حکمت 30 نهج البلاغه: مغرور نشدن از ستارالعیوبی خداوند
وَ قَالَ (علیه السلام): الْحَذَرَ الْحَذَرَ، فَوَاللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ، حَتَّى كَأَنَّهُ قَدْ غَفَرَ.
و فرمود (علیه السلام): بترسيد، بترسيد، به خدا سوگند، كه گاه چنان گناه را مى پوشاند كه پندارى
آن را بخشيده است.
برگزاری سومین جلسه تهذیب و اخلاق در مدرسه و موسسه آموزش عالی حوزوی زینبیه
به گزارش معاونت فرهنگی مدرسه و موسسه آموزش عالی حوزوی زینبیه سومین جلسه تهذیب و اخلاق با سخنرانی خانم باغی استاد و مشاور مدرسه علمیه و حضور کادر برگزار گردید.
خانم باغی ضمن آرزوی قبولی طاعات و عبادات و تبریک به مناسبت فرا رسیدن ماه میهمانی خدا گفت: طبق فرموده حجه الاسلام میرباقری در هر زمان و مکانی خداوند رزق و روزی در آن قرار داده است. در ماه مبارک رمضان خداوند متعال سفره رزق و روزی می گستراند. وظیفه ما این است که خود را به این رزق و روزی برسانیم تا بتوانیم به نحو احسن و اکمل از برکات آن بهره ببریم.
استاد حوزه اذعان کرد: باید قدر و ارزش هر زمان را بدانیم . به عنوان مثال خداوند در ماه مبارک رمضان اعمال را مضاعف می کند، یکی از آن اعمال صلوات است به طوری که در روایات آمده است که هر کس یک صلوات در ماه مبارک رمان بفرستد و جزء اعمال روزانه اش قرار دهد ثواب کسی که تمام عمرش را مشغول عمره بوده است و هر ختم صلوات به اندازه ثواب لشکریانی است که در رکاب پیامبر اکرم (ص) جهاد کردند و شهید شدند و به اندازه تمام اعمال مسلمین که شیعه امیر المومنین بودند ثواب اعمال آنها به کسی می رسد که در ماه مبارک رمضان صلوات فرستاده است.
وی خاطر نشان کرد: عبادات دو جنبه ظاهری و باطنی دارد. باطن عبادات برای این است که ما را به قرب الهی می رساند. تمام اعمالی که خداوند واجب کرده انسان را به قرب الهی می رساند. ارزش گذاری عبادات بستگی به شناخت و معرفت به امام زمان دارد. هر چه توسلاتمان به امام زمان (عج) بیشتر باشد ارزش اعمال چند برابر می شود. امام زمان به خورشید تابان تشبیه شده که ما را از تاریکی ها وارد نور می کند.
برگزاری دومین جلسه تهذیب و اخلاق ویژه کادر مدرسه و موسسه آموزش عالی حوزوی زینبیه
به گزارش معاونت فرهنگی مدرسه و موسسه آموزش عالی حوزوی زینبیه دومین جلسه تهذیب و اخلاق در ماه مبارک رمضان با سخنرانی خانم عبدلی مدیریت محترم و حضور کادر برگزار گردید.
مدیریت محترم سرکار خانم دکتر عبدلی ضمن قرائت فراز اول دعای ابوحمزه ثمالی که به مبحث خداشناسی اشاره دارد گفت: راههای مختلفی برای شناخت خداوند متعال وجود دارد که قرآن کریم از این راهها به راه آفاقی و راه انفسی تعبیر نموده است.
دکتر عبدلی فرمودند: راه آفاقی روشی است که انسان بوسیلهی آیهها و نشانهها خداوند را میشناسد به طور مثال با دقت در عالم هستی، مخلوقات، آسمان و زمین و نیز از جملهی راههای شناخت خداوند، مراجعه به وجود خود است که همان راه انفسی می باشد.
مدیریت محترم افزود: همه عالم هستی در وجود انسان جمع شده با این توضیح که انسان دارای حس می باشد پس عالم ماده در وجودش هست. انسان به خودی خود می تواند ماهیتی را داخل ذهن خود تصور و خلق کند، پس عالم مثال (عالم برزخ) در ذات انسان وجود دارد.
دکتر عبدلی در ادامه گفت: انسان در وجودش مرتبه ای از عقل هست همچنین دلی دارد که با فطرت الهی سرشته شده است. که همان درون مایه انسان است که با خداشناسی و خدایاری عجین شده است.و در دل حرمی هست به نام حرم خدا پس عالم لاهوت در وجود انسان می باشد. با این اوصاف انسان همه ابعاد و عوالم هستی در وجود انسان، هست.
ایشان تاکید کردند دلی که حرم خداست باید از غیر خدا خالی شود.و ادعیه مأثور تجلی این سوز عارفانه اولیا خداست وتاکید کردند: تا دل آدم گداخته نشود حرم خداوند نمی شود.
چون خدا خواهد که مان یاری کند / میل مارا جانب زاری کند /
ای خنک چشمی که گریان اوست / وی همایون دل که آن بریان اوست
ایشان در شرح بند اول از دعای ابوحمزه به برهان صدیقین برای اثبات وجود خدا نیز اشاره کردند که در آن خدای سبحان، بی هیچ واسطهای و با خود خدا شناخته می شود، نه به واسطهی مخلوقات خدا و برهان صدیقین بالاتر از براهینی چون نظم، علیت، حدوث و … است.
ایشان در انتها توفیق فهم و درک عارفانه خصوصا در شبهای ماه مبارک رمضان را مسئلت داشتند.
ملاقات سريع!
امام(عليه السلام) در اين جمله حکمت آميز در مورد سرعت گذشت عمر و فرارسيدن لحظات مرگ به همگان هشدار مى دهد مى فرمايد: «در حالى که تو به زندگى پشت مى کنى و مرگ به تو روى مى آورد ملاقات (با يکديگر) چه سريع خواهد بود!»; (إِذَا کُنْتَ فِي إِدْبَار، وَالْمَوْتُ فِي إِقْبَال، فَمَا أَسْرَعَ الْمُلْتَقَى).
نکته مهمى در اين سخن پرمحتواى امام(عليه السلام) است که نخست همه انسان ها را در حال حرکت به سوى پايان عمر معرفى مى کند و اين يک واقعيت است. از لحظه اى که انسان متولد مى شود و هر ساعتى که بر او مى گذرد بخشى از سرمايه عمر او کاسته و هر نفسى که مى زند يک گام به پايان زندگى نزديک مى گردد، زيرا عمر انسان به هر حال محدود است و اگر هيچ مشکلى هم براى او پيش نيايد روزى پايان مى پذيرد. درست مانند چراغى که ماده اشتعال زايش تدريجاً کم مى شود و روزى تمام و سرانجام خاموش خواهد شد. اين حرکت سريع بدون يک لحظه توقف ادامه دارد و به اين ترتيب، از اين سو همه انسان ها شتابان به سوى مرگ حرکت مى کنند.
از سوى ديگر، پيوسته عوامل مرگ به سوى انسان در حرکت اند خواه اين عوامل از طريق حوادث ناگهانى، زلزله ها، طوفان و سيلاب، تصادف ها و مانند آن باشد يا به صورت بيمارى هايى که با گذشت عمر و ضعف و ناتوانى اعضا خواه ناخواه دامان انسان را مى گيرد و بدين ترتيب دو حرکت از دو سو رو به روى يکديگر دائماً در حال انجامند از يک سو، انسان به سوى نقطه پايان زندگى و از آن سو، حوادث به سوى انسان در حرکت است و در چنين شرايطى ملاقات با يکديگر سريع خواهد بود; مانند دو وسيله نقليه اى که از دو طرف روبروى يکديگر با سرعت در حرکت اند و چيزى نمى گذرد که به هم مى رسند.
قرآن مجيد خطاب به قوم يهود مى فرمايد: «(قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقيکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ); بگو آن مرگى که (به پندار خود) از آن فرار مى کنيد به يقين با شما ملاقات خواهد کرد سپس به سوى کسى باز مى گرديد که از پنهان و آشکار باخبر است و شما را از آنچه انجام مى داديد باخبر مى سازد».(1)
در اين زمينه روايات فراوانى از معصومين(عليهم السلام) نقل شده است از جمله در همين کلمات قصار، امام(عليه السلام) (در کلمه 74) فرموده است: «نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ; نَفَس هاى انسان گام هاى او به سوى مرگ اوست».
در نامه 27 از بخش نامه هاى امام(عليه السلام) خوانديم که مى فرمايد: «وَ أَنْتُمْ طُرَدَاءُ الْمَوْتِ إِنْ أَقَمْتُمْ لَهُ أَخَذَکُمْ وَإِنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ أَدْرَکَکُمْ وَهُوَ أَلْزَمُ لَکُمْ مِنْ ظِلِّکُمْ، الْمَوْتُ مَعْقُودٌ بِنَوَاصِيکُمْ وَالدُّنْيَا تُطْوَى مِنْ خَلْفِکُم; شما رانده شدگان و تعقيب شدگان مرگ هستيد (و صيد شدگان به وسيله آن) اگر بايستيد شما را دستگير خواهد کرد و اگر فرار کنيد به شما خواهد رسيد و مرگ از سايه شما به شما همراه تر است و با موى پيشانى شما گره خورده و دنيا در پشت سر شما به سرعت در هم پيچيده مى شود (و پايان عمر دور نيست)».
هدف از تمام اين هشدارها اين است که زندگى دنيا غفلت زاست و هنگامى که انسان به آن سرگرم شود گاه همه چيز را فراموش مى کند و چنان گام برمى دارد که گويى زندگى دنيا ابدى است نه خبرى از آخرت نه توشه اى براى آن سفر و نه اندوخته اى براى آن ديار تهيه مى کند اين هشدارها براى اين است که انسان را تکانى دهد و از اين خواب غفلت بيدار کند و پيش از آنکه فرصت ها از دست برود او را به تهيه زاد و توشه وا دارد.(2)
*****
پی نوشت:
(1). جمعه، آیه 8.
(2). سند گفتار حکیمانه: این سخن حکمت آمیز را جمعى از دانشمندان در کتاب هاى خود آورده اند از جمله آمدى در غررالحکم، قاضى قضاعى در کتاب الدستور و ابن جوزى در تذکره. شایان توجه این که فتال نیشابورى در کتاب روضة الواعظین این جمله را با آنچه در حکمت هجدهم آمده (نوزدهم طبق نوشته ما) با هم ذکر کرده و همه را جزء خطبه 38 مى داند. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 20 و 26). در کتاب تمام نهج البلاغه، این جمله را مانند بسیارى از جملات دیگر جزء مجموعه نصایح على(علیه السلام) به امام مجتبى آورده است. (تمام نهج البلاغه، ص 962).
حکمت 29 نهج البلاغه: گذر عمر و نزدیک شدن مرگ
وَ قَالَ (علیه السلام): إِذَا كُنْتَ فِي إِدْبَارٍ وَ الْمَوْتُ فِي إِقْبَالٍ، فَمَا أَسْرَعَ الْمُلْتَقَى.
و فرمود (علیه السلام): اگر تو روى به بازگشت نهاده باشى و مرگ روى در آمدن داشته باشد،
چه زود به هم خواهيد رسيد.
سلام ای حُسن عالمتاب، ای روح سحر سیما
سلام ای آیه مظلوم، ای غم، سوره زیبا
سلام ای دومین خورشید، ای روشن ترین امید
بتاب ای عصمت روشن، بتاب ای عصمت زیبا
سالروز ولادت امام حسن مجتبی(ع) مبارک باد.
برترين زهد:
امام(علیه السلام) در این گفتار حکیمانه و گهربارش مى فرماید: «برترین نوع پارسایى مخفى داشتن پارسایى است»; (أَفْضَلُ الزُّهْدِ إِخْفَاءُ الزُّهْدِ).
این سخن اشاره به برنامه اى است که زاهدان ریایى در آن عصر و این عصر براى جلب قلوب مردم انتخاب مى کردند; لباس هاى ساده و مندرس و گاه از کرباس و خانه اى محقر و طعامى بسیار ساده براى خود برمى گزیدند تا مردم به آنها اقبال کنند و گاه آنها را مستجاب الدعوه پندارند و از این طریق مقامى در اجتماع پیدا کنند و یا اموالى را پنهانى گرد مى آوردند. بسیار مى شد که زندگانى درونى و بیرونى آنها با هم بسیار متفاوت بود و با توجه به این که ریاکارى نوعى شرک و خودپرستى است آنها گرچه ظاهرا زاهد ولى در باطن مشرک بودند و گاه سرچشمه خطراتى براى جامعه مى شدند.
زاهد واقعى آن کس نیست که به سراغ دنیا رفته، ولى چون آن را به چنگ نیاورده ناچار لباس زهد به خود پوشیده است. زاهد واقعى کسى است که دنیا به سراغش آمده و او آن را نپذیرفته و زندگى زاهدانه را بر نعیم دنیا ترجیح داده است. همان گونه که امیر مؤمنان على(علیه السلام) در خطبه 32 از خطب نهج البلاغه مى فرماید: «وَمِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْکِ ضُئُولَةُ نَفْسِهِ وَانْقِطَاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَى حَالِهِ فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ وَتَزَیَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ وَلَیْسَ مِنْ ذَلِکَ فِی مَرَاح وَلاَ مَغْدًى; بعضى از آنها کسانى هستند که ناتوانى اشان آنها را از رسیدن به جاه و مقام بازداشته و دستشان از همه جا کوتاه شده آنگاه خود را به زیور قناعت آراسته و به لباس زاهدان زینت بخشیده اند در حالى که در هیچ زمان نه در شب و نه در روز در سلک زاهدان راستین نبوده اند».
بسیارى از بنیان گذاران مذاهب باطله نیز در سلک همین زاهدان ریایى بودند.
به تعبیرى دیگر: زاهد کسى است که وابسته به دنیا و اسیر آن نباشد نه آن کس که دستش از همه چیز تهى است. همان گونه که امیر مؤمنان على(علیه السلام) در تفسیر زهد از آیه شریفه (لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى مَا فَاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ)(1) استفاده کرده است و مى فرماید: «تمام زهد در دو جمله از قرآن آمده است، خداوند سبحان مى فرماید: بر گذشته تأسف نخورید و نسبت به آنچه به شما داده است دلبند و شاد نباشید».(2)
امام(علیه السلام) در روایت دیگرى که در غررالحکم آمده تعبیر جالب دیگرى دارد و مى فرماید: «الزُّهْدُ أَقَلُّ ما یُوجَدُ وَأَجَلُّ ما یَعْهَدُ وَیَمْدَحُهُ الْکُلُّ وَیَتْرُکُهُ الْجُلُّ; زهد و پارسایى کمیاب ترین چیزها و ارزشمندترین آنهاست همگان آن را مى ستایند ولى اکثر مردم به آن عمل نمى کنند».(3)
درباره اهمیت زهد و پارسایى و مراتب و درجات آن بحث مشروحى ذیل خطبه 81 از همین کتاب آمده است.
این سخن را با ذکر دو نکته پایان مى دهیم: نخست این که اگر سؤال شود چگونه مى توان زاهد بود و زهد را پنهان کرد در پاسخ مى گوییم: شخص زاهد باید در مجامع مانند دیگران رفتار کند; مثلاً اگر سر سفره اى است که غذاهاى مختلف در آن است مقدارى از هر کدام تناول کند نه این که همه غذاها را کنار بزند مثلا به نان و پنیرى قناعت نماید و از نظر لباس، لباس ساده معمولى بپوشد نه لباس غیر متعارف زاهدانه و به این ترتیب مى تواند در باطن زاهد باشد و در ظاهر فردى معمولى.
نکته دیگر این که هر گاه زاهد به زهدش افتخار کند و آن را اظهار نماید در واقع زاهد نیست، چرا که دلبستگى به زهد و افتخار به آن و جلب نظر مردم از این طریق خود عین رغبت در دنیا و بر ضد زهد است.(4)
*****
پی نوشت:
(1). حدید، آیه 23.
(2). نهج البلاغه، کلمات قصار، کلمه 439.
(3). غررالحکم، ح 6054.
(4). سند گفتار حکیمانه: در کتاب مصادر نهج البلاغه آمده است که این جمله حکمت آمیز را قبل از سیّد رضى مرحوم کلینى در کتاب روضه کافى آورده است (البته ما آن را در روضه کافى نیافتیم) و سبط بن جوزى (متوفاى 597) در کتاب تذکرة الخواص آن را با تفاوتى نقل کرده است به این صورت: «افضل الزهد اخفائه». (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 26). در کتاب مستدرک الوسائل، ج 12، ص 46، باب استحباب الزهد فى الدنیا، آن را با اضافه جمله هاى دیگرى ذکر کرده و در بحارالانوار، ج 67، ص 316، ح 23 به نقل از روضة الواعظین این جمله حکمت آمیز، با جمله هاى دیگرى ذکر شده که نشان مى دهد از منبع دیگرى گرفته اند. در کتاب تمام نهج البلاغه این جمله حکمت آمیز را در ضمن خطبه اى معروف به «خطبة الوسیلة» نقل کرده است. (تمام نهج البلاغه، ص 148).
<< 1 ... 36 37 38 ...39 ...40 41 42 ...43 ...44 45 46 ... 139 >>