امروز لابلای شلوغی ها ، صدایی آرام برایم آشنا بود اما نشناختمش، کمی آن طرف تر با خودم گفتم

سالهاست که به عطر نفس های تو خو گرفته ام.

نکند ببینمت و ……

کاش آشناترینت باشم، یوسف 

 


موضوعات: امام زمان (عج)
   شنبه 18 دی 1395نظر دهید »

 

آدم های خوش اخلاق راحت  و آرام هستند. آتش نمی گیرند عصبانی نمی شوند.

برخورد ناشایست ندارند و به دیگران هم آرامش می دهند. خوش اخلاقی بهترین

رفیق است. انسان خوش اخلاق همیشه راحت و آرام زندگی می کند.

گزیده ای از سخنان حجه الاسلام فرحزاد در برنامه سمت خدا


موضوعات: عمومی
   جمعه 17 دی 1395نظر دهید »

اصبغ بن نباته گوید: هنگامى كه امیرمؤمنان علیه‏السلام ضربتى بر فرق مباركش فرود آمد


كه به شهادتش انجامید مردم بردر دارالاماره جمع شدند و خواستار كشتن ابن ملجم


- لعنة الله - بودند.


امام حسن علیه‏السلام بیرون آمد و فرمود: اى مردم! پدرم به من وصیت كرده كه كار قاتلش


را تا هنگام وفات پدرم رها سازم. اگر پدرم از دنیا رفت تكلیف قاتل روشن است و اگر زنده


ماند خودش در حق او تصمیم مى‏گیرد. پس بازگردید خدایتان رحمت كند.


مردم همه بازگشتند و من بازنگشتم. امام دوباره بیرون آمد و به من فرمود: اى اصبغ! آیا


سخن مرا درباه پیام امیرمؤمنان نشنیدى؟ گفتم: چرا. ولى چون حال او را مشاهده كردم


دوست داشتم به او بنگرم و حدیثى از او بشنوم، پس براى من اجازه بخواه خدایت رحمت


كند. امام داخل شد و چیزى نگذشت كه بیرون آمد و به من فرمود: داخل شو. من داخل


شدم دیدم امیر مؤمنان علیه‏السلام دستمال زردى به سر بسته كه زردى چهره ‏اش بر


زردى دستمال غلبه داشت و از شدت درد و كثرت سم پاهاى خود را یكى پس از دیگرى


بلند مى‏كرد و زمین مى‏ نهاد. آن گاه به من فرمود: اى اصبغ آیا پیام مرا از حسن نشنیدى؟


گفتم: چرا، اى امیرمؤمنان، ولى شما را در حالى دیدم كه دوست داشتم به شما بنگرم


و حدیثى از شما بشنوم. فرمود: بنشین كه دیگر نپندارم كه از این روز به بعد از من حدیثى


بشنوى.


بدان این اصبغ، كه من به عیادت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رفتم همانگونه كه


تو اكنون آمده ‏اى، به من فرمود: اى اباالحسن، برو مردم را جمع كن و بالاى منبر برو و یك


پله پایین‏تر از جاى من بایست و به مردم بگو: «هش دارید،هر كه پدر و مادرش را ناخشنود


كند لعنت ‏خدا بر او باد. هش دارید، هر كه از صاحبان خود بگریزد لعنت ‏خدا بر او باد. هش


دارید هر كه مزد اجیر خود را ندهد لعنت ‏خدا بر او باد.»


اى اصبغ، من به فرمان حبیبم رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم عمل كردم، مردى از


آخر مسجد برخاست و گفت: اى اباالحسن، سه جمله گفتى، آن را براى ما شرح بده.


من پاسخى ندادم تا به نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رفتم و سخن آن مرد


را بازگو كردم.


اصبغ گفت: در اینجا امیرمؤمنان علیه‏السلام دست مرا گرفت و فرمود: اى اصبغ، دست


خود را بگشا. دستم را گشودم. حضرت یكى از انگشتان دستم را گرفت و فرمود: اى اصبغ،


رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نیز همین گونه یكى از انگشتان دست مرا گرفت،


سپس فرمود: هان، اى اباالحسن، من و تو پدران این امتیم هر كه ما را ناخشنود كند لعنت‏


خدا بر او باد. هان كه من و تو مولاى این امتیم هر كه از اجرت ما بكاهد و مزد ما را ندهد


لعنت‏ خدا بر او باد. آن گاه خود آمین گفت و من هم آمین گفتم.


اصبغ گوید: سپس امام بیهوش شد،باز به هوش آمد و فرمود: اى اصبغ آیا هنوز نشسته ‏اى؟


گفتم: آرى مولاى من. فرمود: آیا حدیث دیگرى بر تو بیفزایم؟


گفتم: آرى خدایت از مزیدات خیر بیفزاید. فرمود: اى اصبغ! رسول خدا صلى الله علیه و آله


و سلم در یكى از كوچه‏ هاى مدینه مرا اندوهناك دید و آثار اندوه در چهره ‏ام نمایان بود.


فرمود: اى اباالحسن! تو را اندوهناك مى‏ بینم؟ آیا تو را حدیثى نگویم كه پس از آن هرگز


اندوهناك نشوى؟


گفتم: آرى، فرمود: چون روز قیامت ‏شود خداوند منبرى بر پا دارد برتر از منابر پیامبران و


شهیدان، سپس خداوند مرا امر كند كه بر آن بالا روم، آن گاه تو را امر كند كه تا یك پله


پایین‏تر ازمن بالا روى، سپس دو فرشته را امر كند كه یك پله پایین‏تر از تو بنشیند و چون


بر منبر جاى گیریم احدى از گذشتگان و آیندگان نماند جز آنكه حاضر شود. آن گاه فرشته ‏اى


كه یك پله پایین‏تر از تو نشسته ندا كند: اى گروه مردم; بدانید: هر كه مرا مى‏ شناسد كه


مى ‏شناسد و هر كه مرا نمى ‏شناسد خود را به او معرفى مى‏ كنم، من «رضوان‏» دربان


بهشتم، بدانید كه خداوند به من و كرم و فضل و جلال خود مرا فرموده كه كلیدهاى بهشت


را به محمد بسپارم و محمد مرا فرموده كه آنها را به على بن ابى‏ طالب بسپارم، پس گواه


باشید كه آنها را بدو سپرده ‏ام.


سپس فرشته دیگر كه یك پله پایین‏تر از فرشته اولى نشسته بر مى‏ خیزد و به گونه‏ اى


كه همه اهل محشر بشنوند ندا كند: اى گروه مردم، هر كه مرا مى‏ شناسد كه


مى‏ شناسد و هر كه مرا نمى‏ شناسد خود را به او معرفى مى‏ كنم، من «مالك‏» دربان


دوزخم، بدانید كه خداوند به من و فضل و كرم و جلال خود مرا امر فرموده كه كلیدهاى


دوزخ را به محمد بسپارم و محمد مرا امر فرموده كه آنها را به على بن ابى ‏طالب بسپارم،


پس گواه باشید كه آنها را بدو سپردم. پس من كلیدهاى بهشت و دوزخ را مى‏ گیرم. آن


گاه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به من فرمود: اى على، تو به دامان من مى‏ آویزى


و خاندانت ‏به دامان تو وشیعیانت ‏به دامان خاندان تو مى‏ آویزند. من (از شادى) دست زدم


و گفتم: اى رسول خدا،همه به بهشت مى‏ رویم؟ فرمود: آرى به پروردگار كعبه سوگند.


اصبغ گوید: من جز این دو حدیث از مولایم نشنیدم كه حضرتش چشم از جهان پوشید درود


خدا بر او باد.





 

 

   پنجشنبه 16 دی 1395نظر دهید »

شب جمعه است…هوایت نکنم می میرم
یادی از صحن و سرایت نکنم می میرم


ناله و شکوه حرام است بر عشاق ولی
از فراق تو شکایت نکنم می میرم


سجده بر خاک شما سیره ی هر معصومی است
سجده بر تربت پایت نکنم می میرم


دوریت درد من و نام تو درمان من است
تا خود صبح صدایت نکنم می میرم

به دعا کردن تو نوکر این خانه شدم
هر سحر، شکرِ دعایت نکنم می میرم


“وضع من را به خــــدا روضـه ی تــــو سامان داد
من اگــــر گـــــریه برایـــت نکنــــم می میرم”


جان ناقابل من کاش فدای تو شود
اگر این جان به فدایت نکنم… می میرم!


شعرهایم همگی درد فراق است… ببخش
صحبت از کرب و بلایت نکنم می میرم


شاعر : محمد جواد شیرازی




موضوعات: شعر
   پنجشنبه 16 دی 1395نظر دهید »

آنقدر سر بر سجده خدا نهاد


که سجده گاهش گود شد


شد گودال!


گرچه عمیق نبود


ولی عمیقا بوی خدا میداد!


و آنقدر ذکر می گفت


که برای ساکت کردنش


مجبور شدند


حنجره اش را از او بگیرند…


گر چه سر هم به حنجره متصل است


ولی


نمی دانم چرا آن بالا هم لبانش تکان می خورد!


گویی اذکار بودند که از او معنا می گرفتند


نه او از آنان تاثیر…


++++

و ای دل من


اگر او آقای توست


چرا زمین تا آسمان با مولایت فرق داری!؟


++++
سجده هایت عمیق نیست…


طولانی که می تواند باشد!


ذکرت با حضور قلب نیست…


مداوم که می تواند باشد!


روح ات منتهی علیه نیست…


بزرگ که می تواند باشد!


زندگی ات شبیه حسین نیست…


آرزویت که می تواند باشد!


++++


آری آرزویم این است


فقط اندکی


به اندازه یک قطره


شبیه شما باشم آقا


البته اگر عنایت کنید


اگر لایق باشم


اگر…


++++
اصلا تمامی داشته هایم به کنار


اصلا بخشایش خدا بی منت!


اما اینبار میخواهم


شاکر باشم


می خواهم شکر گزاری ایم را نذر کنم!


++++


خدایا شکرت که آقایم حسین(ع) است!


چیز دیگری نمی خواهم…


باورکن!


به قلم خانم شیرین رجب پور/ طلبه پایه سوم


موضوعات: دلنوشته
   چهارشنبه 15 دی 1395نظر دهید »

حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی درگذشت عالم مجاهد

مرحوم حجة‌الاسلام شیخ محمّدعلی شرعی را تسلیت گفتند.متن پیام رهبر انقلاب

اسلامی به این شرح است:

بسمه تعالی

درگذشت عالم مجاهد مرحوم حجة‌الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ محمّدعلی

شرعی رحمة‌ الله‌علیه را به خاندان و بازماندگان و ارادتمندان به ایشان تسلیت عرض

می‌کنم.


این روحانی پُر توان و پُر کار و خدوم و با اخلاص، عمر با برکتی را در خدمت اسلام و

انقلاب و مردم گذرانید و فرزند طلبه‌ی جوان خود را نیز تقدیم درگاه شهادت کرد. رحمت

خدا بر او و حشر او با اولیاء  اطهارش باد ان‌شاءالله.

سیّد علی خامنه‌ای


۱۴/ دی ماه/ ۱۳۹۵

 


موضوعات: مناسبتها
   سه شنبه 14 دی 1395نظر دهید »

 

 

   چهارشنبه 8 دی 1395نظر دهید »

1 ... 72 73 74 ...75 ... 77 ...79 ...80 81 82 ... 139

 << < آذر 1403 > >>
شن یک دو سه چهار پنج جم
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
جستجو
ذکر ایام هفته
آمار
  • امروز: 195
  • دیروز: 167
  • 7 روز قبل: 831
  • 1 ماه قبل: 5692
  • کل بازدیدها: 211793
نماز حاجت



 
مداحی های محرم