکار گمان نکنند که با کشتن دانشمندان ایرانِ عزیز به هدف شوم خود می‌رسند، و حرکت روبه جلوی ملت ایران در زمینه های علمی و دفاعی، متوقف و یا کند می‌شود؛ بلکه به فضل خدا، خونِ مظلوم، نهالِ ایمان را در وجود هزاران هزار جوان انقلابی، بارورتر می‌کند تا راه شهید را با قدرت و اقتدار بیشتری نسبت به قبل ادامه دهند؛ و این وعده‌ی خدا و سنت تخلف ناپذیر الهی است و قطعاً این خون ها به ثمر خواهد نشست و غده‌ی سرطانی رژیم صهیونیستی، بزودی از صحنه‌ی روزگار محو خواهد شد.

مدرسه علمیه و موسسه آموزش عالی حوزوی زینبیه کرج، این اقدام رذیلانه را شدیداً محکوم نموده و خواستار انتقام سخت از جنایتکاران است تا دشمنان بدانند حریم امنیت کشور اسلامی ما خط قرمزمان بوده و هر متجاوزی را به سزای عملش خواهیم رساند و به کسانی که هنوز به سراب مذاکره دلبستگی دارند، یادآوری می‌کنیم وقتی دشمن، آشکارا، در حال ضربه زدن به ملت ماست، فقط و فقط، ایستادگی و عدمِ کرنش در برابر دشمن و به فرموده‌ی مقام معظم رهبری مدظله‌العالی، بی‌اثر کردن تحریم ها با تکیه بر توان داخلی، راهِ چاره است.

شهادت جانسوز این دلاور مرد عرصه‌ی علم و تقوی و دانشمند عزیز و انقلابی را به محضر ولی عصر ارواحنا له الفداه و مقام معظم رهبری مدظله العالی و ملت شریف ایران، تبریک و تسلیت عرض می‌نماییم و علو درجات و همنشینی با سید و سالار شهیدان أباعبدالله الحسین علیه السلام و صبر و اجر برای خاندان مکرم آن شهید را، از درگاه خداوند متعال مسئلت داریم.

۸آذرماه ۱۳۹۹- مدرسه علمیه و موسسه آموزش عالی حوزوی زینبیه کرج

 

   یکشنبه 9 آذر 1399نظر دهید »



حاج قاسم سلیمانی: همان دختر کم‌حجاب دختر من است

من و آدم‌های خودم. من و رفقای خودم. من و مریدهای خودم. این بی‌حجاب است، این باحجاب است. این چپ است، آن راست است، این اصلاح‌طلب است، او اصولگراست، خب پس چه کسی را می‌خواهید حفظ کنید؟ همان دختر کم‌حجاب دختر من است. دختر ما و شماست؛ نه دختر خاص من و شما… اما جامعه ماست…

 



   سه شنبه 22 مهر 1399نظر دهید »

 

نقش زنان در دوران دفاع مقدس

یکی از عرصه هایی که زنان به خوبی در آن نقش خود را ایفا نمودند، حضور در دوران دفاع مقدس است. با شروع جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ زنان به عنوان بخش قابل توجهی از جمعیت کشور، وظیفه خود را برای حفظ میهن از تجاوز دشمن به نحو مطلوب انجام دادند و با توجه به شرایط موجود به ایفای نقش خود پرداختند. اینان سربازان گمنامی بودند که بار سنگین تدارکات جبهه جنگ و برخی وظایف دیگر را بردوش می کشیدند. هجوم یک باره دشمن به مناطق مرزی و هم چنین بمباران های هوایی به شهرها ایجاب می نمود که زنان به صورت مستقیم در مناطق جنگی حضور پیداکنند.

نقش رزمی زنان در دفاع مقدس

اولین مسئولیتی که زنان در دفاع مقدس، به صورت خودجوش و همپای مردان بر عهده گرفتند، جنگیدن با دشمن بعثی در جنوب و مزدوران داخلی در کردستان بود، حتی آنان، کوکتل مولوتف ساختند، تا به جنگ تانک های عراقی بروند که قصد داشتند از مرز شلمچه بگذرند. البته تهیه و به کار بردن کوکتل مولوتف، ابتدایی ترین کار رزمی خواهران و زنان به شمار می آمد، بعدها آن ها خود را به سلاح مجهز کردند تا مردانه با دشمن بجنگند، روایت هایی از راویان، از جمله :

در قبرستان خرمشهر زن ۶۵ ساله ای را دیدم که تفنگ ام یک بر دوش داشت. گفتم: مادر چه می کنی؟ گفت: پسر و دخترم آنقدر جنگیدند تا شهید شدند و اینجا خفته اند. می روم راه شان را ادامه دهم، هر چه او را منع کردم، نپذیرفت و گفت: باید از دینم دفاع کنم. این تنها وظیفه شما پسرانم نیست، بلکه وظیفه من هم هست، جنگید و سرانجام با ترکش خمپاره شهید شد.

 

 

زنان رزمنده در خرمشهر، کارهای دیگری را نیز بر عهده داشتند که مراقبت از تسلیحات، تسلیح رزمندگان، نگهبانی از پیکر

شهداء، توزیع سلاح بین رزمندگان از آن جمله بوده است. در جبهه های دیگر هم وضع به همین صورت بود. مثلاً:

ـ در گیلان غرب، یک زن، چند سرباز عراقی و در شادگان، چهار شیر زن، هشت سرباز بعثی را به اسارت درآوردند.

ـ خانم فاطمه نواب صفوی، به همراه گروه چریکی شهید چمران و در ناحیه سوسنگرد، اسلحه به دست گرفت و جنگید.

ـ یک زن سوسنگردی با آرد مسموم نان پخت و با آن تعدادی از عراقی ها را از پای درآورد.

ـ و باز در این شهر مادر شهید الحانی، یازده سرباز عراقی را به خانه اش دعوت می کند، به آنها غذا می دهد، و زمانی که آن ها به استراحت پرداختند و به خواب رفتند، در اتاق را قفل می کند و بسیجی ها را با خبر می سازد، و خود او هم با چوب دستی به جان بعثی ها افتاد. داستان این زن شجاع را مقام معظم رهبری، این گونه نقل کرده است:

«به خاطر دارم در سوسنگرد خانم عرب مُسنی زندگی می کرد که همسرش نابینا بود. ایشان با وجود این که چهل پنجاه سال داشت، خیلی شجاعانه و در حقیقت مردوار از شهر دفاع می کرد. معروف بود که با چوب دستی، چند سرباز عراقی را از پا انداخته است.

صحنه های رزم زنان، اگرچه اندک بود، ولی اولاً تا پایان دفاع مقدس کم و بیش ادامه یافت، و ثانیاً، تأثیر عمیقی بر روحیه رزمندگان داشت. به علاوه، زنان نقش های اطلاعات رزمی فراوانی را انجام دادند. خانم حورسی از مدافعان خرمشهر در این باره می گوید: «ما از آن لحظه ای که به نیروهای شناسایی ملحق شدیم، کار شناسایی دشمن، خنثی کردن بمب، شناسایی ضد انقلاب و پیدا کردن رد پای آن ها در شهر و روستاها را دنبال کردیم. نوع دیگری از کار اطلاعاتی و امنیتی را خواهران بسیجی انجام می دادند، مثلا آن ها در لباس امدادگر و پرستار به شناسایی منافقینی دست می زدند که به صورت ناشناس به بیمارستان ها سر می زدند، تا به تعداد شهداء و مجروحان جنگ و… دست پیدا کنند، و آن را در اختیار عراق قرار دهند.

 

منبع: سایت معاونت امور زنان و خانواده

   یکشنبه 6 مهر 1399نظر دهید »

 

 


فرازهایی از وصیت نامه سردار شهید اسلام مهدی باکری

خدایا چگونه وصیتنامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت و نافرمانی ام.

گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم. می ترسم رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم.

یا رب العفو، خدایا نمیرم در حالی از ما راضی نباشی. ای وای که سیه روز خواهم بود.خدایا چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات که نفهمیدم. یا اباعبدالله شفاعت! آه چقدر لذتبخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربش، و چه کنم که تهیدستم،خدایا تو قبولم کن.

سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما در عصر ظلم وستم، عصر کفر و الحاد، عصر مظلومیت اسلام وپیروان واقعی اش.

عزیزانم شبانه روز باید شکرگزار خدا باشیم که سرباز راستین صادق این نعمت شویم و باید خطر وسوسه های درونی و دنیافریبی را شناخته و بر حذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل، تنها چاره ساز است.

ای عاشقان اباعبدالله، بایستی شهادت را در آغوش گرفت، گونه ها بایستی از شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند. بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل کنیم تا بلکه قدری از تکلیف خود را در شکر گزاری بجا آورده باشی

…. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت کنید تا سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح وارث حضرت ابوالفضل برای اسلام ببار آیند.

از همه کسانی که از من رنجیده اند و حقی بر گردن من دارند طلب بخشش دارم و امید دارم خداوند مرا با گناهان بسیار بیامرزد.

خدایا مرا پاکیزه بپذیر.

مهدی باکری


موضوعات: در محضر شهدا
   چهارشنبه 2 مهر 1399نظر دهید »

 

امروز این فراز از وصیت نامه شهید سلیمانی باید چراغ راهمان باشد….

حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای را خیلی مظلوم و تنها می‌بینم.
او نیازمند همراهی و کمک شماست و شما حضرات با بیانتان و دیدارهای‌تان و حمایت‌های‌تان با ایشان می‌بایست جامعه را جهت دهید..
اگر این انقلاب آسیب دید، حتی زمان شاه ملعون هم نخواهد بود، بلکه سعی استکبار بر الحادگری محض و انحراف عمیق غیر قابل برگشت خواهد بود.

واین سخن شهید سلیمانی عزیز همان توصیه ی گهربار امیرالمؤمنین را در خاطر ما زنده می‌کند:

 بدانيد که بدعت ها به رنگ حق در آمده و هلاک کننده اند، مگر خداوند ما را از آنها حفظ فرمايد، و همانا حکومت الهی حافظ امور شماست، بنابراين زمام امور خود را بی آن که نفاق ورزيد يا کراهتی داشته باشيد، به دست امام خود سپاريد.
به خدا سوگند!
اگر در پيروی از حکومت و امام، اخلاص نداشته باشيد، خدا دولت اسلام را از شما خواهد گرفت که هرگز به شما باز نخواهد گردانيد و در دست ديگران قرار خواهد داد.

نهج_البلاغه،خطبه۱۶۹

 

 

   چهارشنبه 2 مهر 1399نظر دهید »

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم، ارحم‌‌الراحمين، رب‌العالمين و صلي‌الله علي محمد واله‌الطاهرين، انالله و انااليه راجعون.

هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق‌الله و رسوله. اللهم زدنا ايماناً و ارحمنا. اشهد ان لااله‌الا الله وحده لا شريك له و أن محمّداً عبده و رسوله ارسله بالهدي و دين‌الحق و ان الصديقة‌ الطاهره فاطمه‌الزهرا، سيده نسا العالمين و أن علياً أميرالمؤمنين و الحسن و الحسين و علي‌بن‌الحسين و محمّد‌بن‌علي و جعفربن‌محمّد و موسي‌بن‌جعفر و علي‌بن‌موسي و محمّد‌بن‌علي و علي‌بن‌محمّد و الحسن‌بن‌علي و الحجه‌القائم‌المنتظر صلوات‌الله و سلامه عليهم ائمتي و سادتي و موالي بهم اتولي و من اعدائهم اتبر و أن‌الموت و النشور حق و الساعة آتية لاريب فيها و أن‌الجنة و النار حق. اللهم أدخلنا جنتك برحمتك و جنّبنا و احفظنا من عذابك بلطفك و احسانك يا لطيفاً بعباده يا أرحم الراحمين.

خداوندا! اين تو هستي كه قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولايتت قرار دادي. خدايا! تو خود مي‌داني كه همواره آماده بوده‌ام آنچه را كه تو خود به من دادي، در راه عشقي كه به راهت دارم، نثار كنم. اگر اين نبود، آن هم خواست تو بود.

پروردگارا! رفتن در دست تو است؛ من نمي‌دانم چه موقع خواهم رفت ولي مي‌دانم كه از تو بايد بخواهم مرا در ركاب امام زمانم قرار دهي و آن قدر با دشمنان قسم‌خورده‌ات بجنگم تا به فيض شهادت برسم.

 

 

 

از پدر و مادرم كه حق بزرگي بر گردنم دارند، مي‌خواهم كه مرا ببخشند؛ من نيز همواره برايشان دعا كرده‌ام كه عاقبت به خير شوند. از همسر گرامي و فداكار و فرزندانم مي‌خواهم كه مرا ببخشند كه كمتر توانسته‌ام به آنها برسم و بيشتر مي‌خواهم وقف راهي باشم كه خداوند متعال به امت زمان ما عطا فرموده است.

آنچه از دنيا برايم باقي مي‌ماند، حق است كه در اختيار همسرم قرار گيرد. از همه آنهايي كه از من بد ديده‌اند، مي‌خواهم كه مرا به بزرگي خودشان ببخشند و بالاخره از مردان مخلص خودم به ويژه حاج آقا امير رنجبر نيكدل، استدعا دارم در غياب من به امور حساب و كتاب من برسند و با برادران ديگر چون جناب سرهنگ حاج آقا آذريون و تيمسار حاج آقا آراسته در اين باب، تشريك مساعي نمايند.

خداوندا! ولي امرت حضرت آيت‌الله خامنه‌اي را تا ظهور حضرت مهدي (عج) زنده، پاينده و موفق بدار. آمين يا رب العالمين.

   یکشنبه 30 شهریور 13991 نظر »

 

شهید محسن کمالی دهقان در روز نهم بهمن ماه سال ۱۳۶۳ در خانواده‌ای متدین و مذهبی در حصارک کرج به دنیا آمد.

این شهید گرانقدر اردو‌های فرهنگی و رزمی بسیاری را برگزار و از این طریق جوانان زیادی را با خود همراه کرد. با شروع حملات تروریستی گروهک داعش، شهید کمالی دهقان برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) و در قالب مستشار نظامی برای آموزش نظامی و رزمی به نیرو‌های مردمی و وطنی سوریه و عراق چندین بار به این دو کشور اعزام شد.

سرانجام روز بیست و هفتم فروردین ماه سال ۱۳۹۴ این شهید والامقام با تمام رشادت‌ها و دلاوری هایش در شهر حلب سوریه و در سن ۳۱ سالگی به شهادت رسید.

 

 

بخشی از دلنوشته ی مکتوب شهید محسن کمالی دهقان در قالب وصیت نامه:

وقتی خاطرات شاهرخ ضرغام را خوندم به خودم گفتم ناامید مباش چون منم مثل شاهرخ خیلی از عمرم رو به گناه و نافرمانی گذراندم ولی در آخر خدا شاهرخ را خرید،منم امیدم فقط به خداست.اگر مقصد پرواز است،قفس ویران بهتر و پرستویی که مقصد را در پرواز میبیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد.

چگونه دم از شهادت بزنم نه لیاقت دارم نه در حدش هستم و چگونه دم از زندگی بزنم در حالیکه از آینده ی خود خبر ندارم.

 

 


موضوعات: در محضر شهدا
   سه شنبه 25 شهریور 1399نظر دهید »

شهید مهدی نوروزی چند صباحی قبل از شهادتش در سامرا، تنها فرزند و کودک شیرخواره خود «محمد هادی نوروزی» را در آغوش گرفته و وصیت خود با او را میان خانواده و در مقابل دوربین بیان می‌کند. فیلم و متن این وصایا و دعاهای پدرانه شهید مدافع حرمین سامرا در آستانه اربعین شهید برای نخستین بار منتشر می‌شود و در ادامه می‌آید:

«اگر ما یک روزی شهید شدیم و آقا محمد هادی این فیلم را دید انشا الله منتقم خون امام حسین(علیه السلام) است. انشا الله آمده است انتقام حضرت زهرا(سلام الله علیها) را بگیرد. انشاالله یار امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، یار رهبر و یار آقای سید علی خامنه‌ای باشد. انشاالله همیشه مدافع نظام باشد. مدافع انقلاب باشد. تهدید بزرگی برای دشمنان نظام، انقلاب و اهل بیت(علیه السلام) باشد. وجودش خود تهدید [ برای دشمنان] باشد.»

 


موضوعات: در محضر شهدا
   یکشنبه 23 شهریور 1399نظر دهید »

زندگینامه شهید سید علی دهقان

شهید سیدعلی دهقان  در سال 1343/11/1 چشم به جهان گشود و در سن 14 سالگی با شروع درگیری‌های کردستان به نیروهای شهید چمران پیوست.

در طول چهار سالی که در جبهه بود چندین بار مجروح شد ولی هر بار قبل از بهبودی کامل مجددا به منطقه بر می‌گشت تا این‌که در تاریخ 30 بهمن 1362 در منطقه  «طلائیه» درعملیات خیبر به آروزی دیرینه‌اش رسید.

پیکر مطهر این شهید والامقام پس از تشییعی با شکوه در گلزار شهدای چهارصد دستگاه کرج در کنار سایر دوستان و همرزمانش به خاک سپرده شد.

شهید سید علی دهقان در روز پنجشنبه اول بهمن ماه سال1 /11 /1343 مصادف با 21 ماه رمضان همزمان با اذان ظهر در تهران دیده به جهان گشود و در دامن مادری دلسوز و مهربان و پدری مومن , معتقد و زحمتکش پرورش یافت و دوران کودکی را در تهران سپری کرد. بعد از دوران کودکی به دلیل تغییر شغل پدر به کرج آمدند و دوران آمادگی و ابتدایی را در مدارس مختلف و در اواخر آن در مدرسه عارف واقع در چهارصد دستگاه گذراند و پس از آن برای گذراندن دوران راهنمایی در مدرسه راهنمایی محمد غزالی که بعدها به مالک اشتر تغییر نام پیدا کرد مشغول تحصیل شد. در این دوران با شهید بزرگوار سید مصطفی حسینی دوست و همراه بود. در همان دوران که تقریبا با حرکت مردم ایران برای نابودی رژیم پهلوی همزمان بود دارای شور و هیجان و تلاش وصف ناپذیری بود و در اوج تظاهرات مردم کرج در برنامه ها حضور فعالی داشت و به همراه دوستان خود مامورین حکومت پهلوی در منطقه چهارصد دستگاه را از شدت فعالیت به ستوه آورده بودند. شهید سید علی دهقان جهت پیشبرد انقلاب اسلامی شرکت فعالانه ای داشت و با کوشش وصف ناپذیری شاه خائن را سرکوب می کرد بطوریکه چند مرتبه دستگیر و مورد تهدید قرار گرفت. عکس امام امت و اعلامیه های ایشان را در زیرزمین منزل جمع آوری و بین مردم پخش می کرد . در طی فعالیتهای انقلابی خود به همراه سید مصطفی حسینی توسط مامورین حکومت پهلوی دستگیر شد که بعد از مدتی آزاد گشت. در همان دوران شهید سیدعلی دهقان به کلاس ورزش رزمی کاراته می رفت و در ادامه موفق به دریافت چند کمربند شد. شهید سیدعلی دهقان خط بسیار زیبایی داشت و تمامی اشعار انقلابی و مذهبی را با خط خوش در دفتری گردآوری می نمود و تصاویر زیبایی از قدس شریف را به تصویر کشیده بود.
با پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) دوران جدیدی از فعالیت شهید دهقان آغاز شد, با تشکیل بسیج به دستور امام راحل (ره) در بسیج چهارصد دستگاه ثبت نام کرد. شبها را گاهی در پایگاه نگهبانی می داد و روزها به فعالیتهای فرهنگی از قبیل تمرین سرود و مقاله و دیگر امور می پرداخت و در راه خدمت به انقلاب تمام سعی وکوشش خود را بکار می گرفت. بطوری که اکثر شبها را در بسیج سپری می کرد. با روی کار آمدن بنی صدر ملعون مبارزات او چهره تازه گرفت و دائما برای اثبات مظلومیت شهیدآیت الله بهشتی سعی ومبارزه و تلاش می کرد و بنی صدر خائن را منکوب می کرد. با آغاز  جنگ تحمیلی و حمله رژیم بعث عراق به ایران برای اولین بار در تاریخ 23/4/1360 با گروه شهید چمران به جبهه روانه شد و پس از اتمام آن دوره تصمیم میگیرد بار دیگر به جبهه رود و با شهید غلامحسین خدری برخورد می کند و به راهنمایی ایشان که اظهار می داد: کردستان مظلوم است و احتیاج به نیرو دارد برای آموزشهای اولیه در لشکر 16 زرهی قزوین حضور پیدا می کند و پس از اتمام آن دوره به کردستان می رود و در مهاباد مستقر می شود. در یک درگیری با دموکراتها زخمی می شود و در بیمارستان بستری می گردد, پس از بهبودی به منزل باز می گردد و پس از 10 روز به جبهه کرخه مراجعت میکند و در همان جا مورد اصابت ترکش خمپاره قرار می گیرد و از ناحیه گوش و زانوی چپ و بازوی چپ مجروح می شود.پس از دو روز بیهوشی در اهواز به بیمارستان شماره دو تهران منتقل می شود و در تهران مورد عمل جراحی قرار می گیرد. در تاریخ 26/10/60 به اصرار خودش ترخیص شده و پس از سر زدن به خانواده بار دیگر به کردستان می رود و عضو سپاه پاسداران مهاباد می گردد و برای بار سوم در مهاباد توسط مزدوران منافق زخمی می شود و تیر به زانویش اصابت کرده و به مدت 22 روز در بیمارستان سپاه در کردستان بستری می شود و به خانواده خود اطلاع

نمی دهد که پس از بهبودی بعدها توسط دوستانش از جریان باخبر  می شوند.
برای آخرین باز در روز شنبه 24 دی ماه 1362 ساعت 9 شب به منزل می آید و مدت 4 ساعت در منزل می ماند چون قرار بود به اتفاق 20 نفر از فرماندهان سپاه به خدمت امام راحل برسند همان شب ساعت 1 نیمه شب با خداحافظی خاصی که با دفعات قبل تفاوت داشت ار منزل خارج می شود و این آخرین دیدار شهید سید علی دهقان با خانواده بود.
یکی از همرزمان او چنین بیان می دارد که قبل از عملیات در یکی از سنگرها سید علی در جلسه ای از تجربیات و دیگر مسائل جنگی برای همرزمانش سخن می گفت , چهره اش آنچنان نورانی و مصمم بود که انسان را به خجلت در می آورد و به نیروهایش می گوید من تا سه روز دیگر از میان شما می روم مرا حلال کنید و همین اتفاق می افتد. شهید سید علی دهقان در لحظات شهادت در حال آرپی جی زدن بود و فریاد می زد نیروهای بعثی را بزنید که ناگهان صدای او از بی سیم قطع شد و به درجه رفیع شهادت نائل شد.  

  سرانجام شهید سید علی دهقان در تاریخ 30/11/1362 در عملیات مقدس خیبر در منطقه طلائیه جفیر به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به خیل شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی پیوست.

 
روحش شاد , یادش گرامی و راهش پرفتوح باد.

 

 


موضوعات: در محضر شهدا
   شنبه 15 شهریور 1399نظر دهید »

 

“حجت الاسلام علی تمام زاده” یا همان “ابوهادی” از روحانیون تیپ فاطمیون در یکی از روزهای ایام محرم به شهادت رسید. رزمنده ی ایرانی لشکر فاطمیون که درس طلبگی را از 18 سالگی آغاز کرد و سال های آخر زندگی خود را در جبهه های سوریه گذراند و ضمن حضوردر جبهه ی سوریه به کار فرهنگی و گردآوری و تدوین خاطرات شهدا و رزمندگان فاطمیون مشغول بود. . حجت الاسلام علی تمام زاده در جریان عملیات محرم به دست نیروهای تروریستی تکفیری به شهادت رسید.  در زیر وصیت نامه این شهید مدافع حرم را می خوانیم.
با نام و یاد خداوند مهربان و با درورد به ارواح طیبه شهدای جهان اسلام و با سلام و دعای خیر به پیشگاه آقا صاحب الزمان(عج) و آرزوی سر سلامتی رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای(دام عزه) شب عملیات است و رزمندگان با تجهیزات عازم خط نبرد حق علیه باطل هستند. این عملیات از آنجا اهمیت فراوان نسبت به دیگر عملیات ها دارد که برای دفاع از شیعیان مظلوم شهرهای سوریه تدارک دیده شده است، مردم مظلومی که ماه ها در محاصره هستند و تنها از طریق هلیکوپتر آذوقه دریافت می کنند.

حتی از اینکه کی یک شکم سیر نان خالی بخورند عاجزند و بقدری در مضیقه هستند که آرد را با پوست درختان دیگر خمیر می کنند تا حجم زیادی پیدا کند و بتوانند چند روزی بیشتر محاصره را تحمل کنند. انشالله با غیرت رزمندگان حزب الله، برادران ایرانی، فاطمیون، حیدریون، زینبیون و … این محاصره خواهد شکست و پیروزی از آن مومنین و متقین است.

چند کلامی با پدر و مادر عزیزم. پدر خوب و مهربانم و مادر عزیزتر از جانم از شما به خاطر اینکه فرزندتان را با راه و مکتب اهل بیت(صلوات الله علیهم) آشنا کردید تشکر می کنم و ممنونم. ممنونم از اینکه پدر مهربان من با نان حلال مرا بزرگ کرد و مادر خوبم با مجلس روضه اهل بیت و محبت آنها تربیتم نمود. هیچ گاه عرق های پدرم را زیر تیغ تابستان و در اوج گرما که با زبان روزه کارگری می کرد تا نان حلال و طیب و طاهری بر سر سفره خانواده خود بگذارد را فراموش نمی کنم، کودک بودم اما آن زحمات هیچگاه فراموش شدنی نیست و هیچگاه محبت مادرانه را که با اشک روضه اهل بیت عجین شده بود را از یاد نخواهم برد. همه چیز ما از اهل بیت است چرا که این ها وسیله هستند، اسباب و وسیله نجات همه انسان ها به صوری کشتی نجات اهل بیت هستند و بس.

امشب دوم محرم است و بچه ها برای امام حسین (علیه السلام) سید و سالار و سرور همه آزادمردان جهان عزاداری می کنند. ماهم اقتدا کردیم به امام حق طلبان و کربلایی شدیم.

چند کلامی با فرزندانم؛ فاطمه عزیزم، دختر خوب، پاک و متدین، نجیب، با وقار، خانم، مهربان و قشنگ من. خیلی دوست داشتم همین الان دستت را بسان رسول الله(صل الله علیه واله) که دست فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را می بوسید، می بوسیدم چرا که تو هم نام فاطمه زهرا(س) هستی. برایم خیلی عزیزی، خیلی. همیشه دوستت داشتم و الان خدا می داند چقدر دوستت دارم، خدا می داند و بس. دخترم در زندگی از من اذیت شدی و آزاری دیدی، عصبانیت و دعوای پدر دختری دیدی حلالم کن که سخت محتاجم. دوستت دارم عزیزم.

و آقا محمد هادی، پسر قشنگ و خوشگل من، من برای عزت دین اسلام به جهاد رفتم. پسر خوب و رئوفم، خدا میداند که یک دل سیر دلم برایت تنگ شده و دوست دارم بغلت بگیرم و دور سرم بچرخانم. عزیزم اگر از سن طفولیت عبور کردی پسر مودبی برای مادرت باش، عصای خانواده باش، مسیر اهل بیت را فراموش نکن، با افراد با ایمان نشست و برخاست کن، دوستان با ایمان انتخاب کن، همیشه توکلت به خدای مهربان باشد، از اهل بیت عصمت و طهارت مدد بگیر و آن ها را وسیله برای رسیدن به خدا انتخاب کن، سختی ها را بر جان بخر و بدان که پیروزی از آن متقین است. دوستت دارم کوچولوی دوست داشتنی من.

چند کلامی با خواهران و برادران عزیزم،خواهران مهربانم دوستتان دارم. بدانید مهر و محبت همه شما در قلب من بوده و خواهد بود. راه اهل بیت عصمت و طهارت را بروید و نمازتان فراموش نشود. دوست و یاور همدیگر باشید. کانون خانواده را مثل همیشه گرم نگاه دارید. دوستتان دارم.

بدانید برای هیچ چیز که اهداف مادی باشد به سوریه نرفتم.

 

 

چند کلامی با همه دوستان و آشنایام؛ بدانید من برای هیچ چیز به سوریه نرفتم که اهداف مادی داشته باشم. راه برای هدف مقدس دفاع از نوامیس و کیان مسلمین و برای مقابله با استکبار و راس آن رژیم جعلی و سفاک اسرائیل، رژیم کودک کش و جنایت پیشه رژیم صهیونیستی هرچه در توان دارید بر این این رژیم جعلی فریاد بکشید و خشم و نفرتتان را نثار آن کنید. کینه های انقلابیان رسوب نگیرد و فراموش نکنید که همه ما شیعه علی ابن ابی طالب هستیم. شیعه علی علیه السلام ذلت نمی پذیرد.

آقا و مولای ما حسین ابن علی علیه السلام هم تن به ذلت نداد. آشنایان و دوستان خوبم همه شما مرا حلال کنید. از پدرم خانم و مادر خانم عزیزم نیز التماس دعای شدید دارم و مهر و محبت همه شما در قلب من است. از مادر خوبم، خواهرهای خوبم، خواهر خانم ها و بستگان می خواهم مراقب خانواده من باشند و صله رحم فراموشتان نشود، رفت و آمدتان را با خانواده بعد از من ادامه دهید.

همه شما را به خدای سبحان می سپارم. ظهور حضرت مهدی(عج) نزدیک است و چه بسا (اگر لیاقت داشته باشیم) دوباره رجعت کنیم (انشالله). همیشه پشت سر رهبر فرزانه انقلاب حرکت کنید. از دوستان و آشنایانی که فراموش کردم نامشان را ببرم پوزش می خواهم.

یا علی، علی تمام زاده (ابوهادی)

 

منبع: نوید شاهد البرز


موضوعات: در محضر شهدا
   شنبه 25 مرداد 1399نظر دهید »

                     

خاطره دختر شهید محرابی از دیدارش با سردار سلیمانی در روز عرفه:

 

دعا کنید من هم مثل حاج عماد مغنیه داخل ماشین شهید بشم، جوری که هیچ چیزی ازم باقی نمونه.

 

 

                  

 

 


موضوعات: در محضر شهدا
   دوشنبه 13 مرداد 1399نظر دهید »

 

گفتم: حاجی قبول باشه. ‌گفت: «خدا قبول کنه ان‌شاءاللّه.» نگاهم کرد. ‌گفت: ابراهیم! نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم. حاج‌آقا شما همه نمازهاتون قبوله. قصه‌اش فرق ‌می‌کرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا او برسد وقت اذان شد. حاجی به نماز ایستاد. می‌گفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده. پس از نماز در سجده گفت: خدایا این بود کرامت تو، یه روزی توی کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه ‌می‌کشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم.

? سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص۱۰۹



موضوعات: در محضر شهدا
   چهارشنبه 18 تیر 1399نظر دهید »

«بهشتی یک ملت بود.» به‌راستی این جمله به چه معناست؟ مگر یک «ملت» دارای چه خصلت‌ها و ویژگی‌هایی است که شهید آیت‌الله دکتر بهشتی، به‌تنهایی صاحب همه آنها بود؟  بدون شک یک ملت داراي مجموعه‌ای از ویژگی‌های انسانی، اخلاقی، سیاسی و فرهنگی است و شهید بهشتی به گواه تاریخ، حائز همه ویژگی‌های ذاتی یک ملت بزرگ، آن هم ملتی چون «ملت ایران» بود. شخصیتی مجتهد، فقیه، فیلسوف، مکتب‌شناس، سیاست‌دان، اقتصاددان، جامعه‌شناس، سخندان، سخنران، مدیر، مدبر و مسلط به چهار زبان زنده  دنیا بود.

شهید دکتر بهشتی از شخصیت‌های نادر تاریخ معاصر ایران و بلکه دنیای اسلام بود. بی‌تردید، او یکی از برجسته‌ترین رهبران انقلاب اسلامی بود که در تمامی مراحل پر فراز و نشیب مبارزه و نیز در گذار انقلاب نوپای اسلامی از بحران‌های بنیان برافکن سال‌های اولیه پیروزی، نقشي بی‌بدیل داشت. او به اعتراف دوست و دشمن و به مدد خودسازی روحی و معنوی و نیز توان فوق‌العاده مدیریتی، پس از حضرت امام (ره)، تأثیرگذارترین شخصیتی بود که در پیشبرد و تثبیت انقلاب اسلامی نقشي اساسی ایفا کرد.

 

 

همین موقعیت برجسته شهید بهشتی سبب شد که فرصت‌طلبان و معاندان انقلاب اسلامی، به خیال واهی خویش، با زدن انگ‌ها و تهمت‌ها سعی کنند او را از سر راه بردارند تا به مطامع و منافع دنیوی خود دست یابند،  لیکن آیت‌الله بهشتی کسی نبود که با جوسازی معاندان و کج فهمی جاهلان، میدان مبارزه را خالی کند و عافیت‌طلبی پیشه سازد. مدیریت اعتصابات و تظاهرات خیابانی، هماهنگی نیروهای انقلاب در قالب شکل‌هایی چون جامعه روحانیت و حزب جمهوری اسلامی، مدیریت جلسات خبرگان قانون اساسی، مدیریت قوه قضاییه و نیز تألیف ده‌ها اثر علمی در حوزه مباحث دینی، بخشی از فعالیت‌های وی- چه قبل و چه در فردای پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی- است؛ لذا دشمنان تنها چاره کار را در ترور فیزیکی ایشان دیدند و در شامگاه هفتم تیر 1360 با به شهادت رساندن دکتر بهشتی، مظلومیت وی و روسیاهی خود را در تاریخ ثبت كردند.

ویژگی‌های بارز شخصیتی همراه با تسلط بر فرهنگ، اجتماع و سیاست، در کنار تواضع و فروتنی انسان وارسته‌ای چون او،  مظلومیت هر چه بیشتر وی را به تصویر می‌کشد و شاید بی‌علت نبود که  بنيان‌گذار جمهوری اسلامی ایران در نخستین و گویاترین جملاتی که پیش از شهادت ایشان بر زبان جاری ساختند، گفتند : «بهشتی مظلوم زیست و مظلوم رفت، بهشتی به‌تنهایی یک ملت بود.»

بی‌شک پیشبرد اندیشه و عمل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی هر فردی در گرو سیره، شخصیت و اخلاق فردی و اجتماعی اوست و این دو  قرین و ملازم یکدیگرند. در خصوص آیت‌الله شهید دکتر بهشتی نیز راز و رمز تحقق اندیشه‌های وي و  برتری فکری و عملی نسبت به  دیگران، قطعاً مدیون شخصیت و اخلاق اوست. علم، بینش، تقوا، مدیریت، نظم، اندیشه و تعقل، اعتماد به نفس، شجاعت، تواضع، شفقت به خلق، هجرت، جهاد و مبارزه، تعبد و … از ویژگی‌های ممتاز اوست  که خود الگویی برگرفته از زندگی رسول اکرم (ص) و ائمه است.

علم

شهید دکتر بهشتی فردی باهوش و بااستعداد بود و علاوه بر آموزش دروس رایج در  حوزه‌ها در  محضر اساتیدی چون آیت‌الله‌العظمی بروجردی و حضرت امام خمینی، با معارف دیگری نيز جز آنچه در حوزه تدریس می‌شد، آشنایی داشت. وی علاوه بر تسلط بر زبان عربی، با زبان انگلیسی نیز آشنا بود و بر اثر اقامت چند ساله در آلمان، به زبان آلمانی نیز تسلط یافته بود. این توانائي، راه مطالعه و بحث و تحقیق را در منابع غیرفارسی بر او هموار می‌کرد. (آرشیو بنیاد نشر آثار و اندیشه‌های شهید آیت الله دکتر بهشتی، مصاحبه با محمد رضا بهشتی، جلسه دوم)

او در سال‌های آخر دهه 1320 توفیق حضور در مجلس درس فلسفه علامه طباطبایی را یافت  و یکی از معدود روحانیون جوانی بود که علامه طباطبایی، مقالات چهارده گانه کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را نخست برای قرائت و تدریس در جمع آنان تحریر کرده بود. (یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید دکتر بهشتی، ص ژ: سید علی خامنه‌ای، در وجود بهشتی لطافتی بود که همه را جذب می‌کرد، ص 4-3)

بهشتی در مدت اقامت در آلمان با فلسفه‌های جدید اروپایی بیشتر آشنا شد  و در سال‌های قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، در جلسات هفتگی که در منزل خود داشت، براي جمعی از جوانان دانشگاهی،  فلسفه هگل و اقتصاد را تدریس  و در این جلسات، مستقیماً به متون اصلی «هگل» و نیز کتاب «کاپیتال» مارکس مراجعه و از آنها استفاده می‌کرد. (غلامعلی حداد عادل، با یاد شهید بهشتی، ص 39- 38)

در زمينه‌ تحصیلات جدید (دانشگاهی) نیز او بر خلاف تفکر غالب و حاکم بر جوّ حوزه‌های علمیه آن روز، وارد دانشکده معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامی) دانشگاه تهران شد و در فاصله سال‌های 1327 تا 1330 دوره لیسانس را گذراند و در رشته  فلسفه فارغ‌التحصیل شد. اشتیاق به فراگیری علوم عقلی و حل پاره‌ای از ابهامات و سئوالات فلسفی، موجب گردید تا شهید بهشتی تصمیم بگیرد برای ادامه تحصیل به خارج از کشور مسافرت كند . وي در امتحانات بورس تحصیلی خارج از کشور نیز قبول شد، لیکن راهنمایی دوست صمیمی و دانشمندش، استاد مطهری، وی را به محضر ساده و پرفیض علامه طباطبایی كشاند و مدت پنج سال از محضر ایشان بهره برد. (مهناز میزبانی، شیفته خدمت، ص 34: با یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید بهشتی، ژ- س).

 

 

نويسنده - دکتر امامعلی شعبانی

 

 

 

   شنبه 7 تیر 1399نظر دهید »

 

?قسمتهایی از وصیت نامه حاج قاسم

✍️خطاب به برادران و خواهران مجاهدم…

خواهران و برادران مجاهدم در این عالم، ای کسانی که سرهای خود را برای خداوند عاریه داده‌اید و جان‌ها را بر کف دست گرفته و در بازار عشق‌بازی به سوق فروش آمده‌اید، عنایت کنید: جمهوری اسلامی، مرکز اسلام و تشیّع است.

امروز قرارگاه حسین‌بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند. ا گر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمی‌ماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی(ص).

برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛ رهبری متصل به و منصوب شرعی و فقهی معصوم. خوب می‌دانید منزّه‌ترین عالِم دین که جهان را تکان داد اسلام را احیا کرد، یعنی خمینی بزرگ و پاک ما، ولایت فقیه را تنها نسخه نجات‌بخش این امت قرار داد؛ لذا چه شما که به‌عنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما به‌عنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید [باید] به‌دور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنید. خیمه، خیمه رسول‌الله است.

اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، آتش زدن و ویران کردن این خیمه است، دور آن بچرخید. والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیت الله الحرام و مدینه حرم رسول الله و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمی‌ماند؛ قرآن آسیب می‌بیند.


خطاب به برادران و خواهران ایرانی…

برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پرافتخار و سربلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد، کما اینکه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید؛ از اصول مراقبت کنید، اصول یعنی ولیّ فقیه، خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ خامنه‌ای عزیز را جان خود بدانید، حرمت او را مقدسات بدانید.

 


موضوعات: در محضر شهدا
   یکشنبه 25 خرداد 13991 نظر »

 

شهيد همت:

از طرف من به جوانان بگوييد چشم شهيدان و تبلور خونشان به شما دوخته است بپا خيزيد و

اسلام خود را دريابيد.

انسان يک تذکر در هر 4 ساعت به خودش بدهد، بد نيست.

بهترين موقع بعد از پايان نماز، وقتي سر به سجده مي گذاريد، مروري بر اعمال از صبح تا شب

خود بيندازد، آيا کارمان براي رضاي خدا بود.

 

 


موضوعات: در محضر شهدا
   دوشنبه 19 خرداد 1399نظر دهید »


عکس نوجوان 13 ساله کرجی شهید علیرضا محمودی پارسا که چند روز قبل از شهادتش گرفته شده و معصومیتی خاص را تداعی می کند . چند فرازی از توبه نامه ی ایشان را ذکر می کنیم؛ فقط قبل از خوندن یادمون باشه که این توبه نامه کسی است که هنوز به سن تکلیف نرسیده…….

 

 

” بارخدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم :
از این که حسد کردم…
از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم…
از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم…
از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم…
از این که مرگ را فراموش کردم…
از این که در راهت سستی و تنبلی کردم…
از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم…
از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم…
از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند…
از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم…
از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم…
از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم…
از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم…”

#شهيدانه_زيستن?


موضوعات: در محضر شهدا
   یکشنبه 11 خرداد 1399نظر دهید »


موضوعات: در محضر شهدا
   چهارشنبه 30 بهمن 1398نظر دهید »

قدر امام را بدانید که هر چه برکت برای ملت است همین امام است به سخنان آن بزرگوار گوش فرا دهید و به حرف‌های او عمل کنید. من چند مرتبه به دوستان گفته‌ام اگر ما امام خود را بشناسیم امام عصر (عج) ظهور می‌کند. 
شهید «حسین خصاف» در تاریخ اول فروردین ۱۳۴۶ در کاشان متولد شد. وی در تاریخ چهار دی ۱۳۶۵ طی عملیات کربلای ۴ در اروندرود به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

متن وصیت‌نامه‌ای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، در ادامه می‌خوانید:

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَیُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ

سوره صف، آیات ۱۱ و ۱۲

«به خدا و رسول او ایمان آورید و به مال و جان در راه خدا جهاد کنید. این کار اگر دانا باشید برای شما بهتر است تا خدا گناهان شما ببخشد و در بهشتی که زیر درختانش نهر‌های آب گوارا جاری است داخل گرداند و در بهشت عدن جاودانی منزل‌های نیکو اعطا فرماید؛ این همان رستگاری بزرگ بندگان است.

با درود و سلام به امام عصر (عج) و با سلام به امام امت و به شهیدان اسلام. از اول تا آخر وصایای من تمام این سوره است که دو آیه آن ذکر شده ولی واجب دیدم که چند تذکر برای خوانندگان این وصیت بنویسم.

۱- خدای متعال یک نعمت بزرگی که به ملت داده همین امام بزرگ و کبیرمان است که نائب بر حق امام زمان (عج) است. قدر این امام را بدانید که هر چه برکت برای ملت است همین امام است به سخنان آن بزرگوار گوش فرا دهید و به حرف‌های او عمل کنید. من چند مرتبه به دوستان گفته‌ام اگر ما امام خود را بشناسیم امام عصر (عج) ظهور می‌کند.

۲- به امت اسلامی ایران به خصوص ملت شهیدپرور کاشان عرض می‌کنم که خط امام که همان خط امام زمان (عج) است بشناسید و به دنبال رو آن باشید. نگذارید بعضی افراد که سابقه پیش از انقلابشان معلوم است بر شما مسلط شوند که این افراد انقلاب را به بی‌راهه می‌برند و منحرف می‌کنند.

۳- دعا زیاد بکنید و امام را و رزمندگان را و … و قرآن را بخوانید. من مدتی که به کاشان آمده بودم می‌دیدم که افراد خیلی به قرآن و نهج البلاغه بی‌اهمیت هستند. بدانید که در روز قیامت این دو کتاب از ما شکایت خواهند کرد.

۴- حرفی که برای دوستان دانش آموز دارم این است که مرا حلال کنند. من هر چه حرف زدم شما عمل کردید؛ هر چه بدی کردم شما به من خوبی کردید. از معلمین محترم که نتوانستم حق شاگردی را برایشان به جا بیاورم معذرت می‌خواهم و حلالیت می‌طلبم.

هم کلاسی‌های عزیز اگر نمی‌توانید درس بخوانید به جبهه بیایید این جا دانشگاه است. یک چیزی می‌شنوید؛ باید دید این جا محل خوب شدن است. محلی است که انسان از گناه پاک می‌شود.

در نظر بگیرید کسی در روز یک گناه انجام می‌دهد حتی زیادتر؛ در سال چند گناه انجام داده، وقتی گناهان خود را به یاد میاورم از خود شرم میکنم. ۵ سال است که من به تکلیف رسیده‌ام، روزی اگر یک گناه انجام بدهم می‌شود ۱۸۲۵ گناه. برادران دانش آموز مواظب خودتان باشید؛ از شما می‌خواهم که به دعای کمیل بروید.

کلامی برای خانواده خود بگویم:‌ای مادر و پدر عزیزم؛ شما یک عمر برایم زحمت کشیدید ولی من برای شما چه کرده‌ام؟ حدیثی هست که «اگر می‌خواهی گناهت پاک شود به مادر و پدرت کمک کن» ولی من این گونه برای شما نبودم از شما می‌خواهم که مرا حلال کنید در عوض اگر من شهید راستین در درگاه خداوند بودم شما را شفاعت می‌کنم. انشاءالله.

والسلام»


موضوعات: در محضر شهدا
   سه شنبه 1 بهمن 1398نظر دهید »

صبر را سرلوحه خود قرار دهید و روضه ابا عبدلله (ع) و خانوم زینب کبری (س) فراموش نشود و حقیقتا مطمئن باشید که

تنها با یاد خداست که دل‌ها آرام می‌گیرد.

 

 

 

 

 

«و فدیناه بذبح العظیم» او را به قربانی بزرگی بازخردییم. سوره مبارکه صافات آیه ۱۰۷

اینجانب «محمدرضا دهقان امیری» فرزند علی در سلامت کامل روانی و جسمی و در آرامش کامل شهادت می‌دهم و به یگانگی حضرت حق و شهادت می‌دهم به دین مبین اسلام و قرآن و نبوت خاتم الانبیاء. حضرت محمد (ص) و امامت امیرالمومنین حیدر کرار علی ابن ابی طالب (ع) و یازده فرزند ایشان که آخرینشان حضرت حجت قائم آل محمد (عج) برپاکننده عدل علوی در جهان و منتقم خون مادر سادات خانوم فاطمه الزهرا (س) می‌باشد (اللهم عجل لولیک الفرج)

با سلام بر همه دوستان، آشنایان و اقوام و… این حقیر از همه شما عزیزان تقاضای حلالیت دارم و تشکر می‌کنم از پدر و مادر عزیزتر از جانم که تمام تلاش خود برای نشان دادن راه سعادت به فرزندشان انجام دادند و این حقیر حتی نتوانستم قدر کوچکی از این فداکاری‌ها را پاسخ دهم از این دو بزرگوار حلالیت می‌خواهم و از صمیم قلب نیازمند دعایشان هستم؛ و تشکر می‌کنم از برادر عزیزم و امیدوارم که شهادت و روحیه جهادی را سرلوحه خود قرار دهی و همچنین خواهر عزیزم و حامی همیشگی من که نهایت لطف را بر من داشته است و من فقط با بدی پاسخش را دادم امیدوارم هم اکنون نیز دعایت را برای برادرت دریغ نکنی و همیشه به یادش و زینب گونه پایداری کنی.

از همه دوستان دانشگاه و مسجد و استادان و مربیانم و … درخواست حلالیت دارم و از شما دوستان می‌خواهم این حقیر را از دعای خیرتان محروم نفرمایید و اگر کوتاهی کردم در حق شما عزیزان به بزرگواری خود عفو کنید و از حقی که بر گردنم دارید درگذرید.

براساس آیه مبارکه ۱۵۶ سوره بقره «الذین اذا اصابتهم مصیبه قالو انا الله و انا الیه راجعون» آن‌ها که هرگاه مصیبتی به آن‌ها رسد صبوری کنند و گویند ما از آن خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم.

صبر را سرلوحه خود قرار دهید و مطمئن باشد که هر کسی از این دنیا خواهد رفت و تنها کسی که باقی می‌ماند خداوند متعال است اگر دلتان گرفت یاد عاشورا کنید و مطمئن باشید غم شما از غم ام الصائب خانوم زینب کبری (س) کوچک قرار است روضه ابا عبدلله و خانوم زینب کبری فراموش نشود و حقیقتا مطمئن باشید که تنها با یاد خداست که دل‌ها آرام می‌گیرد.

قال الحسین (ع):

«إن کان دین محمّد لم‌یستقم الاّ بقتلی فیاسیوف خذینی»

اگر دین محمد تداوم نمی‌یابد مگر با کشته شدن من، پس ای شمشیر‌ها مرا در بر گیرید.

بال هایم هوس با تو پریدن دارد

بوسه بر خاک قدم‌های تو چیدن دارد

من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست

و از آن روز سرم میل بریدن دارد

غالبا آن گذری که خطرش بیشتر است

می‌شود قسمت آنکه جگرش بیشتر است

قیمت عبد به افتادن در سجادست

سنگ فرشی حرم دوست زرش بیشتر است

خانه‌ای است در این جا که کریم از همه

سر این کوچه اگر رهگذرش بیشتر است

دل ما سوخت در این راه، ولی ارزش داشت

هر که اینگونه نباشد ضررش بیشتر است

بی سبب نیست که آواره هر دشت شدیم

هر که عاشق شود اصلا سفرش بیشتر است

هر گدایی برسد لطف که دارد، اما 
به گدایان برادر نظرش بیشتر است

ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺧﺪﯾﺠﻪ ﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﻣﺎ ﺩﯾﺪﯾﻢ

ﺩﺭ ﺟﻤﺎﻟﺶ ﻛﻪ ﺟﻼ‌ﻝ ﭘﺪﺭﺵ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ

وسعت روح بدن را به فنا می‌گیرد

غیر زینب چه کسی درد سرش بیشتر است

و من الله توفیق

محمد رضا دهقان امیری

۹۴/۶/۱۴

تهران

 


موضوعات: در محضر شهدا
   چهارشنبه 25 دی 1398نظر دهید »

از برادرانم می‌خواهم که غیر حرف آقا حرف کس دیگری را گوش ندهند جهان در حال تحول است دنیا دیگر طبیعی نیست الان دو جهاد در پیش داریم اول جهاد نفس که واجب‌تر است زیرا همه چیز لحظه آخر معلوم می‌شود که اهل جهنم هستیم یا بهشت، حتی در جهاد با دشمن‌ها احتمال می‌رود که طرف کشته شود ولی شهید به حساب نیاید چون برای هوا نفس رفته جبهه و اگر برای هوای نفس رفته باشید یعنی برای شیطان رفتید و در این حال چه فرقی است بین ما و دشمن؟ امام زمان را تنها نگذارید.

 

 

آن‌ها اهل شیطان هستند و ما هم شیطانی. دین خودتان را حفظ کنید چون اگر امام زمان بیاید احتمال دارد روبه‌روی امام باشیم و با امام مخالفت کنیم. امام زمان را تنها نگذارید من که عمرم رفت و وقت از دست دادم تا به خودم آمدم دیدم که خیلی گناه کردم و پل‌های پشت سرم را شکانده‌ام و راه برگشت ندارم. بچه‌های ایران و عراق من دیر فهمیدم و خیلی گناه و کارهای بیهوده انجام داده‌ام و یکی از دلایلی که آمدم نجف به خاطر همین بود که پیشرفت کنم نجف شهری است که مثل تصفیه‌کُن است که گناه‌ها را به سرعت از آدم می‌گیرد و جای گناهان ثواب می‌دهد این مولای ما خیلی مهربان است.

بخشی از وصیتنامه شهید ذوالفقاری

 


موضوعات: در محضر شهدا
   شنبه 18 اسفند 1397نظر دهید »

حاج صادق آهنگران در بخشی از خاطرات خود می نویسد:
«اسماعیل فرجوانی» ،فرمانده ی تیپ یکم لشکر7 ولی عصرعجل الله تعالی فرجه بود. اودریکی ازعملیات
هامجروح گردید و یک دستش قطع شد.

94/05/26

ایشان درعملیات والفجر4به شهادت رسید و پیکرپاکش، مانند مولایش ابا عبدالله صلوات الله علیه سردر بدن نداشت.وقتی جنازه ی اورابه اهواز آوردند، مادرش هم آنجابود. به خاطراین که پیکر،سردربدن نداشت،بچه هااجازه نمی دادندمادرش بالای سرش بیاید،اما ایشان کوتاه نمی آمدومی گفت:«هرطورشده من بایدبچه ام روببینم.» درنهایت،بچه ها کوتاه آمدند وحاج خانم توانست جنازه ی فرزندش راببیند.همه منتظربودند، صحنه های دل خراش ومویه مادر و خراشیدن صورتش راببینند، اما مادر اسماعیل به قدری صلابت نشان دادکه تعجب همه رابرانگیخت.حاج خانم وقتی بالای پیکربدون سرفرزندش آمدو با آن وضع مواجه شد،فقط سه باربلندگفت:
«مرگ برآمریکا،مرگ برآمریکا،مرگ برآمریکا» بعدزینب وار،بوسه ای برحنجره ی جگرگوشه اش زدوبدون گریه و زاری محوطه راترک کرد.این صحنه تاثیرعجیبی روی من گذاشت.پس ازآن،ماوقع رابرای آقای معلمی شرح دادم واوهم نوحه هایی بامضمون مادر،ازجمله: « بیا ای مهربان مادر،کنارسنگرمن»یا «ای مادرقهرمان، شدنوجوانت فدا» و…راسرود و من آن هارا اجراکردم.

منبع : روایتگران نور

 


موضوعات: در محضر شهدا
   شنبه 18 اسفند 1397نظر دهید »

جمیل صافی‌پور» از پیشمرگان کُرد و جانشین شهید ناصر کاظمی گفت: شهید کاظمی در قلب مردم جا داشت، از این رو بدون خدم و حشم در پاوه رفت و آمد می‌کرد و از گروهک‌ها هیچ باکی نداشت.

95/06/08

«جمیل صافی‌پور» یکی از پیشمرگان کُرد و مدافعان شهر پاوه در قائله 26 مرداد 1359 است که با ورود «شهید ناصر کاظمی» به شهر پاوه از سوی ایشان به مسئولیت‌های متعدد منتصب شده است. صافی‌پور از سوی شهید کاظمی به سمت‌هایی از جمله معاون فرمانداری شهر پاوه، شهردار پاوه، بخشدار مرکزی، بخشدار باینگان، بخشدار نودشه و چندین مسئولیت مختلف دیگرمنصوب شد. متن زیر حاصل گفت‌وگوی صمیانه خبرنگار ما با «جمیل صافی‌پور» دوست و همرزم شهید کاظمی در شهر پاوه است که در ادامه می‌خوانید:

***

درگیری‌های پاوه به قائله 26 مرداد 1359 ختم نشد. «شهید ناصر کاظمی» سال 59 به پاوه آمد؛ او همزمان فرماندار و فرمانده سپاه شد. تازه گروهک‌ها شروع به هدف قرار دادن شهر پاوه کرده بودند. هر روز عصرها از بالای کوه آتشکده شهر را خمپاره باران می‌کردند. شهید کاظمی به همراه تیمی از بچه‌های پاوه به کوه رفت و اکیپ خمپاره انداز را منهدم کرد.

گروهک‌ها همه شهرهای کردستان را گرفته بودند؛ تنها جای در امان مانده از دست آن‌ها شهر پاوه بود. من با حکم شهید کاظمی شهردار پاوه بودم. شب هنگام نزد شهید کاظمی رفتم و از وضعیت نوسود خبر دادم که مردم وضعیت بدی دارند. شهر در محاصره است و مردم گرسنگی می‌کشند و خیلی ناراحتند، فکری به حالشان کنید. شاید آذوقه و غذا و نانی به دستشان برسد.

فاصله پاوه تا نوسود به دلیل نامساعد بودن جاده یک ساعت و نیم بود. شهید کاظمی بدون تامل گفت: فردا به نوسود می‌روم. خواستم از این تصمیم منصرفش کنم، اما فایده نداشت. فردای آن روز خودش تک و تنها به نوسود رفت. شهید کاظمی به بچه‌های نوسود گفته بود: «جاده پاوه برای مردم نوسود باز است، هر کسی به شهر ما بیاید قدمش بر روی چشم، ما آماده پذیرایی هستیم؛ هر کسی نمی‌آید گله‌مند نباشد، او هوادار ما نیست.» این حرکت شهید کاظمی موجب شد تعداد زیادی از مردم نوسود به پاوه بیایند.

وقتی شهید کاظمی به نوسود رفت من دلهره داشتم. سعی می‌کردم نرود چون کسی از نوسود جان سالم به در نمی‌برد. شهید کاظمی با شهامت رفت و برگشت.

نوسود سقوط کرده بود و شهر به کلی دست گروهک‌های ضد انقلاب بود. حمله‌ای به فرماندهی شهید ناصر کاظمی برای تصرف گروهک‌ها در نوسود شروع شد. تعداد زیادی از پیشمرگان کُرد و پاسداران در منطقه‌ای به اسم «بیلد» هلی‌برد کردند؛ شهید کاظمی نیروهای زیادی را پیاده کرد و مقداری در منطقه پیش‌روی کردند. در همین زمان هواپیماهای عراقی وارد عمل شده، منطقه را بمباران و در جنگ دخالت کردند. شهید کاظمی همان جا زخمی شد.

منطقه نوسود خالی از نیروهای پاسدار بود. مردمی که خواهان انقلاب بودند به پاوه و سایر مناطق آمده بودند و کسانی هم که در آن‌جا بودند یا با گروهک‌ها بودند و یا راهی جز همراهی با آن‌ها نداشتند. شهید کاظمی همراه با شهید «عزت‌کریمی» یکی از بچه‌های پاوه که در همان حمله به شهادت رسید، زخمی شد. وقتی هواپیماها آمدند و تعداد زیادی از بچه‌ها به شهادت رسیدند شهید کاظمی مجبور شد تعدادی از شهدا را در روستایی از همان منطقه خاکسپاری کند.

**معجزه‎‌ای که باعث زنده ماندن شهید کاظمی شد

شهید کاظمی آن شب با یکی از بچه‌ها در منطقه مانده بود. شب از روخانه سیروان که یکی از رودخانه‌های خروشان منطقه است بدون راهنما عبور کرده بودند. خدا معجزه کرده بود علی‌رغم زخم عمیقی که داشت از رودخانه سلامت گذشته بودند. شهید کاظمی تعریف می‌کرد: «شب در کوه بودیم و تصمیم گرفتیم به پاوه بیاییم. راه افتادیم و نزدیک‌های صبح که هوا داشت روشن می‌شد، دیدیم ما تازه به بالای سر مقر گروهک‌ها رسیده‌ایم. نای راه رفتن نداشتم، به رزمنده‌ای که همراهم بود، گفتم برو شاید بتوانی نیروی کمکی بیاوری.» توکلی برگشته بود و بچه‌های ما که در روستای نجار مستقر بودند همراه او آمده بودند. در همین حین شهید کاظمی پس از کمی استراحت راه افتاده بود و در همان جایی که نشسته بود یک یاداشت جا گذاشته بود که من به طرف پاوه حرکت کردم.

شهید کاظمی خودش را به پاوه رساند و او را به بیمارستان بردیم و مورد عمل جراحی قرار گرفت. بعد از عمل به تهران رفت و یک هفته بعد برگشت. روزی که شهید کاظمی عمل شد همان روز از تخت بلند شد و اجازه نداد یک نفر زیر بغلش را بگیرد!

**آخرین حرف‌های «کاک ناصر» در فراق شهدا

یک روز در جاده نودشه مشغول جاده سازی بودیم. بولدورز کار می‌کرد و آتش ضد انقلاب هم روی جاده ساکت نمی‌شد. کاک ناصر در آن موقعیت به من گفت: «من هوس بهشت زهرا کرده‌ام؛ باید به تهران بروم. امشب به کرمانشاه می‌روم و فردا می‌خواهم بهشت زهرای تهران باشم. تو هر روز به جاده سر بزن و مواظب کار باش». جاده خیلی خطر ناک بود. توپخانه ضد انقلاب هر لحظه کار می‌کرد. شهید کاظمی رفت و 2 روز بعد برگشت. وقتی همدیگر را دیدیم، گفت: «دلم تنگ شده، همه بچه‌ها بهشت زهرا هستند غیر از من. آن‌جا فقط جای من خالی است.»

بعد از این ماجرا مدتی گذشت و شهید رجایی در سفری به پاوه آمد. سال 1360 بود که شهید کاظمی به سنندج رفت. همان جا عملیات محمدرسول الله(ص) را رهبری کرد و تعداد زیادی عراقی اسیر کردند و مقداری زیادی از خاک کشورمان را آزاد کردند.

**ضدانقلاب‌هایی که جذب شهید کاظمی شدند

کاش شهید کاظمی به خاطر هنر و خدمتی که داشت هنوز در میان ما بود. او به بچه‌های بومی احترام می‌گذاشت. همین مسئله باعث پیشرفت کارش می‌شد. کارهایی انجام می‌داد که کسی نمی‌توانست، انجام دهد. یکی از نودشه‌ای‌ها عضو گروهک‌های ضد انقلاب بود. به ما پیغام داده بود که پشیمان هستم و می‌خواهم برگردم. شهید کاظمی در جواب گفت: بیایید. وقتی برگشته بود بچه‌های پاوه در غیاب شهید کاظمی او را بازداشت کرده بودند.

معاون بخشداری نوسود به من زنگ زد و گفت به ما قول داده بودید کاری به کسانی که پشیمان هستند نداشته باشید، اما شما شخصی که آمده را بازداشت کرده‌اید. شهید کاظمی در منطقه بود. با او تماس گرفتم و موضوع را مطرح کردم. شهید کاظمی به سپاه زنگ زد و گفت این شخص را آزاد کنید. فرمانده سپاه نوسود گفت این شخص گروهکی بوده است. شهید کاظمی گفت این شخص با پای خودش تسلیم شده او را آزاد کنید. آن‌ها قبول نکردند.

شهید کاظمی گفت: من همین الان به زندان می‌آیم و دست این آقا را می‌گیرم و همان جایی می‌برم که بوده؛ شما اگر به همراه 200 نیرو توانستید او را دستگیر کنید، مرد هستید. شهید کاظمی رفت و او را آزاد کرد و چند روز بعد به او اسلحه داد. وقتی حمله به نودشه شروع شد، در اولین قله منطقه نودشه اولین شهید همان شخص آزاد شده از سوی شهید کاظمی بود.

شهید کاظمی در قلب مردم جا داشت. او هیچ وقت محافظ نداشت و بدون هیچ خدم و حشم در پاوه رفت و آمد می‌کرد. از گروهک‌ها هیچ باکی نداشت. ساده با مردم صحبت می‌کرد؛ هر هفته در نماز جمعه با مردم بود. عادت داشت همیشه دست به محاسنش می‌کشید و فکر می‌کرد. رفتار و برخورد شهید کاظمی و شهید حدادعادل همیشه در دل و قلب بچه‌های پاوه ماند.

شهید کاظمی علاوه بر روحیه هدایتگری، جاذبه و دافعه داشت. معتقدم بچه‌هایی که سال 58 همراه انقلاب بودند هیچ ناخالصی نداشتند. همه برای انقلاب و امام(ره) آماده فداکاری بودند. شهید کاظمی در بحرانی‌ترین موقعیت به پاوه آمد. وقتی از پاوه رفت هسته‌های سپاه و بسیج مستقر شده بود.

وقتی ناصر کاظمی به شهادت رسید به تهران رفتیم. من در مراسم تشییع او صحبت کردم. به همسر ایشان گفتم: شما شهید کاظمی را نشاختید و همسر ایشان هم گفتند: «نه! من فقط 2 ماه با ایشان زندگی کردم. همه آن دو ماه هم ایشان در جبهه بود و من زمان مناسبی برای شناخت ایشان نداشتم. شما دوست و همرزم او بودید و او را خوب می‌شناسید.»

 

منبع: فرهنگ نیوز

 

 


موضوعات: در محضر شهدا
   شنبه 18 اسفند 1397نظر دهید »

شهید! فقط به نام تو می ‏شود سکه پیروزی زد که بعد از تو، هر که مانده، در توهم زندگی شناور است. نام تو ای لاله سرخ، معنای زندگی‏ست و غربت بعد از تو، دامن اهالی کوی شجاعت را گرفته؛ ماییم و دلی که جز به بهای خون، نه فروخته می‏شود و نه خریداریش هست.
کاش بودید!
چفیه ‏های خون آلود، بر شط آرامش پل بسته‏ اند. در لایه‏ های زیرین هستی، غوغایی است. قسم به نام سرخ شهادت که پس از جنگ، راهی که شما به خون گلو پیموده ‏اید، به خون دل می ‏رویم. ما هر روز، در راه مولای شهیدان روی زمین، فلسفه می‏خوانیم و هر شام، عده ‏ای پشت سیم ‏خاردار ابتذال گیر می ‏کنند. هر روز، روز شماست؛ کاش بودید!
هر روز، برایم شعر می‏خوانی
هر روز، در خاکریز فکرم شهید می‏شوی، پشت سنگر احساسم تیر می‏خوری و از قرارگاه فکرم، پر می‏کشی. به‏ سوی کربلای آرزوهایم به راه می‏افتی و من هر روز، شادی‏ام را تشییع می‏کنم و زندگی مردانه را به خاک می‏سپارم. من هر روز از شما دور می‏شوم؛ در حالی‏که دست تمنا به‏سوی شما دارم. هر روز عهد می‏کنم که دلم بر سر مزار شما بماند تا شیون مادران فرزند مرده را در هیاهوی تبلیغات خوردنی‏ها و آشامیدنی‏ها گم نکنم.
شعری سروده‏ام به نام خاک و تو بر روی بیت‏هایش، با نعش خون‏ آلود افتاده‏ای. کتابی نوشته‏ام که پلاکت را در همه صفحاتش آویزان کرده‏ای. هر روز برایم سخنرانی می‏کنی؛ می‏گویی جان شما و فرمان رهبر! هر روز برایم شعر می‏خوانی. هر روز برایم نقاشی می‏کنی. هوا بوی سرخی می‏دهد و واژه ‏ها و زندگی، رنگ نام شما گرفته.
دریا دریا اشک، در فراق تو
از هامون نیاز جاماندگان حقیقت، تا کاروان رفتگان سرخ ‏جامه، هزار افسوس به رنگ تنهایی نوشته‏ اند. از مرز ارزش‏های بشر جدید تا سه راهی شهادت کربلای ایران، هزار امید به نام ولایت نگاشته ‏اند. من، غم تنهایی و فراق تو را ای برادر شهیدم، به دامن مولایم می‏برم و سر به سجدگاه محراب ابرویش، دریا دریا اشک می‏ریزم و اوست تسکین من. 

به قلم : حسین امیری


موضوعات: در محضر شهدا
   جمعه 10 اسفند 1397نظر دهید »

چند سالی است که رسم بسیار خوب و با برکتی به عنوان شهید شاخص سال توسط سازمان بسیج صورت گرفته است که طی آن دو یا سه شهید به عنوان شهید شاخص سال معرفی میشوند. شهدایی که در میان موج های رسانه ای مختلف شاید کمتر نامشان را شنیده ایم.

در سال 94 شهید طیبه واعظی و شهید نادر مهدوری به عنوان شهید شاخص سال معرفی شدند که در ادامه با زندگینامه و خاطرات شهید طیبه واعظی آشنا میشویم.


زندگینامه شهید طیبه واعظی شهید شاخص بسیج در سال 94

طیبه واعظی دهنوی در سال 1337 در یکی از روستاهای اصفهان متولد شد. او در خانواده ای مذهبی و فقیر رشد کرد و به همین علت خیلی زود با درد و رنج مردم مستضعف آشنا شد. در سن 7 سالگی خواندن قرآن را در خانه پدرش آموخت. در سال 1350 طیبه با پسر خاله مجاهدش ابراهیم جعفریان ازدواج نمود، و این نقطه عطفی در زندگی او بود و همین ازدواج بود که مسیر زندگی او را به طور کلی دگرگون ساخت و او را وارد مرحله ای نوین نمود. طیبه با کمک شوهرش به مطالعه عمیق کتب مذهبی و آگاه کننده و تفسیر قرآن پرداخت و چون ابراهیم همان صداقت و ایمانی را که لازمه یک فرد مبارز است در وجود طیبه یافت او را در جریان مبارزات تشکیلاتی قرار داد و طیبه به عضویت گروه مهدیون در آمد.

به خاطر مبارزه با شاه و تحت تعقیب بودن شوهرش از سال 1354 به زندگی مخفی روی آورد، ولی در نهایت در 30 فرودین 1356 پس از دستگیری شوهرش، دستگیر شد و خواهر شوهرش، فاطمه جعفریان که او هم مبارز بود در این روز کشته شد.

در سال 1354 به علت تعقیب ساواک با اتفاق همسر و کودک شیرخواره اش زندگی مخفی را انتخاب نمودند.
روز سی ام فروردین 56، در پی دستگیری یکی از اعضای گروه در تبریز، یکی از گشت های بازرسی به ابراهیم مشکوک شد و او را دستگیر کرد. در بازرسی بدنی او اجاره خانه ی منزل تبریز را پیدا نمودند و خانه تحت‌نظر قرار می‌گیرد.

طبق قرار قبلی که ابراهیم و طیبه داشتند اگر ابراهیم دیر به خانه می آمد، طیبه می بایست اسناد و مدارک را می سوزاند و خانه را ترک می کرد. طیبه همین کار را انجام داد، غافل از آنکه خانه زیر نظر است.
صبح بر سر قرار با برادرش مرتضی می رود، غافل از آنکه مأموران در پی او هستند. در قرار با مرتضی ماجرای نیامدن ابراهیم را می گوید و بدین ترتیب، مرتضی هم شناسایی می‌شود. سپس به خانه باز می گردد تا خانه را از نارنجک و اسلحه پاکسازی کند غافل از اینکه ساواک منتظر اوست.

طیبه پس از اتمام فشنگ هایش به همراه فرزند چهار ماهه اش مهدی دستگیر می شود و با دستگیری طیبه، مرتضی که از دور شاهد ماجرا بود در دفاع از طیبه به مأموران شلیک می کند و در درگیری به شهادت می رسد. از خانه طیبه برگه اجاره خانه مرتضی را پیدا می کنند و به خانه آنها می روند. فاطمه جعفریان همسر مرتضی حدود سه ساعت مقاومت کرد اما او نیز به شهادت رسید.

وقتی ساواک طیبه را دستگیر و به دست هایش دستبند زده بودند، گفته بود: مرا بکشید ولی چادرم را برندارید.
طیبه، ابراهیم و پسرشان محمدمهدی را پس از دو چند روز شکنجه از تبریز به کمیته تهران منتقل می کنند و یک ماه تمام آنها را زیر سخت ترین شکنجه ها قرار می دهند و سرانجام در سوم خرداد 56 زیر شکنجه به شهادت می رسند.

روز سوم اردیبهشت روزنامه ها خبر شهادت فاطمه و مرتضی را نوشتند ولی دیگر از ابراهیم خبری نشد و بعد از پیروزی انقلاب خانواده از عروج او و طیبه با خبر شدند.

محمدمهدی فرزند خردسال آنها توسط ساواک به پرورشگاهی سپرده شد و گفته بودند که پدر و مادر این کودک بر اثر اعتیاد فراوان از دنیا رفته اند و برای اینکه کسی او را نشناسد، نام او را شهرام گذاشته بودند. دو سال بعد فرزند آنها با پیگیری های فراوان در پرورشگاه پیدا شده و به آغوش خانواده باز می گردد.

به عشق امام خمینی روزه می گیرم

زمانی که امام خمینی در تبعید بود پدر طیبه که یک روحانی مبارز بود و درجریان فعالیت های سیاسی قرار داشت به همین دلیل طیبه که هنوز به سن تکلیف نرسیده بود تصمیم گرفت روزه بگیرد آنهم تنها 15 روز به این صورت که می گفت: هشت روز را برای سلامتی آقای خمینی روزه می گیرم و هفت روز را برای سلامتی پدرم.

خونم باید برای آقای خمینی بریزد

سال ۱۳۴۲، سال درگیری شدید در قم بود. ما هم ساکن قم بودیم. طیبه شش ساله بود. شعار ها و حرف هایی را که در خانه زده می شد می شنید.

دور حیاط چرخ می زد و شعار می داد: خمینی عزیزم، بگو که خون بریزم / خمینی خمینی شاه به قربان تو / مملکت ولیعهد خاک زیر پای تو.

من مدام می گفتم: مادر می آیند تو را می کشند. از این حرف ها نزن.از ساواک ترس داشتیم. یک بار خورد زمین. صورتش خونی شده بود. رفتم جلو. گفتم: خوبت شد، خونت را ریختی روی زمین.
گفت: خدا نکند خون من این جا بریزد. خونم باید برای آقای خمینی بریزد. از همان کودکی عشق آقای خمینی را داشت.

منبع:پایگاه فرهنگی منتظران منجی


موضوعات: در محضر شهدا
   دوشنبه 12 آذر 1397نظر دهید »

به گزارش معاون فرهنگی موسسه آموزش عالی و مدرسه علمیه زینبیه ، روز یکشنبه مورخ 97/07/08 جمعی از طلاب سطح2 و3 به مناسبت هفته ی دفاع مقدس، در گلزار شهدای چهارصد دستگاه کرج حضور یافته و با زیارت و غبار روبی قبور این بزرگواران از مقام پاک شهیدان تجلیل نمودند.

   سه شنبه 10 مهر 1397نظر دهید »


خدمت رهبر معظم انقلاب اسلامی، نائب امام عصر(عج) حضرت آیت‌الله خامنه‌ای أیدکم‌الله

تعالی بتأییداته ‌الخالصه.
 
 
بسم‌الله الرحمن‌الرحیم
خدمت رهبر معظم انقلاب اسلامی، نائب امام عصر(عج) حضرت آیت‌الله خامنه‌ای أیدکم‌الله

تعالی بتأییداته ‌الخالصه.


سلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته.

امتثال امر، فرصتی برای عرض ارادت در این مرقومه باقی نمی‌گذارد لذا حقیر مستقیماً با

استمداد از فضل بی‌منتهای رب‌العالمین وارد در اصل مطلب می‌شوم بعد از عرض این

مختصر که:

ما با حضرتعالی به‌عنوان وصیّ امام امت(ره) و نایب امام زمان(عج) تجدید بیعت کرده‌ایم

و تا بذل جان در راه اجرای فرامین شما ایستاده‌ایم؛ همان‌گونه که پیش از این درباره‌ی امام

امت(ره) بوده‌ایم و بسیارند هنوز جوانانی که عشق به اسلام و شوق رضوان حق، آنان را در

میدان انقلاب نگه داشته است؛ با همان شوری که پیش از این داشته‌اند‌.‌ خدا شاهد است

که این سخن از سر کمال و صدق و از عمق قلوب همان جوانانی سرچشمه گرفته است که

در تمام این هشت سال بار جنگ را بر شانه‌های ستبر خویش کشیدند. ما به جهاد فی سبیل‌

الله عشق می‌ورزیم و این امری است فراتر از یک انجام وظیفه‌ی‌ خشک و بی‌روح. این سخن

یک فرد نیست؛‌ دست جماعتی عظیم است که به‌سوی حضرت شما دراز شده تا عاشقانه بیعت

کند.‌ بسیارند کسانی که می‌دانند شمشیر زدن در رکاب شما برای پیروزی حق، از همان اجری

در پیشگاه خدا برخوردار است که شمشیر زدن در رکاب حضرت حجت(عج) و نه تنها آماده،‌

که مشتاق بذل جان هستند. سرِ ما و فرمان شما.
کمترین مطیع شما
سید مرتضی آوینی


موضوعات: در محضر شهدا
   دوشنبه 20 فروردین 1397نظر دهید »

پناه می برم از اینکه حسد کردم 

از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلا نمی دانستم

از اینکه زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم

از اینکه در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم

از اینکه مرگ را فراموش کردم

از اینکه در راهت سستی و تنبلی کردم

از اینکه عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم

از اینکه در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم

از اینکه منتظر بودم دیگران به من سلام کنند

از اینکه شب بهر نماز شب بیدار نشدم

از اینکه دیگران را به کسی خنداندم غافل از اینکه خود خنده دار از همه هستم

از اینکه لحظه ای به ابدی  بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم

…………

 

شهید علیرضا محمودی


موضوعات: در محضر شهدا
   سه شنبه 13 تیر 1396نظر دهید »


چند کلامی با همه دوستان و آشنایام؛ بدانید من برای هیچ چیز به سوریه نرفتم که اهداف مادی داشته باشم. راه برای هدف مقدس دفاع از نوامیس و کیان مسلمین و برای مقابله با استکبار و راس آن رژیم جعلی و سفاک اسرائیل، رژیم کودک کش و جنایت پیشه رژیم
صهیونیستی هرچه در توان دارید بر این این رژیم جعلی فریاد بکشید و خشم و نفرتتان را نثار آن کنید. کینه های انقلابیان رسوب نگیرد و فراموش نکنید که همه ما شیعه علی ابن ابی طالب هستیم. شیعه علی علیه السلام ذلت نمی پذیرد.
آقا و مولای ما حسین ابن علی علیه السلام هم تن به ذلت نداد. آشنایان و دوستان خوبم همه شما مرا حلال کنید. از پدرم خانم و پدر خانم عزیزم نیز التماس دعای شدید دارم و مهر و محبت همه شما در قلب من است. از مادر خوبم، خواهرهای خوبم، خواهر خانم ها و بستگان می خوام مراقب خانواده من باشند و صله رحم فراموشتان نشود، رفت و آمدتان را با خانواده بعد از من ادامه دهید.
همه شما را به خدای سبحان می سپارم. ظهور حضرت مهدی(عج) نزدیک است و چه بسا (اگر لیاقت داشته باشیم) دوباره رجعت کنیم (انشالله). همیشه پشت سر رهبر فرزانه انقلاب حرکت کنید. از دوستان و آشنایانی که فراموش کردم نامشان را ببرم پوزش می خواهم.
یا علی، علی تمام زاده (ابوهادی)


موضوعات: در محضر شهدا
   یکشنبه 11 تیر 1396نظر دهید »

 

 

 

هر وقت در مناطق جنگی راه را گم کردید،

 

نگاه کنید آتش دشمن کدام سمت را می کوبد،

 

 همان جبهه خودی است.

 

«شهید ابراهیم همت» 


موضوعات: در محضر شهدا
   یکشنبه 31 اردیبهشت 1396نظر دهید »

من به جبهه می روم تا دو درس مهم را بخوبی فرا گیرم اولی درس اخلاص و عشق  نسبت به پروردگارم ، دومی ایثار و فداکاری که این دو درس را از

امام حسین علیه السلام رهبر آزادگان و سرور شهیدان آموختم و هم اکنون باید به پیمانی که با خدا بستم وفا کنم.

شهید سیدمحمد رضا طیبی تفرش 


موضوعات: در محضر شهدا
   شنبه 7 اسفند 1395نظر دهید »



به تاريخ 19/10/59 شمسي ساعت 10:10 شب چند سطري وصيت نامه مي نويسم :

هر شب ستاره اي را به زمين مي کشند و باز اين آسمان غم‌زده غرق ستاره است ،

مادر جان مي داني تو را بسياردوست دارم و مي داني که فرزندت چقدر عاشق شهادت

و عشق به شهيدان داشت.مادر، جهل حاکم بر يک جامعه انسانها را به تباهي مي کشد

و حکومت هاي طاغوت مکمل هاي اين جهل اند و شايد قرنها طول بکشد که انساني از

سلاله پاکان زائيده شود و بتواند رهبري يک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده

را در دست گيرد و امام تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است. مادر

جان، به خاطر داري که من براي يک اطلاعيه امام حاضر بودم بميرم ؟ کلام او الهام بخش

روح پرفتوح اسلام در سينه و وجود گنديده من بوده و هست. اگر من افتخار شهادت

داشتم از امام بخواهيد برايم دعا کنند تا شايد خدا من روسياه را در درگاه با عظمتش

به عنوان يک شهيد بپذيرد ؛ مادر جان من متنفر بودم و هستم از انسانهاي سازش کار

و بي تفاوت و متاسفانه جواناني که شناخت کافي از اسلام ندارند و نمي دانند براي

چه زندگي مي کنند و چه هدفي دارند و اصلا چه مي گويند بسيارند. اي کاش به خود

مي آمدند. از طرف من به جوانان بگوئيد چشم شهيدان و تبلور خونشان به شما دوخته

است بپاخيزيد و اسلام را و خود را دريابيد نظير انقلاب اسلامي ما در هيچ کجا پيدا

نمي شود نه شرقي - نه غربي؛ اسلامي که : اسلامي … اي کاش ملتهاي تحت

فشار مثلث زور و زر و تزوير به خود مي آمدند و آنها نيز پوزه استکبار را بر خاک

مي ماليدند. مادر جان، جامعه ما انقلاب کرده و چندين سال طول مي کشد تا بتواند

کم کم صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسانها بيرون ببرد ولي روشنفکران ما به اين

انقلاب بسيار لطمه زدند زيرا نه آن را مي شناختند و نه باريش زحمت و رنجي متحمل

شده اند از هر طرف به اين نو نهال آزاده ضربه زدند ولي خداوند، مقتدر است اگر هدايت

نشدند مسلما مجازات خواهند شد . پدر و مادر ؛ من زندگي را دوست دارم ولي نه آنقدر

که آلوده اش شوم و خويشتن را گم و فراموش کنم علي وار زيستن و علي وار شهيد

شدن, حسين وار زيستن و حسين وار شهيد شدن را دوست مي دارم شهادت در

قاموس اسلام كاري‌ترين ضربات را بر پيكر ظلم، جور،شرك و الحاد مي‌زند و خواهد زد.

ببين ما به چه روزي افتاده ايم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجنزار کشيده است

ولي چاره اي نيست اينها سد راه انقلاب اسلاميند ؛ پس سد راه اسلام بايد برداشته

شودند تا راه تکامل طي شود مادر جان به خدا قسم اگر گريه کني و به خاطر من گريه

کني اصلا از تو راضي نخواهم بود. زينب وار زندگي کن و مرا نيز به خدا بسپار

( اللهم ارزقني توفيق الشهادة في سبيلک) .


و السلام؛


محمد ابراهيم همت


موضوعات: در محضر شهدا
   سه شنبه 16 آذر 1395نظر دهید »

 

به مناسبت  فرا رسیدن هفته دفاع مقدس  نمایشگاهی با عنوان  عفاف و

حجاب  در مدرسه علمیه زینبیه برگزار شد.

در این نمایشگاه از پوسترها و عکس های نمادین با موضوعیت حجاب و عفاف

و نقش شوم دشمنان بر روی جوانان خصوصا زنان استفاده شده است.

همچنین  به  احادیث معتبر پیرامون نحوه پوشش مناسب  زنان اشاره شده

است.

گفتنی ست از طلاب عزیز استان البرز  دعوت به عمل می آید از نمایشگاه

دیدن فرمایید.

 

 

 



موضوعات: در محضر شهدا
   یکشنبه 4 مهر 13951 نظر »

 

قانون اول:

 

بارالها، اعتراف مي كنم از اينكه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نكردم.

 

حداقل روزي ده آيه قرآن را بايد بخوانم. اگر روزي كوتاهي كردم و به هر

 

دليلي نتوانستم اين ده آيه را بخوانم روز بعد بايد حتماً يك جزء كامل

 

بخوانم. (تاريخ اجراء۴/۵/۶۹)

 

قانون دوم:

 

پروردگارا! اعتراف مي كنم از اينكه نمازم را بي معني خواندم و حواسم

 

جاي ديگري بود، در نتيجه دچار شك در نماز شدم. حداقل روزي دو ركعت

 

نماز قضا بايد بخوانم. اگر روزي به هر دليلي نتوانستم اين دو ركعت نماز را

 

بخوانم، روز بعد بايد نماز قضاي يك ۲۴ ساعت (۱۷ ركعت) بخوانم.

 

(تاريخ اجراء ۱۱/۵/۶۹)


قانون سوم:

 

خدايا! اعتراف مي كنم از اينكه مرگ را فراموش كردم و تعهد كردم مواظب

 

اعمالم باشم ولي نشدم. حداقل هر شب قبل از خواب بايد دو ركعت نماز

 

تقرب بخوانم. اگر به هر دليلي نتوانستم اين دو ركعت را بجا بياورم روز بعد

 

بايد ۲۰ريال صدقه و ۸ركعت نماز قضا بجا بياورم. (تاريخ اجراء ۲۶/۵/۶۹)

 

قانون چهارم:

 

خدايا! اعتراف مي كنم از اينكه شب با ياد تو نخوابيدم و بهر نماز شب هم

 

بيدار نشدم. حداقل در هر هفته بايد دو شب نماز شب بخوانم و بهتر است

 

شب هاي پنجشنبه و شب جمعه باشد. اگر به هر دليلي نتوانستم شبي

 

را بجا بياورم بايد بجاي هر شب ۵۰ريال صدقه و ۱۱ركعت تمام را به جا بياورم.

 

(تاريخ اجراء ۱۶/۶/۶۹)

قانون پنجم:

 

خدايا اعتراف مي كنم از اينكه «خدا مي بيند» را در همه كارهايم دخالت ندادم

 

و براي عزيز كردن خودم كار كردم. حداقل در هر هفته بايد دو صبح زيارت

 

عاشورا و صبح جمعه بايد سوره الرحمن را بخوانم. اگر به هر دليلي

 

نتوانستم زيارت عاشورا را بخوانم بايد هفته بعد ۴صبح زيارت عاشورا و يك

 

جزء قرآن بخوانم و اگر صبح جمعه اي نتوانستم سوره الرحمن بخوانم بايد

 

قضاي آن را در اولين فرصت به اضافه ۲حزب قرآن بخوانم.

 

(تاريخ اجراء ۱۳/۷/۶۹)

 

قانون ششم:

 

حداقل بايد در آخرين ركوع و در كليه سجده هاي نمازهاي واجب صلوات بفرستم.

 

اگر به هر دليلي نتوانستم اين عمل را انجام دهم، بايد به ازاي هر صلوات ۱۰

 

ريال صدقه بدهم و ۱۰۰صلوات بفرستم. (تاريخ اجراء ۱۸/۸/۶۹)

 

قانون هفتم:

 

حداقل بايد در هر ۲۴ ساعت ۷۰بار استغفار كنم. اگر به هر دليلي نتوانستم

 

اين عمل را بجا آورم، در ۲۴ ساعت بعدي بايد ۳۰۰ بار استغفار كنم و باز هم

 

۳۰۰ به ۶۰۰ تبديل مي شود. (تاريخ اجراء ۳۰/۹/۶۹)

 

قانون هشتم:

 

هر كجا كه نماز را تمام مي خوانم بايد در هفته ۲روز را روزه بگيرم، بهتر است

 

كه دوشنبه و پنج شنبه باشد. اگر به هر دليلي نتوانستم اين عمل را بجا

 

بياورم در هفته بعد به ازاي دو روز ۳ روز و به ازاي هر روز ۱۰۰ ريال صدقه بايد

 

بپردازم. (تاريخ اجراء ۱۹/۱۱/۶۹)

 

قانون نهم:

 

در هر روز بايد ۵مسئله از احكام حضرت امام(ره) را بخوانم. اگر به هر دليلي

 

نتوانستم اين عمل را بجا بياورم روز بعد بايد ۱۵مسئله بخوانم.

 

(تاريخ اجراء ۱۴/۱/۷۰)

 

قانون دهم:

 

در هر ۲۴ ساعت بايد ۵ بار تسبيح حضرت زهرا(س) براي نماز يوميه و ۲بار هم

 

براي نماز قضا بگويم. اگر به هر دليلي نتوانستم اين فريضه الهي را انجام دهم

 

بايد به ازاي هر يك بار، ۳مرتبه اين عمل را تكرار كنم. (تاريخ اجراء ۱۵/۳/۷۰)

 

 

 

 


موضوعات: در محضر شهدا
   یکشنبه 4 مهر 1395نظر دهید »


روحانى کاروان گفت شهید شما به خوابم اومد و گفت اسم من عباس فخارنیاست. برید پدر من رو تو کاروان

پیدا کنید و بهش بگید چون قلبش مشکل داره امشب به مشعر و فردا به منىٰ نرید.

به گزارش خبرنگار فارس، سهیل کریمی فعال فرهنگی و مستند ساز نقل می‌کند: باجناق بنده برادر دو تا شهید

است. پدر و مادر ایشان (که پدر و مادر شهیدان عباس و على فخارنیا هستند) از اوتاد محله افسریه تهران اند.

این دو بزرگوار امسال در حج تشریف دارند. دىروز روحانى کاروان شان با پرس و جو، حاج منصور فخارنیا

را در صحراى عرفات بین حجاج پیدا مى کنه و مى‌پرسه: پسر شما شهید شده؟

حاج منصورآقا جواب مى دهد: بله!

روحانى کاروان مى گوید: اسم شهیدتون عباسه؟

حاج منصور باز مى گوید: یکى از دو شهیدمون عباسه.

روحانى مى گوید: من که از پدر شهید بودن شما خبر نداشتم، اسم شهیدتون را هم نمى دونستم. شهید شما

به خوابم اومد و گفت اسم من عباس فخارنیاست. برید پدر من رو تو کاروان پیدا کنید و بهش بگید چون

قلبش مشکل داره امشب به مشعر و فردا به منىٰ نرید.

پدر شهدا مى گه: نمى شه که.

روحانى هم در جواب مى گه: حاج آقا! من نه شما رو مى شناختم و نه پسر شهیدتون رو. این چیزى بود

که باید میامدم به شما بگم. شما هم مى توانید نایب بگیرید و خودتون از همین جا برگردید مکه به هتل تون.

حاج منصور فخارنیا هم طبق توصیه این روحانى کاروان، براى خودش و همسرش نایب گرفته و از

واقعه امروز در منا جان سالم به در مى برد.

وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ


موضوعات: در محضر شهدا
   شنبه 4 مهر 13941 نظر »


گردان پشت میدون مین زمین گیر شد.

چند نفر رفتن معبر باز کنن، ۱۵ ساله بود.

چند قدم که رفت، برگشت، گفتند ترسیده!

پوتین هاشو داد به یکی از بچه ها و گفت:

تازه از گردان گرفتم، حیفه! بیت الماله!

پابرهنه رفت….

 


موضوعات: در محضر شهدا
   شنبه 4 مهر 1394نظر دهید »

 

 

شهید ابراهیمی می گفت:” ما باید در همه جای دنیا پایگاهی داشته باشیم تا وقتی

امام زمان (عج) می آید و می گوید: انا المهدی، همه دنیا بدانند چه کسی دارد

می آید.

نباید به مسلمانهای کشور خودمان قانع باشیم. دو نفر هم که این طرف دنیا با اسلام

آشنا بشوند خیلی خوب است. باید کمکشان کنیم که اسلام را بشناسند .

آینده اسلام برای همه دنیاست! امام زمان(عج) تمام جهان را فتح می کند نه فقط

کشورهای اسلامی را، دیگران هم باید با منجی آخرالزمان آشنا شوند.

« مهاجر، ص24و 25 »

شهید حجت الاسلام محمد حسن ابراهیمی


تاریخ و محل تولد: 1346 ه ش/ نجف


تاریخ شهادت: 1383ه ش


در کلام رهبری:


” فرزندان شهدا بدانند که پدران آنها موجب شدند که اسلام، در چشم

شیطانها و طاغوتهای عالم، ابهت پیدا کند.. .”

شهادت پایان نیست، آغاز است، تولدی دیگر است در جهانی فراتر از آنکه

عقل زمینی به ساحت قدس آن راه یابد.

 



موضوعات: در محضر شهدا
   یکشنبه 27 مهر 1393نظر دهید »

 

چند نفر شیك پوش با یك ماشین نیسان پاترول به اردوگاه آمدند. با ورود آن‌ها همه

ما را در یك جا جمع كردند و بعد وسایل فیلمبرداری و پروژكتور و غیره آوردند تا از ما

فیلمبرداری كنند. ابتدا تصور می‌كردیم كه آن‌ها از طرف صلیب آمده‌اند. اما با دیدن

دوربین و … فهمیدیم كه مسئله فقط تبلیغات است. آن‌ها دوربین را روی ماشین

نصب كردند و در این خلال به نگهبان‌ها و فرمانده اردوگاه فهماندند كه به اسرای

دیپلم به بالا نیاز دارند. نگهبان‌ها به ما اعلام كردند و تعدادی از بچه‌ها بیرون رفتند.

آن‌ها قصد مصاحبه داشتند و بچه‌ها نیز خود را به نحو احسن آماده كرده بودند و هر

كدام، اولین حرف‌شان درود به شهدای اسلام و جمهوری اسلامی بود. عراقی‌ها

ناراحت شده و از بچه‌ها خواستند كه همگی شعار «مرگ بر جنگ، درود بر صلح»

بدهند. نگهبان‌ها با نگاه خشمگین خود به بچه‌ها نگاه می‌كردند. تا شاید آن‌ها را

از ترس تنبیه وادار به دادن شعار كنند. اما بچه‌ها بی‌اعتنا به همه چیز فریاد زدند:

«مرگ بر صلح، درود بر جنگ» عراقی‌ها كه این وضع را دیدند، با تشویش خاطر بسیار،

وسایل فیلمبرداری خود را جمع كردند و ما را دوباره به آسایشگاه برگرداندند.

 

منبع: كتاب فرهنگ آزادگان

 


موضوعات: در محضر شهدا
   شنبه 25 مرداد 13931 نظر »

 

“خدایا ترا شکر می کنم که از پوچی ها ، ناپایداری ها ، خوشی ها و قید و بندها آزادم کردی و مرا در

طوفانهای خطرناک حوادث رها ننمودی، و درغوغای حیات، در مبارزه با ظلم و کفر غرقم کردی،

لذت مبارزه را به من چشاندی ، مفهوم واقعی حیات را به من فهماندی… فهمیدم که سعادت حیات در

خوشی وآرامش و آسایش نیست،بلکه درجنگ ودرد ورنج ومصیبت ومبارزه با کفروظلم وبالاخره

در شهادت است.

خدایا ترا شکر می کنم که به من نعمت ” توکل ” و ” رضا” عطا کردی، و در سخت ترین طوفانها و

خطرناکترین گردابها،آنچنان به من اطمینان و آرامش دادی که با سرنوشت وهمه پستی ها و بلندیهایش

آشتی کردم و به آنچه تو بر من مقدر کرده ای رضا دادم.

خدایا در مواقع خطر مرا تنها نگذاشتی ، تو در کویر تنهایی، انیس شبهای تار من شدی، تو در ظلمت

ناامیدی، دست مرا گرفتی و کمک کردی… که هیچ عقل و منطقی قادر به محاسبه پیش بینی نبود، تو بر

دلم الهام کردی و به رضا و توکل مرا مسلح نمودی، و در میان ابرهای ابهام و در مسیری تاریک،

مجهورو وحشتناک مرا هدایت کردی.”


خدایا به حق شهدای اسلام ما را نیزدر مواقع حساس،گردابها،شبه ها وطوفانهای حوادث تنها مگذار



موضوعات: در محضر شهدا
   دوشنبه 1 مهر 13923 نظر »

سردار بهمن کارگر رئیس ستاد مرکزی بزرگداشت هفته دفاع مقدس اعلام کرد:سیده طاهره هاشمی را به عنوان شهیده زن شاخص امسال معرفی خواهند کرد.

سیده طاهره هاشمی در یکم خرداد سال 1346 در شهرستان آمل و در روستای شهید آباد ( شهربانو محله ) دیده به جهان گشود. او در خانواده‌ای متدین، مذهبی و طرفدار انقلاب و تحت تربیت پدر و مادری بزرگوار که هر دو از سادات منطقه‌ی هزار جریب ساری بودند، رشد و پرورش یافت.

از کودکی با قرآن، نهج‌البلاغه و سایر کتب روایی شیعی انس و الفت پیدا کرد و به دلیل جو فرهنگی و مذهبی خانواده روح تشنه‌اش با عمیق‌ترین مفاهیم دینی و معنوی سیراب شد.

او دختری مهربان، دلسوز و دانش‌آموزی نمونه و موفق و درسخوان بود. هرگز در ادای تکالیف واجب دینی، کوتاهی نمی‌کرد و مستحبات را تا جایی که می‌توانست، به جا می‌آورد. در کارهای هنری چون خطاطی، طراحی، گلدوزی، نگارش مقاله، تهیه‌ روزنامه دیواری و نیز اداره‌ی برنامه‌های فرهنگی مدرسه بسیار موفق بود و بسیاری از برنامه‌های فرهنگی، اجتماعی و حرکت‌های سیاسی مدرسه بر عهده‌ او بود. در برخورد با دانش‌آموزانی که تحت تأثیر تبلیغات گروهک‌های منحرف قرار گرفته بودند، بسیار مهربان، باحوصله و دلسوز بود و از فرط مهر و دوستی، آن‌ها را به خود جذب می‌کرد.

و سرانجام در غروب روز ششم بهمن‌ سال 1360 در حالی که ۱۴ بهار بیشتر از عمر کوتاهش نمی‌گذشت، در حالی به کمک نیروهای مدافع شهر شتافته بود ، در درگیری خونین گروهک‌های معاند انقلاب با نیروهای بسیجی و مردمی، با اصابت دو گلوله به فیض شهادت نایل آمد.


   پنجشنبه 28 شهریور 13921 نظر »

 

با دست جلوي دهانش را محكم گرفت. شعله‌هاي آتش تمام وجودش را فرا گرفته بود. علي؛ بسيجي 16ساله لشكر

ثارالله، آرام‌آرام سوخت و شهيد شد.

پایگاه اینترنتی حامیان ولایت سیّد علی

علی کوله‌پشتي‌اش را محكم بسته بود. كوله سنگين بود. پر بود از خرج و موشك آر.پي.جي. داشتيم پشت سرهم به

ستون از داخل معبر رد مي‌شديم. سنگرهاي دشمن در 200 متري‌مان قرار داشتند.آرام‌آرام و بي هيچ صدايي جلو

مي‌رفتيم. اطرافمان ميدان مين بود. كوچكترين صدايي فاجعه به بارمي‌آورد ،ناگهان كوله‌پشتي علي گلوله خورد گلوله

خورد و خرج‌ها ناگهان آتش گرفتند و علي شعله‌ورشد. كوله‌پشتي علي محكم بسته شده بود و خرج‌ها هم خيلي سريع

آتش گرفته بودند. امكان اينكه كوله‌ پشتي علي را باز كنيم نبود.همه بهت‌ زده داشتند علي را نگاه مي‌كردند. شعله‌هاي

آتش لحظه به لحظه بيشتر علي را در كام خودشان مي‌كشيدند و همه هر لحظه‌ منتظر بودند كه علي فرياد بزند و

دشمن شروع كند. علي همانطور كه داشت مي‌سوخت، نارنجك‌هايش را از خودش جدا كرد. و يك كار ديگرهم كرد.

دستش راگرفت جلوي دهانش و مظلومانه روي زمين افتاد. فقط مي‌شد نگاه كرد. شعله‌ها ذره ذره علي را مي‌سوختند

وعلي جلوي چشم‌هاي ما داشت جان مي‌داد. علي داشت جان مي‌داد ولي جلوي دهانش را محكم گرفته بود. آتش كم كم

سرد شد. علي كه هنوز ته‌رمقي برايش مانده بود با اشاره از يكي از بچه‌ها تقاضاي آب كرد. رزمنده چفيه‌اش را

خيس كرد و گذاشت روي لب‌هاي علي… شايد اين حق علي بود كه لحظه‌ آخر در ميان اين همه آتش، طعم آب را

بچشد .



موضوعات: در محضر شهدا
   شنبه 9 شهریور 13921 نظر »

 

چهارده سال بیشتر نداشت برای جبهه رفتن اقدام کرد ولی قبول نمی کردند. بالاخره با دست بردن در شناسنامه

راهی منطقه شد. نوزده سالگی برای آخرین بار اعزام شد

رفته بود کلی تسبیح و … برای دوستانش خریده بود.مادرش گفته بود:چیکار می کنی؟تو بعدها خرج داری زندگی

باید تشکیل بدی،خونه می خوای

گفته بود:خونه من یک متر جا هست که نه آهن می خواد نه گچ! بالاخره خداحافظی کرد و رفت

از نیروهای واحد تخریب لشگر علی بن ابی طالب علیه السلام بود.عملیات کربلای چهار آخرین عملیات او بود

دوستانش می گفتند به سختی مجروح شد و پیکرش جا ماند. محمدرضا شفیعی به جرگه شهدای گمنام پیوست

برخی می گفتند او اسیر شده چون دوستانی که در کنار او بودند همگی اسیر شدند اما خانواده چشم انتظار

او بود، آزادگان به میهن بازگشتند اما خبری از او نشد. یکی از آزادگان گفته بود: ما دیدیم که محمد رضا اسیر

شد اما خبری از او نداریم. ناله ها و گریه های خانواده بیشتر شد. همه آرزو داشتند خبری از گمشده شان به

دست آورند سال هشتاد عراق و ایران برای تبادل اجساد توافق کردند.مرداد ۸۱ خبر بازگشت پیکر محمدرضا

اعلام شد.خبر خیلی عجیب بود پیکر محمدرضا بعد از ۱۶ سال سالم است

او در کربلای چهار مجروح و سپس اسیر می شود.یازده روز او را به همین وضع نگه می دارند.بعد می گویند:باید

به امام توهین کنی.او هم فریاد می زند:مرگ بر صدام

بعثی ها آنقدر او را می زنند تا به شهادت می رسد.پیکر او را در قبرستانی در نزدیکی کربلا به خاک

می سپارند. حالا بعد از ۱۶ سال پیکر او را از خاک خارج کرده اند.بدن او سالم مانده گویی که به خواب رفته است

بعثی ها سه ماه پیکر او را زیر آفتاب انداختند تا پوسیده شود.آهک و دیگر مواد فاسد کننده بر بدنش ریختند

اما بدنش همچنان سالم مانده بود.فرمانده عراقی که پیکر او را تحویل می داد گریه می کرد. می گفت:خدا از

سر تقصیرات ما بگذرد.وقتی شهید محمدرضا شفیعی را داخل قبر قرار دادند فرمانده اش صحبت کرد و گفت:نماز شب

این شهیدهیچگاه ترک نمی شد.همیشه غسل جمعه را انجام می داد

وقتی برای امام حسین علیه السلام گریه می کرد قطرات اشک خود را به صورت و محاسنش می مالید. راز سالم

ماندن پیکر این شهید اینهاست

 


موضوعات: در محضر شهدا
   یکشنبه 6 مرداد 1392نظر دهید »

 

  شهید احمد کیایی از آن منتخبین بود. مداحی می کرد.

وداع کرد، ساعتی بعد مزدش را گرفت و دعایش مستجاب شد.خدا طلبیدش. یکی از پاهایش هنگام دفن کردن

نبود.قطع شده بود.یک سال گذشت تا این که قبل از عملیات والفجر 4 به قلاویزان رفتم و سری به محل شهادت

او زدم تا بلکه پای او را پیدا کنم.

منطقه هنوز پر از مین گوجه ای والمری بود. تجهیزات بچه ها همچنان روی خاک افتاده و دست نخورده باقی

مانده بود.جلوتر که رفتم،پس از جستجو، پای قطع شده ی احمد را در گودالی یافتم. هنوز هم داخل پوتین بود.

 شماره ی پای هر دوی ما یک اندازه بود. آن را برداشته و با خود به تهران آوردم تا به بدن ملحق کنم.آوردم و

 به خانه که رسیدم،رو به ننه ام گفتم:"این امانت است.کسی به آن نزدیک نشود و دست نزند".

ننه کنجکاوی کرد و اصرار.بالاخره پا را دید و از تعجب دهانش باز ماند.

باورش نمی شد که سوغاتی جبهه پای قطع شده و پوتین باشد.به هر حال پای امانتی را به خانواده

احمد کیایی رساندم و بعد توسط آنها به قطعه 53بهشت زهرا(سلام الله علیها) منتقل شد و در آن جا به

 بدن متصل و دفن گردید.

 

 


موضوعات: در محضر شهدا
   شنبه 15 تیر 1392نظر دهید »

 

 قسمتی از وصیتنامه شهید علی ما شاء الله ابراهیمی :

« مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی

عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلی دِیَتُه وَ مَن عَلی دِیَتُه وَ اَنَا دِیَتُه.

هرکس من را طلب می کند می یابد مرا، و کسیکه مرا یافت می شناسد

مرا، و کسیکه من را دوست داشت، عاشق من می شود و کسیکه عاشق

من می شود، من عاشق او می شوم و کسیکه من عاشق او بشوم، او را

می کشم و کسیکه من او را بکشم، خونبهایش بر من واجب است، پس خون

بهای او من هستم.

                                                                                                                                                             

وَقَاتِلُوهُمْ حَتّىَ لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدّينُ كُلّهُ لله فَإِنِ انْتَهَوْاْ فَإِنّ اللّهَ

بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(سوره انفال.آیه 39)

ای مومنان با کافران جهاد کنید که در زمین فتنه و فسادی دیگر نماند و آئین همه،

دین خدا گردد و چنانچه دست از کفر کشیدند خدا به ا اعمالشان آگاه و بصیر است.


…..و یک  پیام به تمام دبیران و معلمان مخصوصا دبیران عزیز خودم هرچند شما خود

پیام دهنده هستید، آیا این پیام سخن خودتان است ای زحمت کشان جامعه با این

آینده سازان و نونهالان مانند انبیاء رفتار کنید و آنان را بسازید برای فردایی دشوار و

این را هم بدانید که هر سربازی که فردا از دست شما تحویل این جامعه گردد و آن

سرباز به فیض شهادت برسد شما هم فیض شهید را خواهید برد، قرآن را به اینان

خوب یاد دهید و آنان را تشویق کنید که یک محصل در تشویق بهتر می تواند آینده

نگر باشد و به جامعه بیاندیشد و یک پیام  به تمام دوستان و برادران و مخصوصا

همکلاسیهای عزیز، ای برادران عزیز! ما در زمانی زندگی می کنیم که باید اطاعت

از ولی امر و ولایت فقیه را در نظر داشته باشیم و وقت خود را به بیهودگی نگذرانیم

که فردا باید جواب این همه وقت ها  و نعمت ها را پس دهیم، خودتان را بسازید آنطور

که جامعه اسلامی می خواهد و گول دنیا را نخورید که این دنیا گذرگاهی است که

ما چند سالی در گذرگاه سکونت داریم ، باید کوله بار را ببندیم و توشه آخرت را فراهم

سازیم و دنیا فقط میدان آزمایش است که خداوند تک تک ما را آزمایش می کند.در این

نمازهای جماعت و دعاها شرکت کنید، این دعاها دل را به خدا  نزدیک می کند».


لازم به ذکر است که پیکر شهید ابراهیمی بعد از 12 سال به دست زحمتکشان در

بخش تفحص کشف می شود.

خانواده ایشان به مدت 12 سال چشم انتظار ماندند تا اینکه سال 74  انتظار خانواده

مخصوصا پدر و مادر شهید به ثمر نشست…


متولد: ملایر /1342

تاریخ شهادت: 22/1/62

محل شهادت: شرهانی

 

 به قلم مرضیه ابراهیمی

 

 


موضوعات: در محضر شهدا
   چهارشنبه 29 خرداد 13923 نظر »

 

شماره اش را به همه می داد. سعی می کرد بعد از تبلیغ هم رابطه اش را با مخاطبینش حفظ کند.

همین قدر که آنها احساس کنند یک رفیق روحانی دارند،برایش کافی بود.

تلفنش هر لحظه زنگ می خورد. یکی سوالی می پرسید و مشورت می خواست و یکی…

گاهی برای همه آشناهایش هدیه ای کوچک مثل کارت پستال و… می فرستاد.

بنده های خدا ذوق می کردند وقتی می دیدند هنوز حاجی به یادشان است.جیب هایش را هیچ گاه از هدیه های

کوچک،خالی نمی گذاشت.

حاضر نبود این رفتارش را ترک کند.اسمش را گذاشته بود:خشاب گذاری فرهنگی!
 
****
 
به عنوان مبلغ نمونه به بیش از هشتاد دانشگاه کشور اعزام شده بود.

دانشجوها به او دل می بستند. موقع خداحافظی،دورش حلقه می زدند وامضای یادگاری می خواستند.

می گفت: امضای من ناقابل به چه درد شما می خوره؟!

بعد عکس های شهدا را به آنها هدیه می داد و می گفت:

بچه ها! شهدا رو فراموش نکنید؛همه ما مدیون شهدا هستیم. دل هاتون رو با یاد و توسل به

شهدا صیقل بدید. رمز موفقیت و راه کمال ما،شهدا هستند. آنها شاهد اعمال ما هستند…
 
***
 

از طرف یکی از دانشگاهها، در نامه ای خطاب به دفتر نهاد رهبری در دانشگاهها نوشته بودند:


به حوزه های علمیه بگویید مانند ضابط تربیت کنند!!!!

 

خاطره هایی از علمدار روایتگری شهید عبدالله ضابط


به گردآوری مرضیه ابراهیمی


موضوعات: در محضر شهدا
   چهارشنبه 22 خرداد 13925 نظر »


همین که روزهای نزدیک به عملیات می رسید،برای بچه ها فال حافظ می گرفت.نزدیک عملیات کربلای 5 بود.

این بار اولین بازشدن کتاب به نیت بود.

بعد از کمی مکث و زمزمه با لهجه شیرین گفت:"نه کاکو جان! دریغ از یک روزنه کوچک، انگار اصلا قرار نیست از

دست تو راحت بشیم!”

با سپری شدن لحظات وضعیت بقیه هم مشخص شد، مرتضی جاویدی، سید محمد کدخدا و… جز، شهدا بودند.

زنده ها هم معلوم  شدند.

یکی از بچه ها گیر داد که حالا نوبت خودته! از بچه ها اصرار از او انکار تا بالاخره چشمها را آرام بست و این بار کمی

طولانی تر، قطره اشکی آرام از گوشه چشمانش لغزید، کتاب را باز کرد:

نفس باد صبا مشک فشان خواهد بود
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد

ارغوان جام"عقیقی” به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد


عملیات که تمام شد رفتنی های فال، همه شهید شدند،جاویدی،حق پرست… و خود عقیقی، من مانده بودم و

صدای محمدرضا که تا امروز در ذهنم مانده"دریغ از یک روزنه کوچک".

ـــــــــــــــــــــــ

سردار شهید محمدرضا عقیقی
تولد:16/10/1340شیراز
سمت:مسئول عقیدتی لشکر19 فجر
شهادت:4/10/1365شلمچه عملیات کربلای 5

امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف):


هرگز شک به خود راه مده زیرا شیطان دوست دارد که تو شک کنی.


به گردآوری مرضیه ابراهیمی.پایه پنجم



موضوعات: در محضر شهدا
   سه شنبه 21 خرداد 13921 نظر »


توی سنگر با او و چند تا دیگه از بچه ها نشسته بودیم . یکی از بچه ها وارد شد،

پانزده - شانزده ساله به نظر میرسید،مثل بقیه جوان تر ها، شیفته فرهاد شده بود

و نشانی منزلش را می خواست.

فرهاد مکثی کرد و آرام سرش را بالا آورد و گفت:” شما لطف دارین، ما در خدمتتون

هستیم، خیابون های شیراز رو بلدی؟ -بله -قصردشت،سوار ماشین که شدی میگی

دارالرحمه،قبرستون جدید…. صدای خنده بچه ها جوان را گیج کرده بود،فرهاد پیشانی

جوان را بوسید و گفت:بنویس کاکو…برای مزاح بود… بنویس دارالرحمه،قطعه شهدا…،

ردیف…،پلاک…. بسیحی جوان رفت،روزها گذشت بچه ها یکی یکی شهید شدند…

جنازه او را از سردشت آوردند و شوق و شورش را به آرامگاه ابدی اش در دارالرحمه

سپردند.وقتی به شوق زیارت مزار او به راه افتادم یک نفر زودتر از من به آنجا رسیده

بود،همان بسیجی جوان،نشانی را درست آمده بود.


سردار شهید فرهاد شاهچراغی
تولد:14/1/1340شیراز
سمت:فرمانده گردان
شهادت:13/9/1360سردشت کردستان


امام خمینی(ره):


عزیزم از جوانی به اندازه ای که باقی است استفاده کن که در پیری همه

چیز از دست می رود و حتی توجه ات به آخرت و خدای تعالی.


موضوعات: در محضر شهدا
   شنبه 11 خرداد 13921 نظر »

هنر یاد بهشت است و نوحه انسان در فراق.                                                                    

هنر زبان غربتِ بنی آدم است در فرقتِ دارالقرار و از همین روی همه با آن اُنس دارند؛

 چه در کلام جلوه کند، چه در لحن و چه در نقش؛ اُنسی دیرینه به قدمت جهان.

هنر زبان بی زبانی است و زبان همزبانی.

 

سید شهیدان اهل قلم : سید مرتضی آوینی

 

 


موضوعات: در محضر شهدا
   پنجشنبه 22 فروردین 1392نظر دهید »

 

زینب کمایی در هشتم خرداد ماه سال 1346  هنگام اذان مغرب در شهر آبادان به دنیا آمد. قبل از انقلاب نه تنها نماز و روزه اش ترک نمی شد بلکه در میان خانواده و دوستانش به رعایت حجاب مشهور بود. او عاشق خدا بود. این جمله ها بر سر برگ تمام دفترهایش دیده میشد: « می خواهم لحظه ای فراموش نکنم که در محضر خداوند هستم و هیچ گاه گناه نکنم. »

همیشه غسل شهادت می کرد. قبل از شهادتش نیزغسل شهادت کرده بود. در اسفند ماه سال 1360 درتمیز کردن خانه به مادرش کمک کرده بود و از او خواسته بود که بگذارد روز آخر سال برای خواندن نماز مغرب و عشاء به مسجد برود. آن نماز، آخرین نماز زینب چهارده ساله بود. وقتی از مسجد بر می گشت منافقان او را با چادرش خفه کردند و به شهادت رساندند.

زینب در قسمتی از وصیت نامه اش نوشته است: «مادر جان تو که از بدو تولد همیشه پرستار و غمخوار من بودی، حال که وصیت من را می خوانی خوشحال باش که ازامتحان خدا سربلند بیرون آمدی. هرگز در نبود من ناراحت نشو زیرا که من در پیشگاه خدای خود روزی می خورم. چه چیزی از این بهتر که تشنه ای به آب برسد و عاشقی به معشوق. »

 


موضوعات: در محضر شهدا
   جمعه 4 اسفند 13915 نظر »

فرازی از وصیت نامه طلبه شهید محسن آقاخانی :

« به همه مردم توصیه می کنم دست از دامان ائمه عليهم السلام برندارند که ما بدون ائمه عليهم السلام هیچیم و

کاری از بر نمی آید. آنهایی که علی علیه السلام را ندارند چه دارند؟ آنها که حسین علیه السلام را ندارند چه

دارند؟ هیچ ندارند. اگر می خواهید پیروز شوید علوی باشید، اگر می خواهید رستگار شوید حسینی باشید و

اگر می خواهید همه چیز باشید شیعه باشید»

« برگرفته از کتاب آیه های بی نشان. اثر محمد حسین امیری»


موضوعات: در محضر شهدا
   یکشنبه 29 بهمن 1391نظر دهید »
 << < اردیبهشت 1403 > >>
شن یک دو سه چهار پنج جم
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو
ذکر ایام هفته
آمار
  • امروز: 497
  • دیروز: 135
  • 7 روز قبل: 1078
  • 1 ماه قبل: 3771
  • کل بازدیدها: 166460
نماز حاجت