« بیانیه رهبری | پابرهنه رفت.... » |
روحانى کاروان گفت شهید شما به خوابم اومد و گفت اسم من عباس فخارنیاست. برید پدر من رو تو کاروان
پیدا کنید و بهش بگید چون قلبش مشکل داره امشب به مشعر و فردا به منىٰ نرید.
به گزارش خبرنگار فارس، سهیل کریمی فعال فرهنگی و مستند ساز نقل میکند: باجناق بنده برادر دو تا شهید
است. پدر و مادر ایشان (که پدر و مادر شهیدان عباس و على فخارنیا هستند) از اوتاد محله افسریه تهران اند.
این دو بزرگوار امسال در حج تشریف دارند. دىروز روحانى کاروان شان با پرس و جو، حاج منصور فخارنیا
را در صحراى عرفات بین حجاج پیدا مى کنه و مىپرسه: پسر شما شهید شده؟
حاج منصورآقا جواب مى دهد: بله!
روحانى کاروان مى گوید: اسم شهیدتون عباسه؟
حاج منصور باز مى گوید: یکى از دو شهیدمون عباسه.
روحانى مى گوید: من که از پدر شهید بودن شما خبر نداشتم، اسم شهیدتون را هم نمى دونستم. شهید شما
به خوابم اومد و گفت اسم من عباس فخارنیاست. برید پدر من رو تو کاروان پیدا کنید و بهش بگید چون
قلبش مشکل داره امشب به مشعر و فردا به منىٰ نرید.
پدر شهدا مى گه: نمى شه که.
روحانى هم در جواب مى گه: حاج آقا! من نه شما رو مى شناختم و نه پسر شهیدتون رو. این چیزى بود
که باید میامدم به شما بگم. شما هم مى توانید نایب بگیرید و خودتون از همین جا برگردید مکه به هتل تون.
حاج منصور فخارنیا هم طبق توصیه این روحانى کاروان، براى خودش و همسرش نایب گرفته و از
واقعه امروز در منا جان سالم به در مى برد.
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ
با سلام
تسلیت می گویم آقا!
آقا فدای فلب محزونت شوم میدانم که الآن غصه داری…
آقا فدای دل غمناکت شوم می دانم که اکنون غم بزرگی بر سینه مبارکت نشسته است ..تسلیت می گوییم…
خودت که می دانی آقا…
حاجیان عزیزما به شوق دیدار تو لباس احرام پوشیدند و مظلومانه ناله های فراق تو را در زمزمه های عرفاتی خود در سایه جبل الرحمه سر دادند …
همانها که به سویت مشتاقانه تا میقات پرکشیدند و در وادی حضور مبارکت خود را در چشمه سار ناله های عاشقانه شستشو داده بودند …
همانها که دوستدارانشان بی تاب برگشتنشان بودند و چه غریب شربت شهادت نوشیدند تا برگی دیگر از خیانت و خباثت آل سعود افشا شود…
نمی دانم شاید قبل از رسیدن به قربانگاه منا آنها را به حضور پذیرفتی و برگزیدی…
کاش ما هم می دانستیم که در نجواهای عاشقانه شان در عرفات چه گفتند و چه خواستند که این چنین لیاقت حضور یافتند و سبکسار در میعادگاه عاشقی به سوی معبود با سفر بستند…
اما الان آنها که با اشتیاق منتظر بودند تا عزیز سفرکره شان برگردد،چه غمبار در سوگی سنگین منتظرند تا پیکر بی جان عزیزشان را ببیند.
می دانی آقا من خیانت این سعودی های کثیف را از غربت خود رسول الله فهمیدم..همان زمانی که دیدن گنبد خضرا چشمم را به جای اینکه روشن کند پر از اشک غربت میکرد…
غربت علی…
غربت فاطمه…
غربت حسن…
غربت حسین…
غربت سجاد و زینب و رقیه…
و غربتهای غریبانه ای که اندازه ندارند.
اقای ما دیگر صبرمان تمام شده…تا کی لحظات و ثانیه ها ر ابشماریم…
قلبمان از این همه مظلومیت شیعه دارد از تپش می افتد وشما در کنج عزلت غریبانه تان هستید…
فریاد العجل ما دیگر به عرش رسیده است…
این طرف حاجیان را با لباس احرام و حج ناتمام لگدمال می کنند و آن طرف زنان و کودکان یمنی را به خاک و خون می کشند…
دنیا منتظر دستان با کفایتت توست تا نه فقط مسجدالحرام و مسجدالنبی که اداره کل جهان را به دست گیری…
مدرسه علمیه محدثه سلام الله علیها بروجرد
دل نوشته از:رقیه رحیمی طلبه دانش آموخته
فرم در حال بارگذاری ...