« پاسخ به یک شبههامامت ونصب از نگاه امام رضا(علیه السلام) »

با یاد و نام تو ای روشنای دل!!!

وقتی آمدم خیال می کردم کبوترم که از قفس آزاد شده است، دلم عجیب در بند شما بود

نفس کشیدن در این فضا برایم ذکر بود!

نشد که پا بگذارم از در خانه تان و نگویم « فا الله لا تمحونا و لا تمیت و حینا» . 

آرزویم این بود دستم به دامانتان برسد هیهات هیهات که حتی به در گردی از قدمهایتان نرسیدم نه اینکه

شما دریغ کنید نه به خدا سوگند که شما خاندان کرامتید، من لایق نبودم

غرق شدم در قیل و قال ، محو جمال ماندم نرسیدم به بوی سیب!

هلا که قدم هایم رو به پایانی نهاده است، ترسم زیاد شده از فراق دوست! 

بانو به چادر سیاهتان ترسم همین بود در تمام این پنج سال نکند دستم جدا شود !

بیرون کنی مرا از حضور خویش ای استواری پایه های عرش!

ای دلبر تمام دلدادگی هایم!

ببین بی تو جدا می شوم از بودن های ناب ! 

نکند جدا کنی مرا ! قلب سیاه می شود بدون خاک چادرت!

قسم می دهم تو را به لحظه های نگاهت!

 به روی ماه حسین(ع) ! جدا نکن مرا و دور مکن مرا از خوبی های خود!!

راست می گویند وقتی انسان از نعمتی برخوردار است قدر  آن را نمی داند، وقتی نعمت از دست می رود

ارزشش آشکار میشود، واقعا همین گونه است.

وقتی اینجا بودم نمی دانستم در چه فضایی نفس می کشم ولی هلا قلبم چه سخت می زند باهوای

نبودن در این حضور!!!

سال اول که سخت حیرانی! محو باورت نمی شود، انگار مثل بار اول که زیارت میرود انسان!!!

سال دوم شروع درک ناب حضور است، نعمت ها را درک می کنی، می فهمی چقدر هوایت را دارند! درک

می کنی درک نعمتها،درک می کنی فقط درک!!

سال سوم شک می کنی به خودت، دو دل می شوی، نکند نتوانم، نشود، لایق نیستم این همه نعمت و

من حس شرمساری می کنم!!

سال چهارم غرق می شوی، می فهمی چقدر نمی دانی، می فهمی چقدر دستت خالی است، می فهمی

راه چه طولانیست! چقدر سخت است ! شکل می گیری اگرقدمت محکم باشد، خوب می شوی اگر خوب راه

را یافته باشی، دل می بندی، محب می شوی محب ولی…..

سال پنجم شروع دلتنگیست،از اول روز ورود اشک همدمت می شود، شبیه هوا تازه دل داده بودی!

تازه لذت وصل را چشیده بودی!

تازه شربت ناب دانستن به جانت نشسته بود، تازه غرق  شده بودی، غرق حضور!

تازه لحظه های ناب را یافته بودی ولی…

هر لحظه که می گذرد حس می کنی گوشه ای از دلت را از دست می دهی، رنگ میبازی، غصه می خوری،

میترسی، دلتنگ می شوی، وای چقدر سخت است!!

حال کسی را داری که محبوبش را از او می گیرند، نه یک دفعه بلکه کم کم!

حال دختری را داری که از مادرش جدایش می کنند با زور!

حال حال،  نه اصلا حالی نیست که بشود وصف کرد

حالی نیست که بتوان درک کرد!!!

« گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود»

هرچه تقدیر کنی پروردگارم  بهترین است! به تو می سپارم ای تمام هست! ای تمام عشق!


به قلم سیده طیبه عربی. پایه پنجم



موضوعات: دلنوشته
   شنبه 8 تیر 1392
نظر از: مرادی [عضو] 

سلام
موفق باشید

اللهم عجل لولیک الفرج

1392/04/09 @ 22:21


فرم در حال بارگذاری ...

 << < اردیبهشت 1403 > >>
شن یک دو سه چهار پنج جم
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        
جستجو
ذکر ایام هفته
آمار
  • امروز: 119
  • دیروز: 358
  • 7 روز قبل: 4007
  • 1 ماه قبل: 7812
  • کل بازدیدها: 171766
نماز حاجت