از پرهای سوخته و خیمه های خاکستر چهل روز می گذرد، از شانه های بی تکیه گاه و چشم های به خون نشسته، از لحظاتی که سیلی
می وزید و صحرا در عطشی طولانی، ثانیه هایش را به مرگ می بخشید . حالا چهل روز است که مرثیه هامان را در کوچه های داغ
مکرر می کنیم.
چه…
بیشتر »